عثمان نجیب
نامهی سرگشادهی محمدعثمان نجيب، «سپیدار شکسته»، برای آقای پوتین!
محمدعثمان نجیب و انسانی با دلسوختهام، از سرزمین سوختهگان تاجیکان. نخست سلام بر تو. همتبار تاجیک من. بغض من، فریاد خاموش میلیونها انسان دربند است از تبار من و تو. نیازی به عذر کردن ما به جهان نیست؛ گاهی سکوتها هم از فریاد بلندترند. شکستن سکوتها، شکنندهتر از تبر تبرداران با تبرزینان ظالم است. اینک نسخهیی از سلسله بیانیهها و نامههای سرگشادهی من، به جهانیان را به آقای پوتین منتشر کردم، پیام پراحساست، با حفظ شرافت کلام و عمق اعتراض، اعتراض هریک من و شما، که برای بازتاب جهانی آماده کردهام:
*خطاب به آقای ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور فدراسیون روسیه*
آقای پوتین!
بدانید که الاغ، فیل نه میزاید.
تقدیر با تدبیر، ترا در کشورت رئیس جمهور و مرد اول قدرت و سیاست جهان ساخت. مگر تقدیر بیتدبیر چند خاین در کشور من، مرا از کشورم راند. اگر گفتههای کارآگاه بودنت، در کارنامههای خودت درست باشند، پس یک وجه مشترک کاری هم داریم. مهم نیست که من اکنون رانده شدهی وطنم. مهم است که قریاد هر دردم.
آگاه شدم که کارنامههای اوپراتیفی ات درخشانتر از سیاستورزیهای نخستین ماههای رسیدنت به قدرت بود. چنانی که خود شما از خوشباوری تان، فریب غرب را خورده، تا به خود آمدید، یک دور باطل را در عقب خود گذاشته، دور کامل را آغاز کردید که بر آیند، جهانی دارد. من، مگر دستم از پرداختن به کارهای کارآگاهی گرفته شد، دنبال سیاست رفتم که، غالباً مورد تایید شما باشد یا نه؟ نه میدانم. شاید مجبوریتی نه دارید. آنچه من آموختم، سیاست و کاراگاهی اگر چه جدای هم اند، مگر سیاست را باید دست کم نه گرفت. شاید مقایسه کردن خودم را، با شما، ناصواب بدانید. مگر اشتراکات کاری و سیاسی، میتوانند چنان برابرسازیهای گذرا را رقم بزنند. به این جهت، من هیچ ناراحت نیستم، تقدیر، گاهی دو، هم حرفه را در دو سر دنیا به عروج و افول میرساند. چه کسی به عروج میرود، مانند خودت، و چه کسی تز همحرفهییهای آدم به افول میرود، مانند من. وقتی این بیانیهام را برای شما مینویسم. حد اقل به عنوان یک انسان رنجدیده، ناشی از مداخلات پیوستهی شما رهبران جهان، در کشور من، حق دارم تا صدای اعتراض خودم را بلند کنم.
تاریخ گذشتهی برخورد سیاسی روسیهی تزاری و اتحادجماهیر سوسیالیستی شوروی پیشن، دوران کارداری رهبری لینین و بعدها استالین تا گرباچف، در مورد کشور من و به ویژه تاجیکان را میدانید.
باری در مصاحبهیی از شما شنیدم که، انسان معتقد و پابند به دین تان میباشید. پرداخت به دینباوری شما را میگذرم و کار من هم نیست. مگر عقاید هر انسانی به شمول شما را، احترام دارم. منم به عنوان یک دیندار مسلمان و تاجیک درد داده شده، به شما گفتنیهایی دارم از رنج مردم ما، به ویژه تاجیکان در کشور ما که رپجدیدههای دردهای طالب پروری شما هم اند.
شما، برای آسایش مردم روسیه تلاش میکنید، چهگونه است که در این مسیر، سرزمین مرا ـ خراسان بزرگ دیروز و افغانستان نام اجباری امروز، رنجدیده را ـ قربانی سیاست خود کردهاید؟ چهگونه است که برای نیل به منافع منطقهیی، با هیولای تاریکی، با طالبان و سیاه اندیشان تکتاز و تک قوم و تک. رفتار زشت همپیمان میشوید؟ همان گروهی که هر روز فرزندان تاجیکان، هزارهها،
پارسیزبانان و دگر اقوام، غیر قوم اوغان خود شان را به رگبارها میبندند. بدون آن که رعایت خاطر کودک و پیر و برنا و مرد و زن را داشته باشند. مردمان ما را به بند میکشند، مردان و زنان ما را خاموش میخواهند، و فرهنگ ما را میسوزانند و سرزمینهای مان را غارت میکنند. اگر بگویید، که شما منافع کشور خود، در مقابل غرب را مقدم میشمارید، و به آن جهت طالب را، ولو تکتیکی در آغوش گرفته اید، این که منطق پذیرا نیست. برای یک انسان دینداری چون شما، یا رهبر کشوری، که مدعی است برای مردم کشورش میجنگد، تا روس در هرگوشهی جهان راحت باشد، چهسان مایهی تلنگر زدن به وجدان تان نیست که در گوشهیی از جهان، شما، آشکارا، سرنوشت یک بخش بزرگی از بومیان و صاحبان اصلی سرزمین شان را به دست اژدههای وحشی قبیله گرای تاریک اندیش و خود منش بسپاربد و از آن گروه جعل و جهل در مسکو، مسکوی که دهها سال برضد ظلمت جنگید، پذیرایی کرده و فرش قرمز زیرپای شان بگسترید و تا آنجا عاشق و معشوق هم شوید، که دگر تروریست نهخوانیدش و از ردههای لیست سیاه تان، بربالهای فرشتههای سپیدسازی بکشید شان تا بر فراز آیند. جایی دیده اید که مرکب، فیل بزاید؟
آقای پوتین!
وجدان انسانی، آیا در برابر این تبانی، بیدار میماند یا در خواب ابدی فرو رفته است؟ حمایت از افراطیت، سرنوشتی جزء بازتولید رنج، نفرت و بیثباتی برای مردم ما، به ویژه تاجیکان نهدارد؛ و تاریخ، دیر یا زود، داور بیرحم این رفتارها به شمول داور رفتار شما خواهد بود.
شما اکنون قدم در همان راهی نهادهاید که برخی اسلاف سیاسیتان در قبال تاجیکان و دیگر ملتهای آزادمنش رفتند؛ راهی که جزء رسوایی تاریخی و زخمهای ماندگار، چیزی به همراه نهداشت.
ما مردم خراسان-افغانستان، و بهویژه ما تاجیکان آزاده، قربانی هیچ معاملهی پیش پرده و پشتپرده نه خواهیم شد. صدای ما، اگرچه خفه میکنندش، اما در دل نسلها باقی میماند. ما خاموش نهمیمانیم. اگر سیاه دلان، هر روز هم به کمک شما و جهان بدنگر سیاست طالبپرور نابود مان کنند. غزه را پیش چشمان تان بیاورید. ما هم چنین ایم، مگر با تفاوت فضا و امکانات. شاید ما رهبران با کاریزمای شهامت تاجیکانه نهداریم. مگر هر تاجیک ما که به هویت و سرزمیناش دل بسته، خودش یک رهبر است. ما سپیداران شکسته ایم که از نو جوانه میزنیم و پر وبال میکشیم و دوباره سبز میشویم و سپیداران تنومند از گذشته. کنون تصمیم خردمندانهی بارنگری سیاست تان در قبال کشورم و مردمم که اسیران هیولای وحشت و دست پروردههای شما و همه جهان اند، در هوش و صلاحیت شماست.
*با احترام انسانی، اما با اعتراض آشکار،*
محمدعثمان نجيب (سپیدار شکسته)