م. نبی هیکل

 

مقاومت حق  طبیعی هر انسان و جامعه  انسانی است!

پیروزی  طالبان پس از یک جنگ طولانی با  جامعه بین المللی و  نظام ایجاد شده بوسیله آن جامعه، ماموریت جدیدی را  در بابر  جامعه روشنفکری افغان و ملت افغان قرار داد. این ماموریت را  در یک عبارت (مقاومت ملی در برابر استیلای پاکستان ) میتوان  بیان داشت، اما مستلزم کار عملی  مستمر و دشوار  است.

مقاومت را  باید نخست درک کرد.  مقاومت به معنای جنګ نیست.  انواع مقاومت  این حقیقت را  بیان میکند زیرا  مقاومت مسلحانه یکی از  اشکال   ضروری مقاومت را میسازد.

نخست با انواع مقاومت آشنا میشویم و پس از آن به شرایط ضروری و بسنده مقاومت و به دنبال آن به میکانیزمهای موفقیت مقاومتها توجه میشود.

قسمت دوم مقاله به  درسهای مقاومت در تاریخ  و به اصطلاح ( مقاومت دوم) اختصاص یافته است و  در پایان مقاله جامعه روشنفکری مورد  خطاب قرار میگیرد.

انواع مقاومت

مقاومت را  بحیث کمپاینی تعریف کرده اند که دارای ۴ مشخصه میباشد:

۱.دارای عمل مشهود است: یعنی تاکتیکهای به کار گرفته شده در جریان مقاومت آشکار اند نه پنهان و  مستند اند.

۲.استمرار یا تداوم: مقاومت تا پیروزی دوام میکند اما  ممکن است چند روز یا چند سال  دوام نماید. این خصیصه مقاومت را از رویدادهای منفرد  و متفرق متمایز میسازد.

۳. هدفمندی: مقاومت یک هدف  سیاسی را دنبال مینماید. و  برای رسیدن به هدف خود- که اغلب  پایان دادن به اشغال یا  بر اندازی یک رژیم سیاسی داخلی میباشد ، آگاهانه عمل مینماید.

۴.دارای رهبران قابل اعتماد میباشد.

دو نوع مقاومت در  سیاستهای جاری  شناخته شده اند و ما همه با آنها آشنایی داریم: مقاومت مدنی و مقاومت مسلحانه. اما اینها تنها مقاومتهایی نیستند که زندگی انسانی با آنها تداوم میابد.  مقاومت وجود ما یعنی  ایمیون سیستم ما از یکسو اردوی  عضوی ما را میسازد و از سوی دیگر میتوان آن را بحیث اپوزیسیون در سیستم عضوی پنداشت. مقاومت روحی و جسمی انواع دیگر مقاومت اند که در  مقاومت های مدنی و  مسلحانه نقش کلیدی را  بازی میکنند. بدین گونه ما در زندگی خویش با پنج نوع مقاومت : عضوی، روحی، جسمی، مدنی و مسلحانه، سروکار داریم. از اینجا است که نگارنده  مقاومت را حق  طبیعی میپندارد زیرا بدون آن نمیتوان زیست.

 مقاومت را  در زمان  صلح نیز میتوان  شاهد بود: مقاومت بدن را  نه تنها در برابر  باکتریها و وایروس ها بلکه در  فعالیت و رویدادهای روزانه نیز  شاهدیم. بیروکراسی ها در برابر تغییرات مقاومت میکنند،  و فرهنگهاو هر نوع سیستم های اعتقادی نیز مقاومتگر اند.

هر نوع مقاومت  برای  هستی و  استمرار یا بقای خود به  شرایط ضروری و بسنده  نیاز دارد. مقاومت وجود انسان کاهش میابد و  ویتامین سی(C) و  دی(D) گویند برای تقویت آن  سودمند است.  اما  شاید اینها عوامل ضروری باشند یا  ضروری و بسنده. بحث ما  مربوط به بیولوژی نه بلکه به  سیاست یعنی به مقاومت ملی رابطه دارد، بنابرآن در مورد  شرایط این نوع مقاومت بحیث مینماییم.

