م. نبی هیکل

 

نمونه هایی از خردگرایی افغانی

موضوع عمده این  نگارش  بیان مشخصات متبارز ذهنیت  حاکم بر افکار جامعه روشنفکری  افغانستان است.  این را نباید  بحیث یک تعمیمکاری تعبیر نمود زیرا  استثنا بدون شک وجود  دارد. بر نمونه های از کار  چند شخصیت روشنفکر در خطوط کلی  مکث میشود تا این ذهنیت با ويژگیهای آن نشان داده شوند. مشخصات کلیدی که  ذهنیت حاکم روشنفکری  جامعه روشنفکری افغان را  به ما معرفی مینمایند مشخصات  طبیعی  و از نظر  سطح   بدوی اند. اینها عبارت اند از:

۱. تعصب فکری: عبارت است از حساسیت شدید در برابر افکار دیگران با مشخصات منفی تفکر گروپی.

۲. تعصب گروپی:  حساسیت  شدید در برابر گروپها ی غیر خودی. به گونه مثال وقتی ما با  تفکر لیبرال یا کمونیستی بحیث نحوه اندیشه و ایدیولوژی یا پار ادایم حساسیت  داشته باشیم، میتوانیم با عناصر این فکر  در  سایر عرصه ها به عنوان یک  شیوه دید، حساسیت داشته باشیم. اما  در تعصب گروپی به گروپی از افراد به دلایلی مانند لیبرال، یا کمونیست یا امریکایی و  یا سیاه و سفید بحیث گروپ حساست  داریم.  یک مثال تازه  گروپ  طالبان است.  درک حاکم از  طالبان  بحیث یک گروپ پشتون است. اما  طالبان نه تنها   یک گروپ قومی نیست- زیرا  گروپ قومی  یعنی گروپ خودی در حالیکه در میان آنان   اقوام دیگر را نیز میابیم. از سوی دیگر  آنچه  تعدادی از  اقوام را در یک تحریک گردهم متحد  ساخته است  نحواه فکری  و دینی است.  شاید در میان آنان   طالبان  نکتایی دار، امریکایی و برتانوی و ... نیز حضور داشته باشند. حالا ما  با عناصر قومی،  فکری و دینی در یک تریک به نام تحریک  طالبان روبرو هستیم. عنصر سیاسی آنان ر ا نباید کمتر از  سایر عناصر اهمیت داد.برای شناخت اولیه از این گروپ باید بدانیم  کدام یکی از این عناصر مرزهای متقاطع دارند و کدام یکی از آنان دارای مرز های غیر متقاطع و متمایز اند. موضوع دوم که اهمیت تعیین کننده دارد این است که کدام یکی از عناصر یاد  شده   عنصر تصمیمگیرنده است؟ آیا   شیوه تفکر موضعگیری ها ر ا تعیین مینماید یا   تعلقات  سیاسی ، قومی یا دینی؟ به این شیوه ما میتوانیم به گونه بهتر تحریک  طالبان را بشناسیم. به باور بنده تحریک  طالبان یک تحریک اعتقادی/ فکری است و این شیوه فکری است که آنان را در داخل و یا از  سازمانها  مماثل در محیط آنان متمایز میسازد.به نگارش های  آقای عثمان نجیب در رابطه با  اقوام به گونه مثال توجه کنید. یا به گزارش مصاحبه اخیر  د کتر حمیدالله مفید [1] به اصطلاح(پژوهشگر مسائل افغانستان). به این بیان از وی توجه نمایید:

باید خاطر نشان ساخت که طالبان یک گروه پشتون مذهبی و تنها دینی نیستند. در ساختار تشکیلاتی آنها کمونیستان  پشتون چون : گروه وطنجار  ، کلاب زوی ، گروه تنی ، و دیگران نیز سهم دارند ، در یک سخن ، حتی پرچمی های درس خوانده و تحصیل کرده پشتون چون :  صمد ازهر ، دکتر کبیر رنجبر و دیگران نیز که به منافع زبانی و قومی خود می اندیشند ، در ساختار طالبان جمع شده اند.

