به نامِ تجلیل هرات در کامِ هرات‌گرایی”

 

معرفی و نقد کتاب “صد یاقوت هرات” اثر انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان

به نامِ تجلیل هرات در کامِ هرات‌گرایی

-معرفی و نقد کتاب “صد یاقوت هرات” اثر انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان-

رضا عطایی (کارشناسی‌ارشد مطالعات منطقه‌ای دانشگاه تهران)

 

مشخصات کتاب؛

عنوان: صد یاقوت هرات

تهیه و تنظیم: انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان

ناشر: انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان، هرات

مشخصات چاپ: چاپ اول بهار ۱۴۰۰ه.ش

چاپ دوم با ویراست جدید زمستان ۱۴۰۲ه.ش، ۲۴۰ صفحه

الف) معرفی و نگاه اجمالی

کتاب “صد یاقوت هرات” در ده بخش، توسط انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان، تهیه و تنظیم شده است که در هر بخش، معرفی کوتاهی از ده تن از نام‌آوران و مشاهیر هرات یا منسوب به هرات در یک حوزه خاص -در نهایت، تمام کتاب صد تن-، صورت گرفته است. وجه تسمیه و نام‌گذاری کتاب به “صد یاقوت هرات” نیز از همین روی می‌باشد.

چاپ نخست این کتابِ ۲۴۰ صفحه‌ای برای بهار ۱۴۰۰ش بوده است. چاپ و ویراست دوم کتاب، با توجه به “یادداشت ویراست دوم”(صص ۱۱_۱۴) در آغاز کتاب، به مناسبت نشست “شب هرات” در تاریخ ۲۵ جدّی/دی ۱۴۰۲ که از سوی انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان و نهادهای همکار ایرانی در تهران برگزار شد، به زیور طبع آراسته شده است (ص ۱۳).

صد یاقوت هرات” عهده‌دار معرفی اجمالی از کارنامه و سیر زندگانی مفاخر و مشاهیر هرات، از ادوار مختلف تاریخی تا عصر امروز، در ده زمینه و عرصه مختلف می‌باشد که از هر کدام از این صد نام‌آور یا به تعبیر عنوان کتاب “صد یاقوت” به صورت میانگین در دو صفحه، معرفی انجام شده است.

این اثر را می‌توان یک کتابِ مرجع در راستای آشنایی ابتدایی و اجمالی با مفاخر و مشاهیر هرات دانست. چنانچه شرایط چاپ و انتشار کتاب در ایران نیز فراهم شود، این اثر می‌تواند برای شناخت بهتر و بیشتر مردمان دو پاره وطن فارسی مفید واقع شود.

همچنین علاوه بر جامعه ایرانی که نسبت به فرهنگ و مردم افغانستان دچار نوعیِ “فقر شناختی” هستند، این اثر برای جامعه مهاجران افغانستانیِ ساکن ایران، که امروزه با نسل سوم و چهارم این مهاجران نیز مواجهه هستیم که نسبت به کشورشان شناخت بایسته و شایسته‌یی نداند نیز این اثر می‌تواند برای رفع این خلأ شناختی، کتاب شایان توجه‌ای باشد.

شایان ذکر است همانطور که در “سخن آغازین” (صص ۱۵_ ۲۰) که مربوط به چاپ اول کتاب در بهار ۱۴۰۰ می‌باشد، آمده است، “صد یاقوت هرات” طرح و پروژه مرکز انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان بوده است که از سال ۱۳۹۷ شروع شده و در حوت/اسفند ۱۳۹۹ به پایان رسیده است. درباره هدف این طرح چنین ذکر شده است:

هدف انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان از این ابتکار، نشان دادن ظرفیت‌های گسترده فرهنگی و تمدنی منطقه ماست که هرات بخشی از آن است. این چهره‌ها و شخصیت‌ها هویتِ “جغرافیایی” ندارند، و هیچ جغرافیایی هم حقِ “انحصار” آن‌ها را ندارند؛ بلکه دانش و دستاوردهای آن‌ها بخشی از میراث مشترک حوزه تمدنی ما بوده و پاسداری و بزرگداشت از آنها رسالت همه ما با روش‌های گوناگون می‌باشد.(صص ۱۷ و ۱۸)

ب) به نامِ تجلیل هرات در کام هرات‌گرایی

در این‌که هرات به خصوص هراتِ باستانی-تاریخی یکی از شهرهای کانونی فرهنگ فارسی و تمدن نوروزی است، جای تردیدی به میان نیست و شناخت این شهر و مشاهیر و بزرگان برخاسته از این شهر کانونی، برای تمام مردمان این منطقه فرهنگی-تمدنی که امروزه در کشورهای مستقل سیاسی مختلفی پراکنده‌اند، لازم به نظر می‌رسد و بدون تردید یکی از راه‌های تقویت و توسعه همگرایی میان کشورهای یادشده نیز توجه به همین امر می‌باشد.