 شرایط ضروری و بسنده مقاومت ملی

شرایط ضروری آن شرایطی اند که برای وقوع یک حالت یا تقویت احتمال وقوع آن ضروری اند، اما برای وقوع آن کافی یا بسنده نیستند.

شرایط بسنده: آن شرایطی اند که برای وقوع یک حالت در صورت حضور شرایط ضروری بسنده اند.

شرایط ضروری و بسنده مقاومت ملی :

۱. مقاومت ملی  زیر بیرق و برنامه ملی سازماندهیمیگردد و از هر نوع محلگرایی و قوم گرایی، تعصبات فکری و گروپی و تمایلات تجزیه  طلبانه  اجتناب میگردد. زیرا مقاومت ملی  علایم و مشخصه های ماکرو را دارا میباشد نه علایم میسو و مایکرو را. در حالیکه مقاومت فردی و  محلی وسیستمیک از نوع دیگر اند.

۲ نا راضیان از  وضعیت حاکم و   رژیم  دست نشانده باید در یک  سازمان حزبی متعهد ملی با یک کود رفتاری مشخص متحد گردند.تا نیروها را در  سرتاسر کشور بتواند متحد و بسیج نماید. این کود رفتاری باید بر همگان آشکار  و  قابل پیمایش و کنترول باشد. ایتلافی از  سازمانها نیز میتوانند مقاومت ملی را مدیریت کنند اما از آنجاییکه ایتلاف  متشکل از  سازمانهای متعدد و مختلف اند باید کود رفتاری ملی واحد را بحیث  دید مشترک ایجاد نمایند تا از اختطاف مقاومتجلوگیری صورت گیرد.

۳ . نیروی مقاومت در پنجشیر با عملکرد دستجمعی  سایر ولایات  از طریق  سازمان حزبی ایجاد شده توام گردد.

۴.مقاومت خود را  بر ضد ٰرژیم  طالبان بحیث رژیم دست نشانده و استیلای پاکستانی  قرار دهد نه بر ضد دین و  یک قوم مشخص.

این تدابیر مقاومت را  معنا و قوت میبخشد. در غیر آن خطراشتعال جنگ  داخلی کشور و مردم را تهدید خواهد کرد. مقاومت ملی ما در شرایط کنونی  تنها و تنها میتواند و باید مدنی باشد. میکانیزمهای موفقانه وجود دارند که مقاومت را میتوانند به پیروزی بر سانند. 

میکانیزمهای موفقانه مقاومتهای ملی

 (Jonathan Pinckney)  در تحقیقاتی که انجام داده است، از  شش میکانیزم موفقیت مقاومتهای مدنی نام میبرد.

۱. کودتا،۲.  مذاکرات، ۳. انتخابات و  همه پرسی، ۴  مداخله بین المللی،  ۵. استعفا، و ۶. سقوط رژیم: رژیم  در نتیجه از دست دادن بخشها یا  فرار از هم میپاشد(Jonathan Pinckney Uni Deventer).

ما نمونه هایی از این میکانیزمها را در تاریخ معاصر   شاهد بوده ایم.

اکنون به پایان بحث تیوریتیکی رسیده ایم و  نوبت آن است بر  تجارب عملی جامعه افغانی اندکی مکث نماییم. در ین قسمت بر  سه موضوع: درسهای تاریخ، مقاومت دوم ، و پیشناد راه حل مکث میشود.

از تاریخ باید آموخت

اما تاریخ چیست جز خاطراتی از تجارب  جامعه ملی. تاریخ علم نیست مگر اینکه با میتدولوژی علمی همراه باشد.  هر تاریخی  کثافتهایی در سینه نهفته دارد.از تاریخ باید برای انسانیت، اتحاد و رفاه اجتماعی آموخت نه برای تعصب و تفرقه که ما افغانان به آن معتادیم. جوامعی که به  رفاه دست یافته اند چنین کرده اند.

تاریخ مقاومتهای ملی نشان میدهد که ملت افغان هر مقاومت ملی را پس از مدارا و حوصله مندی آغاز کرده است. تاریخ این را نیز نشان میدهد  این مقاومت باید از جایی آغاز گردد و  به وسیله افرادی رهبری گردد.

مقاومت در برابر استیلای پاکستان حتمی است زیرا تاریخ افغانستان نشان داده است که مردم افغانستان در برابر استیلای خارجی همواره دیریا زود ایستاده اند.اما   تکیه مقاومتگران همواره موجب گردید ملت افغان از یک دام به دام بعدی در افتد. تلاش برای رهایی از  (خاندان آل یحی)  ما را به دام اتحاد شوروی انداخت و  باز مقاومت در برابر  اتحادشوروی  را لازم گردانید. تلاش برای رهایی از  دام اتحاد شوروی موجب گردید به جامعه جهانی خود را بسپاریم و   اکنون در دام دیگری  قرار داریم. این اشتباه را  نباید گذاشت که تکرار گردد.  حقایق آتی را  نباید نادیده انگاشت:

۱. از  سال ۱۳۵۷ هجری شمسی تا ۱۴۰۰ به رهبران فاسد خدمت گردیدتا آنان در  کرسی قدرت نگهداشته شوند،  و هنوز نیاموختیم که بار دیگر در خدمت آنان  قرار نگیرم. زیرا ملت نمیخواهد از یک گودال به گودال دیگر بافتد. کور یکبار اعصای خود را گم میکند اگر افغان نباشد.

۲.شخصیت سازی وقهرمان  سازی در تاریخ ثمرات  تلخی به بار آورده است. من از نام چندی از آنها مانند غنی بابا، عبدالله عبدالله و کرزی و مزاری و مسعود یاد میکنم. آنها یا مرده اند یا رهبران ناکام و بد نام اند . از شخصیت سازی و بت سازی و  پرستش آن باید خود داری کرد. عمدتآ به این سبب تا بتوانیم متحدانه عمل نماییم.

۳.  سالهای عمر عزیز خود را  در اتحاد به دور افراد ،  و وفاداری به افراد کردیم و به خاطر آنها ارزشهای انسانی را نادیده گرفتیم از آنها بت برای پرستش ساختیم، برای آنها تقلب کردیم، انسان کشتیم، دروغ  و جعل بافی کردیم اما امروز  ممکن است  درک کرده باشیم که اشتباه کرده ایم.

بیایید به دور اصول انسانی متحد گردید نه به دور افراد. رهبری میراثی نیست. رهبران میمیرند اما اصول انسانی پایدار باقی میمانند حتی تا آن زمانی که شما آنها را ترک نکرده و به آنها  خیانت نکرده اید شما را تر ک نخواهند کرد.

۴. بار بار به جای ملت بر منابع  و محافل خارجی تکیه کردیم و از آنان کمک خواستیم ما را نجات دهند و در نتیجه از یک اسارت و  نوکری به اسارت و نوکری دیگری در افتیدیم و از آن نیاموختیم تا بر ملت  و اتحاد ملی اتکا نماییم. امروز باید بدانیم کهجامعه جهانی در راس ایالات متحده امریکا   تازه ما را  در اسارت دیگری قرار داده  و رفتند. اینها در سهای تاریخ اند که باید امروز  در هر نوع اقدام  سیاسی آنها را  پیوسته در نظر داشته باشیم.

مقاومت دوم

ناکامی،  ظاهری مقاومت برخاسته از پنجشیر این نقیصه را داشت که بیدرنگ پس از سقوط حکومت و  تسلط  طالبان بر کابل  و بدون دور اندیشی و ملی سازی اهداف مقاومت،  بحیث دفاع از خود شکل گرفت. سیاسون افغان توانایی دور اندیشی را دارا نبودند تا درک نمایند که:

آن نیروهایی که  اساس قدرت آنان را میسازند اعلام کرده اند از مبارزه دست بر دارند . باید اساس مردمی برای مقاومت ایجاد نمایند. آنها این کار را نجام ندادند، در حالیکه   پس از  موافقتنامه دوحه میان امریکا و   طالبان علایم  صریح بر گشت امارت اسلامی  قابل درک بود.

 اصطلاح مقاومت دوم بیدرنگ مقاومت اول را تداعی میکند در حالیکه  مردم از رهبران  جهاد و مقاومت یعنی مقاومت اول  خاطرات غم انګیز دارند. تمایلات اتنو سنتریک و مقاومت  تحت بیرق های حزبی بر ملی شدن مقاومت میتواند زیان برساند. زیرامقاومت ملی نمیتواند به یک قوم و به یک محل منحصر باشد و حتی حمایت  تعدادی از متحدان تاریخی خود را مانندعطا نور و دوستم و ... نیز نداشته باشد. و نمیتواند  مقاومت دوم باشد ، زیرا  نه مقاومت اول ملی بود و نه دوم ملی است.

مقاومت ها توسط افراد یا گروپها آغاز و رهبری میگردند اما مساله حمایت ملت از آن سوال بعدی است. مقاومت اول توسط  اعضای افغانی اخوان المسلمین آغاز گردید اما جامعه جهانی آن را زیر نام جهاد علیه دشمن دیرینه خود اختطاف کرد و این عنوان بود که آن را به یک مقاومت  تبدیل کرد اما این مقاومت  ملی نبود زیرا: هدف ملی و قاید ملی نداشت و  فقط به کمک جامعه جهانی  و متحدان مسلمان آن پیروز گردید. وقتی ما مقاومت ملی در برابر انگلیس را  با این  رویدادها مقایسه مینمایم  تفاوت آنها از نظر ملی بودن آشکار میگر دد.

 پیشنهاد راه حل

ماموریت بزرگ در این جا بر عهده  روشنفکران متعهد ملی  قرار دارد.  لازمه اساسی مقاومت وجود یک نیرویسیاسی ملی متحد و متعهد است. سازمانهای سیاسی و مسلکی در داخل و خارج باید با بر اساس یک کود مدنی  رفتاری و برنامه عملی باهم متحد گردند تا بتوانند مقاومت در برابر استیلای خارجی را  رهبری نمایند.

نیاز به توضیح نیست که ملت افغان و خانه مشترک انها پیوسته از فقدان یک سنگر ملی متعهد  از نظر روانی و عملی رنج برده اند. زمان آن است تا بر اساس یک کود مدنی رفتاری و بر نامه عمل  بحیث انسانهای متعهد و ملی باهم  در یک سازمان ملی  سیاسی متحدگردیم.پیشنهاد مینمایم، همه  شخصیت ها و سازمانها به دور یک کود مدنی رفتاری بحیث دید مشترک و با بر نامه عمل واحد در یک  سازمان ملی واحد متحد گردند.

پیشنهاد مینمایم: این ۱۹ اصل را بحیث کود مدنی رفتاری/ یا دید مشترک مورد بحث و  مداقه قرار دهند تا بتوانند  با یک دید مشترک باهم متحد گردند.

روشنفکران میهن به دور اصول انسانی و  دموکراتیک متحد گردید!

۱. هرنوع تغییر  با  تغییر در نفسها  آغاز میگردد. تغییر را باید از خود بیاغازیم. بدین لحاظ به ایجاد و تحکیم اعتماد، ار تقای سطح آگاهی و دانش اعضای سازمان و مردم توجه لازم صورت میگیرد.