به جرآت میتوان گفت که در ساختار لابی گران طالبان  برخی از حزبی های حزب دموکراتیک خلق افغانستان که تبار شان پشتون است  نیز سهم دارند. این مساله موجب شده است که طالبان به سرعت در داخل کشور نفوذ کنند و تبلیغات ضد آنها خنثی گردد. حتی در یک محفل عروسییک شخصیتمارکسیست لنینیست مشهور هنگامی که کمی نشه شد ، گفت : هر کی علیه طالبان صحبت می کند ، بی وجدان و بی ناموس است .

هدف این یادداشت دفاع از این یا آن گروپ نیست، بلکه  پرده برداشتن از ذهنیت  بدوی  روشنفکران خیره فکر است که نمیتوانند  منصفانه و عقلانی بیاندیشند.  در هردو نمونه  ذکر شده از عدسیه های  تعصب فکری و تعصب گروپی به موضوعات نگاه شده است. اصطلاح بدوی را آگاهانه به کار برده ام. حقیقت تلخ است اما حقیقت این است که  آنچه ما انسانها را از  سایر حیوانات متمایز میسازد دو چیز اند: توانایی فکری و زبان. انسانها و هم  حیوانات  با یک  سیستم  ذاتی به دنیا میایند، سیستمی که برای بقا و  انکشاف  ضروری است. درست مانند سیستم عملیاتی  کمپیوتر و موبایل و تابلیت . انسان نیز  مانند این ابزارهای تکنالوژیک ظرفیتهای  سیستم ذاتی را   آپ- دیت (up date)، تقویت و انکشاف میدهند. بنابرآن توانایی فکری و زبانی ما رشد مینمایند.   سطح انکشاف این  ظرفیتها را درست مانند  سطح انکشاف ابزار  یاد شده در عمل آنان میتوان دید. تعصب این توانایی را فلتر مینماید. تفکر تعصب آمیز به تفکر گله -ای  شباهت بسیار دارد. به زندگی وحوش به جهان حیوانات (animal world) توجه نمایید این نمونه ها را با  صراحت میتوان دید.

 اینکه  افرادی از جناح های مختلف با  طالبان هم فکری دارند گواه این است که  نحوه فکری عمده ترین  سمنت اتحاد  طالبانی را میسازد. اما باید خاطر نشان نمود که این نحوه فکری تنها نحوه تفکر   مذهبی و دینی نیست بلکه نحوه تفکر ویژه است که بیشتر بهمعجون  شباهت دارد و عناصری در آن  سهم کمتر و بیشتر دارند، زیرا  عنصر سیاسی نیز در آن دخیل است.

مشخصه  بعدی این ذهنیت فقدان تفکر انتقادی است.

۳. تفکر انتقادی: به  باور  اینجانب  تفکر انتقادی جوهر میتدولوژی علمی  و لوکوموتیف  ساینس  است. اصل ابطال پذیری  بدونتفکر انتقادی فعالیت نمیتواند، و در نتیجه تفکر انتقادی، خردگرایی علمی  برای پذیرش  استدلالهای مستند باز است، هرچند در عمل مثالهای فر اوانی بیانگر تعصب فکری در مجامع علمی بخصوص  ذهنیت حاکم بر آن مجامع اند.دو مثال برجسته  سهم  زنان  در ادبیات علمی  و سهم فیمینیستان در مجامع علمی و سیاسی یک مثال  انکار ناپدیر است. نادیده گیری نیمی از  پدیده های  کلیدی جامعه انسانی  مثال دیگر است. اشتها و تمایل  یا خواست دارای اهمیت اند یا آن پدیده های فیزیکی که برای ارضای آنان ایجاد شده اند؟

تفکر انتقادی  تنها میتواند با مهار کردن تعصبات و استریو تایپینگ و تعمیم کاریهای  غیر منطقی تحقق یابد. تفکر انتقادی دارای دو عنصر  ضروری و بسنده است:

۱. مورد سوال قرار دادن هر امر بدون اشتثنا و

۲. در نظر گیری   سایر  صدا ها و کونتر- فاکچولها(counterfactual) تا نتیجه گیری ما  تا حد ممکن تردید -ناپذیر(indefeasibility) گردد.

فقدان تخصص گرایی مشخصه عام  این ذهنیت حاکم است.

