م. نبی هیکل

 

نقدی براستدلال  تجزیه طالبانه

 در هفته ای که  گذشت  آقای عثمان نجیبطی یک مقاله  زیر عنوان (چرا تجزیه  طلب شدم) دو موضوع از دو مقاله بنده را  به شیوه وطنی نقد نمود . شیوه وطنی نقد دو خصیصه متبارز تاریخی دارد: نقد یعنی  بدبینی ، خصومت  و...، دوم فقدان استدلال منطقی. آن دو موضو ع مورد نقد  یکی در مورد تجزیه و دیگری در مورد حیوان ناطق و رابطه آن با تجزیه طلبی آقای عثمان بحیث مثال بود.  من به نقد حتی  با استدلال  ضعیف نیز اهمیت میدهم. تصمیم گرفتم به اعتراضات  عثمان نجیب در مورد  آن رابطه بصورت جداگانه پاسخ دهم. پاسخ بنده را زیر عنوان (مرور مجدد بر حیوان ناطق) در همین هفته میتوان مطالعه نمود. در  مقاله کنونیدر مورد  ابراز نظرهای وی در رابطه با تجزیه مینگارم. مقاله آقای عثمان نجیب را که در آن بر هردو موضوع( تجزیه و حیوان ناطق) بحث شده  در رابطه برقی آتی میتوان  مطالعه نمود:

http://www.ariaye.com/dari19/siasi/osmannajib26.html

مقاله من  زیر عنوان ( حیوان ناطق یعنی چه؟)

http://www.ariaye.com/dari18/siasi3/haikal8.html

آقای عثمان نجیب در رابطه با تجزیه  ۹ سوال را طرح .  به آنها پاسخ داده است.   به برخی از سوالها  و پاسخ های وی در این مقاله  توجه میشود، تا  عمق و کیفیت   استدلال وی نشان داده شوند.

۱. تجزیه‌ی کشوری چی‌ست؟

نوعی تصمیمی برای گسستن از ادامه‌ی پیوستنِ بی‌معنایی که مایه‌ی دردِ سَرِ اهالییک جغرافیای ارضی منتهی به تعریف های علمی تشکیل جغرافیاست.

هر خواننده با عقل میداند که این بیان از نظر دستوری ومنطقی نادرست است. از نظر منطقی تجزیه یک کشور معنا ی آن را دارد که ما کشور را به اجزای ترکیبی آن تقسیم مینماییم. افاده های منطقی  و درست آن (جدایی طلبی)  و ( استقلال طلبی) و ( ناسیونالیزم) اند. اما (تجزیه) و( تجزیه  طلبی)   غلط معروف است.

 اشتباهات دستوری آن بیان را  نادیده میگیریم و  به محتوای آن توجه مینماییم. تعریف عثمان نجیب بر اساس معنای تجزیه باید چنین میبود: تجزیه عبارت از تصمیم ملی، بخش یا بخشهایی از یک ملت واحد بحیث  سازمان سیاسی به اجزای ترکیبی آن   به گونه ای که به  بیش از یک بازیگر بین المللی بیانجامد. زیرا خودمختاری را باید از  استقلال طلبی کامل یا آنچه  تجزیه  طالبان افغانی در نظر دارند تمیز نمود. این تعریف هم تیوریتیکی و هم اوپراتیفی است. خواننده  اکنون میتواند  تعریف فی البدیهه اینجانب را با  تعریف آقای عثمان مقایسه نماید.

در تعریف عثمان (گسستن از ادامه ی پیوستن بی معنایی که ...) میتواند  خودمختاری  ساختارهای اتنیکی یا  زیستن در یک فدراسیون و یا کنفدراسیون را  نیز احتوا نماید، بنابرآن  تعریف وی یک تعریف مانع و جامع نیست.  بیان (جغرافیای ارضی )‌ یک تاتولوژی است زیرا  جیو به معنای زمین، خاک است[1].

