نگاهی به کتاب دو جلدی “شهر، هنر زبانی زیبا” اثر زنده‌یاد محمدناصر رهیاب

 

مشخصات کتاب:
عنوان: شعر، هنر زبانی زیبا
نویسنده: محمدناصر رهیاب
ناشر: تهران، نشر آمو
مشخصات چاپ: چاپ اول، سال ۱۴۰۱، در دو جلد و ۷۶۸ صفحه

زنده‌یاد محمدناصر رهیاب (متولد۱۳۳۳ و متوفای ۸ بهمن/دلو ۱۴۰۲ هجری خورشیدی)، استاد فقيد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه هرات و همچنین ریس دانشگاه خصوصی غالب هرات، در زمره شخصیت‌های سترگ علمی-فرهنگی افغانستان محسوب می‌شود که با کارنامه درخشانی در عرصه پژوهش‌های علمی-ادبی و به یادگار گذاشتن آثار پرشمار قابل توجه، در حافظه جمعی آن دیار رنجور، ماندگار خواهد ماند.
سپیده دم داستان‌نویسی افغانستان”، “گره بر باد مزن”، “سامان‌گرایی در نوشتار دانشگاهی”، “سبک و سبک‌شناسی”، دوره دو جلدی “شعر، هنر زبانی زیبا” و همچنین دوره سه جلدی “نقد ادبی” بخشی از آثار قلمی و منتشرشده از رهیاب می‌باشد.
دوره دو جلدی “شعر، هنر زبانی زیبا” در هشت بخش و در مجموع در ۷۶۸ صفحه، سال ۱۴۰۱، توسط نشر آمو در تهران منتشر شده است و در زمره آخرین آثار منتشر شده در زمان حیات رهیاب محسوب می‌شود. اثر فخیمه سه جلدی “نقد ادبی” زنده‌یاد رهیاب که سال ۱۴۰۲ توسط نشر امیری (کابل) منتشر شده است، آخرین اثر منتشرشده در زمان حیات وی می‌باشد.
آن‌طور که از پیش‌گفتارِ “شعر، هنر زبانی زیبا” بر می‌آید، این اثر عصاره سال‌ها -بیش از سی سال- پژوهش، تحقیق و تدریس رهیاب در زمینه پژوهش‌های علمی-ادبی است:
از سال ۱۳۶۰ که عضو انستیتوت زبان و ادب دَری آکادمی علوم افغانستان شدم، تا امروز، بیشتر در راستای نظریه ادبی، نقد ادبی و سبک ادبی خوانده‌ام و نوشته‌ام که در نتیجه، انبوهی یادداشت‌ها و برداشت‌ها فراهم شده است۱)
شایان ذکر است که پیش‌گفتار اثر، سال ۱۴۰۱ در هرات نوشته شده است (ص ۲).
به باور رهیاب، وجه تمایز “شعر” از سایر گونه‌های ادبی، فشردگی و آهنگین بودن آن است. از نظر وی تفاوت “شعر” و “علم” در “زبان” نمایان می‌شود که وجه مشخصه زبانِ علم، ابهام‌گریزیِ آن است؛ در صورتی که زبانِ شعر، “ابهام‌گرایی” است. (چکیده کتاب، ص ۳)
از همین‌روی از نظر رهیاب، شعر نیز بیان واقعیت است:
شعر، بیان واقعیت است و واقعیت، باورهایی است که در ذهن هر فرد وجود دارد. چون واقعیت‌های ذهنی را پیش‌زمینه‌هایی چوکات‌بندی می‌کنند، با اینکه واقعیت‌های ذهنی هیچ فردی با افراد دیگر بیخی هم‌سان نیست؛ باز هم‌مانندی‌های فراوانی دارند که از ناگزیرهای اجتماعی، فرهنگی، زبانی و تاریخیِ انسان بر می‌خیزد و شعر و ترانه فرد آفرینش‌گر را تازه‌آیین، مگر پذیرفتنی می‌سازد.۳)
ویژگی بارز اثر دوجلدی “شعر، هنر زبانی زیبا” این است که مرحوم مولف برای فهم چیستی شعر، مستقیم به سراغ شعر نرفته است. بلکه با کاوش‌ها و بررسی‌های بسیار ژرف در مباحث زمینه‌ای مختلف اما مرتبط به شعر، همچون “چیستی زیبایی” (صص ۲۳_ ۱۳۶)، “چیستی شناخت” (ص ۱۳۷_ ۲۱۶)، “چیستی هنر” (صص ۲۱۷_ ۳۱۴) و “چیستی ادبیات” (صص ۳۱۵_ ۴۴۶) در جلد اولِ “شعر، هنر زبانی زیبا”، تازه در سرآغاز جلد دوم اثر، بخش ششم به “چیستی شعر” (صص ۴۴۷_ ۶۸۴) می‌رسیم.
به همین دلیل، شماره‌گذاری صفحات به درستی، به گونه‌ای در این اثر دو جلدی قرار گرفته است تا تداوم مباحث را برساند.
بلکه در یک نگاه می‌توان گفت که جلد اول اثر، حکم ریشه‌ها و مباحث بنیادینی را دارد که تازه در جلد دوم به کار می‌آید و به ثمر می‌نشیند.
چنین به نظر می‌رسد که رهیاب خود به اهمیت کارش واقف بوده که اثرش را چنین سامان‌دهی نموده است. زیرا که به تعبیر خودش در این پژوهش، با “نظریه‌های ادبی” یا همان مفاهیم خُشک و انتزاعی و مفروضات بنیادینی سر و کار داشته است که زمینه‌های شناختِ ادبیات محسوب می‌شوند (ص ۷) و در دیباچه اثر، به درستی تفاوت میان “کلیات مسائل ادبی” و “نظریه‌های ادبی” را بیان می‌کند:
از دیدگاه من، میان نظریه ادبی” [Theory of Literature] و “کلیات مسائل ادبی” [General Literature] تفاوت است. هرچند در کتاب‌هایی مانند نظریه ادبی اثر رنه ولک، به مسائلی چون سبک‌شناسی، نقد ادبی، تاریخ ادبی، بیان و عروض گفت‌مان‌هایی آمده است؛ مگر چه بهتر که چنین کتاب‌هایی، کلیات مسائل ادبی خوانده شوند تا نظریات ادبی، که در نظریه ادبی، تنها به فلسفه ادبیات پرداخته می‌شود و به این پرسش که ادبیات چیست؟ پاسخ ارائه می‌گردد؛ این‌جا هم سخن از چیستی شعر است و از چیستی ادبیات و هنر و زیبایی و شناخت.۹)
از همین‌روی رهیاب، هدف اصلی پژوهش را چنین ذکر می‌کند:

شناخت و شناساندنِ چیستی شعر، هم‌چون بازتاب‌گر واقعیت‌ها به رنگ زیبا و عاطفی به وسيله زبان با بهره‌گیری از تحلیل هنری و هم‌چون هنری و هم‌چون یکی از شیوه‌های شناخت.۱۲)
از همین‌روی سراسر مباحث کتاب را به نحوی تجزیه و تحلیلِ آرا و نظرات فلاسفه یا اندیشمندانی شکل می‌دهد که مهم‌ترین نظریات و مفروضات را در این حوزه داشته‌اند.
اما باید توجه داشت که کار رهیاب، تنها به نقل‌قول و آوردن نظریات اندیشمندان غربی و شرقی محدود نمی‌شود؛ بلکه همچون یک پژوهش علمی، نقد و بررسی و تجزیه و تحلیل این نظریات، ویژگی بارزی است که اثر رهیاب را با سایر آثار مشابه بلکه سایر آثار شبه‌علمی در این زمینه، متمایز می‌سازد.
رهیاب که خود واقف به این مهم بوده است در این باره چنین توضیح می‌دهد:
از دیرباز، آن‌گاه که دوستان نوشتارهای مرا می‌خوانند، خُرده می‌گیرند و می‌گویند: چرا این همه روی‌کرد و این همه چشم‌دوختن به نوشتارهای دیگران؟ و راست می‌گویند. یک سخن را من هم راست می‌گویم که کشورهای جهان سوم -به ویژه کشور من- همان‌گونه که تکنالوژی را از باخترستان می‌گیرند، به اندیشه‌های فلسفی آنان نیز نیازمندند. مایی که کم‌ترین جای پایی در فن‌آوری نوین نداریم، چه جای‌گاه برجسته‌یی در تفکر جهان امروز خواهیم داشت؟ برای من همچون کسی که هم‌واره در کشورش زیسته، با دانش‌جویان سر و کار داشته و در تلاش آبشخور بایسته و سودبخش برای ذهن‌های جست‌وجوگرشان بوده نیز خود پرسش‌هایی درباره جای‌گاه، فراشد آفرینشی و کارآیی زیبایی، هنر، ادبیات و شعر داشته، پی پاسخ‌های درخور گشته است، این فراهم‌آوریده، همان پاسخ‌هایی است که بی‌گمان با پرسش‌های فراوان‌تری برای نویسنده و خوانندگان همراه است؛ و پرسش‌گری را پایان نیست.۷)
اگرچه با نگاه به تاریخ روابط‌بین‌الملل و فروپاشی دیوار برلین (۱۹۸۹م) و پس از آن فروپاشی اتحاد جماهیرشوروی (۱۹۹۱م) دیگر از لحاظ دقت در به کاربست مفاهیم و واژگان، تعبیرِ “جهان سوم” صحیح نمی‌باشد. اما واقع قضیه چنین است که در همین بخش نقل شده از دیباچه اثر رهیاب، به خوبی می‌توان درنگی به مسائل کلان توسعه در کشورهای “عقب‌مانده یا در حال توسعه” داشت که “ما، چگونه ما شدیم؟!” و “غرب، چگونه غرب شد؟!”
از همین‌روی، رویکرد رهیاب در اثرش که فراوان به نقد و بررسی و تجزیه و تحلیل نظریات و آرای فلاسفه و اندیشمندان غربی پرداخته است، هیچ‌گاه “غرب‌زدگی” و در راستای اینکه “از فرق سر تا نوکِ پا غربی شد” نیست و خود به وضوح می‌گوید که:
