م. نبی هیکل

 

 

مجمع فدرالخواهان افغستان: آغاز یک امید دیگر

مردم افغانستان آرمانها و امیدهای زیادی را، بغیر از یک آرمان تجربه کرده اند. اینبار  نوبت  یک آرمان دیگر فرا رسیده است.بیایید ببینیم کدام رژیها را تجربه کرده ایم.نخست به گوناگونی های رژیمهای سیاسی نگاه میکنیم تا پهنای این تجربه را  نشان دهیم.

از نظر حکمروایی یا حاکمیت:

۱.حاکمیت فردی:  تیرانی و  شاهی (مطلقه و  مشروطه)

۲.حاکمیت تعداد محدودیا یک اقلیت: اولیگارشی، اریستوکراسی

۳دموکراسی پولیتی.

- تیوکراسی

۳. حاکمیت تعداد بیشتر

- دموکراسی: پولیتی

  دمکراسی کلاسیک (مستقیم و غیر مستقیم، پولیارشی، دموکراسی تفاهمی، دموکراسی حمایوی، دموکراسی انکشافی) .

- فیدرالیزم

از نظر ایدیولوژی

- ایلیتیزم

- مارکیسزم

- اسلامیزم

- لیبرالیزم

آنچه سرخ میبینید ما آن ها را در عمل تجربه کرده ایم.

درچنل یوتیوب خویش بحثی دارم مختصر در مورد  شباهتهای نظام فدرالی بحیث شکل پیشرفته ی نظام ملکول الطوایفی.

در ویدیوی کنونی با عمق بیشتر بر فدرالراگیی  و  تیوری انطباقی آن در افغانستان بحث خواهم کرد، و  بر ادعا ها  و بر دلایل فدرال خواهان افغان نیز مکث خواهد شد.

عناوین بحث کنونی

۱. تعریف فیدرالیزم:

۲. در مدح فیدرالیزم

۳. سود و زیان حکومتهای متمرکز و غیر ممرکز

۴. مشخصات  سیستم فدرال

۵. علل گزینش  سیستم فدرال در درازای تاریخ.

۶. دلایل فدرالخواهان افغان

۷.پرسشهای کلیدی

۸. مشکل اساس کشور در درا زای تاریخ

۱.

تعریف

فیدرالیزم از کلمه لاتین فودوس(foedus) مشتق گردیده که به معنای قرار داد یا پیمان است. در  عرف سیاسی به معنای ساختارهای حقوقی و سیاسی است که قدرت سیاسییعنیصلاحیت سیاسی را از نظر ارضی در داخل یک دولت تقسیم مینماید (Heywood, 2007:167; Daniel Elazar 1991 : 5).

بحث ویدیویی من  در مورد  فیدرالیزم  که  از این چنل نشر گردیده  در مورد( فیدرالیزم بحیث  شکل انکشاف یافته نظام ملوک الطویفی) هنوز دارای اعتبار است. زیرا  طوایف عبارت اند از همان جمعیتهایی که ما از نظر هویت خود را به آنها متعلق میدانیم، وبخصوص زمانی که اساس فدرالخواهی  ایتنیسیتی و تفکر اتنو سنتریک باشد. دو گواه  دیگر نیز آن را تایید مینمایند:

تیوری ناکار-آیی فدرالیزم  defunct federalism به این باور است که هویتهای متمایز واحدهای فدرال قبل از روابط فدرالسازی (federalization) و ایدیولوژی فیدرالیزم وجود داشتند Ivan (Glolobov in Defunct federalism, 2008:145)

اصول فدرالیزم ملی نیرومند بار نخست بوسیله اسراییلی های قدیم در  قرن سیزدهم قبل از میلاد به هدف حفظ وحدت ملی از راه مرتبط سازی اقوام مختلف تحت  یک  قانون اساسی ملی و نهادهای سیاسی کانفدرال، به کار گرفته شد .ریکارد و مساعی عقلانی آن در انجیل آمده است، . . .

Elazar Daniel J., Exploring Federalism 1991  :117)

دانیل ایلازار  در حقیقت به این باور است که ابهامات نهفته در تعریف  فیدرالی، بیانگر غنای این  اصطلاح و اهمیت آن در  دنیای واقعی  سیاست و  دیسکورس  سیاسی میباشد.)

 (Elazar 1985, 20: cited i:. Emilian Kavalski and Magdalena Zolkos, 2008:2)

فدرال  سازییک مجتمع سیاسی- به باور وی-  به معنا یپروسه ای است که بوسیله آن تعدادی از  مجتمعات  سیاسی جداگانه به هدف  دریافت راه حل دشواریها، اتخاذ پالیسی های مشترک، و  تصمیمگیری مشترک بر مسایل مشترک، وارد ترتیبات انتظامی میگردند ، و بر عکس آن، به معنای پروسه ای نیز  است که یک  مجتمع واحد سیاسی به یک تمامیت  فدرال تبدیل میگردد.  در این حالت فدرال شدن به معنای چهارچوبی  است که یک توازن  قانونی میان خود-مختاری (self-rule) و  حاکمیت مشترک(shared-rule) ایجاد میگردد

 (Elazar 1987, 5).cited in Emilian K. and Magdalena Z.(

دانیل واینشتوک (Daniel Weinstock) استدلال مینماید که   افسانه های اساسی در مورد فیدرالیزم دارای اهمیت اند و  دو حالت دلخواه یا آیدیال فدرال سازی (federation-building)  و دو نوع  افسانه جمعی (collective myths)  ر ا متمایز میسازند.

