م. نبی هیکل

 

آیا

(تعصب، بخشی از فطرت ذاتی و‌ کسبی انسان است )؟

عنوان فوق ادعای عثمان نجیب است که برای تبریه تعصب خویش   بر آن  استناد کرده است. مقاله وی را در رابطه برقی [1] داده شده میتوانید مطالعه نمایید.

 تشخیص اشتباه فکری عثمان نجیب دشوار نیست.

در ین مقاله ادعا نمیشود که وی بیمار روانی است زیرا  صلاحیت تشخیص بیماری روانی را دروی ندارم اما به یقین میتوان  این ادعا را  ثابت کرد که عثمان نجیب  دشواریهای ادراکی را تجربه مینماید.

 بحث با عثمان نجیب تاکنون نشان داده است که وی  با خودبزرگ بینی درگیر است زیرا از یکسو خود را فیلسوف میپندارد و بنیادگذار یک مکتب فلسفی و از سوی دیگر بر این باور ایستاده است که فقط او حقیقت را میداند و سایرین نه. این باور مندی با فلسفه وی (بیش از این من نمیدانم) در تضاد قرار دارد اما او خود این تضاد  را  نتوانسته درک نماید. چند مورد دیگر از اشتباهات وی را  نیز  برای بر کرسی نشاندن ادعای این مقاله یادآور ی مینمایم.

۱. فطرت ذاتی

 فطرت  بر اساس فرهنگ عمید  یعنی ذاتی، طبیعی و جبلی.  (فطرت ذاتی) در بیان عثمان نجیب یعنی خصیصه ذاتی منظور است درحالیکه معنای آن فطری فطری یا ذاتی ذاتی است، در حالیکه دری زبان مادری وی است. تمایلات زبان پرستانه را در نوشته های وی  به وفرت میتوان یافت.

۲. (تعصب بخشی از فطرت ذاتی و کسبی است). به نظر میرسد که  فطرت ذاتی  دارای بخش ها است و( تعصب بخشی از آن فطرت ذاتی است).آیا ( فطرت ذاتی) بودن یا بخشی از آن فطرت بودن دلیلی برای براّت تعصب میشود؟ حیوانیت و خصایص مشترک میان انسانها و  حیوانات میتواند حیوانیت و، وحشت ما را تبریه نماید؟ اگر بتواند پس فطری بودن تعصب باید تعصب را تبریه نماید. زیرا حیوانیت  نیز  بخشی از (فطرت ذاتی) است.

۳ .(ـ تعصب بخشی ازفطرت ذاتی و کسبی است). وقتی تعصب بخشی از فطرت باشد باید در همه وجود داشته باشد و نیازی به کسب تعصب نیست. در حالیکه میتواند رشد داده شود، زیرا وجود دارد. این حقایقی اند که هر حیوان ناطق به درک آن قادر است.

اما عثمان نجیب مانند  این گفته معروف که( دیوانه در کار خود  هشیار است)  استدلال های خوبی برای حق به جانب نشان دادن ادعای خود د ارد. فطری بودن از یکسو  و کسبی بودن از سوی دیگر از زمره آن استدلال ها است. فطری بودن تعصب را   طبیعی و ذاتی معرفی میکند اما تعصب خود را  وی کسبی میداند زیرا در مقالات خود تعصب را واکنش علیه تعصب وانمود میکند. اینجا باز عثمان  نیب  تناقض گویی مینماید. زیرا بر اساس فطری بودن تعصب ما همه  تعصب داریم و تنها   اندازه و  حدت آن در افراد باید متفاوت باشد. اما اگر به مقالات وی توجه نمایید او دیگران را متهم به تعصب مید اند اما تعصب خود  را عکس العمل  میداند زیر ا  نمیخواهد و اجازه نمیدهد د یگران وی را  تحقیر کنند یا  کمتر اهمیت دهند.

۴. (حذفِ اقوام غیرِپشتون توسط پشتون، هم کسبی است و هم کارشیوه‌ی بدون تغییر و ماندگار قبیله گرایان)

این بیان از نظر  سلامت فکری  و  سلامت بیان نقص دارد. زیرا اقوام غیر پشتون حذف نشده اند و با قوت وجود دارند. هر  زمان/ هر دوره دارای یک بیان حاکم  است اما حاکم بودن بیان واحد به معنای حذف یا عدم وجود بیان های دیگر نیست. دوم وقتی ادعا میشود که پشتون اقوام غیر پشتون را حذف میکند  بدین معنا است که قوم پشتون  اقوام غیر پشتون را حذف مینماید. این بیان خیلی نادرست و کودکانه است. زیرا (۱: اقوام غیر پشتون  با تمام  ساختار های  قومی، فرهنگی، سیاسی ، تعلیمی و  تبلیغاتی خود وجود دارند. (۲) پشتون یک قوم است و مانند هر قوم دیگر از گوناگونی برخوردار است.

وقتی در یک مقاله خود   از رهبران سیاسی پشتون و  تاجیک بحث مینماید، عثمان نحیب رهبران  تاجیک را  نوکران متحد شده به دور  زمامداران پشتون میخواند، و با این کا ر نادانسته قبول مینماید که ایلیتی  بر سایر اقوام حکومت کرده است،  نه از یک قوم واحد.

اقای عثمان نجیب  شخصیت علمی نیست، درحالیکه خودبزرگ بینی وی موجب میگردد خویشتن را   بنیادگذار مکتب فلسفی و  احیا کننده حزب متلاشی شده  و منبع حقایق پندارد.

من یقبین دارم که این نواقص را در تفکر وی همه اگر نه تعدادی از هموطنان مید انند و  نیازی برای نقد علمی آن  اظهارات  وجود ندارد.

 انگیزه این نوشته مختصر پاسخ عثمان نجیب به  اظهار ات بنده بود که قبلآ در جریان سفر خود به امریکای شمالی در یک بحث ویدیویی به آن پرداختم وآن بحث را اینجا پیگیری نمود م زیرا  پاسخ وی در   سایت آریایی نشر گردیده بود در حالیکه من در مسافرت بودم.

 از توجه شما تشکر


 

[1] https://www.ariaye.com/dari20/siasi2/osmannajib4.html

 

 


بالا
 
بازگشت