داکتر غلام محمد دستگیر
یک توضیح مختصر
تلخ با تلخان یقین ملحق شود کی دم باطل قرین حق شود
ای برادر تو همآن اندیشۀ ما بقی تو استخوان و ریشۀ
گر گلست اندیشۀ تو، گلشنی ور بود خاری، تو هیمۀ گلخنی
گر گلابی، بر سر وجیبت زنند ور تو چون بولی، برونت افگنند
مثنوی معنوی مولانا جلال الدین بلخی دفتر دوم صفحه ۱۹۲، موسسه انتشارات نگاه تهران ۱۳۷۲
سوفیست های یونان، در ابتدا به حیث دانشمندان محترم بودند ولی رفته رفته از این افتخار معزول شدند و بعد افلاطون و ارسطو آنها را متهم به "عوض جستجوی حقیقت در پی فریب و کسب منافع شخصی خود" دانستند. گورجیاس یا Gorgias فرد معروف سوفیست ها گفته بود: هیچ چیز وجود ندارد؛ اگر وجود هم داشته باشد قابل شناخت نیست و حتی اگر شناختنی هم باشد نباید به دیگران انتقال شود. ما یک تعداد سوفیست های داریم که خود را فیلسوف دانسته میخواهند بر جامعه ای که کمتر به فلسفه دلچسپی دارند درخشش کنند. یکی ازین گروه ها در لفافه میگوید: افغانستانی وجود ندارد و اگر وجود هم داشته باشد نباید شناخته شود و اگر افغانستانی از جایی سر بالا میکند اجازه داده نشود که عمومیت و شهرت پیدا کنند؛ اینست حال و روز ما افغانستانی ها:
در سن هشتاد و شش سالگی و بستر مریضی کمتر توان گفت و گو با کج بحثی ها دارم اما وقتی به جمله ای ذیل روبرو شدم هر چند چرت و رَی زدم ندانستم که نویسنده چه هدف دارد، لذا به دوای دردم تزاید بخشیده باز پیش روی کامپیوتر نشستم تا با شما جملات ذیل را شریک سازم تا باشد که شما سر و پای آنرا درک کنید:
"دستگیر خود را دکتر معرفی مینماید اعتراضی ندارم، افغان نیست به حکومت امریکا اعتراف نماید که دروغ گفته است و ابراز دارد به کدام هویت ملی تعلقب دارد.... وقتی ما تفرقه افگنی میان اقوام سان و برادر را رد مینماییم واضح است که از انسانیت و برادری حمایت مینماییم" یعنی نوشته ای خود را ویرایش نکرده است که علامت یک نویسنده ای مجرب نیست. و هم اگر هدف "اعتراض" نبود پس ذکر "خود را دکتر معرفی مینماید" برای چه بود؟ برای این بود تا شک و بی اعتباری ضمنی که از نظر عقلانی و اخلاقی مردود است تلقین کند. تفرقه افگنی! قبلآ با پایمال ساختن فرهنگ فارسی دری، تنقیص در ماموریت فارسی گویان دولت و تحمیل جبری "افغان - پشتون" بر غیر پشتون ها شروع شده است. نه با نوشته ای من.
هدف نوشته های من، تنویر اذهان است نه مانند بعضی افراد تجلی حضور. همیش، محترمانه روش داشته ام و لاکن این نوشته متفاوت است؛ چون طرف مقابل اخلاق نویسندگی را مراعات نکرده است.
اینکه به تحصیلات من انگشت شک گذاشته بر من سخت تمام شد. ناگزیرم، که این شک را با توضیح مختصر دور سازم: هفده سال در دانشگاه طب کابل و بعد ده سال تحصیل فن جراحی در انگلیس، ویلز، هدنبره و آیرلیند با چهل و سه سال خدمت به انسان در کابل، جلال آباد ، انگلستان و امریکا موفق به دریافت دیپلوم های "LRCP, MRCS, FRCS" بالاخص دیپلوم تخصص جراحی FRCSEd از رایل کالج آف سرجنز هدنبره، بعد از امتحانهای متعدد مسلکی اولین افغانستانی در تاریخ اضافه از 518 سال این کالج بودم که موفق به دریافت این دیپلوم شد. در بریتانیا و کامنویت ها رایج است که به دارندگان این دیپلوم مستر عوض دکتور و هم نرس ها و هیأت اداری با کلمه Sir مخاطب قرار میدهند. جراحان، از بین مردم برخاسته، در جامعه ظهور یافته و در خدمت جامعه به خدمات خسته ناپذیر شب و روز آماده ای خدمت هستند.
نوشته ای من، برای پیداکردن راه اتحاد و اتفاق و پیشنهاد کنفرانسی بود تا جنجال افغان و افغانستانی رفع گردیده برای "آینده تصمیم سنجیده" گرفته شود که با تاسف بحث را بسوی فلسفه و خرد یا intellect و خرد گرایی یا rationality و عقل یا wisdom و عقلانیت (خرد ورزی) یا rationality برده که نمیدانم چند نفر از خوانندگان گرانقدر سایت وزین آریایی به چنین بحث فلسفی ممکن ناشی از اشارات و تنبیهات ابن سینا (نگارش دکتر حسن ملک شاهی، جلد دوم نشر سروش۱۳۸۸) دسترسی داشته باشند. و هم اوست، که مرا به "اصول اساسی منبع نگاری عدول کرده است زیرا منبع گولد سمیت قابل رد یابی برای هر خواننده نیست، مگر اینکه نسخه موجود نزد دکتر دستگیر را داشته باشد". یعنی، "با یک بام و دو هوا" روبرو بوده، متهم ساخته است: چون از دین و اخلاق یاد کرده اند؛ "این تهمت" در دین اسلام با آیات و احادیث متعدد تذکر یافته (منهیات در اسلام، داکتر نظام الدین نافع). گناه شمرده شده است.
به من "یک مشوره انسانی" داده یعنی به من در حقیقت "نصیحت" کرده در حالیکه من مشورت نخواسته ام چگونه به خود حق میدهد که به من مشاوره دهد در حالیکه خود میداند فاقد شرایط مشوره دادن است؛ بفکر من، نه تخصص در مشورت دادن دارد، نه صداقت و خیر خواهی در نظر دارد و نه یک فرد میانه رو است. باز چگونه جرات دارد که به یک فردی که چند پیراهن بیشتر کهنه کرده باشد با "نیم روی خود نصیحت کند". بگفته ابن سینا: بزرگی در آن نیست که کسی فرمان دهد؛ بلکه در آنست که بر خویشتن فرمانروا باشد.
نوشته است: "اعتراف نماید که دروغ گفته است" شما خوانندگان گرانقدر سویه منطق و قدرت بحث و مذاکره اش را به دقت مطالعه کنید، اگر حالت دماغی وی طوریست که یک مقاله پژوهشی تاریخی را با منبع و مثال ها دروغ بپندارد، خرد او به کدام سویه عقلانی قرار خواهد داشت؟ من قضاوت را به شما عزیزان میسپارم. آیا میتواند ثابت کند که من دروغ گفته ام و یا اینکه برف بام خود را بر بام عقلانی من با وجود سن پیشرفته پرتاب کرده است. همچنین، نشان میدهد که در باره عقلانیت گپ های کلان زده در این بحث ندانسته که با عقلانیت چگونه رفتار کند.
تاسف در اینجاست: میخواهند تنها استدلال خودش پذیرفته شود و مسایل مستند تاریخی و گفته های نخبگان از رحمان بابا و خوشحال خټک و بایزید روښان تا مرحوم علامه حبیبی، شهید موسی شفیق و پروفسور جنرال علی احمد جلالی، افتخار افغانستان، که گفته اند: "افغان یعنی پشتون"، وقعی نگذاشته وقتی که دلایل عقلانی برای رد گفتار این بزرگان و متن مردمی نوشته ای من ندارد از اصطلاحات کلاسیک خود که "تفرقه میاندازد میان اقوام و قبایل ساکن در کشور" است، کار میگیرد و عوض علاقمندی به حل این کلمه جنجالی به گفتار مغلق "فلسفه مانند" پناه می برد و راستی بر مقام اکادمیک (اگر داشته باشند) خود لطمه وارد میکند.
اگر بیست سال قبل این چلنج مباحثه و مذاکره یا Debate را دریافت میکردم به سر می دویدم ولی اکنون خوشبخت است که کبر سن و نا جوری ها به من اجازه ای این امر را نمیدهد؛ به گمانم، در چنین مذاکره اگر امکان هم میداشت بیش از پنج دقیقه زیاد دوام نمی کرد؛ وی ثابت کرد که "مرغ او یک لنگ دارد" (نمره ۲۷۵ ضرب المثلهای دری افغانستان، دکتور عنایت الله شهرانی بکوشش محمد طاها کوشان صفحه ۲۷۸ سال ۱۹۹۹ ناشر انجمن فرهنگی افغانستان) و همه باید افغان (پشتون) باشد و غیر پشتونها بگذارند که هویت شان به سرقت برود که: "خیال است و محال است و جنون". بناء، از این به بعد هر نوشته بی سرو پای و فریبنده ای شان بی انعکاس مانده برای شان سلام میفرستم.
با دل اگر نجوشیم، بیدل کجا خروشیم؟
دود همین سپندیم، بانگ همین دراییم
فایز، بیدل جلد دوم غزل ۲۰۰۶ صفحه ۲۸۰
این بحث آخر را با چند مقوله های که به ابن سینا حواله داده شده پایان می بخشم:
"نه هرکه علم آموخت عالم است". "عالم واقعی آنست که خود را بیدار و دل را روشن کند". "در جامعه که نا دانان تظاهر به دانایی کنند مردم از نور معرفت محروم میمانند"؛ (نا دانان انواع مختلف دارند).
دکترغلام محمد دستگیر، برومفیلد، کولورادو