فدراسیونها میتوانند  بهمآورنده باشد.

در نوع   اینتیگراتیف (integrative):  واحد های خودمختار قبلی ادغام و  باز سازی آنها به  تقسیم قدرت (power-devolution) منجر میگردد(Weinstock 2001, 76)..

 باورهای/ افسانه های اساسی/ بنیادی میتوانند یا نستالجیک (nostalgic) باشند که مساله ای بسازند که یک گروپ را بحیث یک موضوع کولکتیف سازد . .  و به یک ملت (a nation für sich) تبدیل نماید. ( نستالجیک  به معنای تحریک هویت با ریتروسپکتیف به گذشته تاریخی.م)

 و  الهام دهی جمهوریخواهانه از نظر کرکتر و  آینده -محور ‘future-oriented,’، هرگاه آنها یک  رویداد تاریخی ایدیال را  برجستگی بخشند . . . (Weinstock 2005, 214).

 و یا(distributive) توزیع کننده باشد که فدرال  سازی  به تقسیم صلاحیت ها در دو سطح مرکزی و حاشیوی یا محلی  یک مجتمع سیاسی واحد منتهی میگردد.

۲

در مدح فیدرالیزم

آنانی که در مورد فیدرالیزم مینویسند، اغلب ادعا های بلند-بالا در مورد  اوصاف آن انجام میدهند یعنی غلو میکنند: ادعا میکنند فیدرالیزم بر  ضد دکتاتوری خدمت میکند و برای ایجاد و حفط دموکراسی در  واحدهای وسیع از نظر  جغرافیایی  با   موزاییک  قومی و اتنیکی ضروری میباشد.۲  پیمانه گزینشهای فردی افرادی را   اعظمی میسازد که  در این نظام  زندگی مینمایند.۳    به مقایسه سایر سیستمها، سیستم سیاسی ای را  ایجاد مینماید که   به   یک سطح

 بلند  خودکفایی در داخل جامعه  دست میابد.۴ بر اساس قول ایلازار (Elazar Daniel) این سیستم سیاسی بصورت مستقیم توسط   قادر مطلق توصیه شده است.۵

 بادرنظرداشت اولویت  آن بحیث ترتیبات حکومتی و  سودمندیهای بسیار و  متفاوت که مدافعان فدرالیزم برای آن مدعی اند، باید توقع داشت که یک  ادبیات مستدل وتیوریتیک در مورد فیدرالیسم باید وجود داشته باشد. اما وجود ندارد. واضح است که کمی نوشته های علمی در این رابطه وجو ندارد. تلاشهایی  در این اواخر در این راه صورت گرفته اما کدام تیوری وجود ندارد  . . .  بسیاری از  توصیف های  اعطا شده بوسیله محققان به فیدرالیزم همدیگر را رد  میکنند ، تعداد دیگر آنها به شکل یک بیان تعمیم یافته بیان شده اند،

 مانند: فیدرالیزم اقلیتهای زبانی را مورد حفاظت قرار میدهد،فیدرالیزم مشارکت سیاسی را افزایش میدهد، یا فیدرالیزم  موجب رشد  خودکفاییاقتصادی میگردد). اما بسیاری از این بحث ها - اگر تقریبآ همه آنها نه- تنها یک یا دو مثال را در نظر داشته اند.ممکن  است فیدرالیزم سویس  اقلیتهای زبانی را حمایت نماید اما فیدرالیزم امریکا نه. شاید فیدرالیزم کانادا مشارکت سیاسی را افزایش دهد اما فیدرالیزم آسترالیا نه(Malcolm M. Feeley and Edward Rubin :2))

3

سود و زیان حکومتهای متمرکز و غیر ممرکز

قدرت  یا صلاحیتهای سیاسی در رژیم ها  یا در یک محل متمرکز اند و یا توزیع شده اند.

 در اینجا  لازم است وجود دکتاتوریها را فراموش نه نماییم. در دکتاتوری عقیده حاکم برآن است که  قدرت سیاسی متمرکز است. از آنجا ییکه بحث ما بر فیدرالیزم میچرخد  بر دکتاتوری تمرکز ندارد.

 اما توجه را به دو  اثر یکی از استیفن لوکیس بر زیر نام  (Power: a Radical View) و  (New Haven) اثر رابیر ت دال در مورد توزیع قدرت سیاسی سیاسی در نیو هافن امریکامیگردانم- برای آنانی که  به معلومات بیشتر در رابطه به توزیع قدرت سیاسی  علاقمند اند.

توزیع یا تمرکر قدرت سیاسی را چنین میتوان  نشان داد:

 

سودمندیهای تمرکز قدرتیا صلاحیتها

۱. نمایندگی از منافع ملی و وحدت ملی، قوانین ملی برای تامین حق سیر و  سفر و اقامت در کشور.

۲. تامین برابری و دسترسی به منابع ملی که مساویانه تقسیم نشده اند.

۳. رفاه و انکشاف متوازن و مرکزیت  رهبری باهم رابطه تنگاتنگ دارند. اما مرکزیت قدرت  باید دارای حدود و مرز ها باشد،که  توسط قوانین  تعیین میگردند. و باید رعایت گردند.