۴. فقدان تخصصگرایی: زمانی در گذشته ها چنان بود که  شاعر در مورد  شعر  ابراز نظر میکرد و   ملا در مسایل  دینی. اما در بیست سال جمبوریت( ۲۰۰۱-۲۰۰۲۱ ) در رسانه ها  شب تحلیلگر افغانی در مسایل  سیاسی تخصص داشت اما  صبحانه در مسایل دینی یا نظامی متخصص امور بود.  امروز هر افغان  (پژوهشگر مسایل افغانستان است) فرقی نمیکند  درچه رشته ای  تحصیل کرده است یا دارای  صلاحیت مسلکی میباشد. امروز در  رسانه ها ی جمعی همه استاد و متخصص اند چه در امور دینی  و چه در امور  دنیوی.

تعصب  یعنی حساسیت افراطی به گونه ای که به انصاف و عدالت و  زیان بر ساند  مانند یک بیماری مهلک دارای اعراض مهلک است. این بیماری تعصب به اشکال مختلف تعصب فکری و گروپی ، تبعیض و ، استریوتایف یاتعمیم تبارز مینماید و موجب میگردد از تفکر انتقادی فاصله گیریم،  روابط بر ضوابط نزد ما اولویت یابند و  تخصص و شایسته  سالاری به مرزهای کشیده شده بوسیله تعصب محدود گرد ند. تخصص و  شایسته سالاری  در  بیست سال جمبوریت را خوب به  یادداریم  که  هردو را روابط تعیین میکردند نه  قواعد و اصول. تا امروز در میان ما روشنفکران خردگرا که حتی خالق  کاینات و کتاب وی مورد انتقاد ما قرار دارند  اتحاد به دور  شخصیتها بیشتر  معمول است تا به دور اصول و ارزشها.در تعدادی از موارد ارزشها را تابع  شخصیت میدانیم. اگر  شک دارید از خود بپرسید چرا  احزاب هفتگانه و هشتگانه اسلامی داشتیمیا چرا  زرغونی، امینی و کارملی و نجیبی وجود دارند در حالیکه ایدیولوژی یکی، کشور  و منافع مادی- ملی و ملت یکی اند؟

حق ابراز نظر هر یکی را در هر مورد نباید انکار نمود اما عناوین مانند  دکتور، داکتر، پرستار، جراح ،  همه معنای مشخص خود را دارند و به تخصص در ساحه معیین دلالت دارند. با کاربرد اصطلاح (کار شناس) مشکل ندارم زیرا ما همه  در حالیکه ممکن است نه نجار باشیم و نه  معمار، اما کجی   در و دیوار را  میشناسیم.

 در مواردی   میتوان فراتر از  صلاحیت مسلکی عمل کرد   و در چنین موارد کار ما باید بکر و مستدل باشد. در نهایت و در حد اقل آن  هر آدمیزاد حیوان ناطق است.

 شهامت فکری عثمان نجیب  در رابطه با  مکتب فلسفی  شخصی وی یک مورد از این موارد است. مثال دیگر  نقد غلام محمد  دستگیر[2] بر (نقد نقد)  دکتر استانکزی  کار خوبی است.  چنین کار ها باید ادامه یابند . در حالیکه  آقای دستگیر از  ماخذ نگاری  دکتر استانکزی انتقاد نموده که  شماره  شعر یا .. را بیان نداشته است مقاله وی نیز فاقد ریفرینس است. منظورم  ماخذ نگاری معیاری است. من مقاله استانکزی را نخوانده ام و نه در پی دریافت آنم. در اساس  بحث ها بر چنین مسایل را  غیر  ضروری میدانم چه از سوی  استانکزی باشد یا هر یک دیگر. دعوا ها بر  سر  قدامت زبان، مجموع لغات  در این یا آن زبان  را -که   دکتر  مفید بر آن درمصاحبه خویش عقلانیت-نمایی کرده-   شبیهه دعوا بر سر استخوان مید انم زیرا هیچ منفعتی به غیر از  زیان ندارند. ما در شرایطی قرار داریم که  بسا مسایل حیاتی و کلیدی  وجود دارند که باید به آنها اولویت دهیم. تعیین اولویتها  بیانگر ژرفای دید و نیات ما اند.

روشنفکران افغان میتوانند بر ارزشهای علمی چیزی کم  یا زیاد بیافزایند و یا   در  ترویج آن حد اقل کمک نمایند.

پایان  یادداشت


 

 

 

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت