عثمان نجیب

 

نخستین قربانی جبار قاتل هزاره نه بود

بازیاب دقیق‌ترین اطلاع در مورد جبار قاتل به روایت کسی که از آغاز بررسی ها تا به دار کشیدن جبار قاتل زیر پایه‌ی دار هم وظیفه داشته است.

این داستان بازگو کننده‌ ‌و آیینه‌ی راستی نمای شتاب نظام‌های بدبختی است که نه تنها در کشور ما بل در همه جهان وجود داشته اند و پایانی هم برای قربانی گرفتن های بی‌گناهان نه دارند. برای حفظ و رعایت اطمینانی که به راوی دست اول و محترم این غم‌نامه داده‌ام به استثنای کرکتر اصلی و عامل جنایت،‌ نام های دگران به گونه‌ی مستعار یاد می‌شوند. ارچند بهتر می‌بود، جناب راوی گرامی توافقی برای نام‌بردن اشخاص حقیقی در این ماجرای شوکه‌کننده می‌نمودند، که لازم نه دیدند.

خواننده‌ی گرامی به این بخش از تذکرات من توجه نماید که راوی محترم این جنایات، نه تنها گواه زنده‌ی ۸۵ ساله‌ی کشف و تحقیق در این موضوع ویژه بوده اند، بل تا آخرین زمان‌های کاری شان در استان‌های مختلف کشور مانند هرات، لغمان و بیش‌تر پلیس کابل و امنیت دولتی کار کرده و به مناصب بلندی رسیده بودند. ایشان یکی از پلیس‌های خوش‌نامی و یکی از افسران بلندپایه‌ی با وجدانی اند که هرگز دست به خیانت نه زدند. به هر رو، می‌‌رویم به اصل ماجرا.

جبار قاتل، نام آشنای فراموش ناشدنی برای همه‌ی مردم ما از نیمه‌ی دوم دهه‌ی چهل تا ام‌روز و احتمالاً تا پایش و بودش حیات در کشور ما و به ویژه در شهر کابل بود و است و خواهد بود. علاقه‌ی من برای دریافت حقایق جنایات انجام شده توسط جبار قاتل بیش‌تر در آن و برای آن بود و است که من شخصاً جریان اعدام او را به چشم سر دیدم. یا بهتر بگویم یکی از صدها بیننده‌ی حاضر در زمان اعدام جبار قاتل بودم. سرانجام پسا سال‌های دراز موفقیت دست داد که به اصل حقیقت در باره‌ی جبار قاتل و انجام جنایات جنسی از نوع هم‌جنس‌گرایی و کشتار قربانی‌‌های او برسم. پیش از پرداختن به اصل ماجرا کمی به پیشینه‌ی عمل شنیع و زشت تجاوز جنسی و تجاوز به هم جنس می‌‌پردازم. تا زمانی که زیگموند فروید رون‌شناس و عصب شناس مشهور آلمانی اتریشی در این باره سخن نه گفته بود، پهنه‌های پنهان جنایات هم‌جنس گرایان در تاریخ بشر وجود داشته است. قرآن به قوم لوط ع در این مورد می‌پردازد، تاریخ کلیسا‌ها یادمان‌های فراوان جنایات تجاوزات جنسی کشیشان و راهبان ‌و اهالی مسئول کلیساها را به حافظه دارد که همه‌ی ما یا بیش‌ترین های ما آن‌ها را مطالعه کرده ایم. میانه‌ی مشابه جنایات جنسی متأسفانه بین هم‌جنس بازان کلیسا‌ها و افرادی از جوامع بشری بدون نظرداشت معتقدات دینی و مذهبی دو چیز است. قتل بی‌رحمانه‌ی قربانی پس از تجاوز، داشتن موقعیت های ویژه‌ی اجتماعی محدود و مدیریت شده‌ی سربسته در میان خانه‌واده‌های فاعلان. فاعلانی که گاهی به تنهایی مانند جبار قاتل بار می‌آیند و فاعلانی که به طور گروهی مانند کارگزاران کلیسایی طی سده‌های زیادی از دست شان جنایات تجاوز و قتل رخ داده است و هزاران کودک‌ و نوجوان حتا کلان سالان را قربانی گرفته است. زمانی هم رسیده که تا آشکار شدن جنایات جمعی ناشی از قتل های زنجیره‌یی پسا تجاوز صدها سال گذشته یا در انجام عمل شخص سال ها به دراز کشیده است. در جنایت شخص فاعل لواطت کاری گاهی هم شده که بی‌گناهانی به عوض آنان توسط دولت ها گرفتار، شکنجه و زندانی و‌ حتا اعدام شده اند. فروید و دگر هم‌باوران رشته‌ی او هم‌جنس‌گرایی را بیماری روانی یا عصبی نه می‌دانند. همان‌گونه که انجام آن را از اراده‌ی درونی تحریک کننده‌ی غیر ارادی شخص فاعل می‌دانند. استدلال آنان این است که بیش از ۱۲۴ نوعی جنایت یا انحرافات جنسی و تمایل به هم‌‌جنس‌بازی وجود دارند که ضمیر ناخودآگاه ذاتی جنایت‌کار او را به هم‌‌جنس‌گرایی می‌کشاند. چنان افراد حتا اگر بخواهند هم از انجام چنان عمل زشت دوری کرده نه می‌‌توانند. پس می ‌بینیم که لواطت‌کاری عمل کسب نیست و تمایلات ژنتیکی هورمونی جنسی درون ساختاری شخص است که او را وادار به چنان کاری می‌کند. ارتکاب جنایات سنگین‌تر دگری پسا جنایت‌‌جنسی وجود دارند. قتل های پسا تجاوز به قربانی یکی از این نوع اند. این‌جا جنایت‌کار قربانی را دو تا سه بار قربانی می‌کند. قربانی کردن اول همان فریب و اغوایی است که از بهانه‌‌یی برای کشانیدن ناخودآگاه قربانی به قربان‌گاه سود می‌برند، قربانی بار دوم شخص انجام عمل اجباری لواطت با او است و قربانی بار سوم همانا قتل شخص است برای پنهان ماندن جنایت، جانی هم‌جنس‌گرا. در منابع علمی روان درمانی و روان شناختی که فروید از خود به جا گذاشته، درمانی به درمان برطرفی تمایل هم‌جنس‌گرایی وجود نه دارد مگر آن که شخص هم‌جنس‌گرا در یک اتفاق نادر و یک انقلاب درون جنسی خود منقلب شود و به ترک آن بپردازد. هم‌جنس‌گرایی و تجاوز و قتل‌های پس از آن، درست مانند اعتیاد است به مواد مخدر و کوکائین که شخص مصاب به آن را ناگزیر برای انجام هر جنایتی می‌سازد، این‌جا خود فاعل هم یک قربانی است. چون همیشه با خودش در جدل است، وجدانش ناراحت است، ترس و وحشت مدام در وجودش مستولی است. ترس افشا شدن، ترس دست‌گیر شدن، ترس مجازات شدن، ترس رسوایی. وی یگانه‌ترسی که نه دارد، همانا ترس مذهبی و دینی است. چون می‌داند که مذهب و دین انجام هر عمل منفی را منع کرده است، مگر بازپرس آن را به روز قیامت موکول نموده، بُعد توبه و پشیمانی مذهبی هم به عنوان یک اندیشه نزد فاعل وجود می‌داشته باشد، اگر خودش را اصلاح بتواند. دانش‌مندان علم نوین سلامت ذهن یا داینتیکس از جمله ال، ران هابارد منابع پنهان انحراف و اختلال ذهنی را شناسایی کرده اند، مگر هیچ کدام شان رابطه‌ میان انحراف جنسی و انحراف ذهنی را بازگو نه کرده اند.

بر می‌گردیم به بحث مان در باره‌ی جنایات جبار قاتل.

جبار در یک خانه‌واده‌ی محترمی به دنیا آمده بود. پدرش از اهالی چهار دهی کابل و‌ از نکو نامان زمان خودش بوده است. جبار نه می‌دانسته که پسا رسیدن به سن بلاغت او یک هم‌جنس‌گرا بار می‌آید و تا آن‌جا پیش‌می‌رود که برای اطفای شهوانی هم‌جنس‌گرایی خود هر بار مرتکب چندین جنایت هم‌زمان در یک وقت می‌شود. فریب‌کاری،‌ ربودن رضا‌کارانه‌ی قربانی ها با فریب دادن زیر نام کاریابی یا حمل متاعی به خانه‌ی شان و بهانه‌های دیگر برای به دام اندازی قربانیان خود، تجاوز، قتل پس از تجاوز قربانی، دزدیدن همه داشته‌های قربانی پسا تجاوز و کشتن او.

نخستین قربانی جنسی جبار،‌ طفلی بوده از اهالی محله‌ی شان در چهار دهی کابل. جبار پسا دست‌گیری در اعترافات خود که راوی داستان یکی از پلیس‌های موجود آن زمان بود، می‌گوید وقتی به پسرک در محله‌ی شان تجاوز می‌کند، آن پسرک برایش می‌گوید که از این کارش نزد پدرش شکایت می‌کند. جبار که می‌بیند از یک فامیل محترمی است و پدرش صاحب رسوخ و به صورت قطعی پس از این شکایت او را مجازات می‌کند و اعتبار شان نزد مردم هم از میان می‌رود، در افکار شیطانی خود راه‌های فرار ‌و دوری جستن از آن جنایت خود یعنی تجاوز به پسرک را جست‌وجو می‌کند، در این جست‌‌وجوی بدکنشی به اجرای عمل و جنایت دوم در کم‌تر از یک ساعت دست می‌زند و پسرک را به قتل می‌رساند. از آن‌جا بوده که جبار دگر آن جبار چند ساعت پیش نه بوده بل جبار، قاتل حرفه‌‌یی زنجیره‌یی بوده است. البته که تاریخ جنایات تجاوزات منتهی به قتل در هر کشوری وجود دارد‌. راوی محترم می‌گویند که میان سا‌ل های ۱۳۴۷ تا ۱۳۴۸ ایشان تازه از ماموریت در هرات به کابل تبدیل شده بودند و در ماموریت سمت کارته‌ی چهار وظیفه داشتند و‌ این وظایف را به گونه‌ی دوره‌یی در محلاتی چون چمن، شهرنو و مرکز فرماندهی پلیس ولایت کابل انجام می‌داده اند. مراجع امنیتی در آن زمان اطلاع می‌یابند که هر از گاهی در بخش های مختلف شهر جسد های جوانان هزاره پیدا می‌شدند. این محلات تقریباً در همه‌ی کابل مانند چمن ببرک، ساحه‌ی خیرخانه که تازه بنا نهاده شده بود، مناطق اطراف سیلوی مرکزی، بی بی مهرو و ساحات نزدیک به فرودگاه کابل بودند. قربانیان معمولاً بین ۱۵-۲۶ سال ‌داشتند. دولت در مرحله‌ی اول فکر می‌کرده که سفارت چین و چینایی ها در پس این قتل های زنجیره‌‌یی قرار دارند تا مردم هزاره را بر ضد سلطنت تحریک به قیام کنند.‌ دولت آن زمان و به آن ملحوظ احتمالی و به گمان و ظنی که داشت به تعقیب دپلومات های چینایی می‌پردازد. پلیس در این مرحله خودش را کنار کشیده و به دلیل خارجی بودن و سیاسی بودن حوادث و مظنونان، دنبال کردن کار را تا پیدا شدن سر نخ مسئولیت ضبط احوالات می‌داند و ضبط احوالات به دلیل قتل قربانی آن‌ها را موضوع جنایی می‌دانستند و از پذیرفتن دنبال کردن موضوع شانه خالی می‌کردند. سر انجام ظاهر شاه به «شاه‌دولا خان-نام مستعار والی همان زمان کابل از سوی نگارنده» والی آن زمان کابل تلفنی هدایت می‌دهد تا به موضوع عاجل رسیده‌‌گی کنند که شورش عمومی مردم و به ویژه هزاره ها بر پا نه شود. ظاهرشاه از خود می‌ترسید و در فکر هزاره و تاجیک نه بود. پس از این هدایت ظاهرشاه، همه ارگان‌ها مشترکاً کار کشف و تحقیق و تعقیب را انجام می‌دهند. هر گاهی که از پیدا شدن جسد یک قربانی اطلاع حاصل می‌شود، علاوه بر موظفین امنیتی، مشاوران خارجی آلمانی پلیس کابل هم به محل هر حادثه می‌رفتند تا هر جسد را از نزدیک ببینند. مسئولان زمانی که با هر جسد برخورد می‌کردند، تقریباً مرگ مشابه را می‌یافتند. جسد برهنه و بدون تنبان. در جریان بررسی ها معلوم می‌شده که مقتول توسط چیزی خفه شده است. حدس و گمان‌ها در مورد وسیله‌ی انجام جنایت زیاد می‌شوند، مگر تا معلوم شدن حقیقت راه درازی در پیش بوده و به تعداد قربانی ها هر روز یک نفر زیاد می‌شده. چیزی که از دنبال کردن تحقیقات بالای اجساد به دست می‌آید خیلی وحشت‌ناک است و به ما روایت می‌کند که همین انسان وقتی وحشی می‌شود چه‌ها که نه می‌کند. مسئولان دریافته بودند که مقتولان بیش‌تر توسط تنبان‌های خود شان پس از عمل شنیع تجاوز به آنان چنان با قوت خفه می‌شدند که جواب‌چای‌های شان از بدن شان خارج می‌شده و آلوده با کثافت انسانی می‌بودند. کارگروه فکر می‌کردند که احتمالاً قاتلین دو یا سه نفر باشند. چون شدت خفه ساختن آن‌چنان ظالمانه در قدرت یک نفر را تصور نه می‌کردند. زایش کارها و فشارها بالای ارگان‌های امنیتی برای کشف و شناسایی و دست‌گیری عاجل جنایت‌کار یا جنایت‌کاران روش‌های منحصر به کار سنجی های مسلکی کار برده شده و نتیجه آن می‌شود که می‌دانند همه قربانیان جوالی‌ها یا حمال‌های شهر اند. ارگان‌های کشفی تشخیص می‌دهند برای آن‌که قاتل سرنخی از خود به جا نه می‌ماند، پس بایستی روش کشف و تعقیب را تغییر دهند. با این تصمیم، گروه‌های دنبال کننده در تمام شهر محلاتی را که جوالی ها بودند زیر نظر می‌گیرند و جوالی ها را تعقیب می‌کنند. چون تشخیص داده بودند که قاتل هم لاطی است و هم بی‌رحم و بیش‌تر از جوانان جوالی استفاده می‌کند. این کار ادامه می‌داشته باشد. « شاه دولا خان »، آن والی ناکار و بی رحم‌تر از جبار قاتل برای رهیدن از زیر بار های فشار خلاف دید و نظر کارگروه ‌و کارشناسان، دستور می‌دهد تا دو تن از اهالی زندانی چهار دهی را به جرم ناکرده‌ی شان در این مورد ویژه قربانی کند که از فشار شاه خلاص شود. دو نفر از اهالی بخت برگشته‌ی چهاردهی به نام‌های « لنده‌هور و لنده‌زور= نام‌های مستعار» در آن زمان زندانی می‌باشند. آنان به جرم جنگ کردن و سپس زخمی ساختن شخصی در حین قمار بازی به حبس های کوتاه مدتی محکوم شده و‌ دوران حبس شان را می‌گذراندند. والی بدبخت به پلیس هدایت می‌دهد تا آن دو بی‌گناه در قتل ها را زیر فشار و شکنجه قرار داده و اعتراف به زور از نزد شان بگیرند که آنان عاملین قتل های زنجیره‌‌یی اند. « شاه‌دولا » قاتل رسمی و باصلاحیت بی‌پرسان با چنین اقدامی به سرعت باد زمینه‌ی محکمه‌ی آن دو قمار باز زندانی را با تغییر نام جرم و‌ سنگین سازی وزنه‌ی پرونده تا مقامات قضایی می‌رساند. مقامات قضایی آن زمان هم که از انسانیت چیزی نه می‌دانستند و یا پرونده ها طوری عیار شده بودند که دست‌های شان بسته بوده، حکم اعدام ( لنده‌هور و لنده‌زور) را صادر و سه محکمه آن را تایید می‌کنند. برای اجرای حکم اعدام لازم بوده که ظاهرشاه آن را منظور کند. مگر ظاهر شاه بسیار تلاش نموده که این اعدام ها صورت نه گیرد و می‌گویند او واقعاً با اعدام افراد در جامعه مخالف بود. آخر کار به هر ترتیبی بوده، فرمان اعدام دو نفر بی‌گناه صادر می‌شود ‌و آنان اعدام می‌شوند. پسا اعدام شدن آن دو تن، قتل های زنجیره‌یی هم‌چنان بی‌وقفه ادامه می‌یابند. هر گوشه‌ی شهر یک جسدی از قربانی تجاوز و کشتن را دیده بوده که بیش‌تر آنان از شدت خفه شدن مواد غایطه‌ی آنان بدن های شان را کثیف کرده بوده. این‌که خود قاتل چه‌گونه آن اجساد را انتقال می‌داده و در شهر پخش می‌کرده، خودش عجیب است. کارگروه کشف و تحقیق و تعقیب به همان روش تعقیب جوالی ها ادامه می‌دهند. روایات جالبی از این جنایت جبار اند، یکی از آن‌ها آن بود که گروه تعقیب و کشف در اواخر زمستان سال ۱۳۴۷ به آن مواجه شده بودند. تر برفی در شهر باریده بوده، گروه تعقیب در بی بی مهرو محل مشکوکی را می‌یابند و به تعقیب آن می‌پردازند. کارمندان مسلکی متوجه می‌شوند که در راه رفت به همان محل پل پای یا جای پای دو نفر بوده و در برگشت جای پای یا پل پای یک نفر. دنباله‌ی راه دو پل پا را می‌گیرند تا به یک محلی می‌رسند که جسد قربانی تجاوز آن هم جوالی آن‌جا افتاده است و به این نتیجه می‌رسند که قاتل پس از کشتن قربانی دوباره از همان راه برگشته و رفته است. به دید نگارنده که در بخش‌های کشفی کار کرده ام، فکر می‌کنم، قاتل قربانی‌های خود را پسا تجاوز به پای خود شان به قربان‌گاه‌ها می‌‌آورده و در همان محلات به قتل می‌رسانیده است. والله‌العلم.