 سودمندیهای سیستم حکومتداری غیر متمرکز

۱.حکومتهای محلی و منطقوی دارای  صلاحیت اند اما منابع نابرابر دارند و بر آن منابع میتوانند انحصار د اشته باشند.

۲. اداره  جمعیت چند ین ملیونی را  و مشارکت اتباع را در تصمیمگیرها ممکن میسازد و بدین  طریق پاسخگویی را از نظر نزدیکی اتباع به حکومت  تقویت مینماید.

۳.مشروعیت:فاصله فیزیک از حکومت  بر سلامت و  قابل قبول بودن تصامیم تاثیر منفی دارد.

۴. آزادی: قدرت میتواند فاسد گردد حکومت مرکزی میتواند به  دکتاتور مبدل گردد.

 دو  موضوع آخری  قابل مکث اند زیرا مشروعیت را فاصله تعیین نمینماید و آزادی میتواند از راه فساد در حکومتهای محلی و منطقوی نیز  به تبدیل آنها به دکتاتوری بیانجامد،  و در نتیجه آزادیها محدود گردند .

برعلاوه، دکتاتوری در نظامهای متمرکز و غیر متمرکز  شکل انکشاف یافته دکتاتوری فردی اند زیرا در دکتاتوری ها، فرد دکتاتور نیز بوسیله   قانون دکتاتوری مینماید و در نظامهای غیر دکتاتوری ، دکتاتوری   قانون  عبارت از دکتاتوری برندگان در انتخابات است. این  قانون نیز توسط یک   طبقه  یا ایلیت حاکم تسوید و نافذ یا تعدیل میگردند.مثالهای این موارد را در  بسیاری از کشورهای دارای نظام  متمرکز یا غیر متمرکز میتوان یافت.

4

مشخصات سیستم فدرال

سیستم فدرال یا  ریاستی است و یا صدارتی.

۱. سیستم ریاستی :  در این  سیستم قوه مقننه و  قوه اجراییه از هم مجزا اند. یعنی تفکیک قوا وجود دارد.

۲. سیستم صدارتی: در این سیستم این دو قوا مجزا نیستند. در راس سیستم میتواند رییس جمهور باشد یا  شاه.

 در هردوسیستم صلاحیتها تقسیم و توزیع شده اند تنها مقادیر  صلاحیتهای تفویض شده متفاوت اند.

 تفویض یا توزیع  صلاحیت ها معنای این ر ا با خود حمل مینماید که مرجعی آن را تفویض  یا توزیع مینماید. به توزیع صلاحیتها توسط لویه جرگه در افغانستان توجه کنید.

دولتهای فدرال دارای چه مشخصات اند.

 مشخصات مشترک اکثر دولتهای فدرال عبارت اند از:

۱. دو سطح حکومت نسبتّا خود مختار

۲. قانون اساسی کتبی

۳. محکمه عالی بحیث   مرجعی که  در مناقشات قانونی  تصمیم میگیرد و حق تفسیر مواد  قانون اساسی را دارد.

۴.  نهادهای رابط که  مشارکت حکومتهای محلی را  در  پالیسی- سازی مرکزی تامین مینماید.

۵.

علل گزینش  سیستم فدرال در درازای تاریخ.

 

جوامع انسانی  بر اساس مطالعات تاریخی بر اساس  سه عامل یا انگیزه  سیستم فدرا ل را برگزیده اند:

۱. مشترکات تاریخی:و تعدادی از جوامعه انسانی بر  اساس مشترکات تاریخی دولت فدرال را  به هدف حفط هویت جداگانه و مقداری از خود مختاری برگزیده اند.

۲. به دلیل وجود  تهدید خارجی  نظام فدرال را برگزیده اند یا بر اساس علاقمندی برای ایفای نقش موثر تر در

ا مور بین المللی.

۳.  به دلیل   پهنا و وسعت  ساحه ارضی که  سیستم فدرال  مدیریت آن را  تسهیل مینماید. به وسعت ارضی کانادا امریکا، آسترالیا و هند  به گونه مثال توجه نمایید.

اکنون میبینیم که فدرالخواهان افغانستان بر اساس کدام انگیزه ها نظام  فدرال را  بحیث راه حل دشواریها پیشنهاد کرده اند و این دشواریها کدام ها اند؟

۶

دلایل فدرال - طلبا ن افغان

منشور آنها چه میگوید؟

ادعاها

۱. {مجمع فدرال خواهان افغانستان با نقد و بررسی عوامل و موانع بازدارندۀ دولت- ملت‌سازی، استقرار ثبات سیاسی و سمت‌یابی کشور به سوی ترقی و پیشرفت؛ روی‌کرد مبارزاتی خویش را به هدف دست‌یابی به دولت با ثبات، نظام مردم‌سالار، حکومت پاسخ‌گو، تامین عدالت اجتماعی و صلح پایدار پی‌ریزی ‌می‌نماید.}

۲.مجمع فدرال خواهان، عوامل عمده و پایه‌ای چالش دولت-ملت سازی به مفهوم جدید، تحکیم ثبات سیاسی، دست‌یابی به صلح و منع خشونت را به گونۀ فشرده شناسایی نموده، راه‌های حل آن را معرفی می‌کند.

۳.نوع نظام و چالش ساختار قدرت: درکنار تحلیل‌ها و تئوری‌هایی که در مورد بحران دوامدار کشور ارایه شده است، به باورما میان گسست و نوع نظام سیاسی و ساختار مدیریتی آن، رابطۀ متقابل وجود دارد به گونه‌ای که نوع نظام سیاسی در جای خود همواره میان گروه‌های مختلف سیاسی موجب اختلاف و تضاد بوده است. اضافه برآن هر نظام سیاسی‌ای که استقرار یافته، چون مبتنی بر واقعیت‌های عینی کشور نبوده و در حل ریشه‌یی مشکلات جامعه موفقیت نداشته است، پس از مدتی توسط گروه دیگری که خواهان برقراری نظام دیگری بوده، به سقوط مواجه شده‌است.

نکات  قابل دقت. به رنگ سرخ نشانی شده اند.

دشواریها:

بافت قومی و ساختار فرهنگی و اجتماعی کشور ما، ایجاب می‌کند که در فرایند دولت- ملت سازی، سه اصل اساسی باید مورد توجه قرار گیرد:

۱. تنوع قومی، زبانی و مذهبی و تکثر در عرصه‌های مختلف سیاسی، فرهنگی و اجتماعی و این که این تنوع باید به رسمیت شناخته شده و به آن احترام گذاشته شود.

۲. برابری در حقوق، وجایب و امتیازات برای تمام شهروندان و اقوام از نگاه زبانی، مذهبی و دینی در سطوح ملی و محلی؛

۳. فراگیری به معنای همه شمول بودن و حاکمیت فرهنگ کثرت‌گرا و این که هر فرد و گروهی نقش و حضور معنادار خود را در زیر چتر کلان دولت ملی، احساس کند.

برآیند این سه اصل، نظام سیاسی‌ای است که بر مبنای اصول عدالت، آزادی و برابری، به تنوع و تکثر احترام می‌گذارد و وحدت ملی را تأمین می‌کند. اما، ما متأسفانه شاهد بوده‌ایم که در ادوار مختلف مخصوصا در دوره‌های تدوین و تصویب قوانین اساسی کشور، در مورد انتخاب نظام سیاسی در پرتو بافت خاص جامعه افغانستان، به این سه اصل توجه نشده و بلکه عمدا نادیده گرفته شده است.

تفکر انحصاری و رویکرد حذف‌گرایانه: شواهد تاریخی از دوره‌های تدوین قوانین اساسی در سال‌های۱۳۴۳ و ۱۳۵۶ و ۱۳۶۶ و همچنین رویداد قانون اساسی۱۳۸۲ نشان می‌دهد که علی‌رغم درخواست‌های مکرر گروه‌های مختلف سیاسی و قومی مبنی بر ایجاد ساختار غیرمتمرکز فدرال، حاکمان وقت به دلایلناموجه، نه تنها به این مطالبات توجه نکردند بلکه کاملا برعکس، استحکام ناسیونالیسم قومی، تمرکز قدرت سیاسی، ساختار اداری و کم‌رنگ‌سازی نظام حزبی را در دستور کار قرار دادند که منجر به افراط‌گرایی مذهبی، تضادهای قومی، جنگ‌های نیابتی و مداخلات خارجیگردید و در فرجام هر روز به وخامت اوضاع افزوده شد.

خواستهای فدرال خواهان

این مجمع جزئیات پیشنهادات خود را در قالب طرح کامل «قانون اساسی جمهوری فدرال افغانستان» در اختیار همگان قرار خواهد داد، اما اکنون دیدگاه‌های خود را به شرح ذیل اعلام می‌نماید:

ماده اول: تطبیق عدالت و توزیع عادلانۀ قدرت در دو سطح افقی و عمودی اولین هدف ما است.  . .

اما در سطح عمودی تنها راه توزیع عادلانه قدرت، عدم تمرکز است که مناسب‌ترین و عالی‌ترین فرم آن «نظام فدرال» است. .  .

ماده دوم: تقسیمات جدید دولت آینده، مبتنی برساختار فدرالی و متشکل از ۱۱ واحد ایالتی عضو فدرال با مرکزیت‌های کابل (پایتخت دولت فدرالی افغانستان)، ننگرهار، هرات، بلخ، بامیان، قندوز، پکتیا، پروان، قندهار، نیمروز و نورستان می‌باشد.

نام‌گذاری و تعیین مرزهای دقیق ایالت‌ها، مناطق و شهرستان‌ها و سایر مسایل مربوط به ایالت‌ها در قانون اساسی فدرال و از طریق نمایندگان مردم مشخص می‌گردد.

ماده سوم: در قانون اساسی حقوق اقلیت‌های ساکن در هر ایالت به شمول تعداد کرسی‌های آنان در شورای ایالتی و سهم‌شان در اداره ایالتی نیز تضمین می‌گردد.

ماده چهارم: در قانون اساسی فدرال زبان‌های رسمی، نام‌ها، نشانه‌ها و سمبول‌های ملی و ایالتی، تعیین و تعریف می‌شود و صلاحیت‌ها و اختیارات دولت مرکزی و دولت‌های ایالتی به صورت واضح تعیین می‌گردد.

ماده پنجم: تأمین عدالت اجتماعی، انکشاف متوازن و ایجاد فرصت‌های برابر برای همه واحدهای عضو فدرال، یکی از اهداف اصلی نظام فدرال است. . .

