م. نبی هیکل

 

 

سخنی  در مورد غلط فهمی دینی

آقای عزیز پور در مقاله ای زیر عنوان (احکام جزمی دیروزین و نیاز های جامعۀ امروزین) بر۱.  آزادی اندیشه در دین اسلام، ۲. منشآ جمود و ایستایی فکری مسلمانان،  بحث کرده ، آیات و احادیثی در حمایت از ادعای خویش  نقل مینماید و نتیجه گیری مینماید که: در قرآن کسی که پرسش می کند ستمکار است، یا کافر می شود و در حدیث ها می بینیم هر که چنین پرسشی میکند، علاج اش این است که بگویید: به الله ایمان آوردم، به الله پناه می برم و به این فکر پایان دهید. به سخن دیگر، این از وسوسه های شیطان است و علاج این درد این است: آدم به این اندیشه ادامه ندهد و از ادامه ی وسوسه شیطان خودداری کند، و بگوید: به الله پناه می برم. بنابراین مومن ایمان می آورد و شک نمی کند و کافر انکار میکند[1].

 برای بسیاری از ما این استدلال نیرومند و منطقی به نظر میرسد، در حالیکه بیشتر بیانگر اشتباه فکری و ادراکی نویسنده مقاله یاد شده است تا هر چیز دیگر. در این مقاله  استدلال میشود تا نشان داده شود، اشتباه فکری و ادراکی  این نوع استدلال در کجای آن نهفته است. نخستین اشتباه فکری و ادراکی بصورت متداول در تعریف  از دین صورت گرفته است. ما بدون تعریف از دین نمیتوانیم بر آن بحث نماییم زیرا هر دسته ای دین را به گونه ای تعریف مینماید. مصطفی ملکیان، ابن و رق و  دکتر سبا از دین ۱، دین ۲، و دین ۳ سخن میگویند و  زمانی که دین نقد میگردد ،  هرسه آن بحیث یک دین نقد میگردند. عاقلانه این است تا  دین را  چنان درنظر گیریم که  مالک دین تعریف کرده است. وقتی یک نویسنده دین را  نقد میکند ما باید بدانیم  دین از نظر وی چیست تا  بدانیم او چه را نقد مینماید.

آقای عزیزپور در مورد آزادی  اندیشه در دین بر اساس دو معیار قضاوت نموده و دین را نقد کرده است در حالیکه تعریف خود را از دین به خواننده بیان نداشته است. در سرتاسر مقاله  سیمای تصویر شده بوسیله وی نشان میدهد که منظور وی از دین قرآن و  ا حادیث است، اما وی شواهد دیگری نیز میآورد. ما با تعبیر از قرآن در عصر جاهلیت روبرو هستیم و احادیث تعبیرهای انطباقی  احکام الهی  اغلب در آن  عصر است، عصری که نه تنها جامعه جاهلیت را در خود داشت بلکه از یهود یت و مسیحیت، ادیان دیگر و از  دانستنی های تمدن های دیگر نیز متاثر بود.

بنده نماینده روحانیت نیست، اما  هوادار  تفکر انتقادی هستم. بنابرآن بر مساله آزادی اندیشه بر اساس معیارهای آقای عزیزپور( حقوق بشر و نیازمندیهای عصر) مکث مینمایم.

نخست  ادعا های نویسنده آن مقاله را میخوانیم.

۱. آزاداندیشی به واقعیت عینی دین سازگار نیست. دین میگوید همان چیزی که به کتاب های دینی آمده است درست است. اگر یافته های شما ر خالف قرآن است، آن یافته ها را به هیچ رو، نمی پذیرید.

وقتی به منبع های مهم اسالم که قرآن و حدیث است مراجعه کنیم می بینیم که آب از بالا خیت شده است. هم در قرآن و هم در حدیث، مسلمانان از ازآزاداندیشی و تفکر مسقلانه منع شده اند. به مسلمانان توصیه شده است که چیزی دربارۀ دین نپرسند و به خدا پناه ببرند.

۲. در بالا یاد کردم که این همه تفکر، تدبر، تعقل و تامل در آیات تنها برای این است که مسلمانان تنها در چوکات دین تفکر، تدبر، تعقل و تامل کنند. اگر این تفکر، تدبر، تعقل و تامل آزادانه و مستقالنه باشد، دین اسالم آن را ممنوع کرده است.

۳. دین میخی است که جهان اسالم را به جایش میخکوب کرده است. در کشورهای دیگر حکومت از دین جدا است و مکتب از کلیسا به دور. هر یک در بخش خویش مصروف است، دین به آیین حکومتداری کاری ندارد معیار و سنجۀ رفتار انسان ها با همدیگر، حقوق و آزادیهای انسان بر اساس اعالمیه جهانی حقوق بشر و سایر پیمانهای بین المللی حقوق بشر است که در تراز بین المللی تایید و تصدیق شده است. بر اساس معیار های پذیرفته شدۀ حقوق بشر، دین یک امر شخصی شمرده می شود. هرکس هر دین، آیین و مذهبی را که پیروی می کند، مسألۀ شخصی اش هست. یک انسان می تواند یک دین را قبول کند یا از آن برگردد، درین صورت کدام جزا و سزای بر آن کس نیست در کشورهای مسیحی دین حاکمیت نمی کند، اما قانون حاکمیت می کند و قانون اساسی بنیاد زندگی اجتماعی را پی میریزد.

اعتراضات آقای عزیزپور را میتوان در یک جمله چنین خلاصه کرد: دین با آزادی اندیشه که مخالف روحیه و اصول دین باشد موافق نیست. اما  در قرآن گفته نشده است که (که این همه تفکر، تدبر، تعقل و تامل در آیات تنها برای این است که مسلمانان تنها در چوکات دین تفکر، تدبر، تعقل و تامل کنند.) آقای عزیز پور به خداوند تهمت میبندد.  باید مینوشت که بر اساس تعبیر یا دید حاکم   اسلامی چنین است.

این عدم موافقت با آزاد اندیشی یا دیگر اندیشی را ما در سایر مکتب های فکری و در سایر سازمانها شاهدیم.  این خصیصه  سایر مذاهب و ادیان و مکتب های فکری سیاسی است. تفکرگروپی که اصطلاح انگلیسی آن (Group think) است در علوم اجتماعی معروف است.

فرهنگ ها چه جریان فرعی آن یا عمومی آن بوسیله بادیگاردها، میکانیزم های (تنبیه و پاداش) و تعزیرات، از خود محافظت مینمایند. مکتب های سیاسی مارکسیزم- لینینزم،  لیبرالیزم و ... نیز از این  قاعده مشتثنا نیستند. و حتی من و عزیزپور  و هریک دیگر نیز از  شیوه تفکر و استدلال خویش و از  باورهای خویش  به شدت دفاع مینماییم. ما نبایدکور خود  بینای دیگران باشیم. یک حقیقت انکار ناپذیر  را  که اکثر منتقدان نادیده میگیرند  این است  توجه نمیکنند دین اسلام از نظر تاریخی در  چه شرایطی و به چه هدفی نازل شده است. درک آیات قران امروز برای بسیاریها  دشوار است و حتی آزادی اندیشه در اسلام برای منتقدی مانند عزیزپور ۱۴۴۰ سال بعد   قابل درک نیست. زیرا او به این باور است که آزادی اندیشه در اسلام وجود ندارد. مکتبهای فکری معتزله و اشعریه، قدری و جبری وجود داشتند اما   دید و تعبیر حاکم آنها را خفه کرد. در  سیاست امروزی در قرن بیست و یکم  حتی در  مراکز معتبر علمی چنین پدیده حاکم وجود دارد. چرا دموکراسی لیبرال، روحیه  ضد  سوسیالیستی و کمونیستی در دنیای غرب و جهانی شدن بازار گرم دارند؟

دین اسلام  آزادی انتخاب را تضمین کرده است وقتی قبول یا عدم قبول دین اسلام و خالق کاینات را  به اختیار فرد واگذار کرده است و فرد را  مسوول پاسخگویی اعمال خود  دانسته است. این دو اصل اختیار یا حق انتخاب و مسوولیت فردی اعمال فردی اساس  دموکراسی و آزادی های حقوق بشری دنیای غرب را میسازند.

 آزادی اندیشه محصول فرعی یا جانبی حق انتخاب است. به عبارت دیگر  آزادی  انتخاب اندیشه و مذهب از حق انتخاب  ناشی میگردد زیرا  با  سلب  حق انتخاب  آزادی  دیگر اندیشی نیز بصورت خودبخودی  سلب میگردد. برای  سهولت درک فکر کنیم ما فقط یک نوع کفش داریم و یا فقط یکنوع را میتوانیم انتخاب نماییم نه هر نوع دیگری را که میخواهیم. در اینصورت ما حق انتخاب نداریم. حق انتخاب زمانی داریم که برای عدم انتخاب یا انتخاب بدیل مانعی وجودنداشته باشد. دو عنصر تحمیل و اجبار را باید درنظر داشته باشیم وقتی از حق انتخاب سخن میگوییم.

انتقادات اقای عزیز پور این مشکل را  نیز دارد که از یکسو از  قرآن و احادیث نقل مینماید و از سوی دیگر اعمال  بادیگاردهای  رضاکار دینی را بحیث دین میپندارد. جای انصاف این است تا  تعبیر را از اصل آنچه بیان  شده است تمیز نماییم.  مشکل دوم  در درک دین و هدف از آن نهفته است. چرا دین اسلام آخرین  بیان دین الهی در  سلسله ادیان الهی  قرار داده شده است؟

در آیه (5:3)  میخوانیم که دین اسلام امروز کامل گردیده و خالق متعال راضی است تا دین  بندگان وی باشد.

مشکل تعدادی از افراد این است که به یک خالق مقتدر باورندارند، زیرا اگر به چنین یک خالق مقتدر و فعال مایشا باور داشته باشند ، بسا از  پرسشها برای آنان پاسخ خواهند یافت، در غیر آن همه چیز  قابل نقد خواهد بود.

Al-Ma'idah (The Table Spread) 5:3

حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالْدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلاَّ مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَن تَسْتَقْسِمُواْ بِالأَزْلاَمِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ

در آیه دیگر در سوره آل عمران میخوانیم:

Al-Imran (The Family of Imran) 3:19

إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوْتُواْ الْكِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَمَن يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللّهِ فَإِنَّ اللّهِ سَرِيعُ الْحِسَابِ

3:19 Behold, the only [true] religion in the sight of God is [man's] self-surrender unto Him; and those who were vouchsafed revelation  a foretime [12] took, out of mutual jealousy, to divergent views [on this point] only after knowledge [thereof] had come unto them. [13] But as for him who denies the truth of God's messages - behold, God is swift in reckoning!

Al-Imran (The Family of Imran) 3:85

وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلاَمِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ

3:85 For, if one goes in search of a religion other than self-surrender unto God, it will never be accepted from him, and in the life to come he shall be among the lost.

آیه های  نقل شده حاکی از اجبار نیستند و اختلاف را  روا  مگر  قابل مجازات د انسته اند.

عزیزپور استدلال مینماید (دولت ها بر اساس قانون که زایدۀ عقل، دانش و معیار های عام اخلاقی است، وضع میشود، تغییر می یابد و در صورتی ناکارآیی لغو می گردد و قانون جدید جایش را میگیرد. قانون نظر به اوضاع و شرایط موجود زندگی همواره در تغییر و تبدیل است. ولی، دین به خاطر جزم و جمود بودن احکامش نمی تواند، به زندگی اجتماعی که داییم در تغییر و تحول است، به کار آید. برای جامعۀ پویا، قانون پویا الزم است، نه احکام جزمی و سنگینه شدۀ دینی که به درد جامعه مدرن نمی خورد. در غیر آن جامعه از پویایی خود فرو میماند این حقیقت را نمی توان انکار کرد.)

دو موضوع  قابل دقت در بیان وی وجود دارند: وی دین را با  قانون وضعی  مادی مقایسه مینماید در حالیکه  قانون اساسی  یعنی  قانون مادر را هر هر سال تغییر نمینماید و برای تغییر آن میکانیزم درنظر گرفته میشود، نادیده میگیرد. دین با  قانون مادی یا قانون اساسی فرق  فاحش دارد. در عالیترین  و ایدیالترین شکل آن  قانون  اساسی را و  قانون مادی را نمایندگان مردم میسازند. این نمایندگان اغلب نمایندگان  طبقه  حاکم اند. به سابقه نمایندگی نمایندگان در   اتاقهای پارلمان کشورها اگر توجه نمایید این حقیقت را در میابید که  دوره نمایندگی تعداد زیاد نمایندگان به یک یا دو دوره  محدود نیست و به ده ها  سال میرسد. حکومت انتخابی خود را نماینده مردم و خدمت گذار مردم مینامد. اما  از  قرآن آنگونه ای که  در آن  بار بار ذکر شده است  به حیث (ذکر) نامبرده شده است. دین شیوه زیست است که روابط  میان خالق و مخلوق  و  شیوه زیست و معاملات  میان مخلوقات را  تعیین و بحیث  بهترین شیوه پیشنهاد نموده و برای آنانی که این پیشنهاد را میپذیرند و عملی میسازند و آنانی که از آن ابا میورزند مجازات تعیین شده است نه در دنیا بلکه در اخرت. در اینجا دین به انسانها آزادی و اختیار کامل اعطا میکند دین را در قانون مدنی درنظر میگیرد یا نمیگیرد ، زیرا دین یک امر شخصی است. خداوند خود را  حالق زمین و زمان و یگانه خالق مقتدر که هرچه بخواهد انجام میدهد  معرفی مینماید.  دین وی را باید بحیث دین چنین یک خالق در نظر گرفت. این اصل تحقیق علمی است که در تحلیل باید این  صفات را با احکام و ی درنظر گیریم .

دین اسلام در یک  زمان معیین تاریخی نازل شده است که انسانها از لحاظ رشد معنوی در حد لازم قرار داشتند. این حقیقت را نه تنها تاریخ انکشافات و اختراعات به ما نشان میدهد بلکه تاریخ ادیان  الهی نیز گواه برآن است.

این ادعا که (اولتر از همه آزادی اندیشه یکی از حقوق بشری انسان است. بشر آزاد آفریده شده و آزادانه می تواند فکر و اندیشه اش را بیان کند. این برخالف آنچه است که در اسلام گفته می شود که ما شما را برای عبادت کردن آفریده ایم هرفرد، در هر دین و آیین که هست بر اساس اعلامیه جهانی حقوق بشر و پیماننامه های گوناگون جهانی حقوق بشر آزاد است که اندیشه و عقیده اش را دربارۀ هر چیزی بیانکند.) ، با دین اسلام مخالفت ندارد بلکه با تعبیر حاکم از دین در مخالفت قرار دارد. عزیز پور نتوانسته این دو را از هم تمیز نماید. این ادعای  عزیزپور درست است که قرآن حاکی است که  ما برای عبادت آفریده شده ایم. اما عزیز پور معنای ملایی و  طالبی عبادت را در نظر دارد، در حالیکه عبادت یعنی  پیروی از  احکام و  قوانین. آسمان و زمین و درختان  سرکوه نمیتوانند عبادت نمایند اما در قرآن  از عبادت آنها سخن میرود. آنها بر اساس نظم و  قانون الهی عمل میکنند. معنای عبادت چنین است. به اطاعت از  قانون در  اروپا و امریکا  توجه کنید که به معنای رعایت نظم ترافیک ، نظم عامه است. با رعایت این نظم ها ما از قانون پیروی مینماییم، اما وقتی از چراغ سرح میگذریم،  از  قانون تخطی کرده ایم. تعجب میکنم فردی که خدا و  قرآن را به دلیل عدم خردگرایی نقد میکند  این موضوع  ساده را نفهمد.

در اسلام نیز دین یک امر شخصی است ، ز یرا هر  شخص از آن پاسخ گو است و به خاطر پیروی یا عدم پیروی از آن مورد مجازات قرار میگیرد. هیچ سندی وجودندارد که بر اساس آن از  حکومت اسلامی در مورد  رعایت  احکام  دینی  افراد و مسلمانی آنان پرسیده میشود. ما باید بتوانیم عامه و خصوصی را از هم تفکیک نماییم. از هیچ فردی پرسیده نمیشود چرا عزیز پور چنین و چنان کرد نه از آن ملا و آخوند و شیخ  و نه برای اعمال دیگران مجازات خواهند شد. هر  یکی اعمالنامه خود را به دست خواهد آورد نه از فرد دیگر را.

 جمود فکری اکنون  در  تفکر آقای عزیز پور نیز  متبارز شد ه است وقتی او تنها بر استدلال خویش تکیه دارد و  بر  باورهای های خویش محکم ایستاده و آنچه را که برای استدلال و هدفش خدمت میکند برمیگزیند و  باقی نکات مثبت را نادیده میگیرد.  آزادی اندیشه تنها این نیست که ما هرچه میخواهیم بیاندیشیم حتی اگر زیانبار و احمقانه هم باشد.  تحمل دیگر اندیشی و  باز نگری به آزاد اندیشی ماهیت میبخشند اما بسنده نیستند. یک مثال خیلی متداول باز اندیشی غربی است بخصوص در صنایع مواد مخدر ،  سیکس ، سینما و  ادویه سازی . مدیران این  صنایع خیلی باز اندیش اند   و منطق سالم  علمی با آن باز اندیشی در آن حد موافق نیست.

دگمای فکری یک مشکل مرزی دارد. ما بر  وجود کفشی که در پا داریم محکم و باورمند هستیم و هر دلیلی که بیاورید نمی پذیریم که آن کفش در پای مانیست. آیا این دگما معقول و مجاز است؟

آقای عزیزپور قبول دارد که(‌ بر اساس معیار های پذیرفته شدۀ حقوق بشر، دین یک امر شخصی شمرده می شود.) اما به این آزادی در  قرآن و به این حقیقت تاریخی فکر نکرده است که آزادی اختیار و انتخاب سابقه تاریخی به مراتب طولانی تر از اعلامیه حقوق بشر دارد.آزادی اندیشه و دگر اندیشی بدون تفکر انتقادی بدون شک به خطا میرود.

آقای عزیزپور از واقعیتهای عینی  تقدیر مینماید که(در کشورهای مسیحی دین حاکمیت نمی کند، اما قانون حاکمیت می کند و قانون اساسی بنیاد زندگی اجتماعی را پی میریزد). دین در کشورهای مسیحی از  ساحه حاکمیت سیاسی به ساحه  مشارکت سیاسی  عقب نشینی کرده است. مقاومت در برابر  ایوتانیزی،  رسمی شدن ازدواج همجنسان و  سقط جنین شواهد عینی نفوذ مذهب بر پالیسی ها اند.  ضعف  حاکمیت روحانی بیشتر نتیجه موضعگیری های  افراد در جامعه است . احزاب مسیحی هنوز در انتخابات کسب حمایت میکنند.

 اوج قوت گیری روحانیت افراطی نتیجه ناکامی جامعه روشنفکری در کار آگاهی دهی اجتماعی است. افرادی مانند عزیز پور با  چنین مقالات و استدلال های فریبنده، موضعگیری افراطیون را   اسلامی و مطابق  قرآن و احادیث معرفی مینمایند و بدین  طریق به جامعه معتقد و مومن  با دلایل میفهمانند که  هرآنچه  طالب و داعش انجام میدهند حکم خدا و رسول اند. و نام این کار خود را خرد گرایی مینهند. با این نوع  آگاهی دهی ما  جلو  دیگر اندیشی و  آزادی اندیشه را در جامعه دینی  بیسواد سد میگردیم. این افراد   مدافعان افراطیت اند که در نقش منتقد  دین عمل مینمایند. جامعه بیسواد   دینی و مومن را  باید تنویر کرد که  دین آنها آنچه طالب و داعش میگویند چنان نیست تا پایه های حمایت اجتماعی آنان را   سست و بی بنیاد گردانیم. عزیز پور  و امثال انهااعمال افراطیون مذهبی  را با ذکر آیات و احادیث،  اسلامی و دینی میدانند. این افراد درست مانند ملا و آخوند افراطی عمل میکنند اما از یک موضع دیگر عمل مینمایند. آنها از همدیگر یک تفاوت عمده دارند که یکی از موضع دینی و بحیث متدین عمل میکند و دیگری از موضع مخالفت با دین. بدون شک   تفکر انتقادی در اسلام در درازای تاریخ سرکوب گردیده، این را  نه تنها عزیز پور  بلکه هر روشنفکری میداند، اما این را  تعبیرگران دین انجام داده اند و اساس دینی ندارد. یک  شراکت این است که  هرددو دسته و حتی هر انسانی برای تبریه موضعگیری خویش  آن موضعگیری را عقلانی میسازد، یعنی برای تبریه آن  استدلال مینماید.

 وقتی خدای عالمیان  به پیامبر خود بار بار در قرآن فرموده که(  وظیفه تو مژده دادن و ترسانیدن است و تو  نگهبان آنها نیستی )    و بار بار ابراز داشته که (بدون خواست وی هیچ یکی هدایت نخواهد شد) و به بندگان خود حق انتخاب اعطا کرده است که  به وی ایمان میآورند یا نه، چگونه میتوان ادعا کرد که   قرآن آزادی اندیشه را منع قرارداده است. بیان حاکم نه تنها در دین بلکه در هر عرصه دیگر به شمول ایدولوژی ها وجود دارد.

اما آقای عزیزپور آیات و احادیثی را برای  حمایت از موضعگیری خویش گواه میآورد. پاسخ به سوال مربوط به این آیات و احادیث را  تنها از سه طریق میتوان فراهم نمود:

1.                    اصل   قابل اعتماد و علمی این است که هدف دین باید  معیار اصلی  قضاوت   در مورد آیات و احادیث قرار داده شوند.

2.                    تحقیق تاریخی: این شیوه  تحقیق ما را  کمک مینماید تا پاسخ بهتر قناعتبخش را برای درک دین  به دست آوریم.

3.                    شیوه  سنتی منطقی از راه تفکر انتقادی.

شیوه برخورد و تحلیل من از نوع دیگر است، زیرا من  شرایط تاریخی، ذهنیت حاکم  و اهداف  نزول دین را در تحلیل مسایل دینی با اهمیت میدانم.  وقتی روشنفکر منتقد که خدا، کلام و دین وی را  از نطر خردگرایی نقد میکند،  مسایل  ساده دینی  را ۱۴۴۰  سال بعد در قرن بیست و یکم ، نتواند درک نماید، بر درک صحابه و ... در عصر جاهلیت به مشکل میتوانیم حساب نمایم.

 امیدوارم    در آینده به این مساله برگردم.

پایان

 


 

[1] http://www.ariaye.com/dari19/siasi3/images/azizpor2.pdf


 اینجا کلیک کنید

 


بالا
 
بازگشت