نجیب داوری
از سقوط رژیم امانی تا فاجعه ثور
یک قرن آزمون و شکست در مسیر پیشرفت و مدرنیته
بیشترازیک قرن قبل شاه امانالله، با شجاعت بیبدیل بیرق مدرنیزه و پیشرفت افغانستان را برافراشت. اما تلاشهای شاه امان الله که ترکیبی ازآرمانهای روشنفکری و تجددگرایی بود، زیرضربات همزمان استعمار بریتانیا و شورشهای داخلی فروریخت. زیرا امانالله بیآنکه بستراجتماعی تجددگرایی را آماده سازد، با شتاب زدگی در پی تغییر بود. سرانجام با چشمان گریان و دل پُر از حسرت و آرمان، کشور را ترک گفت.
بعد از سقوط رژیم امانی و حاکمیت 9 ماهه حبیب الله کلکانی، رژیم های بعدی با انتباه از سقوط حاکمیت امانی در راستای پیشرفت و ترقی افغانستان پیوسته نبض جامعه و خیال مردم را مراعات و کاری نمیکردند که باعث آزردگی مردم شود. اما نیم قرن بعد، در حالیکه تغییرات اندک درشهرهای بزرگ افغانستان رونما وهنوز 98 فیصد مردم همانند ساختار اجتماعی و تولیدی عصرامانی میزیستند، فاجعه سهمگینی رخ داد که مجریانش آنرا انقلاب شکوهمند ثورنامیدند. حزب دموکراتیک خلق افغانستان مغرور از پیروزی کودتا و سرمست ازآموزههای سوسیالیسم به اصطلاح علمی با پشتگرمی به پشتیبانی بیدریغ اتحاد جماهیرشوروی بدون انتباه از شکست امانی، راهی را پیمود که نه تنها امید به توسعه را در نطفه خاموش ساخت، بلکه زخمهایی عمیق و جبران ناپذیر بر پیکر جامعه افغانی نیز وارد ساخت؛ زخمهایی که التیام آن شاید یک قرن دیگر به طول انجامد.
روشنفکر، اما بیگانه با روح جامعه
با آغاز دهه چهل خورشیدی و گشایش نسبی فضای باز سیاسی، احزاب گوناگون از چپ و راست افراطی گرفته تا لیبرالهای آرمانگرا در حالی به میدان آمدند که عده یی ازچپگرایان غافل از واقعیتهای عینی و درونی جامعه شدیداً مذهبی افغانستان – با تکیه به ایدیولوژی های وارده، اعضای خود را به نبرد بیامان با باورها و سنن مردم سوق دادند. این در حالی بود که تضاد و رویارویی میان چپ و راست افراطی پیوسته تشدید و ازهمان آغاز هردو جناح رقیب در پی افشای نیات درونی همدیگر درمیان مردم بودند. افراطیون راست پیوسته درمیان مردم تبلیغ میکردند که چپ گرایان بی دین بوده- دین را افیون توده ها ودرخدمت استثمارگران میدانند. درهمین گیرو دار چاپ شعر مدح آمیز در وصف لینن در جریده پرچم و اعتراض صدها ملا ومولوی در مسجد پل خشتی، درگیری های خونین چپی ها و راستی ها در صحن پوهنتون کابل و سوته کشی های راست افراطی علیه وکلای چپگرا در محوطه ولسی جرگه یا پارلمان ازدید مردم پوشیده نمانده و به ادعا های - راست افراطی علیه چپگرایان قسماً مهر تائید میزد.
کودتای ثور نه تنها نظم سیاسی – اجتماعی و اقتصادی افغانستان را درهم شکست، بلکه جرقههای افراط گرایی مذهبی را نیزشعله ورساخت. رهبران تازه به قدرترسیده حزب دموکراتیک خلق با بیاعتنایی مغرورانه به بافت های دینی، مذهبی و فرهنگی جامعه افغانستان و همچنان بدون درنظر داشت سؤ شناخت احزاب چپ در میان عوام، دست به توشیح فرمانهای متعدد آهنین، اما خلاف مراودات و باورهای مردم زده و در ماه میزان سال 1357 بیرق سه رنگ ملی را پایین کشیده و بعوض آن بیرق سرخ رنگ را به اهتزاز درآوردند؛ برعلاوه به مردم دستور داده شد که در و دیوار خانه های شانرا نیز با رنگ سرخ مزین کنند. پیوست به آن در روستاها و دهات دورافتاده افغانستان حضور زنان و دختران جوان در کورسهای سواد آموزی اجباری و خلاف عرف و عنعنه مردم و بدون در نظرداشت بسیاری از نزاکت های فرهنگی، بجای معلمان زن وظیفه تدریس کورسهای مذکور به معلمان مرد سپرده شد. حرکتی که باعث خشم وسیع و بدون کنترول مردم درحالی سراسرافغانستان شد که هراعتراض کوچک ولو صلحآمیز با مرمی تفنگ، توپ، تانک وطیاره با قساوت هرچه بیشتر پاسخ داده میشد. همزمان هزاران تن از علمای دینی، استادان پوهنتونها، محصلان، تاجران و نخبگان قومی، اما بیگناه زیر نام ارتجاع سیاه وضد انقلاب بازداشت، شکنجه و اعدام میشد. حزب دموکراتیک خلق، با این حرکات غیرعقلانی بعنوان چهره ضد دین و ضد ملت دراذهان عمومی تلقین و پیوسته نفرت ملیونی ملت را علیه خود می انگیخت.
خیال خام شوروی
در آنسواتحاد شوروی که کودتای ثور را راه اندازی کرده بود، ساده لوحانه تصورمیکرد که مخالفان داخلی دولت چپگرای افغانستان را همچون آزادیخواهان آسیای میانه یا بسمهچیها درسالهای 1920 میلادی میتواند براحتی سرکوب کند؛ غافل از آنکه معادلات جهانی تغییر و افغانستان دیگر بفراستیت یا محیط امن میان امپراتوریهای هند برتانوی و روسیه تزاری نبوده؛ ونه هم از کشورهای ایران و پاکستان چنین تعهد بخاطر امنیت افغانستان متصور بود. کریملین باید اینرا درک میکرد که درشرایط قرن 20 با تشدید جنگ سرد میان ایالات متحده امریکا و اتحاد شووری هر دو ابرقدرت پیوسته در صدد بهانه برای تشهیر- رسوایی وشکست همدیگر از مجرا های غیرمستقیم در هرنقطه دنیا علیه همدیگر میباشند.
از مدارس دینی پاکستان تا جهاد جهانی
نتیجه سیاستهای نابکارانه حزب بسراقتدار دموکراتیک خلق برهبری نورمحمد تره کی و حفیظ الله امین - اعم از کشتن ها، بستن ها، شکنجه ها و بمباران های سهمگین هوایی و زمینی قرأ و دهات افغانستان ظرف کمترازیکسال آواره گی صدها هزارافغان جان به لب رسیده را بسوی خاک دشمن تاریخی یا پاکستان بدنبال داشت. آواره گانی که دراردوگاه های خاکآلود و دشتهای سوزان پاکستان، جایی که نه برق بود و نه هم آب سالم؛ به سختی زندگی وجانکنی میکردند.
در چنین هوا و فضا مدارس دینی بنیادگرایی در پاکستان با حمایت کلان مالی عربستان سعودی و کشورهای خلیج تاسیس - با وعده سه وقت نان و لیلیه یا خوابگاه کافی بود تا خانواده های فقیرافغان که توان سیرکردن شکم اولاد شانرا نداشتند، جوانان، نوجوانان وحتی اطفال شانرا به مدارس مذکور بفرستند تا به سپاهیان جهاد تبدیل شوند.