ماده ششم: نظام فدرال با آموزه‌ها و باورهای دینی به هیچ صورت در تضاد نیست و جزئیات آن در قانون اساسی فدرال درج می‌گردد.

ماده هفتم: نظام فدرال به هیچ وجه به معنای تجزیه نیست و فدرال‌خواهان‌ افغانستان طرفدار تجزیه کشور نبوده و نیستند. ما سرزمین و جغرافیای بزرگ افغانستان را میهن واحد تمام اقوام کشور می‌دانیم و نظام فدرال از این ویژگی برخودار است که از تجزیه احتمالی جلوگیری کند.

ماده هشتم: ما ساختار فدرالی را برای همه می‌خواهیم. فدرالیسم به ضرر هیچ قوم یا منطقه‌ای نیست، بلکه به نفع همه اقوام بوده و موجب همبستگی محکم‌تر و احترام متقابل بیشتر در میان همه اقوام می‌گردد.

ماده نهم: فلسفه فدرالیسم در بنیاد خود، در تضاد با اندیشه شوینستی و انحصارطلبی سیاسی، قومی و زبانی قرار دارد. ما هر نوع انحصارطلبی و افراطیت به شمول افراطیت قومی، زبانی، دینی و مذهبی را عامل اصلی تشدید خشونت‌ها و بحران‌ها می‌دانیم.  . .

ماده دهم: ما رعایت حقوق بشر، آزادی‌های بنیادی و حقوق شهروندی را جزء مکلفیت‌هاییک نظام مردم سالار می‌دانیم و به منظور تمثیل کامل ارادۀ مردم، ما طرفدار نظامی مبتنی بر دموکراسی، آرای مردم و انتخابات هستیم. بدون انتخابات هیچ نظامی نمی‌تواند مشروعیت و مقبولیتداشته باشد.

مادهیازدهم: ساختار فدرالی به شیوه‌های ریاستی، پارلمانی و جمهوریت و حتی سلطنتی قابل تطبیق است. جزئیات و شاخصه‌های کامل نظام سیاسی بر مبنای تفاهم وسیع ملی و در قانون اساسی فدرال تبیین و تعیین می‌گردد.

ماده دوازدهم: بدون نقش فعال احزاب سیاسی، تطبیق دموکراسی و انسجام افکار و خواسته‌های مردم امکان پذیر نیست.  . .

ماده سیزدهم: ما برای تحقق داعیه فدرالیسم، مبارزه سیاسی، فکری، فرهنگی و مدنی را ترجیح می‌دهیم و بر گفتگو و راه‌حل سیاسی برای عبور از بحران تأکید می‌ورزیم. اما، با توجه به رویکرد خشونت‌طلبانه و انحصارگرایانه حاکم و برای تغییر وضعیت موجود و احقاق حقوق مردم، تمام شیوه‌های مؤثر مبارزه بر ضد استبداد و ستم را مشروع تلقی می‌کنیم و در صورت لزوم برای تحقق این داعیه، از همه ابزارها استفاده خواهیم کرد.

ماده چهاردهم: ما از همه جریان‌های سیاسی، رهبران اقوام، احزاب، زنان و رجال سیاسی، روشنفکران، روحانیون و علمای دینی، فرهنگیان، جوانان و سایر اصناف و اقشار اجتماعی تقاضای جدی داریم که اگر می‌خواهید برای بحران متداوم و فروپاشی‌ها و گسست‌های پی‌درپی کشور راه‌حل واقعی و بنیادی پیدا کنید و به جنگ و منازعات همیشگی خاتمه بدهید . . بیایید همه دست به دست هم داده، زمینه عملی شدن نظام فدرال را در کشور فراهم سازیم.

ماده پانزدهم: ما با هیچیک از کشورهای هم‌سایه دعوای ارضی نداریم و به تمامیت ارضی همه کشورها احترام قایل هستیم و در صورتی که در افغانستان نظام فدرال حاکم شود، شعله جنگ‌ها و منازعات نیز برای همیشه خاموش شده و ثبات و امنیت پایدار در کشور ما تأمین می‌شود که به نفع منطقه و جهان خواهد بود و به همین جهت ما از همه کشورهای منطقه و جهان انتظار داریم که در جهت تطبیق نظام فدرال در افغانستان ما را حمایت و کمک کنند.

ماده شانزدهم: ما افغانستان را از هر نوع جنگ نیابتی و فعالیت‌های تروریستی و افراطی دور نگه داشته و با رعایت منشور ملل متحد و اصول پذیرفته شدۀ بین المللی و اتخاذ سیاست حسن هم‌جواری، عدم مداخله، احترام متقابل و تأکید بر منافع مشترک منطقه‌‌یی، افغانستان را در جایگاه شایسته منطقه‌‌یی و بین‌المللی آن قرار خواهیم داد.

ماده هفدهم: ما از مجامع بین المللی و کشورهای دخیل در قضیه افغانستان و مخصوصا از سازمان ملل متحد و شورای امنیت ملل متحد، می‌خواهیمکه با استفاده از تجربیات بین‌المللی و تجربه بحران جاری افغانستان، باید تدابیری اتخاذ شود که از طریق گفتگو و مذاکره معنادار و فراگیر تحت نظارت سازمان ملل متحد، زمینه برقرارییک دوره انتقالی برای تدوین و تصویب قانون اساسی فدرال برای افغانستان و برگزاری انتخابات آزاد و عمومی فراهم گردد.

۷

 پرسشهای کلیدی

در این بخش پاسخ های مجمع فدرالخواهان را نیز خواهید شنید.

انگیزه انتخاب نظام فدرال بحیث راه حل چیست؟ پاسخ به این پرسش دارای اهمیت زیاداست، زیرا تقسیمات ارضی دولت فدرال بر اساس همین انگیزه  صورت میگیرد. تا بتواند معضله های موجود را حل نماید.

اما این معضله ها کدامها اند؟ درک ما از معضله ها ی ملی برای تعیین انگیزه های گزینش راه های حل،  اهمیت کلیدی دارد.

انتخاب نظام فدرال بحیث راه حل مستلزم این  است که ما اول  مشکلاتی را مشخص  سازیم که مدعی هستیم اینیا آن نوع نظام آن مشکلات را میتوانند حل نمایند و این ادعا را  مستدل سازیم.

استدلال منطقی و علمی برای این کار  ضروری است زیرا افغانستان تا کنون بحیث آزمایشگاه  ایدیولوژی ها، آرمانها، رژیمها و حتی  تسلیحات مورد استفاده قرار گرفته است و همه ناکام از امتحان زمان بدر آمده اند.ادعای چنین بود که  استقرار یک رژیم اسلامی دشواریهای ما را حل میسازد و  جمهوری های اسلامی را  مستقر  ساختیم و به همین گونه عشق جمهوریخواهی را در سر پرورانیدیم و  اشکال مختلف آن را از جمهوری  تا جمهوری دموکراتیک و اسلامی  و امارت اسلامی تجربه کردیم. و امروز هنوز در پی  انتخاب نظام سیاسی بحیث راه حل  قرار گرفته ایم.

اعتراف به این ناکامی را در منشور فدرالخواهان میابیم اما تشخیص علل این ناکام  نادرست است. زیرا این استدلال که:

 چون  سایر رژیمها نتوانسته اند دشواریهای ملی را حل نمایند پس فدرالیزم میتواند  این دشواریها را حل نماید به  شرط   تقسیم قدرت سیاسی در دو سطح فدرال  و حکومتهای محلی و تضمین برابری حقوق اتباع. این استدلال حتی با  سلوجیزم  ساده منطقی سازگار نیست.

سوال بعدی که از تجارب تلخ تاریخی  ایجاد میگردد این است که  سایر  نظامها که در سایر کشوها توانسته اند به انکشاف و رفاه اقتصادی بیانجامند در کشور ما بر عکس به سیر قهقرایی کمک کرده است؟علل این  سیر قهقرایی و ناکامی  سیستمهای سیاسی باید در جای دیگری قرار داشته باشند، زیرا ما در همه ی این دوران آزمایشگاهی از حمایت سیاسی مادی و معنوی برخوردار بوده ایم. دریافت این علل میتواند ما را به سوی کلید رهنمایی نماید

.نباید فراموش نمود که شخصیتهای کلیدی فدرالخواهان خود  عناصر موثر در تعدادی از رژیمهای اسلامی و جمهوری بودند. قوانین اساس افغانستان حتی از زمان  شاه تا کنون بحیث یکی از قوانین مترقی در منطقه توصیف شده اند. چرا   سایر کشورهای منطقه چنان نیستند که افغانستان است؟ باز هم باید پرسید علل این همه نابرابری ها و دشواریها نوع نظام و قانون اساسی بودند یا نهادهای رهبری  و اداره، و حراست از  قانون؟

بدون دریافت و شناخت این علل   هرنوع نظام دیگر نیز به احتمال قوی نتایج مورد نظر را نخواهد داشت.

مشکل بنیادی دیگر این است که فدرال خواهان تنها و تنها خود را و نقش خود را  در کار تشخیص دشوارها و  نسخه نگاری در نظر نگرفته اند. و از نظر  علمی باید از خود میپرسیدند وقتی از  دولت – ملتسازی سخن میگفتند: دولت چیست و ملت چیست و  چه چیزهای آنها را میسازند یعنی عناصر متشکله آنها چیستند.  در قدم نخست ملت  عصر ماهوی دولت است، درست مانند خانواده و فامیل چه هستوی  و یا گسترده در محل اقامت خویش با چهار دیوار و  نهادهای ملی.

نهادهای ملی عبارت اند از قوای ثلاثه و سازمانهای ملی که منافع ملی و گروپی را فرمولبندی و از آنها حمایت میکنند مانند  نیرویهای مسلح،  سازمانهای  سیاسی و مسلکی  ملی.

