م. نبی هیکل

  

راه بیرونرفت

بسیاری ها برای نجات کشور از  حالت کنونی میاندیشند اما تعدادی برای آن  عملآ کار میکنند. پروسه تلاش برای بیرونرفت از  ستاتیسکو که تنها  سیر قهقرایی دارد  حد اقل   سابقه ۱۷ ساله ( ۲۰۰۱- تاکنون) دارد.

عاقلانه است تا  این مساعی خیر اندیشانه  سیاسی را  با دید باز مورد ارزیابی قرار دهیم زیرا ۱۷ سال تلاش  باید حد اقل موجب ایجاد یک سنگر ملی محکم  در کشور میگردید.

نیاز این ارزیابی از ایانجا ناشی میګردد که از یکسو   بیرونرفت از شرایط کنونی  خواست هر افغان ستمدیده است و از سوی دیګر آنانی که برای اتحاد ( چه اتحاد هم سنګران قدیم  تلاش دارند یا   اتحاد  نیروهای به اصطلاح ملی و دموکراتیک) باید دلایل ناکامی و یا یشرفت قسمی مساعی انجام شده را بدانند بخصوص اګر تصمیم دارند به این تلاشها ادامه دهند.  ا رزیابی  مختصر کنونی  سه پرسش صریح را مطرح میکند:

 (۱) هدف این تلاشها چه بود؟ و (۲) تلاشها چه نتایجی منتهی گردیدند؟ ؛ (۳)  راه بیرونرفت کدام است؟

از آنجاییکه خوانندگان این ارزیابی بصورت کامل در جریان این همه مساعی قراردارند تفصیل آن مساعی لازم دیده نمیشود  بنابرآن  تاکید بیشتر بر این  است که این تلاشها برای چه اهدافی راه انداخته شدند ، چه نتایجی بدست آمدند و چرا به  ایجاد یک سنگر ملی مستحکم نیانجامیدند.

اوضاع کشور در ۴ دهه  نشان میدهد که جامعه افغانی از زمره با بحران رهبری درگیر است و در این بحران  سیاست و مذهب  نه تنها بازیگران عمده اند بلکه  متحدانه حکومت میکنند. مننظره سیاسی فاقد  اپوزیسیون واقعی ملی است.

 تلاشهای سیاسی فعالان سیاسی افغانستان عمدتآ در  داخل و خارج از کشور  در گام نخست احیای مجدد احزاب مادر  را در نظر داشت. در خانواده چپ اتحاد فرزندان خلف و ناخلف حزب دموکراتیک خلق افغانستان مطرح بود و تلاش برای اتحاد در میان این خانواده تا هنوز جریان دارد. تمایلات مختلف   نیز برای شکل گیری مجدد  تلاش کرده اند. هدف اساسی  احیای حزب دموکراتیک خلق بحیث یک سنگر واحد ملی میباشد. مشخصه دیگر تشکیل ایتلافها  به هدف انسجام فعالیتها و نیروها میباشد. در بیرون از افغانستان نیز مساعی جریان داشته است و به نتایج بهتر از اتحاد  مایکرو و میسو منتهی نشده  است. (منظور از اتحاد مایکرو اتحاد افراد منفرد است و منظور از اتحاد میسو اتحاد  دسته ها و گروپهای کوچک است.)

در خانواده راست نیز تلاشها یی برای  انسجام نیروها صورت گرفت که بیشتر به تشکیل احزاب جدید و ایتلافها منتج گردید. فعالترین احزاب سیاسی و  ایتلافها ر ا در  شرایط کنونی در خانواده راست  شاهدیم زیرا این خانواده از امکانات مالی، نظامی و روابط رسمی و غیر رسمی با حکومت داخلی و  حلقات خارجی برخورداراند.

چه نتایجی  در نتیجه این مساعی  هفده ساله بدست آمده اند؟

اتحاد  شاخه های مختلف حزب دموکراتیک خلق افغانستان باهم یا اتحاد آنها در یک ایتلاف بهترین نتایجی اند که این مساعی ۱۷ ساله به آنها دست یافته اند. اما نتوانسته در حدی باشد که آن  نیرورا  در حیات سیاسی کشور مطرح سازد. تعداد زیاد گروپها و دسته ها بصورت مستقلانه به آرزوی اتحاد و ایجاد یک سنگر واحد ملی میرزمند. این نتایج  این سوال را  پیش میآورد که:

چرا این مساعی حتی به مطرح شدن چپ بحیث اپوزیسیون در  حیات سیاسی جامعه افغانی نه انجامیده است؟

پاسخ صادقانه و  صریح این است که  مساعی برای اتحاد دارای دشواریهای  فنی و علمی اند.  شناسایی این دشواریها برای مساعی بعدی دارای اهمیت کلیدی اند.

دشواریهای  تلاش برای اتحاد نیروهای چپ

این دشواریها را بصورت خلص نام میبریم:

۱. برخورد نادرست: مساعی برای اتحاد بصورت  طبیعی از مذاکره بر اختلافات آغاز میگردد. اما اراده صادقانه  اتحاد بر  کار مشترک برای اهداف مشترک استوار است. بحث بر اختلافات به هدف اتحاد  بهتر است (تصفیه حساب با همدیگر) نامیده شود نه تلاش برای اتحاد و کار مشترک.  تصادم برخوردهای متفاوت در نتیجه نفوذ افکار جدید نیز مانعی در این راه بود. برخی دنباله روی را دوست داشتند و برخ دیگر آن را  نفی میکردند.

۲.تعصب فکری: تعصب فکری عبارت از حساسیت در برابر فکر  مخالف اندیشه ما است. ما باید به جای اتحاد به دور افراد (  پسر کارمل یا زرغون و خیبر و امین و ...) باید دور اصول متحد گردیم. این اصول در مذاکرات بدوشک وجود داشتند اما  با تعصب آغشته بودند و  اصول  انسانی قابل قبول برای همه نبودند. تفکر گروپی در این مذاکرات خیلی نیرومند و قوی بودند.

تفکر گروپی موجب میگردد فکر / ایدیولوژی گروپ بهتر و برتر پنداشته شود. برای بسیاری ها فکر و ایدیولوژی آنان بر یک داعیه ملی برتری و اولویت داشت بدون اینکه در آن مورد چنین  بیاندیشندو در حالیکه اتحاد به دور اصول  قابل قبول برای اکثریت / اهداف مشترک  یک اولویت ملی و یک ماموریت روشنفکر متعد است. این اتحاد را نباید قربانی تمایلات فردی و شخصی نمود.

 در همه ی موارد  طرف های این مذاکرات را  اعضای سابقه حزب دموکراتیک و توابع آن تشکیل میدادند.

این دشواریها موجب گردید   پروسه های مذاکرات  طولانی  و یا متوقف گردند و یا  محدود گردند.

 اکنون در  شرایطی قرار داریم که:

خانواده چپ در منظره سیاسی کشور مطرح نیست و اوضاع به سوی وخامت میرود در حالیکه آرزوی اتحاد نیروهای  به اصطلاح ملی و دموکراتیک همچنان نا برآورده باقیمانده است.  برای تعدادی این آرزو تنها یک آرزو  است و برای تعداد دیگر این یک مسوولیت اخلاقی و ایمانی که باید ادا گردد.

 ما اکنون با دو مشکمل عمده  روبرو هستیم: از یکسو مساعی ما برای اتحاد ( چه اتحاد یک حزب مادر یا در یک حزب واحد ملی)  در هفده سال تحقق نیافته است و از سوی دیگر به حضور چنین یک نیرو در جامعه بحیث یک سنگر ملی به نمایندگی از زحمتکشان اشد نیاز است.

چگونه میتوان از این حالت بیرونرفت؟

نه احیای احزاب مادر  راه بیرونرفت را بدست میدهد نه تشکیل ایتلافها.   زیرا  نخستی تاکنون تحقق ناپذیری خود را نشان داده است و دومی  ناکارگی خود را. در هردو عرصه خانواده چپ  نتوانسته در حیات سیاسی  جامعه مطرح  خود را مطرح نماید. از  سوی دیگر  مفکوره و عمل ایجاد حزب سیاسی بزرگتر و ملی با خصومت علنی و  سری روبرو میباشد. احزاب سیاسی حاکم همزمان سهمداران قدرت سیاسی اند و از توانایی نظامی و  مالی نیز برخوردار اند. آنها برای بقای خود میرزمند.

تلاش برای اتحاد باید  هر شخصیت ملی و دموکراتیک را بدون درنظرداشت تعلق فکری  وی  در نظر گیرد.  اهداف مشترک  ملی و کار مشترک برای تحقق آن اهداف باید در محراق توجه قرارداده شود.

ابتدایی ترین اقدامات سهل و آسان اند.  آنها  را میتوان چنین فرمولبندی کرد:

-       بیایید به دور اصول و اهداف مشترک متحد گردیم نه به دور افراد و  اهداف ایدیولوژیک.

-       اهداف مشترک ملی را به اهداف سیاسی و اهداف سیاسی را به  اهداف مردمی تبدیل نماییم.

-       برنامه عملی/ تطبیقی  قابل کنترول برای فعالیت های سیاسی طرح نماییم.

-       میکانیزمهای سازنده اعتماد را در عمل پیاده نماییم.

اقدامات ابتدایی  فوق دشواریهای را نیز درنظر گرفته است که ما از آنها یادآوری نمودیم. به مسایل ملی باید بحیث مسایل یک حزب  دیده نشود بلکه بحیث مسایل عامه و ملی  قبول گردند.

 طرح کامل و مفصل این پیشنهاد را در یک بحث جدا گانه تقدیم خواهم کرد.

پایان

 

 


بالا
 
بازگشت