با آغاز سال 1980 میلادی اتحاد شوروی با اعزام 120 هزار سرباز به افغانستان، امید داشت که رژیم دست نشانده ودر حال فروپاشی را حفظ کند. غافل از آنکه این دخالت افغانستان را به میدان جنگ نیابتی بین دو ابرقدرت جهان- آمریکا و شوروی بدل خواهد کرد.
بدنبال تجاوز نظامی شوروی به افغانستان تاسیس اردوگاههای آموزشی و مدارس دینی در پاکستان با همکاری مستقیم و غیر مستقیم افسران نظامی و استخباراتی غرب بیشتر از پیش تشدید و در پهلوی ده ها هزار جوان افغان هزاران جوان داوطلب عرب، آفریقایی و آسیایی نیزدر مدارس و اردوگاه های مذکور جذب و مصروف آموزشهای پارتیزانی شدند تا بخاطر دفاع از اسلام علیه حضور نظامی شوروی به جنگ افغانستان بروند. این نسل بعدها بنیان گذاران طالبان، القاعده، داعش، بوکوحرام و سایر گروههای افراطی در نقاط مختلف جهان شدند.
عرب هایی آموزش دیده مدرسه های دینی پاکستان بعد از شکست و فرارنظامیان شوروی ازافغانستان، به نقاط مختلف جهان سرازیر و موجی از حملات و خشونتهای جهانی را سازماندهی کردند؛ از جمله حادثه یازدهم سپتامبر در سال 2001 در زدن برج های نیویارک واقع درایالات متحده امریکا.
نتیجه:
کودتای ثورمحرک بنیادگرایی منطقوی و جهانی
کودتای ثور که به نام عدالت اجتماعی شروع شده بود، بدون درک ظرافتهای جامعه افغانستان، بدون طی مراحل تدریجی لازم و با تکیه کورکورانه به آموزههای ایدئولوژیک شوروی از مجرای حزب توده ایران، افغانستان را آگاهانه به بیراهه و پرتگاه برگشت ناپذیر سوق داد.
افراط گرایی اسلامی در واکنش به چپگرایان سطحی نگردرحالی بسرعت غیرقابل باور رشد کرد، که اندک دستاوردهای نوگرایی عصر دموکراسی سلطنت محمدظاهرشاه و نوستالوژی جمهوریت داوود خان را نیز نابود کرد، این کودتا نه تنها افغانستان را به ویرانی های گسترده کشاند، بلکه تأثیرات زنجیروار آن حتی به امنیت جهانی نیز ضربه وارد کرده و دنیا را وارد عصر تازه یی از ناامنی و تروریسم ساخت.
همه این فجایع، نتیجه همان اشتباهی بود که در اتاقهای کی.جی.بی مغرورانه طراحی و توسط رهبران و نظامیان بی تجربه و سطحی نگر حدخا علیه جمهوری ملی و مضبوط محمد داوود خان، بدون درک و توجه به باورهای دینی و فرهنگی مردم و بدون عبرت از تجربه تلخ شکست شاه امانالله خان و با وجود مخالفتهای جدی میراکبرخیبر تا سرحد نابودی و قتل وی، به اجرا گذاشته شد.
بخواهیم - نخواهیم عامل اصلی جنگهای داخلی و پدید آمدن حاکمیت های قرون وسطایی اعم از جهادی وطالبی در افغانستان نتیجه همان کودتای سیاه است که ما امروز و در قرن 21 شاهد استقرار یکی از افراطیترین رژیم واپسگرا در سطح جهانی در افغانستان میباشیم.
بلی - امارت اسلامی طالبان با وجود اعتراضات بین المللی و استغاثه هیأت های مکررافغان بشمول ریش سفیدان و غیره شخصیتهای صاحب رسوخ، منوروآگاه بحضوررهبری طالبان، هنوز زنان و دختران افغان را از نعمت تحصیل محروم و بذر نا امیدی در دل ملت سربلندی کاشته میشود، که با دست خالی سه ابرقدرت متجاوز را در سرزمین شان شکست دادند. پایان