۲. وداع با شیوه معمول و مروج اندیشه و عمل را شرط ضروری موفقیت  در مبارزه میدانیم، و

هر نوع مظاهر تعصبفکری و گروپی را  بحیث مظاهر آن شیوه تفکر  و عمل محکوم میکنیم وغیر قابل تحمل میدانیم.

۳.   مجتمع خود  را از آنانی پاک نگهمیداریم که دست و دامن آلوده دارند و فاقد نام نیکو اند.

۴. شفافیت درکار، کار تخصصی و رعایت دقیق اخلاق مسلکی مشخصات کار ما را در  همه ی  سطوح فردی، سازمانی و ملی تشکیل میدهند.

۵ تبدیل کار مردمی به  نقاط مبارزه و تبدیل  نقاط مبارزه به کار مردمی ماهیت اساسی مبارزات  مدنی ما را میسازد.

۶. ما معتقدیم که حمایت مادی و معنوی سازمان ها در داخل جامعه افغانی باید جستجو گردند نه در بیرونازآن.

.۷توانایی  سازمان از نظر ما در درایت سیاسی، توانایی مدیریت و بسیج منابع ملی و در کسب اعتماد

مردم تبارز مینماید.

۸.   سازمان ما  منافع ملی را با دقت و بصورت اوپراتیفی/ عملی تعریف مینماید.

۹.   کار ما بر احترام به تفاوتها و کار مشترک برای تحقق اهداف مشترک و رشد استعدادها و توانایی های فردی استوار میباشد.

۱۰. ما معتقدیم که تخصصی شدن فعالیت های سازمان نه تنها تقدیر از استعدادها و  به معنای تقسیم صلاحیت ها بر اساس شایستگی میباشد بلکه این توانایی ها و استعدادها را رشد میدهد و به تربیت نسل جدید مدیران و رهبران کمک مینماید.

۱۱ ما از ایدیولوژی خاص پیروی نمیکنیم بلکه از تیوری ها و دانستنی های علمی  در مبارزه استفاده مینماییم. از نظر ما تیوریها و ایدیولوژیها چراغ رهنما اند و از تقدس برخوردار نیستند.

۱۲ ما به این باوریم که تعهد و اراده راسخ برای دفاع از حقوق حقه مردم به شمول حق حاکمیت مردم بر سرنوشت آنان هدف اساسی مبارزه مدنی ما را تشکیل میدهد.

۱۳. دفاع از عدالت، و انکشاف متوازن را  ضروریات حیات اجتماعی می پنداریم. ما همچنان از اقتصاد بازار آزاد با تمایلات اجتماعی حمایت میکنیم.

۱۴ حمایت قاطع از استقلال؛ تمامیت ارضی افغانستان واحد در صدر اهداف ما قرار دارد.

۱۵. حمایت از  و تشویق مشارکت افراد و سازمانها را در تصمیمگیریها در اشکال مختلف آن وظیفه خویش می پنداریم.

۱۶. ما معتقدیم که برای تحقق عملی اصول و اهداف سازمان به برنامه عملی نیاز وجود دارد که در آن اصول و اهداف متذکره بصورت عملی و قابل پیمایش تعریف میگردند.

۱۷. سازمان برای رشد کار و تصمیمگیری های تخصصی دفتر علمی را در ساختار خویش ایجاد مینماید.

۱۸. ما معتقدیم که حضور احزاب سیاسی متعهد ملی برای دفاع از حقوق  حقه مردم و تامین حاکمیت مردم ضروری میباشد.

۱۹ تعهد مینماییم این اصول را بحیث رهنمای اندیشه و عمل خویش قرار دهیم.

این  اصول  مساعی فردی و جمعی  افراد و سازمانها را در جهت کار مشترک برای تحقق اهداف مشترک ملی  بحیثیک دید مشترک ملی سوق میدهد .

 بیایید متحد گردیم!

 

پایان

 

 


بالا
 
بازگشت