م. نبی هیکل
داکترغلام محمد دستگیر
تصادفی نیست که عنوان این نگارش به یک دکتر یا دکتور اختصاص داده شده است. مقاله وی را زیر سرخط ( سخن آخر: افغان، افغانی، افغانستانی) خواندم. به نظر میرسد که این مقاله واقعآ آنگونه ای که خود بیان داشته ( سخن آخر وی باشد).
منظورم نقد ابراز نظر های آقای دستگیر نیست و نه در پی آن هستم تا باور وی را تغییر دهم زیرا بحث بر آنچه نه تنها سودمند نیست بلکه از نظر دینی و اخلاقی و انسانی زیانمند و تبعیض آمیز است نادرست است.
چنین شیوه فکر تنها شایسته افراد متعصب است نه یک دکتر یا دکتور این آخری دلیل و انگیزه دیگر آنسوی این یادداشت است . پس هدف این نگارش این است که بیهودگی چنین بحث ها را از یکسو و زیان - بار بودن و غیر - انسانی بودن آن را از سوی دیگر برجسته سازم. خوشبختانه تعداد آنانی که این حقیقت آخری را میدانند حتی صرفنظر از سطح تحصیلات ، اندک نیست.
I
بیهودگی چنین مباحث
سه موضوع را از نگارش وی بر میگزینم تا حقیقت فوق را برجشته سازم.
۱.در رابطه با پشتونهای اکادمی وی نگاشته است:
مدت هاست که در باره ای کلمه های افغان، افغانی و افغانستانی بحث ها صورت گرفته دلایل تاریخی را افغان ها یا پشتونهای اکادمیک به زعم خود تعبیر نموده نتایج پژوهشی دیگران را بیهوده میشمارند که جز لطمه ای در اعتبار اکادمیک شان چیز دیگر ارمغان ندارد. اگر یک فرد احساساتی میگوید من "تاجک اصیل هستم فلهذا افغان استم" و یا "یک هزاره میگوید من هزاره ای افغان هستم" من با ایشان کدام بحثی ندارم زیرا از اصلیت و تاریخ خود بی خبر هستند. ولی نخبگان و علمای پشتون که میدانند حقیقت چیست وصادقانه بیان نمی دارند زجرت ده است. و هم گروهی اند که از طریق روابط دامادی یا خسری با یک افغان (پشتون) ارتباط پشتونیزم دارند بدیعیست که برای استقرار فامیل ها، خود را افغان خطاب می کنند؛ یعنی "گر ضرورت باشد روا باشد" ّ بانهم آثار پژوهشگران افغانستانی نباید حقیقت نگری شانرا مکدر سازد. . .[1]
دیدگاه اینجانب در رابطه با بیان نقل شده:
در بیان فوق از سه دسته افراد نام برده شده: ۱. اکادمیک های افغان، ۲ آنانی که از اصلیت و تاریخ خود بیخبر اند، ۳. گروهی که از طریق داماد یا خسری با یک افغان (پشتون) ارتباط پشتونیزم دارند.
وی با این کار خود میان پشتونها و خویشاوندان غیر پشتون خط فاصل میکشد. اما نمیگوید دلیل این تعصب وی چیست؟
۲.موضوع دیگر به بیخبر پنداشتن عده دیگر است از اصلیت و تاریخ آنان. بدین معنا که دکتر غلام محمد دستگیر میداند از اصلیت و تاریخ همه اقوام ساکن در کشور باخبر است. اما نگفت این اصلیتها چیستند و تاریخ آنان چگونه متفاوت از تاریخ پشتونها است. علت آن واضح است زیرا اثبات آن نا ممکن است. آیا در اصل ما آدمیزاد/ یا انسان هستیم یا اصل ما متفاوت است. اگر متفاوت است، پس سخن قران بحیث کلام الهی را دکتر ما در مورد اصلیت آدمیزاد قبول ندارد.
۳.دکتر دستگیر از دانش خود تقدیر مینماید زیرا به قول وی (دلایل تاریخی را افغان ها یا پشتونهای اکادمیک به زعم خود تعبیر نموده نتایج پژوهشی دیگران را بیهوده میشمارند که جز لطمه ای در اعتبار اکادمیک شان چیز دیگر ارمغان ندارد.)