روان‌کاوان از جمله زیگموند فروید اتریشی-آلمانی بر این باور اند که در بیست نخستین روش‌ها از ۱۲۴ روش جنایت زیاده از بیست روش آن شایع تر اند ‌و جنایت‌کاران جنسی از آنان سود می‌برند. سادیسم، شکنجه و آزار قربانی و گاهی آزار رسانیدن به خود هم در اجرای جنایات نقش دارند. روای گرامی گفتند، در یکی از روزهای بهار سال ۱۳۴۸ موظفین تعقیب در کوته‌ی سنگی متوجه می‌شوند که شخصی یک دانه مرغ را گرفته و آن را زیر بغل یک جوالی داده ‌و گفت آن را به خانه اش ببرد و کار دگری هم در خانه دارد انجام دهد باز پیسه می‌دهدش. این جبار آن‌قدر وحشی بوده که پس از تجاوز و کشتن قربانیان خود، پول‌ها و هر چه که آنان داشتند می‌دزدیده. راوی می‌گویند که نشرات و مجلات آن زمان از جمله مجله‌ی ژوندون هم در این باره گزارش‌ها می‌نوشتند،‌ مگر همه گزارش‌ها دور از حقیقت بودند. گروه تعقیب و تحقیق آن جوالی و آن صاحب مرغ را دنبال می‌کنند. تا به محلی می‌رسند که نا گزیرند بایستند و ببینند چه کاری می‌شود. پس از مدتی می‌بینند که صاحب مرغ از یک خانه خارج شد مگر جوالی نه. موظفین دیدند که صاحب مرغ خودش را در گوشه‌یی پنهان می‌کند. یکی از موظفین خودش را به آن خانه می‌رساند و نعش برهنه‌ی جوالی را می‌بیند که چند دقیقه پیش زنده بوده است و گروه پس از آگاهی آن جنایت به گرفتاری جبار در محل اقدام می‌کنند. تا روز گرفتاری جبار قاتل، وی چهل نفر جوالی هزاره را کشته بود و با قربانی اولش که هزاره نه بود، چهل‌ویک نفر مقتول شده بودند. جریان بازپرس و محکمه‌ی جبار قاتل به سرعت راه می‌افتد و جبار همه چیز را اقرار می‌کند و هیچ انکار و نشانه‌ی پشیمانی در چهره و چشمانش دیده نه می‌شده. جبار قاتل دگر نامی شده بود همه شناس و ترس‌ناک برای همه‌کس. من و‌ هم‌سالان من و بزرگ‌تر ها از ما درست به یاد داریم که ما را از مکتب رخصت کردند.‌مکتب ما به نام ابتدایی‌های حقه‌ی دوم بریکوت بود، در ده‌مزنگ جوار زیارتی به نام میران پاچا موقعیت داشت و استاد گرامی عبدالشکور حمیدیار که ایشان هم از چهاردهی بودند سر معلم مکتب ما بودند. ما را رخصت کردند نه گفتند چرا رخصت شدیم و گفتند خانه‌های تان بروید. ما وقتی به میدانی تولی‌سوار پلیس نزدیک خانه‌های ما رسیدیم، دیدیم که گروه زیاد از پلیس ها مجهز به کلاه های سفید آهنی و اسلحه مقابل تولی‌سوار تجمع کرده اند، دو نفر پایه های چوبی را ایستاد کرده می‌روند. راستش ما نه فهمیدیم که دار یعنی چه و‌ چه‌گونه ساختار دارد؟ نزدیک شده و از بزرگان می‌پرسیدیم کاکا چی گپ اس….؟کاکا چی گپ اس…؟ هر کس یک جوابی می‌داد و یک کاکا گفت که جبار قاتله اعدام می‌کنند. ما آن زمان دانستیم که آن پایه‌ها دار اعدام اند. همه جریان بستن دار تا ریسمان آن و تا اعدام کامل جبار قاتل را از نزدیک دیدیم. لباس‌های پاک رنگی بر تن داشت و کلاه بلند شتری رنگ قره‌قلی به سر کرده بود، دستانش را از پشت بسته بودند. خیمه‌ی جداگانه برپا کرده بودند، او آن‌جا داخل شد ما باز هم از کاکاها پرسان می‌کردیم که چرا ده خیمه رفت؟ گفتند نماز می‌خواند. از خیمه برون شد و به طرف دار حرکت کرد دو تا دراز چوکی را بالا شد و در چوکی یک‌نفره که زیر ریسمان دار بود بلند جلاد ریسمان دار را پیش کشید که بر گردنش بیاندازد. کلاه او‌ مانع می‌شد. جلاد چیزی برایش گفت و او سر خود را پیش کرد و کلاه را از سرش برداشت و به کسی در پایان چوبه‌ی دار سپرد و خودش حلقه‌ی دار را به گردن جبار انداخت و پس از محکم بندی حلقه‌ی دار به گردن جبار، از چوکی به روی میز پایان شد و از کسی که پیش از آن در مورد اعدام جبار سخن گفته بود چیزی پرسید و‌ او به اشاره‌ی سر تایید کرد، جلاد هم با پای راست چوکی را به شدت زد و از زیر پای جبار دور انداخت و به دان سان جلاد قاتل جبار قاتل شد. راوی محترم هم به من گفتند که در جریان اعدام جبار قاتل همان‌جا حضور داشته بودند و خنده‌های جبار را هنگام بلند شدن به چوبه‌ی دار دیده بودند.

 

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت