م. نبی هیکل

 

John R. Searle (2004). Mind: A brief Introduction. Oxford: Oxford University Press.

برگردان: م.ن. هیکل

چرا این اثر را نگاشتم

آثار ز یادی بحیث مبادی در این اواخر کم و بیش مواضع و استدلال کاملی رادر این عرصه بیان میدارند. برخی از آنها در واقعیت با وضاحت فراوان، هشیاری و   دانش فراوان  نگاشته شده اند.  در این صورت دلیل من برای نوشتن این اثر چیست؟

هر فیلسوفی که بر  یک موضوع کار زیاد و دشوار انجام داده باشد با نوشته دیگری در آن مورد کاملآ راضی نخواهد بود. و فکر میکنم من یکی از آنها هستم. اما بعلاوه  تمایل معمولی برای بیان عدم موافقت، دلیل دیگری نیز برای نوشتن یک مقدمه عمومی بر فلسفه دماغ (philosophy of mind) وجود دارد. تقریبآ همه ی اثاری را که مطالعه کرده ام کتگوریهایی را قبول دارند که از نظر تاریخی به ارث گرفته شده اند تا مسایل مربوط به دماغ را – بخصوص شعور (conscious) را و  با این کتگوریها تعدادی از باورمندیها را در مورد اینکه چگونه شعور  و دیگر پدیده های دماغی با همدیگر  و با باقی جهان رابطه دارند ، توضیح نمایند. این دسته از کتگوریها ، و باورمندیها  اند که ین کگتگوریها را بحیث محموله سنگین حمل میکنند- که بصورت کامل به مبارزه خواسته نشده اند و موجب شده اند بحث ادامه یابد.مواضع مختلف بنابرآن در داخل دسته ای از باورمندیهای اشتباه آمنیز اتخاذ شده اند. نتیجه این است که فلسفه دماغ(philosophy of mind)  در میان مسایل فلسفی معاصر، ویژه است زیرا معروفترین  و متنفذترین تیوریها نادرست اند. منظورم تیوریهای هر آنچه است که(ایزم) در نام خود دارد. من در مورد هردو نوع  دوالیزم (property dualism and substance dualism) فکر میکنم، در مورد ماتریالیزم، فیزیکالیزم، کامپوتیشنالیزم، فنکشنالیزم، بیهیفیوریزم ، ایپی-فینومینالیزم(epiphenomenalism,)، کوگنیتیویزم (cognitivism)، ایلی- میناتیویزم (eliminativism)، پانسیکیزم (pan psychism)، تیوری دوال اسپکت (dual-aspect theory)، و ایمرجینتیزم (emergentism)  به آنگونه هایی که بصورت معیاری درکم میشوند، فکر میکنم.  بسیاری از این تیوریها بخصوص دوالیزم و  ماتریالیزم تلاش میورزند یک حقیقت را بیان کنند. یکی از اهداف من این است تا حقیقت را از  تمایل حاکم به نادرستی، نجات دهم. این تلاش را در اثار دیگری بخصوص در  اثر

 The Rediscovery of the Mind

نیز انجام داده ام، اما این اثر یگانه تلاش من برای معرفی کامل موضوع فلسفه دماغ (philosophy of mind) است.

این باورمندیها کدامها اند و چرا آنها نادرست اند؟ به این سوال همین اکنون نمیتوانم پاسخ دهم زیرا ممکن نیست آنها را بدون مقدمات خلاصه نمایبیم و از سوی دیگر ما فاقد یک لغتنامه غیر جانبداریم تا پدیده های دماغی را بدان و سیله بیان نماییم. نیم نخستی این  اثر  اکثر به بیان این باورمندیها و رد آنها اختصاص یافته است. بنابرآن حوصله شما را  خواهانم. فکر کنید عقب یک میز نشسته اید و در مورد وضعیت سیاسی معاصر – در مورد اینکه در واشنگتن، لندن و پاریس چه میگذرد- میاندیشید و به این کتاب توجه میکنید، و آن را تا این اینجا میخوانید.پیشنهاد میکنم برای دریافت احساس این باورمندیها شما  سعی میکنید بازوی چپ خود را بادست راست  خود بفشارید. و فکر کنید شما این کار را آگاهانه انجام میدهید. یعنی خواست/ نیت(intention) شما  موجب حرکت دست راست شما میگردد تا بازوی چپ شما را فشار(pinching)  دهد. در این حال شما یک درد خفیف را احساس خواهید کرد این دردکم و بیش  مشخصه های  آتی را دارد. این درد تا آن حدی وجود درد که از نظر شعوری تجربه میگردد، و از یک لحاظ کاملآ ذهنی   “subjective” است نه عینی“objective.”  . بعلاوه، نوعی از احساس کیفی درد وجود دارد. بنابرآن، درد آگاهانه کم از کم دو مشخصه دارد: عینی بودن و کیفی بودن. میخواهم صاف و ساده باشد حتی اگر خسته کننده هم باشد. تا اینجا شما سه نوع تجربه شعوری داشتید: تفکر در مورد یک شی، انجام آگاهانه یک عمل و احساس یک حس. مشکل در کجا است؟ خوب، به اشیای  ماحول خود بنگرید، به چوکیها و میزها به منازل و درختان. این اشیا به هیچ صورت ذهنی نیستند زیرا آنها مستقل از اینکه تجربه میشوند یانه وجود دارند.  بعلاوه، ما  میدانیم که آنها از ذراتی ساخته شده اند که فیزیک ذرات اتمی (atomic physics) برآن بحث میکند. و  میدانیم که  احساس کیفی برای یک درد فیزیکی،  یا  یک میز وجودندارد. حال این رویارویی میان تجارب ما و  جهانی که مستقل از تجارب ما وجود دارد مستلزم سیما بندی است،  و بر اساس فرهنگ لغات سنتی ما  طبیعی ترین مشخصه این است که بگوییم تمایزی میان دماغی (mental) از یکسو  و مادی یا فیزیکی از سوی دیگر وجود دارد.دماغی بحیث دماغی، فیزیکی نیست و فیزیکی بحیث فیزیک یا مادی دماغی یا فکری نیست. این  ساده ترین تصویری است که به بسیاری از  دشواریها منتهی میگردد، و سه مثال در ظاهر بی-آزار ما  مثالهای سه دشواری  بزرگ اند. تجارب شعوری

 (conscious experience)    مانند درد شما  چگونه میتواند در یک جهانی وجود داشته باشد که کاملآ متشکل از ذرات فیزیکی است، و چگونه برخی از ذرات فیزیکی (physical particles)- احتمالآ در مغز شما موجب تجربه دماغی شما میگردند؟ ( به این میگویند مشکل  جسم  – روح “mind-body problem.” .

حتی اگر ما این مشکل را حل نموده باشیم، بازهم راه خود را  بیرون از معضله نیافته ایم زیرا سوال  بعدی این است که: چگونه میتواند حالات ذهنی، غیر بنیادی  insubstantial)) غیر فیزیکی، شعور (consciousness)  موجب جیزی در جهان فیزیکی/ مادی گردد؟

چگونه حالات دماغی/فکری ،  ذهنی، غیر فیزیکی گاهی میتواند موجب چیزی در جهان فیزیکی گردند؟ چگونه نیت/ خواست شما که بخشی از جهان فیزیکی نیست میتواندموجب حرکت بازوی شما گردد؟ (به این مشکل علیت دماغی/فکری

“problem of mental

 causation.” گویند.  و در نهایت تفکرات شما در مورد سیاست، سومین مشکل از این نوع را

problem) ا (intractable

 موجب میگردد. به گونه مثال چگونه تفکرات شما  گویا در سر شما میتوانند به امور و اشیای  واقع در فاصله – رویدادهای سیاسی در واشنگتن، لندن  یا پاریس دلالت نمایند یا در مورد آنها باشند. به این  ( the “problem of intentionality,” گویند.که به معنای متوجه بودن (directedness)  یا در مورد بودن (aboutness) دماغ است.

مترجم: انتینشنالیتی به معنای شعوری و آگاه بودن و عمدی بودن است. در فلسفه توانایی حالات دماغی/ روحی (مانند تفکرات، باورها، آرزوها و توقعات)را گویند که میتوانند متوجه یک شی یا حالت امور گردند.

تجارب ساده ما خواهان توصیف بودند؛ و  فرهنگ سنتی لغات ما از  د ماغی/ روحی و فیزیکی در برابر مقاومت مقاوم است. این فرهنگ لغات سنتی تجرید متقابل روحی/دماغی و فیزیکی میباشد؛ و این  باورها دشواریهای حل ناپذیری را  موجب میگردند که موجب نوشتن هزاران کتاب شده است. آنانی که  واقعیت را  و  تقلیل ناپذیری (irreducibility)  تمایل دماغی را قبول دارند خود را  دوالیست (dualists) میدانند. اما برای دیگران قبول محتوای دماغی غیر قابل تقلیل    (irreducible mental component)  در واقعیت چنان به نظر میرسد که از دید علمی جهان صرفنظر مینماییم، بنابرآن آنها موجودیت چنین یک واقعیت دماغی (mental reality) را انکار مینمایند.آنها فکر میکنند که این میتواند در کل به مادی تقلیل یابد یا  در کل  نادیده گرفته شوند. آنها متمایل انددر مورد خود  بحیث ماتریالیست فکر کنند .

فکر میکنم که هردو جانب اشتباه همگون را مرتکب میگردند. میخواهم  از این فرهنگ و باورمندیها عبور کنم و از آن  طریق سعی نمایم دشواریهای سنتی را به گونه ای حل نمایم. اما با این کار موضوع- فلسفه دماغ/ روح پایان نمیابد: جالبتر میشود. و این دومین دلیل من است که میخواهم این اثر را بنویسم.اکثر مقدمه های نگاشته شده  بر ین موضوع فقط در مورد مسایل  بزرگ اند و  عمدتآ بر مشکل دماغ- جسم (the mind-body problem)  با مقداری از توجه به علیت دماغی (mental causation) و توجه کمتر به مشکل   (intentionality) نگاشته شده اند.به فکر من اینها یگانه مسایل جالب در فلسفه دماغ/روح اند. با یکسو نهادن مسایل بزرگ ما میتوانیم مسایل بیشتر  مورد علاقه و آنهایی را که نادیده گرفته شده اند پاسخ گوییم: اینکار به تفصیل چگونه صورت میگیرد؟

بخصوص ، به نظر من نیازمندی مموضوعات مربوط به  ساختار مفصل شعور و اهمیت تحقیقت اخیر نیورو بیولوژیک (neurobiological)  در این رابطه را مورد بررسی قرار دهیم.  بک فصل مستقل را به ین مسایل تخصیص میدهم. با پاسخ به معمای مربوط به  این -تین- شیالیتی (intentionality)  ، میتوانیم ساختار واقعی این-تین-شیالیتی انسان را  مورد بررسی قرار دهیم. برعلاوه آن، تعدادی از  مسایل واقعآ بنیادی وجود دارند که باید در مورد آنها صراحت داشته باشیم قبل از آنکه بتوانیم فکر نماییم که  ما  عملکرد  دماغ را   ددرک مینماییم. چیزهای بیتشری وجود دارند که میتوانم در یک  کتاب واحد احتوا نمایم، اما بر هریک از معضله ها: آزادی اختیار (freedom of the will)  ،  عملکرد واقعی علیت دماغی (mental causation) ، ماهیت و عملکرد شعور،  بررسی  تصور (perception) و  افاده یا مفهوم خود (the self) ، فصلی را تخصیص میدهم.

 در یک اثر مقدماتی نمیتوانم  وارد  تفصیلات بیشتر گردم، اما کمک از کم میتوانم به شما  غنای منوضوع مورد بحث را  ایجاد نمایم- غنایی که  در نتیجه  شیوه معمول برخورد با این موضوع در  اثار مقدماتی (introductory) غایب است.

دو تمایزی وجود دارند که شما باید در  همین آغاز در نظر گیرید، زیرا  برای استدلال ضروری اند و  به این  سبب که  ناکامی در  درک آنها به ابهام بزرگ فلسفی منتج گردیده است.

نخستی عبارت است است از تمایز میان آن سیما ها یا مشخصات جهان که به مستقل از مشاهد یا آبزرور  اند (observer independent)، و  آنهایی که به مشاهد یا آبزرور بستگی یا نسبت دارند(observer dependent).در مورد آنچیزهایی بیاندیشید که وجود دارند، بدون  اینکه انسانها در مورد آنها فکرکرده باشند یا  انجام داده باشند. تعدادی از این  اشیا نیرو (force)  ، حجم (mass)،  کشش یا جازبه (gravitational attraction)، سیستم سیارات (planetary system)،  فوتو سینتیزس (photosynthesis)، و اتمهای هایدروجن (hydrogen atoms) ، اند. همه ی اینها مستقل از  مشاهد (observer independent) اند، به این معنا که هستی آنها به موضعگیریهای انسانی بستگی ندارد. اما بسا چیزهایی وجود دارند که برای هستی خود به  ما  و به موضعگیری ما وابسته اند.  پول، ملکیت، حکومت، فتبال، بازیها،  گردهمایی ها چیزهایی اند که  عمدتآ ما  فکر مینماییم آنها  اند. همه ی اینها به مشاهد/ بیننده وابسته  اند یا  رابطه دارند.

در کل، علوم  طبیعی  با  پدیده هایی  سروکار دارند که  مستقل از   مشاهد یا بیننده وجود دارند، علوم اجتماعی با  اشیای ی  سروکار دارند که  با بیننده  رابطه دارند یعنی (observer dependent) اند.

این نوع فاکتها بوسیله  اجنت های دارای شعور (conscious agents) ایجاد شده اند، اما حالات دماغی (mental states) اجنت های  باشعور که فاکتهای مرتبط به بیننده یا مشاهد را ایجاد مینمایند، خود حالات دماغی ای اند که مستقل از  بیننده یا مشاهد  (observer independent) اند. یعنی  پاره کاغذی که در دست من است، تنها به این علت پول است که من و دیگران آن را بحیث پول میدانیم. پول بنابرآن به بیینده یا مشاهد بستگی دارد،  یعنی (observer dependent) است، اما این واقعیت که  ما آن را پول می دانیم خود یک فاکت مستقل از بیننده (observer-independent) است نه  وابسته به ما و دیگران که آن را  پول میدانیم.

در رابطه به دماغ  ما   به تفکیک  میان  (original intentionality)‌  ، و (intrinsic intentionality)   از یکسو و  (derived intentionality) از سوی دیگر ضرورت داریم.

به گونه مثال، من در  سر خود در مورد اینکه چگونه به   سانجوس/ سانیوس (San Jose) سفر نمایم،  معلومات دارم.  دسته ای از باورمندی های  درست  در مورد راه ها بسوی آن محل دارم. این معلومات و این باورهای  من مثالهایی اند از  این-تین-شیالتی آغازین ‌ یا  ذاتی (original or intrinsic intentionality) . نقشه ای که در برابر من قراردارد و همچنان معلومات در مورد اینکه چگونه به  سانجوس  سفر نمایم، و  سمبولها و بیانهایی  که احتوا مینماید و به  شهرها و   شاهراه ها و  امثال آنها دلالت دارند، از  (original intentionality) سازندگان نقشه  و استفاده کنندگان آن ناشی میگردد. از نظر ذاتی (Intrinsically)، نقشه یک  صفحه فایبرهای سیلولوز (cellulose fibers)  با  نشانه های رنگ است.هر بیانی (intentionality) که دارد بر آن بوسیله  (the original intentionality)  انسانی تحمیل گردیده است. این دو تمایزی اند که باید  به یاد داشت:

نخست میان آنچه مستقل از   مشاهد یا بیینده وجود دارد  و آنچه به  مشاهد یا بیننده بستگی دارد. و

دوم  تماتیز میان این -تین- شینیالیتی آغازین (original intentionality) و انتین- شینالیتی  اشتقاقی یا (derived intentionality).

 اینها از نظز سیستیمیک باهم رابطه دارند:

این -تین- شینیالیتی اشتقاقی (derived intentionality) ، همیشه به مشاهد یا بیننده بستگی  دارد، یعنی  (observer-dependent) است.

پایان بحث

 

 


بالا
 
بازگشت