این بیان از نظر علمی یک حقیقت است هر دانتشمندی چنان میکند و دکتر دستگیر خود در همین مقاله خود چنان کرده است. من نمیدانم شما چه فکر میکنید. بحث بر سر شواهد تاریخی است هر یکی برای اثبات ادعای خویش دلایل و شواهد میآورد. در سایر علوم چنین است. اما این شواهد تاریخی دو نوع اند :
1. یا آنها را انسانها نوشته اند مانند نوشته های تاریخی مورخان و سیاحان.
۲.شواهد باستانشناسی که اینها نیز توسط انسانها تعبیر شده اند. به گونه مثال به شپالهدی توجه کنید که داروینیزم کلاسیک و نوین بر اساس آنها بنا یافته اند.
هیچ یکی از آن دودسته شواهد قابل اثبات از نظر میتدولوژی علمی نیستند.
بنابرآن ادعای دکتر دستگیر و سایرین را اگر در دو سوی معادله های اصلیت و حقانیت بگذاریم، حیثیت و اهمیت برابر دارند. به عبارت دیگر هعیچ یکی از طرفین نمیتوانند ثابت نمایند که حق به جانب آنان است.
2. در رابطه با عنوان های (فغان)، (پشتون)، (افغانی) ، ( افغانستانی) باید دانست که اینها القاب برای شناسایی اند درست مانند نامهای ما. آیا غلام محمد غلام کدام فردی به نام محمد است و دست فردی را گرفته است؟ آیا من محمد نبی پیامبر حمد گو هستم؟ اصلیت ما اگر این نامها را به ترتیب تذکر کدو و تره بگذاریم تغییر مینمایند؟ نه ما را والدین ما میتوانستند هر نام دیگر بگذارند.
3. گذشته از این اگر ما این خطه را هر نام دیگر بگذارین مانند سویس یا امریکای کوچک به محلی در افغانستان عنواتن دادند، هیچ چیزی تغییر نخواهد کرد۷ به یاد داریم که ما در کشور غمزده خو.یش انواع رژیم ها ر ا تجربه کردیم اما آن خطه غمزده همچنان بآزمایشگاه باقیماند.
سرانجام ما انسانهای باسوادیم و سنگ خرد گرایی به معنایی راشنالیتی (rationality) را بر سینه میزنیم و به دیگران با نظر کم بینانه می نگریم و اما در عمل در حد حیو.ان ناطق دوران جاهلیت میاندیشیم.(ما نباید کور خود بینای مردم.)
II
تعصب فکری و گروپی = نفاق افگنی میان انسانها
از این پدیده شوم تعصب در اشکال مختلف آن در درازای تاریخ رنج برده ایم و پدیده ایست که دارای والدین متعدد است: هم در سیستم ذاتی انسانها قرار دارد، هم شیوه مروج تفکر و تعلیم و تربیت است و هم وسیله تامین حاکمیت سیاسی. شگفت آور اینست که از یکسو آن را تقبیح مینماییم و از سوی دیگر با استفاده - ابزاری از تعصب بحیث وسیله دفاعی به سود خویش استفاده مینماییم. در این حالت مجادله ما از روی تعصب نه بلکه در بهترین حالت حق ما برای دفاع از هویت ما است. اما این حق قابل تبریه باید تبریه گردد. این دین یک دید سیاه و سفید است و تنها رنگاهای موجود نیستند. زیرا در این صورت ما تعصب را با تعصب پاسخ میگوییم و در نتیجه هرو طرف متعصبانی بیش نیستند.
تعصب فکری عبارت است از حساسیت در برابر افکار دیگران یعنی تعصب در برابر دگر اندیشی است . جای تعجب این است که تاریخ ما مملو از این چنین مثالها در اشکال خیلی وحشیانه آن است اما تعداد کثیری از ما به اصطلاح روشنفکر ان روغنفکر، از آن نیاموخته اند.
تعصب در سیستم ذاتی که انسان با آن متولد میگردد بحیث یک عنصر ضروری وجود دارد. زیرا تعصب خصلت دفاعی دارد. سیستم ذاتی که انسان با آن تولد میگردد انسان نوزاد را در بقا و انکشاف وی کمک مینماید. اما این سیستم قایل انکشاف است و هدف از قابلیت انکشاف آن تعالی اخلاقی انسان است در غیر آن این سیستم ذاتی در حیوانات وحشی نیز وجود دارد. در آنها نیز انکشاف مینماید اما نه به آن سطح انسانی آن. سطح انکشاف زبان را به گونه مثال در نظر گیرید.
این ادعای دکتر دستگیر بیانگر یک خطای فکری است وقتی خود از موضعگیری تعصب آمیز اصلیت و تاریخ متفاوت سخن میگوید، خواستار تدویر یک سیمینار است. ما شواهد فراوانی از رویارویی ها و سیمینار ها و چهل مینارها میان دانشمندان معتبر در اختیار داریم . شما میتوانید جدل هواداران تکامل بیولوژیک و هواداران خلقت را، دشواریهای کازمیک، بینگ بنگ، اختلافات در فیزیک و ستاره شناسی، در فلسفه و باستانشناسی را در چنل یو تیوب با وفرت آن دریابید.
وی ازآیه ۴ سوره ابراهیم یعنی ( ۱۴:۴) در مورد ارسال صحایف و پیامبران به زبان قوم و از میان آنها سخن گفته است. این آیه در حالیکه از قوم ، از زبان، از پامبری از میان آن قوم بیان د ارد، به معنای حق آگاهی نیز است و سنت الهی را نشان میدهد.
اکثر پشتونها به زبان دری نوشته اند. در حالیکه خیلی اندک دری زبانانی میتوان یافت که به پشتو نوشته باشند.
وی از آیه مربوط به تقسیم انسانها به شعب و قبایل به هدف شناخت آنان و این حقیقت متمم آن که نزدیکترین انسانها متقی ترین آنها اند، تذکری نداده زیرا معیار در آنجا تقوا تعیین شده است نه زبان و قوم. آقای دستگر بدون انگیزه و هدف چنان نکرده است.
حقیقت این است که نامها را چه بر افراد و گروپهای خورد و بزرگ انسانها به دلایل و اهداف متفاوت گذاشته اند. و ما میتوانیم این نامها را تغییر دهیم. بهترین مثال این مورد مهاجرین اند که مجبور شده اند نام خود را تغییر دهند اما آنها یا هنوز آدمیزاد اند یا انسان.
به همین دلیل در رابطه به نام و القاب که درست مانند معلم، وکیل ، استاد و دکتر و پروفیسور اند فراتر از حد معرفت افراد نرویم زیرا هویت آنان را بحیث آدمیزاد یا انسان و حقوق جدایی ناپذیر آنان را نادیده میگیریم. و. مهمتر اینکه نفاق و رویارویی را دامن میزنیم. همان قرآن که دکتر دستگیر بر آیتی از آن کتاب مقدس استناد نموده فتنه ر ا اشد از قتل معرفی کرده زیرا نفاق موجب فتنه میگردد و در فتنه افراد زیاد به قتل میرسند و آسیب مببینند. دههه های گذشته این حقیقت را ثابت کرده اند.
عبور از آن خط سرخ بدین معنا است که ما خصومت خود را تلاش میورزیم به دلایل غیر قابل تبریه ، تبریه نمایم. در ست است یک سارق و یا قاتل قابل مجازرات است اما حقوق ا ساسی آنان باید رعایت گردد.
اینکه من کافرم یا مسلمان، به هر قومی که تعلق دارم و دارای هر مفکوره یا رابطه سیاسی که هستم در این حقیقت که درست مانند دکتر غلام محمد دستگیر و هر یکی دیگر انسانم، تغییر نمیآورد و اگر تغییری وارد آید در اذهان و باور های ما وارد میاید نه در آنچه ما هستیم. ما این حقیقت را خوب درک مینماییم اگر به تاریخ خود عقب نظر اندازیم.
راه حل این مسایل تدویر سیمینار و چهل مینار نیست، بلکه قبول این حقیقت است که ما همه یا آدمیزادیم و یا انسان اما در هردو حالت دارای حقوق برابریم. مابقی همه آنچه اند اکتسابی و قابل تغییر اند.
اصل اساسی چه بر اساس قرآن کریم و چه بر اساس انسانیت این است که اعمال ما نشان دهنده ما است و ما مسوولیت اعمال خود را داریم و از آن پاسخ گوهستیم. و این تنها معیار دینی و دنیوی است که هر انسان و حتی اکثر حیوانات جنگلها بر اساس آن واکنش نشان میدهند.
مقاله دکتر غلام محمد دستگیر را در رابطه زیرین میتوانید مطالعه نمایید.
از توجه شما متشکرم