پرسش دومی وی در مورد عوامل تجزیه است.وی میپرسد:

۲ .عوامل تجزیه کدام ها اند؟

وی عوامل آتی را بر میشمارد:

(برتری خواهی، تبعیض، اقتدار‌گرایی انحصاری، نبودِ مساوات و‌ موازات و انکشاف، نادیده‌انگاری های ساختاری و اتنیکی جامعه توسط حُکَما، تحمیلِ اجباری مراودات و مناسباتِ طبقه‌ی انحصارگر بالای همه ملت،به خصوص در کشوری که کثیرالملیت باشد، نادیده انگاری های عمدی قوم خاص از حضورِ اقوامِ دیگر در جغرافیاییک کشور، نبودِ راه‌کارِ عملی برای دولت ملت ساختنِ کشور، دزدیدن و قاپیدنِ سرمایه‌های ملی توسطِ یک قوم و رهبران از یک قوم خاص، ادعا های بلندِ برتری خواهی عمدی برای حفظ سکان مرکزیت قدرت، به نتیجه رسیدنِ اتباعِ یک کشور در ختمِ راه‌ های کنارِ هم بودن.

تحقیقات  معدوی آقای عثمان نجیب به نتیجه غیر از نتایجی منتهی گردیده که دانشمندان انجام داده اند. وقتی ما به دنیای پیرامون خویش مینگریم تبعیض، مبارزه قدرت  و همه ی آنچه عثمان خان فهرست کرده است به غیر از عامل آخری (به نتیجه رسیدنِ اتباعِ یک کشور در ختمِ راه‌ های کنارِ هم بودن.) در همه ی جوامع وجود دارند.  قدرت سیاسی  دارای  یک واحد  داد و ستد و اندازه گیری است و این واحد عبارت است از( توانایی اعمال فشار و  زور).

آیا همسایگی و در جوار هم  زیستن  با (کنار هم بودن) فرق دارد؟ وقتی یک کشور  به هر دلییلی که باشد، تجزیه میگردد، دولتهای تازه ایجاد شده  و تجزیه شده در همسایگی  و در کنار هم زندگی مینمایند.  زیرا دولتها ی ارضی نمیتوانند کوچکشی کنند.

 از سوی دیگر در همه ی دنیا ایلیتها نه تنها در دولتها بلکه در  سازمانها و در هرنوع  ساختار به شمول  ساختارهای اتنیکی مانند قوم و قبیله حاکمیت دارند.  کلانها و بزرگان قوم  ایلیت آن قوم را میسازند که یا به نام  روحانی یا  ریش سفیدان یا هر نام دیگر  اعمال  صلاحیت مینمایند.

 در  آن  بیان آخری نیز اشتباه فکری و عدم دقت عثمان نجیب  مشهود است. به ندرت اتفاق میافتد که یک ملت  بر تجزیه و انقسام ارضی خانه مشترک تصمیم اتخاذ نماید یعنی (اهالی به این نتیجه برسد که  به ره های کنارهم بودن پایان دهند. اهالی افغانستان در  دشوار ترین زمانه ها به چنین تصمیمی نرسیده  اند.

اهالی  یک کشور در دو حالت آتی میتوانند به ان نتیجه برسند:

1.                   در نتیجه خانه جنگی، کشور در نتیجه مذاکرات میان جوانب درگیر تقسیم و  به  حاکمیتهای ارضی جداگانه تقسیم میشود. در اینجا اراده اهالی مطرح نیست بلکه  قدرت  دسته های  ذیدخل در  جنگ داخلی مطرح است.

2.                   از راه رفراندم  یا نظر خواهی عمومی.

چرا جامعه افغان در درازای تاریخ بخصوص در  ۳۰۰ سال اخیر به  این  نتیجه نرسیده اند که به گفته آقای عثمان نجیب

( به ره های کنارهم بودن پایان دهند

از نظر علمی باید علت آن چرا  را در  شرایط  ضروری و بسنده تجزیه باید جستجو نمود.

عثمان نجیب  عاملان تجزیه را نیز به خواننده خود معرفی مینماید. .وی میپرسد:عاملانِ تجزیه کی ها اند؟

پاسخ وی چنین است:عاملان تجزیه در هر کشوری بیش‌‌تر شخصیت ها و رهبر نما هاییک قبیله،یک تبار، یک قوم، یک سیاستِ ضدِ هم‌گرایی اند.

فکر نمیکنید که آقاث عثمان در تشخیص انگیزه، علت و معلول اشتباه کرده است؟ آنچه را وی نام  برده علل تجزیه نیستند اما میتوانند  به علل تجزیه مبدل  ساخته شوند وقتی علل  یا شرایط   بسنده برای آن فراهم آیند.  فرض کنید ما پنجهزار سال   تاریخ داریم و در این پنجهزار  سال ما هیچگاهی جامعه ایتوپی و یا مدینه فاضله نداشته ایم. یا  داشته ایم؟  ما همواره در فقر و تحت  ستم و تبعیض زیسته ایم اما  تغییر مرزهای ملی نتیجه آن شیوه وحشتناک زیستی نبوده .و هیچگاهی  تمایلات تجزیه  طلبانه/ جدایی طلبانه چنان نیرومند نبوده که امروز است. چرا؟ به عبارت دیگر اگر  (شخصیتها و رهبر نماهای یک قبیله، یک تبار، یک قوم، یک سیاست ضد همگرایی) عوامل تجزیه باشند ما آنها را در درازای تاریخ تا کنتون داشته ایم و داریم. پس عاملان کیها اند؟ اگر آنها اند چرا  میهن تجزیه نگردیده است؟

 یک تناقض در این بیان نهفته است و تنها  با توانایی تفکر انتقادی میتوان آن ر ا دید.

آقای عثمان نجیب از یکسو  عوامل  تجزیه را  مردم نمیداند و از سوی دیگر از اراده پایان دادن همزیستی توسط اهالی(به نتیجه رسیدنِ اتباعِ یک کشور در ختمِ راه‌ های کنارِ هم بودن.) یک کشور  صحبت میکند.  به نطر میرسد که عثمان نجیب عقل  و انصاف یک قصاب را نیز دارا نیست.

 وقتی تا اینجا به مقاله عثمان نجیب  (از نظر عقلی) می مینگرم   عاقلانه میدانم تا وقت گران بهای خود و از شما را   بیش از این  ضایع نسازم.

 برای وضاحت موضعگیری  شخصی میخواهم خواننده را آگاه  سازم که بنده با تمایلات جدایی  طلبانه  در گام نخست به این دلیل مخالفم که چرا ما نتوانیم بحیث انسان، حتی آدمیزاد و حیوان ناطق  باهم در همزیستی و همکاری  زندگی نماییم و  دشواریهای زندگی را حل نماییم، در حالیکه مشترکات ما   به مراتب  بزرگتر ، ماهوی و  بیشتر از  ما، ماهوی  اند؟ در اینجا تقصیر در ما  قراتر دارد که نمیتوانیم  دشواریهای خود را به نحو انسانی و عاقلانه حل نماییم در حالیکه بسا ملتها توانسته اند چنین کنند.  با تقسیم  قلمرو ارضی ما همان خواهیم بود که هستیم، مگر اینکه در خویشتن تغییر وارد نماییم. در صورت  تجزیه  کشور به موازات ساختارهای اتنیکی یا زبانی مانند گله های اولیه و یا گله های وحوش در جنگل، میخواهیم با  گله خود در قلمرو خود  به سر بریم. برای وضاحت این شیوه تفکر به  زندگی  حیوانات میتوان  توجه کرد و عبرت گرفت. عثمان نجیب همان عثمان نجیب خواهد بود و من و شما نیز همان خواهیم بود چه در یک افغانستان واحد زندگی نماییم یا در یک کشور  پارچه پارچه زندگی نماییم یا در یک جهان پارچه پارچه!برای درک این واقعیت و حقیقت   ساده حتی به تفکر انتقادی نیز  نیازی نیست.

از توجه شما تشکر


 

 

 


بالا
 
بازگشت