یادکردنی است که همواره زمانه‌ها و شاخص‌های فرهنگ و فکر خاورستان را فراچشم داشته‌ام و کوشیده‌ام این را نشان دهم که دیروزِ ما چون امروز نبوده است. هرچند به پای‌بست‌های ملی و کشوری و منطقه‌یی گرفتار نیستم و می‌خواهم جهانی بیندیشم؛ باز هم تک‌صدایی و خواستِ تک‌فرهنگی مدرنیته را نمی‌پذیرم و اندیشه جهانی‌شدنِ کسانی چون فوکویاما مرا خُرسند نمی‌دارد. می‌اندیشم گوناگونی فرهنگ‌ها، ارج‌گذاردن به انسانیتِ انسان است و جهان را زیستنی‌تر می‌کند.۷)
واقع قضیه چنین است که همانطور که رهیاب نیز گفته است، از این لحاظ نوشتار و اثرش در بند و اسیر هیچ ایدئولوژیی نیست. (ص ۷)
در همین راستا، رهیاب در پایان اثرش -فصل پایانی کتاب- تحت عنوان “نتیجه فرجامین و چند پیش‌نهاد” (صص ۷۳۱_ ۷۳۴) در جلد دوم به پژوهشگران افغانستانی پیشنهاد می‌کند که:
پژوهشگر افغانستانی نباید فراموش کند که گذشتگان‌مان، بررسی‌ها و واکاوی‌های بسیار بسیار باریک‌بینانه درباره شعر داشته‌اند، باید از آن‌ها سود بر گیرد، همان‌سان که هرگز انبوهی از باورهای باختریان -به ویژه دهه‌های پسین سده بیستم- را نباید از یاد ببرد. هر گونه یک‌سویه‌نگری جفاکاری است بر آنانی که حق پیش‌گامی دارند.۷۳۳)
رهیاب به درستی یادآور می‌شود که شعر معاصر افغانستان از لحاظ تحقیق و پژوهش علمی، به صورت “دست نخورده” باقی مانده است و در این زمینه، پیشنهاد می‌کند که پژوهش‌های جمعی انجام شود و مراکز پژوهشی-دانشگاهی دایر شود:
یکی از راستاهای تا جایی دست نخورده، شعر معاصر افغانستان است که به پژوهش درخور و بررسی بایسته نیاز فراوان دارد. هرگز این کار سترگ را یکی دو تن انجام داده نمی‌توانند و به کار گروهی نیازمند است. آرزو می‌رود، گروهی از پژوهش‌گران آستین همت بر زنند، دوره‌بندی بر بنیاد رخ‌دادهای بسیار اثرگذار بر فرهنگ و ادب را فراچشم بدارند، سپس فراشدهای شعری را ژرف‌نگرانه بررسی کنند. شاید “شعر، هنر زبانی زیبا” بتواند در این راستا آنان را یاری رساند. چه به‌تر که مرکزهای پژوهشی و دانش‌گاهی، در پهنه ادبیات، به چنین پروژه‌‌یی پیشینگی بدهند و با گردآوری مجموعه‌ها و دیوان‌های شعر و آماده‌کردن گروه پژوهشگران، نخستین گام‌های علمی را بردارند.۷۳۳)

با توجه به آنچه تا کنون درباره این اثر گفته شد و نقل‌قول‌هایی که از صاحب‌اثر آمد؛ چاپ و انتشارِ “شعر، هنر زبانی زیبا” در تهران خود می‌تواند یکی از بسترهای همگرایی‌های فرهنگی، به خصوص در میان جامعه علمی و فرهنگی دو کشور ایران و افغانستان شود.
در یکی از نقل‌قول‌های منسوب به زنده‌یاد رهیاب نیز چنین آمده که یکی از مهم‌ترین زمینه‌ها برای اشتراک فرهنگی ایران و افغانستان، “زبان فارسی” است و به همین دلیل، اهل ادبیات هر دو کشور، می‌بایست به “جامعه زبانی مشترک” فکر کنند؛ زیرا از نظر رهیاب، زبان فارسی است که دیروز و امروز ایران و افغانستان را به هم پیوند می‌دهد.
به خصوص با عطف به این نکته مهم که در جامعه ایران، نوعی فقر و خلأ شناختی از افغانستان وجود دارد. موضوعی که از نظر رهیاب نیز دور نمانده و در سرآغاز اثرش بدان اشاراتی داشته است؛
در پژوهش‌هایی که در کشورهای هم‌سایه پدید آمده -به ویژه ایران- هرگز به آثار گران‌بهای پژوهندگان معاصر افغانستان پرداخته نشده است. این نوشتار، برداشت‌ها و پنداشت‌های آنان را نمود می‌بخشد و هویت تازه می‌دهد. می‌خواهم روشن سازم که داشته‌های کاوش‌گرانه پژوهندگان‌مان، ارزندگی پی‌افکندگی را به خوبی دارا استند. ۱۳)
شایان ذکر است اثرِ “شعر، هنر زبانی زیبا” در اختتامیه هجدهمین جشنواره شعر فجر ایران (بهمن ۱۴۰۲) نامزد بخش “درباره شعر” نیز برگزیده شده است.
در خاتمه یادداشت، به ناشر محترم پیشنهاد می‌شود که در تجدیدچاپ‌های بعدی، مناسب است که در سرآغاز کتاب، برای آشنایی بیشتر خوانندگان -به ویژه سایر مخاطبان فارسی‌زبان غیر افغانستانی- صفحاتی را برای مرور اجمالی به زندگانی و کارنامه زنده‌یاد محمدناصر رهیاب اختصاص دهد.
نکته دیگر اینکه مناسب بود برای سهولت خواننده، پی‌نوشت‌های هر فصل و بخش در انتهای همان بخش و فصل آورده می‌شدند به جای اینکه در انتهای کتاب بیاید. همچنین مناسب است در تجدید چاپ‌های بعدی، در انتهای کتاب، فهرستی از اَعلام و نمایه (امکنه، ازمنه، کتب، مقالات و غیره) گنجانده شود.

منبع : کلکین

 

 

 


بالا
 
بازگشت