نجیب داوری
کودتای ثور و فروغ پاکستان
پس از سقوط سلطنت و به قدرت رسیدن سردارمحمد داوود خان در سال 1352 هجری خورشیدی روابط میان افغانستان و پاکستان به سرعت بسمت تیرگی وتنش پیشرفت. جنگ تبلیغاتی و فضای خصمانه میان دو کشور چنان شدت یافت که گمان میرفت هرلحظه ممکن است درگیری نظامی آغاز شود. درآن زمان روابط دولت افغانستان با حزب عوامی ملی به رهبری خان عبدالغفارخان بسیارنزدیک بود و شماری ازاعضای بلندپایه این حزب در کابل زندگی میکردند. همزمان اردوی افغانستان به برخی جوانان این حزب آموزشهای پارتیزانی میداد.
پیروزی کابل درجنگ پنهان
در سال 1974 روابط میان افغانستان و پاکستان در حالی به اوج حساسیت و تنش رسید، که حیات محمد خان شیرپاو وزیر اعلای ایالت صوبه سرحد «صوبه پښتونخوای فعلی» و متحد سرسخت ذوالفقارعلی بوتو در نتیجه یک عملیات تروریستی مرموز با بمبی که زیر میز بیانیهاش دریکی ازمیدانهای شهر پشاور جاسازی شده بود به قتل رسید. انگشت اتهام بسوی کابل درحالی نشانه رفت، که پاکستانی ها از ترس کابل جرئت اظهارات علنی را نداشتند. پاکستان خود را بیچاره دید و برای خلاصی درماه نوامبر 1974 داکترهنری کسینجر وزیر خارجه امریکا را نزد رئیس دولت افغانستان فرستاد. اما رئیس کوتاه نیآمد.
سرانجام پاکستانی ها هم ناچار شدند که بیکار نباشند. در نتیجه نصیرالله بابر وزیرداخله پاکستان درهمکاری با سازمان استخبارات نظامی اینکشورتصمیم گرفتند تا افغانستان را ازدرون به چالش بکشند. استخبارات پاکستان بلافاصله اسلامگرایان افراطی را که بعد از تحول 26 سرطان به پاکستان فرار کرده بودند زیر چتر حمایت قرار داده و جهت برهم زدن امنیت ملی افغانستان آنها را در اردوگاههای مخفی در پیشاور و کوهات آموزش نظامی و پارتیزانی داد.
پاکستان و ناکامی
بتاریخ 29 سرطان 1354 جشن دومین سالگرد تاسیس جمهوریت در جریان بود که نخستین حملات اردلی های نصیر الله بابر در کنر، لغمان، جلالآباد و پنجشیر صورت گرفت. همزمان اخلالگران جریان برق ازفابریکات تولید برق سروبی و نغلو واقع در 60 کیلومتری شرق کابل بطرف پایتخت را قطع و منطقه مرکزی اجرای جشن را برای لحظات کوتاه در تاریکی فروبردند. با این حال دولت داوود خان با قاطعیت این توطئه را ظرف کمتر 24 ساعت سرکوب و بازمانده های آشوبگران به عجله به پاکستان گریختند. سرعت عمل و پیروزی قاطع دولت افغانستان بدون تلفات در برابر آشوبگران، پاکستانی ها را متقاعد ساخت که در برابر دولت مقتدر و با انضباط داوود شانسی برای نفوذ ندارند. جالب است که حالا تعدادی از چپی های سابق روی عوامل روحی ناشی از شکست ها و سرخوردگی های کودتای ثور آغاز جهاد را از همین تاریخ شمار میکنند.
سیلاب و فرصت برای آشتی
در بهار سال 1355 هجری خورشیدی اتفاق شگفت انگیزی رخ وسیلابهای سهمگین افغانستان را درنوردید و خسارات جانی و مالی هنگفتی را در نقاط مختلف افغانستان وارد ساخت. دراینوقت سازمان های خیریه و تعدادی ازکشورهای جهان معموله های بزرگ کمک برای سیلاب زدگان افغانستان فرستادند. پاکستان نیز درحرکت بیسابقه با ارسال کمکهای انسان دوستانه ازجمله خیمه، پتو، لباس، و مواد غذایی، چهره تازه از خود نشان و همزمان تبلیغات منفی رسانه های پاکستانی علیه جمهوری افغانستان متوقف گردید. داوود خان این اقدام را نشانه یی ازحسن نیت تلقی وعلی بوتو- صدراعظم پاکستان را به کابل دعوت نمود.
ذوالفقارعلی بوتو صدارعظم پاکستان از تاریخ 7 تا 9 جون 1976 به کابل آمد و با داوود خان مذاکره نمود. فضای خصومت بطورمعجزه آسا به فضای صلح، تفاهم، برادری و همزیستی مسالمت آمیزمبدل شد. بنا به دعوت متقابل رهبری پاکستان از داوودخان- رئیس جمهور افغانستان از تاریخ 24 تا 26 اگست 1976 به پاکستان مسافرت رسمی کرد که با استقبال بینظیر، پرشور و بیسابقه در تاریخ سیاسی پاکستان مواجه شد.
در ادامه با تغیر رهبری در پاکستان در سال 1977 جنرال ضیاالحق به کابل آمد، سلسله دوستی میان دو کشوردرحالی رو به رشد بود، که شهرمزارشریف شاهد حضورهزاران حاجتمند پاکستانی شد که بدرگاه زیارت مولاعلی (ع) میآمدند و سینماهای شهرهای کابل، قندهار و جلال آباد مملو گردید از سیاحین پاکستانی که برای تماشای فلم های هندی راهی افغانستان میشدند؛ زیرا نمایش فلم های هندی در پاکستان ممنوع بود. اما درحالیکه این دوستی بمذاق حکام کریملین خوش نمی آمد متأسفانه که فضای صمیمیت و همکاری میان افغانستان و پاکستان خیلی کوتاه، و با کودتای ثور وضعیت کاملاً تغیر کرد.
رهبران انقلابی و دپلوماسی ضعیف
با وقوع کودتای نظامی در 7 ثور 1357 و سقوط دولت داوود خان، روابط دو کشور بار دیگر وارد مرحله یی از ابهام و بیاعتمادی شد. پشتیبانی همهجانبه اتحاد جماهیرشوروی ازدولت جدید افغانستان موجب نگرانی عمیق رهبران پاکستان گردید، چون پاکستانی ها میدانستند که روابط دوستانه شان با دولت داوود خان به مذاق روسها خوش نمی آمد. اما باوجود این- اسلامآباد تلاش میکرد تا روابط خود را با دولت تازه به قدرت رسیده وانقلابی درکابل بمانند روزهای پایانی حکومت داوود خان حفظ کند. درهمین راستا وجهت ادامه روابط در سپتامبر 1978 جنرال ضیاءالحق رئیس حکومت نظامی پاکستان به کابل آمد. اما این سفر با بیاحترامیهایی عمدی از سوی رهبران انقلابی و تازه بقدرت رسیده افغان همراه بود.
پس لرزه های شکست مسافرت
به گواهی شاهدان فضای مذاکرات میان رئیس دولت پاکستان و رهبران افغانستان در باغ سرسبز پغمان – کابل سرد و پرتنش بود. ترهکی با طرح وضعیت دهقانان و کارگران پاکستان عملاً خواست که خود را رهبر کارگران منطقه جا زده - مهمان را تحت تاثیر قرار داده و تحقیر کند، اما ضیاء تلاش میکرد که محور مذاکرات را به مسایلی معطوف سازد که با رهبری قبلی افغانستان روی آن قسماً موافقه حاصل شده بود {یعنی عدم مداخله در امور داخلی همدیگر.} پس از پایان گفتگو زمانی که هر دو رهبر با هیأت معیتی شان در بیرون ساختمان ایستاده بودند، ترهکی به امین گفت: « د احوالدار کمربند ته وګورئ لکه چې د ملکه ویکتوریا د زمانی نه میراث پاتی شوي دی » ضیأ که سالها در شهرکهنه یا محله نوتهیه- پشاور زندگی و به زبان پشتو تسلط کامل داشت، خوب فهمید که تره کی چه گفت – با آنکه سخت آزرده شد- مگر برویش نیآورد و خونسرد ماند. سفری که میتوانست نقطه آغازدیگری در بهبود روابط خوب میان دو کشوروادامه همزیستی مسالمت آمیز باشد؛ با تحقیرو استقبال سرد ازمهمان - سیاست مقابله و تخاصم بار دیگر روی میز آمد. زیرا نورمحمد ترهکی رئیس شورای انقلابی و رئیس دولت برخلاف عرف دیپلماتیک برای استقبال ازمهمان هم سطح اش به میدان هوایی نرفت و درعوض به استقبال توسط وزیر خارجه اکتفا شد. همزمان ریشخندی به لباس و ظاهر ضیاء، و لحن مغرورانه مقامات افغان در میزمذاکرات وحرف دفاع از کارگران ودهقانان پاکستان که مسئله داخلی آنکشورشمرده میشد، همه نشانه های بود که اسلامآباد دیگر نمیتوانست آنرا نادیده بگیرد.
تلاش ثانی با تجربه تلخ
ضیأ کاملاً به این نکته پی برده بود که قدرتمندان تازه بدوران رسیده در کابل زبان دپلوماسی را نمیدانند و نباید میدان را به آنها خالی گذاشت. سرانجام رئیسجمهور پاکستان عزمش را جزم و بدنبال بی ثباتی افغانستان شد. اما جنرال ضیأ که سالها منحیث لوی درستیز فوج پاکستان کار کرده بود خوب بخاطر داشت که داوودخان به آسانی مخربین امنیت ملی افغانستان، فرستاده شده از پاکستان را در جولای 1974 ظرف کمتراز 24 ساعت سرکوب کرد. حالا چطورخواهد توانست رژیم جدید را به چالش بکشد، درحالیکه افغانستان همان اردو و پولیس قدرتمند سابق را در اختیار دارد.
شانس نظامیان پاکستان
اما دراینسو یا در افغانستان حرکات عجیب وغریب بظاهرانقلابی، اما خنده آور وخلاف منافع علیای کشوردرجریان بود. سردمداران خودکامه، مغرور و پوچ مغزکودتای ثورمرتکب حرکات مرگبار در امر زدن و کشتن مردم بیگناه و راه اندازی فرمان های قبل از وقت و تهوع آور درحالی میشدند که هرحرکت مخالف، حتی صلح آمیز و منطقی را با قساوت هرچه تمامترسرکوب میکردند. در ادامه با بمباران شدید هوایی وزمینی روستاها و دهات افغانستان صدها هزارافغان بخاطر حفظ جان درحالی راهی خاک پاکستان میشدند که کوهی از عقده و بدبینی علیه دولت به اصطلاح انقلابی را باخود حمل میکردند. اینجاست که شانس به سراغ ضیاالحق و استخبارات پاکستان آمد وآنها توانستدند به آسانی از میان سیل عظیم پناهندگان افغان- هزاران جوان دواطلب را سرباز گیری تا بجنگ مقدس علیه دولت کابل به افغانستان بفرستند. فرار صدها هزار پناهنده افغان به پاکستان و برگشت هزاران داوطلب جهت جنگ علیه دولت خودکامه و ازخود راضی خلقی وقتی شکل سرسام آور صورت تصاعد را بخود گرفت که دولت افغانستان بجای مماشا و تساهل هرحرکت مخالف را با شدت و قساوت درحالی جواب میداد، که بازمانده های آن به پاکستان پناهنده شده و ازآنجا با مردان جنگی بیشتروسلاح بیشتر به افغانستان برمیگشتند. گفته میشود که بعد از تراژدی کراله وکشتار هزاران بیگناه بدستور صاحب جان صحرایی وزیرسرحدات وقت در ولایت کنرا - سلیمان لایق نزد تره کی رفت تا هیأت بلند پایه حزبی و دولتی برای دلجویی مردم به ولایت کنر بروند، تره کی موافقت کرد - اما هنوز لایق از دفتر تره کی چند متر دور نشده بود که امین سر رسید و گفت: {{ لازم نیست}}
پاکستان در خط مقدم جنگ
پاکستان که در برابر حاکمیت داوودخان روی منازع مشترک میان دو کشور خود را تحقیر شده یافته بود به فرصت عجیبی دست یافت که نه تنها بجواب تحقیرهای سابق بپردازد؛ بلکه با سؤ استفاده ازآشفتگی درونی کابل، استراتژیهای تازه و بلند مدت را برای تأمین منافع خود در پیش گیرد.
بناً استخبارات پاکستان بسرعت دست بکارشده، با تاسیس اردوگاهها وکمپهای متعدد پناهندگان دراطراف شهرهای کویته – پشاوروغیره مناطق صوبه سرحد و صوبه بلوچستان – گروه های مجاهد افغان را سازماندهی و همزمان هزاران جوان، نوجوان و حتی اطفال پناهنده افغان را جهت شستوشوی مغزی به مدارس متعدد تازه تاسیس اسلامی جذب، تا در مراحل بعدی زیرنام جنگ مقدس و دفاع از اسلام به افغانستان بفرستد. همزمان در تمام مساجد کمپهای پناهندگان افغان در سراسر پاکستان ملاه هایی گماشت که مهاجرین را به جنگ مقدس علیه دولت کابل تشویق کنند.. آی.اس.آی با مدیریت مستقیم اسکان پناهندگان و مهاجران افغان در خاک پاکستان عملا ًافغانستان را وارد یک جنگ داخلی تمامعیار در حالی کرد، که حضور ارتش سرخ درافغانستان ونزدیک شدن اردوی مذکور به خلیج فارس و تنگی هرمز در تهدید باالقوه به منافع حیاتی امریکا- کشورهای غربی وعربی زمینه حضورغیرمستیقم و نیابتی کشورهای مذکور را درجنگ افغانستان فراهم و از این بابت ملیارد ها دالر روانه پاکستان بعنوان خط مقدم جهبه علیه کمونیزم و یا تهدید شوروی شد.
پناهندگان یا چوب سوخت منافع پاکستان
با حضورصدهاهزاروبعد ملیونها پناهنده افغان درخاک پاکستان، سازمان استخبارات
نظامی اینکشور یا آی.اس.آی بسرعت سیاستهای تاکتیکی واستراتیژی درقبال سیاست
افغانستان واستفاده ازحضورملیونها پناهنده افغان بعنوان چوب سوخت در راستای
منافع پاکستان و بی ثبات ساختن افغانستان درلوحه کارش قرار داد.
نخستین کاراستخبارات مذکور
گرد آوری بنیادگرا های مخالف جمهوری داوود خان چون گلبدین حکمتیار، برهان الدین
ربانی و احمد شاه مسعود بود که قبلاً به پاکستان پناهنده و با بهتر شدن روابط
افغانستان – پاکستان در سال 1355 از نظرها افتاده بودند، اشخاص فوق با حمایت
همه جانبه استخبارات نظامی پاکستان دوباره فعال و درپهلوی آنها گروه های متعدد
جهادی واسلام گرای دیگر هم بدون کدام معطلی درامرجهاد افغانستان سازماندهی
شدند. اردوگاههای پناهندگان افغان درمناطق قبایلی صوبه
پښتونخواه
وصوبه
بلوچستان، به مراکز جلب، جذب و آموزش جنگهای پارتیزانی تبدیل و مجاهدین افغان
ازآزادی کامل رفتوآمد حتی با حمل سلاح در سراسر پاکستان برخوردار وهمزمان
سرحدات شمالی وغربی پاکستان با افغانستان عملاً تحت کنترول استخبارات نظامی
پاکستان قرار داده شد. در عین حال بخاطر جذب فرزندان افغان در مدارس دینی و
تشدید آتش جنگ در افغانستان تعداد مدرسه های دینی که در سراسر پاکستان تا قبل
از کودتای ثور فقط به یکهزار مدرسه میرسید در حالی به بیست هزارمدرسه ارتقا
داده شد که مصارف تدریس، اعاشه واباته آنها ازسوی کشورهای ثروتمند خلیج فارس
تأمین میگردید. راه یابی فرزندان افغان به پوهنتونهای شهرهای پاکستان وآموزش
علوم عصری فقط به افغانهای شهرنشین و ثروتمند محدود و فارغ التحصیلان مدارس
دینی درسطح ده ها هزار نفرازسوی معلمان استخبارات نظامی پاکستان تشویق به جنگ
درافغانستان میشدند.
ازلبه فروپاشی تا بازیگرکلیدی
کودتای ثور و سپس تهاجم شوروی، کشوردرحال بحران وفروپاشی چون پاکستان را به بازیگرکلیدی درصحنه جهانی تبدیل کرد. ایالات متحده امریکا که از ابتدا علاقمند زدن دولت چپگرای افغانستان بود- پس از تهاجم شوروی در دسامبر 1979 عملاً بصورت غیرمستقیم، اما فعالانه وارد صحنه شد. میلیاردها دلار کمک نظامی و مالی از سوی آمریکا، متحدین غربی و کشورهای ثروتمند حوزه خلیج فارس خصوصاً ازسوی عربستان سعودی به پاکستان بعنوان خط مقدم جبهه با کمونیزم و جلوگیری از پیشرفت شوروی بسوی جنوب به اسلام آباد سرازیر شد. این کمکها نه تنها برای تعلیمات نظامی، تجهیز و تسلیح مجاهدین افغان استفاده شد، بلکه بخش اغظم آن در ساختارهای نظامی، اطلاعاتی، صنعتی و زراعتی پاکستان بمصرف رسیده و بخشهای مذکور بشکل روز افزون و بیسابقه رشد و سرانجام پاکستان شکست خورده و تحقیر شده درسه جنگ پیاپی با هندوستان، با قدرت نظامی و اطلاعاتی قوی تر بعنوان یکی از بازیگران کلیدی منطقه در حالی عرض اندام کرد که جهان، خصوصاً متحدین غربی و سازمان اتلانتیک شمالی بشمول چین چشمان خود را قصداً دربرابر برنامه تسلیحات اتمی پاکستان بستند، تا بلاخره این کشور در سال 1998 رسماً به قدرت اتمی تبدیل شد. دستآوردی که بدون جنگ افغانستان و پولهای باد آورده ناشی از جنگ مذکور کاملاً غیرممکن بود.
جمهوری اسلامی پیشرفته
درهمین دوره و ناشی ازجنگ افغانستان - اقتصاد پاکستان به واسطه جذب سرمایههای بزرگ غربی و کشورهای حوزه خلیج در توسعه صنایع، بانکداری، تجارت و زراعت رشد چشمگیر و روزافزون کرد. پول های باد آورده شده درسطح ملیارد ها دالر درهرکنج و کنار پاکستان سرمایه گذاری و درعین حال با حضور صدها موسسه خیریه بین المللی جهت اسکان و کمک به مهاجرین و پناهندگان افغان در امر ایجاد دفاتر متعدد اداری، ساختمانی، صحی وغیره برای ده ها هزار پاکستانی بیکار - کار با معاش وافر مهیا و شهرهای بزرگ پاکستان از وضعیت کهنه قرن 19 بواسطه کمک های مذکور مثل سمارق بشکل شهر های مدرن وعصری منطقه درحالی قد بلند کردند که حضور ده ها هزار کارگر ارزان افغان رشد و توسعه این پروسه را کمک مضاعف میکرد. هزاران کیلومتر جاده وسرک خاکی پاکستان به جاده های عصری، عریض و اسفالت تبدیل وسیستم فرسوده و ناکارآمد خط آهن میراث استعمارانگلیس بصورت مدرن وعصری بازسازی شد. مهمتر از همه فرار سرمایه داران و سرمایه های ملی افغانستان و اسکان آن در پاکستان، کمک بزرگ دیگری دررشد صنایع و عایدات ملی این کشور بود. که پاکستان را به اصطلاح پرویز مشرف به جمهوری پیشرفته اسلامی تبدیل کرد.
از سوی دیگر
پاکستان در حالیکه سالانه ملیارد ها دالربه آدرس خود و آدرس پناهندگان ومجاهدین افغان از سوی کشورهای غربی، کشورهای ثروتمند عرب و چین نصیب و میشد، بخشی از پول های مذکور را بمدیریت آی.اس.آی در مسیر سازماندهی، تعلیم، تربیه نظامی و تسلیح مجاهدین افغان د رحالی بکار میبرد که نابودی زیرساخت های اقتصادی افغانستان یکی از اهداف شوم و شیطانی ارباب اسلام آباد بود. کرنیل های شیطان درون پاکستانی زیرنام دفاع ازاسلام از آغاز جهاد در سال 1978 تا پیروزی مجاهدین و بعد ازآن در امر نابودی زیرساخت های اقتصادی افغانستان لحظه یی آرام نه نشسته و به اساس دکترین این شیطان درون های اسلام نما هزاران مکتب، شفاخانه، تاسیسات اداری، سرکهای اسفالت، پل ها، پلچک ها وغیره تاسیسات عام المنفعه بصورت سیستماتیک نابود و باگذشت هرروز ملت افغان به خاک سیه نشانده میشد. پاکستان بدنبال پیروزی مجاهدین در سال 1992 با ترفند وتوطئه گروه های مجاهد را به جان هم انداخت و ازآنطریق بقیه تاسیساتی را که از گزند جهاد چهارده ساله در شهرهای افغانستان جان سالم بدربرده بودند نیز نابود کرد. طور مثال در شهرکابل و حومه فابریکه نساجی بگرامی، فابریکه افغان ترکانی، فابریکه آریانا ترکانی فابریکه نساجی گذرگاه، فابریکه میخانیکی چهلستون، فابریکه جنگلک، استیشن برق برشناکوت با تحویلخانه های آن، شبکه بسهای برقی یا ترلی بس، مطبعه دولتی، نابودی نزدیک به 20 طیاره باختر افغان الوتنه و آریانا افغان هوایی شرکت در پارکنگ طیارات میدان هوایی کابل با فیر راکت، دستگاه حرارتی تسخین مکرویان سوم، تاورترمینل میدان هوایی بین المللی کابل، سب استیشن برق اوت خیل و دستگاه حرارتی تولید برق آن، ده ها فابریکه شخصی در پلچرخی، نصف مرکزشهرکابل، قصرهای چهلستون و دارالامان، نزدیک به هفت سینما، مناطق مسکونی شاه شهید، سیدنورمحمدشاه مینه، چهلستون، دارالامان، کارته سه، کارته 4 بخشهای از پوهنتون کابل وغیره وغیره... همه را بخاک یکسان ساخت.
نباید فراموش کرد که مهاجرت های ملیونی، بمباران وسیع قرا وقصبات توسط گروه های متخاصم، کشتارملیونها افغان و فرار بیشمار مغزها ودانشمندان وغیره سرمایه های انسانی ومالی وبلاخره نابودی زیربناهای متعدد افغانستان به ارزش صدها ملیارد دالرو سرانجام کمرنگ شدن رشد اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی سرزمین افغانها در مقطع های مدید حتی تا سطح صفر ظرف 47 سال اخیر- ناشی از کودتای ثور و تبعات منفی آن بحث کاملاً جداگانه است. پایان