این مساله در “سخن آغازین” کتاب(صص ۱۵_ ۲۱)، علاوه بر آنچه که در بخش پیشین یادداشت، نقل قول مستقیم آن آمد که شخصیت‌های فرهنگی-تمدنی، انحصار هویت جغرافیایی ندارند(ص ۱۷)؛ به گونه دیگری نیز آمده است:

صد یاقوت هرات، مجموعه‌ای از صد شخصیت تاریخی در درازنای تاریخ این خطه باستانی است. این‌جا، هرات به معنای جغرافیای کنونی نیست. هرات مورد پژوهش در این نوشتار یکی از شهرهای مهم خراسان است که از غور گرفته تا کرانه‌های سیستان و از طوس تا نیمه‌های فاریاب را می‌تواند در بر گیرد. بنابراین در این مجموعه شما با چهره‌هایی برخورد می‌کنید که زاده غور، بلخ، مشهد، فراه و… هستند. دیدگاه انتخاب این اشخاص دیدگاهی فراهراتی است و هیچ‌گاه هرات را با مرز امروزی آن در نظر ندارد و نخواهد داشت.۱۶)

ما صحت ادعا و نگاه فوق را می‌پذیریم و آن را نیز بسیار پسندیده و جالب می‌انگاریم اما با نگاهی به فهرست و سیر زندگانی خلاصه آمده شخصیت‌هایی که در این کتاب آمده‌اند، بیشتر تداعی‌گر این نکته است که تنطیم‌گران کتاب، خواسته یا ناخواسته، سهوا یا عمدا در دام نوعیِ “هرات‌گرایی” افتاده‌اند.

برای اثبات ادعای مطرح‌شده، چند مورد را به صورت گذرا بررسی می‌کنیم.

در بخش اول کتاب تحت عنوانِ “دولت‌مردان”، به همان‌ میزان که گفتن و پرداختن به افرادی همچون “شاهرخ‌میرزا”، “امیرعلی‌شیر نوایی”، “سلطان حسین بایقرا” و غیره می‌تواند مرتبط با عنوان بخش، یعنی دولت‌مردانِ هرات یا هراتیانِ دولت‌مرد باشد، به همان مقدار آوردن نامِ “شاه عباس صفوی”(صص ۳۷_ ۳۹) تنها به این دلیل که وی متولد هرات بوده، یا “تیمور شاه درانی”(صص ۴۰_۴۱) به این دلیل مدتی حاکم هرات بوده، نمی‌توانند ادله مناسبی برای آوردن نامشان در لیست “دولت‌مردانِ هرات” باشد. چرا در هر دو مورد، آنچه مسلّم می‌باشد این است که شهر یا محل محوری قدرت و سیاست در عصر و زمانه‌ی شاه عباس صفوی و تیمورشاه درانی، هرات نبوده است. اگر این انتخاب، دلیل دیگری داشته است در صفحات یادشده، هیچ اشاره‌ای به آن نمی‌شود تا مخاطب دریابد دلیل آوردن‌ِ نام این دو یاقوت، ذیلِ “دولت‌مردانِ” هرات چیست!

همچنین شایان ذکر است که در نامِ بخش اول کتاب، قدری جنسیت‌‌زدگی و مذَّکرسالاری نیز مشاهده می‌شود. به همین دلیل به جای اینکه نام “گوهرشادبیگم” به عنوان یکی از شخصیت‌های محوری قدرت-سیاستِ عصر تیموری، به جای این بخش، در بخش هشتم کتاب، در بخش جداگانه‌ای به نامِ “زنان”(صص ۱۸۳_۱۸۴) آمده است و ما در میان ده یاقوت بخش اول کتاب، تحت عنوانِ “دولت‌مردانِ هرات” نام هیچ شخصیت زنی را نمی‌بینیم -چه در ادوار گذشته تاریخی و چه در ادوار معاصر- که حکایت‌گر کنشگری سیاسی زنان هراتی در عرصه‌های حکومت‌مداری و دولت‌مداری باشد.

آیا به راستی واقعیت‌های تاریخی و اجتماعی هرات در گذار تاریخ چنین بوده است که به جز “گوهرشادبیگم” هیچ زن دولتمند و سیاستمداری از هرات برنخواسته باشد؟! یا تعریف مفهومِ “رَجُل سیاسی” و “دولت‌مرد” در نزدِ تنظیم‌گران کتاب، به گونه‌ای بوده که خواسته یا نخواسته، “زنانِ دولتمندِ هرات”، حداقل برای خالی نبودن عریضه، نامِ یک نفرشان جزء ده یاقوت بخش اول کتاب بیاید؟! همانطور که اشاره شد، تخمین و تحلیل نویسنده یادداشت حاضر بر این است که از عنوان بخش اول کتاب -“دولت‌مردان”- چنین بر می‌آید که سهم زنان به فراموشی گرفته شده باشد، وگرنه مناسب بود که حداقل در نام‌گذاری عنوان بخش اول کتاب، به جای “دولت‌مردان” از “دولت‌مندان” استفاده می‌شد.

مورد عجیب‌تر “عبدالقادر مراغه‌ای” (صص ۱۱۵_ ۱۱۶) در بخش پنجم کتاب می‌باشد که عهده‌دار معرفی مشاهیر هنری هرات است. در تمام این دو صفحه که معرفی و سیر زندگانی عبدالقادر مراغه‌ای آمده است، ما یک نکته و یک اشاره مبنی بر اینکه، این شخصیت برجسته موسیقی قرن هشتم و نهم هجری، چه ارتباط و پیوند، یا چه تاثیر و تاثری با هرات و از هرات داشته است، نمی‌خوانیم و در نمی‌یابیم.

چرا که بنا بر توضیحات همان دو صفحه مذکور، از تولد و رشد مراغه‌ای تا تکامل شخصیت هنری‌‌اش، همه در شهرها و جاهایی غیر از هرات بوده است. تنها در دو خط پایانی می‌خوانیم که: “آورده‌اند که آخرین سال‌های عمر این هنرمند، در خراسان گذشت و سرانجام در سال ۸۳۸ ه.ق به علت بیماری طاعون در شهر هرات فوت کرد.”(ص ۱۱۶) شاید نویسندگان یا تنظیم‌گران کتاب، از خاطرشان رفته باشد که پسوندِ “هروی” را در پایان نامِ “عبدالقادر مراغه‌ای” اضافه نمایند که مناسب است در ویراست سوم کتاب، این امر هم انجام گیرد.

از لحاظ ارجاع‌دهی مطالب نیر کتاب ایرادات اساسی دارد. برای مثال، دو خط پیشین که آخرین خطوط بخش معرفی “عبدالقادر مراغه‌ای” (ص ۱۱۶) در کتاب است به هیچ سند و منبعی ارجاع نخورده است. و تعبیرِ “آورده‌اند” نیز در اول آن خطوط برای پژوهشگران، بسیار محل تامل است که این “آورده‌اند” را در کدام منبع و مرجع مستند آورده‌اند؟! یا به اصطلاح فنی، این “آورده‌اند” تنها یک “خبر مرسل” و یک “خبر واحد” باشد که در کتب اعصار گذشته درباره سال‌های پایانی زندگانی عبدالقادر مراغه‌ای، تنها ذکر شده باشد؟!

بر فرض که “عبدالقادر مراغه‌ای” چند سال پایانی عمرش را در هرات گذارنده و در آن شهر چشم از جهان فرو بسته است و در آن دیار به خاک خفته باشد. باز ادعای یادشده ما، همچنان به قوت خویش بر قرار است که در تمام مطالبی که درباره وی در دو صفحه مذکور آمده است ، خواننده در نمی‌یابد که عبدالقادر مراغه‌ای چه ارتباط و پیوند، یا چه تاثیر و تاثری از هرات داشته است که نامش جزء ده یاقوت عرصه هنر هرات آمده است؟! مثل این می‌ماند که در آینده، فرهنگیان همدان طرح مشابه‌ایی تحت عنوانِ “صد یاقوت همدان” بنویسند و نام “ابوعلی سینا” را تنها به این دلیل که در این شهر چشم از جهان بسته و آرامگاهی منسوب به او در این شهر است، نامش را جزء “یاقوت‌های همدان” بیاورند.

شایان ذکر است، همانطور که در ابتدای این بخش یادداشت ذکر شد، ما نگاه فرهنگی-تمدنی و فراجغرافیاییِ تهیه‌کنندگان و تنظیم‌گران اثر را می‌پذیرم و اشکالی بر اصل این نگاه نداریم و نمی‌بینیم. تنها نقدمان این است که دوستان در “تعیین مصداق” به خطا رفته باشند یا اینکه نتوانستند ملاک و معیار هراتی‌بودنِ مصادیق را، آن‌چنان که شایسته و بایسته است، توصیف و تبیین نمایند. از همین‌روی به جای “تجلیل هرات”، خواسته یا ناخواسته دچار نوعی “هرات‌گرایی” و “محله‌گرایی” شده‌اند.

درباره ارجاعات کتاب علاوه بر آن چه ذکر شد، اگرچه برخی از مطالب کتاب به سایت ویکی‌پدیا نیز ارجاع داده شده است (مشابه مورد معرفی امیرجان صبوری در صفحه ۱۳۶) مطالب درباره “شاهرخ‌میرزا” صفحات ۲۹ تا ۳۱ در بخش اول کتاب، تنها یک ارجاع درون‌متنی در صفحه ۲۹ به یک منبع دارد و معلوم نیست، تمام مطالب این سه صفحه، از آن منبع برداشته شده است یا خیر؟! چون مطالب دو صفحه بعدی، تماما بدون هیچ‌گونه ارجاعِ درون‌متنی، برون‌متنی، پی‌نوشتی یا پاورقی است.

به موردِ “رودکی سمرقندی” (صص ۹۵_ ۹۷) در این سیاه‌مشق اصلا پرداخته نمی‌شود که با چه دلیل، بلکه با چه شبه‌دلیلی می‌شود و می‌توان نام رودکیِ‌سمرقندی را، ذیل “شاعرانِ هرات” گنجاند؛ مگر اینکه بگوییم سرحداتِ هرات در زمان سامانیان شامل سمرقند و بخارا نیز می‌شده است و رودکی “بوی جوی مولیان” را نیز در فراق و وصال هراتِ شریف سروده است!

همانطور که در آغاز این بخش یادداشت، یادآور شدیم، نویسندگان یا تنظیم‌گران اثر، نگاه و رویکرد مناسبی را برای معرفی و تجلیل جایگاه هرات برگزیده‌اند اما در تعیین مصادیق، خواسته یا ناخواسته به خطا رفته‌اند و به جای هرات از ترکستان سر در آورده‌اند.

از همین‌روی، نویسنده یادداشت حاضر بر این نظر است که به جای اینکه نقش و جایگاه هرات، بعد از مطالعه اثر برای خواننده تبیین و تحلیل شود؛ بیشتر بر این نظر می‌رسد که در روح کلی اثر، نوعی هرات‌گرایی و تفاخر مذموم محلی، خفته و نهفته است.

علاوه بر این، رویکرد غالب کتاب به گونه‌ای است که تنها تداعی‌گر نوعی احساس نوستالژی گذشته‌گراست آن هم با تمرکز به دوره تیموریانِ هرات در عرصه‌های مختلفی که در ده بخش‌های ده‌گانه کتاب به آنها پرداخته شده است.

اگر این ادعای یادداشت حاضر درست باشد، باید چنین گفت، نگاه نوستالژیک تاریخی، شاید پادزهر و تریاقِ موقتی خوبی باشد که با آن بتوان برای لحظاتی در سیر و سیاحت گذشته‌ی‌ِ تاریخی خوش و خرّم باشیم، اما صرفِ اتّکا بدان نمی‌تواند راهکار مناسبی برای برون‌رفت امروزمان باشد -اگر خوش‌بین باشیم که چنین رویکردی زهرمار و بلای جان‌مان هم نشود!- و با صرف اتکا به نگاه و عینک نوستالژیکی، نمی‌توان برای امروز و فردا طرحی نُو در انداخت.

 

 

منبع:کلکین

 

 

 


بالا
 
بازگشت