۸

مشکل اساسی کشور در درازای تاریخ:

 تعصب فکری و گروپی

مشکل اساس کشور ما ناشی از این است که ما فاقد  نهاد های ملی هستیم که برای تامین استقلال سیاسی و اقتصادی  کلیدی و حیاتی اند.   این  سازمانها  حکومت را میسازند ، از منافع ملی  و حقوق اتباع حمایت میکنند. سازمانهای ملی ما چه حکومتها، احزاب  و .... ملی نه، عمیقآ ابزاری و  در خدمت ایدیولوژی و تعصب فکری و گروپی قرار داشتند.به عبارت کوتاه

ذهنیت حاکم بر اذهان ما در همه ی این دوران تاریخی ذهنیتی بوده و هست که اصول اندیشه و عمل در آن تعصب فکری و گروپی بوده که در نتیجه این تعصب  عدالت و برابری حقوق و رهبری و اداره امور بر اساس اصل  تقدم اصول روابط  بر  ظوابط صورت گرفته اند. در همه ی  امور حکومتداری بخصوص از  سال ۱۹۹۲ تا کنون این ذهنیت و اصل رفتاری را   شاهدیم. این دشواری اساسی را باید درمان کرد و علت اینکه همه ی  سیستمهای  سیاسی با وصف  کمکهای متنوع مادی و معنوی ناکام شده اند همین است.

اتکای  سازمانهای سیاسی به جای اتکا بر مردم بر  مراجع و قدرتهای خارجی در ناکامی رژیمها و نظامهای سیاسی نقش کلیدی داشتند زیرا  نظامها هر نوعی که باشند قالبهایی بیش نیستند. این  سازمانها در پنجاه  سال اخیر از مردم/ از باورها ی آنان بحیث ابزار رسیدن به اهداف سیاسی استفاده کرده اند.

دولتها بحیث  سازمان  در  سرتاسر دنیا  دارای دو نوع فرهنگ اند: فرهنگی  که در کتابها و اوراق و اسناد  سازمان  بازتاب داده شده اند. و. فرهنگی که در عمل با آن  روبرو میگردیم این آخری سیما و چهره واقعی دولتها و حکومتها و سازمانها را میسازند که اساس نقد و  ارزیابی را تشکیل میدهد.

 باور من این است که تغییر  نظامها بدون تغییر نفسهای ما، به تغییر  مثبت در حال ما نخواهد انجامید.  بیان الله متعال را در این رابطه  پیوسته و بخصوص در رابطه با تغییر سیستمها نباید از یاد برد.

جامعه  روشنفکری ما باید مانند هر کشور دیگر  نخست بر یک دکترین ملی به توافق برسد، بعد به ایجاد  سازمانها و نهاد های ملی بر اساس آن دکترین اقدام نماید. زیرا  ایجاد هرنوع سازمان و نهاد بر اساس تعصب فکری و گروپیجامعه ملی را نمیتواند قادر سازد تا بنیادهای  استقلال سیاسی و اقتصادی را  بوجود آورد. فقدان چنین بنیاد ها علت اساسی دیگر است که ما در  وضعیت کنونی قرار داریم.  خیلی  ساده است مثال سقوط جمهوریت را در غیابت نهادهای -ملی  برای ایجاد بنیادهای استقلال سیاسی و اقتصادی در نظر گیریم. با سقوط جمهوریت خلای قدرت سیاسی ایجاد گردید و  هیچ مرجع ملی بحیث ناجی وجودنداشت. در چنین  شرایط  نهادهای ملی مانند سازمانهای سیاسی  ملیدر همدستی با سایر نهادهای ملی  خلای  قدرت را پر میکنند و  از  سقوط جامعه  به قهقرا  جلوگیری مینمایند. ما این فقدان را احساس کردیم و  پسلگدهای آن را  نیز تجربه مینماییم.

۹

نتیجه گیری این بحث مختصر

۱. حقیقت دارد که:فیدرالیزم مانند سایر نظامهای سیاسی خوبیها و زشتی های خود ر ا دارد. فیدرالیزم مانند قالب خشتمالی یک قالب است و به خودی خود هیچ قالبی نمیتوند فعالیت نماید.

ایمیلیانا و مگدالینا در یک اثر تحقیقی  زیر نام (Defect Federalism)از بیتی(Baty 2005, 315) نقل میکنند که: فدراسیون اغلب خیلی مورد علاقه به نظر میرسد، امتحان گردیده و ناکام  شده است. اما اشتباه در این بوده که یک اصل درست به پیمانه  نادرست و به شیوه نادرست  تحقق یافته است.   با وصف اطمنان در رابطه با خواستن فدرالیزم، در رابطه با اینکه چگونه به آن دست یافت  فقدان اطمنان به پیانه بزرگ وجود دارد. . .در حالیکه فیدرالیزم تعدادی از ابزار سودمند و دورنماهای خوبی را برای غلبه بر  پیچیدگی و سیالیت هویتها فراهم مینماید، تجارب ناکامی فیدرال به ما میگویند که گوناگونی شکل دهی (incarnations)آن  اغلب ناتوان است خواستهای انعطاف پذیری   ساختاری را  ارضا نماید و  ...(Gaudreault-Des Biens and Gélinas 2005, 58).Cited in:Emilian and Magdalena,2008:185)

 

۲. فیدرالیزم (در  اشکال گوناگون خود) هدف نبوده بلکه وسیله ای بوده  برای دستیابی به اهداف سیاسی دیگر. . . حتی در رابطه با ترتیبات فیدرال که ممکن است موفق پنداشته شوند، میتوان استدلال نمود که  فیدرالیزم ابزاری بوده برای دستیابی به  انواع مختلف اهداف( بزرگتر) سیاسی ، به شمول اهدافی مانند  دستیابی افراد و   سازمانها به  قدرت سیاسی، توزیع عادلانه امتعه، همزیستی مسالمت آمیز(  ساختارهای قومی و  ...) و گروپ های هویتی (identity groups) و مانند اینها. به عبارت دیگر فیدرالیزم   به حیث روپوش  سیستمیک مبارزه سیاسی  جاری در  بازی  سیاسی روز به کار برده شده است.

(Emilian Kavalski and Magdalena Zolkos, 2008,p.162)

رابیرت نخل (Robert F. Nagel)در  اثر خود زیر نام (The Implosion of American Federalism) سوال انفجار یا تمرکز (implosion) را مورد بحث قرار میدهد و از  الیکس دی  توکویویلی(Alex deTocqueville ) نقل مینماید که حدود  چهار دهه قبل ابراز  داشته است: اتحاد از علاقمندیهای عمومی کشور نظارت مینماید، اما علاقمندیهای عمومی  یک ملت، بر خرسندی/ سعادت فردی  نفوذ قابل توجه دارد . . . 

وی – بنابرآن -  فکر میکرد که امریکایی ها در ایالتها نفع بیشتر دارند تا در اتحاد . وی تا آن حدی پیش رفت که ابراز دارد:  در اشتباه بزرگ خواهم بود  هرگاه حکومت فیدرال . . . بصورت  مستمر/ پیگیر قوت خود را  با  عقب نشینی از  امور عامه از دست  ندهد و  حلقه ی فعالیت خود را  تنگتر نسازد. . . از سوی دیگر فکر میکنم دریافته ام که بصورت   طبیعی یک  احساس  بیشتر زنده  استقلال و    وابستگی قاطع به  حکومتهای ایالتی  ضعیف  است،

)cited in :Robert F. Nagel, 2001:6)

نخل در رابطه با مرکز یت مینگارد: دریافت مراقبت صحی، یا  شمولیت در یک مکتب عامه یا برنامه ریزی برای تقاعد، تلاش برای دریافت حمایوی از همسر غایب یا  دریافت یک محل پارکینگ در  یک مرکز احیای مجدد  یک مجتمع محلی  یا اعلان یک اپارتمان زیر زمینی . .  یا هر کار دیگر بدون گذر از حد اقل امکان صلاحیت فدرال ممکن نیست. چنین توسعه متداوم و تا کنون متوالی نقش حکومت ملی بوسیله کانزواتیف ها و لیبرالها حمایت شده است. این پروسه با   گامهای  سریع قسمآ به دلیل اینکه موضوعات جدید، ملی میگردند، توقعات     قبلی، تابوها و  باورمندیها ارزش خود را میبازند، رشد مینماید (Robert. F. Nagel, 2001:17).

رابیرت نخل از وجود تمایلات برعکس نیز حکایت مینماید که بیانگر دو نوع سیر  تمرکز گرایی و  تجردگرایی در  داخل دولت فیدرال است.

منظور اساس از بیان  این دانستنی ها این است که :

- فیدرالیزم همواره  یک وسیله و یا روپوش برای اهداف سیاسی دیگر غیر از خود مورد استفاده قرار گرفته است.

- فیدرالیزم یک  قالب است و  مثالهای فراوانی از ناکامی آن و یا برگشت به مرکزیت  وجود دارد.

-موفقیت نظامها به نوع آن بستگی ندارد بلکه به اهداف و  ترتیبات آن بخصوص به گردانندگان نظام یعنی به خشتمالها بستگی دارد.

- در رابطه با   شرایط کشور ما  این حقیقت  صراحت  کامل دارد که  دشواریکار ما در نظامها  وجود ندارد بلکه در  تعصب فکری و گروپی و اهداف  سیاسی  بیان ناشده  قرار دارد. باوجدان بیدار از خود بورسیم که  کیها در دهه های سپری شده  حقوق اتباع  را زیر پا  و قوانین حتی انسانی را  نقض کرده اند؟ و کیها در حکومتها قرار داشتند؟

  با درک آموزشها ی علمی و تجارب تاریخ عرصه ملی و بین المللی  با  صراحت میتوان ابراز داشت که فیدرالخواهی ما بدون شک با  اسلامگرایی و جمهوریخواهی ما  شباهت خواهد داشت.

پاسخ به سه  سوال دارای اهمیت اند:

۱. انتخاب نظام برای  خوبی و برتری نظام  صورت میگیرد؟ یا

۲. برای   برابری حقوق و توزیع عادلانه منابع؟ یا

۳. برای ارضای تمایلات اتنو سنتریک؟

موضوع این مقاله را  با تفصیل بیشتردر بحث های ویدیوی  زیرنام فدرالیزم از طریق لینگ داده شده در دو بحث ویدیویی میتوان در چنل ویدیویی اینجانب  استماع نمود.

https://www.youtube.com/@nabiheikal4056/streams

 

 

 

فهرست منابع

 

EmilianKavalskiand Magdalena Zolkos(eds)( 2008). Defunct Federalism. Ashgate e-book.

Heywood A. (2007).Politics.  3rd edition. New York: Palgrave Macmillan.

Malcolm M. Feeley and Edward Rubin (2008). Federalism: Political Identity and Tragic Compromise. USA: University of Michigan.

Nagel F. Robert (2001). The Impolsion of American Federalism. Oxford: Oxford University Press.

Elazar Daniel J.,  Exploring Federalism 1991,Tuscaloosa: The University of Alabama Press.

Item Ends

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت