افغانستانِ اروپا

نویسنده: پاسکال لوتاتز ــ

 

تبریک می‌گوییم، نئوکان‌ها. شما در قلب اروپا یک افغانستان جدید ساختید ـــ دقیقاً همان‌طور که برنامه‌ریزی کرده بودید و همان‌طور که در نسخهٔ اصلی دههٔ ۱۹۸۰ تمرین کرده بودید.

اخیراً با پروفسور دیوید ان. گیبز (دانشگاه آریزونا) گفت‌وگویی داشتم که نه‌تنها به شکلی تحلیلی شباهت‌های میان افغانستان و اوکراین را بررسی می‌کند، بلکه نشان می‌دهد چگونه مورد دوم به‌صورت هدفمند بر پایهٔ اولی ساخته شده است. به باور او، اوکراین تکرار عمدی همان الگوی جنگ نیابتی است ـــ مدلی که با منافع استراتژیک آمریکا شکل گرفته، با تحریکات پنهانی تغذیه شده، و نشان دهندهٔ بی‌اعتنایی کامل به هزینه‌های انسانی است که بر ملت‌های ثالث تحمیل‌شده و می‌شود. این الگوی منفورِ «جنگ از طریق عوامل دست‌آموز» چنان در سیاست خارجی آمریکا ریشه دوانده که واشنگتن به آن به‌عنوان ابزاری عادی برای مهار دشمنان و حتی متحدان ـــ با قرار دادن آن‌ها در مقابل یکدیگر ـــ عادت کرده است.

تحریکِ کاملاً برنامه‌ریزی‌شده

بیایید با حقایقی ساده شروع کنیم: افغانستان تا پیش از حملهٔ شوروی در ۱۹۷۹ از نظر آمریکا فاقد اهمیت استراتژیک بود، اما پس از آن، این رویداد به‌عنوان «تهدیدی بزرگ برای امنیت غرب» معرفی شد. اما اسناد افشا شده و مصاحبه‌های بعدی با چهره‌هایی مانند زیبیگنیو برزژینسکی روایتی متفاوت ارائه می‌دهند.

در سال ۱۹۷۳، هنگامی که آمریکا از شوک جنگ ویتنام به خود می‌لرزید، عملیات پنهانی برای بی‌ثبات‌سازی افغانستان ـــ از طریق همکاری با ایران و پاکستان برای مسلح کردن گروه‌های اسلام‌گرا، پیشی گرفتن از کمک‌های شوروی، و خارج کردن دولت بی‌طرف افغانستان از مدار همسویی با مسکو ـــ  آغاز شد. وقتی حزب دموکراتیک خلق (کمونیست) در یک کودتای خونین ۱۹۷۸ به قدرت رسید، وضعیت از کنترل خارج شد. شوروی که به این رژیم جدید اعتمادی نداشت و از همسایگی یک افغانستان طرفدار غرب هراسیده بود، سرانجام در دسامبر ۱۹۷۹ وارد خاک افغانستان شد.

این اقدام نه یک تجاوز خودجوش، که پاسخی به تحریکات عمدی آمریکا بود. واشنگتن به‌خوبی می‌دانست که هرچه بیشتر بر اضطراب شوروی دامن بزند، احتمال مداخلهٔ نظامی تمام‌عیار آن افزایش می‌یابد. برزژینسکی خود در مصاحبه‌ای در ۱۹۹۸ اعتراف کرد که کمک‌های آمریکا به مجاهدین با هدف طعمه گذاشتن برای شوروی طراحی شده بود. واکنش شادمانهٔ او ـــ «طعمه را گرفتند!» ـــ پس از حملهٔ شوروی، تأیید می‌کند که تراژدی افغانستان یک پروژهٔ مهندسی‌شده بود.

گیبز در گفت‌وگوی ما بارها تأکید کرد که این جنگ نه یک اقدام دفاعی، که حرکتی حساب‌شده توسط جناح نئوکان آمریکا برای «خونریزی» شوروی، متوقف کردن سیاست تنش‌زدایی، و احیای هژمونی جهانی ایالات متحده بود. هزینه‌های نظامی به‌سرعت افزایش یافت و تلاش‌های صلح‌طلبانه یکی پس از دیگری توسط واشنگتن عقیم ماند. سیا این درگیری را نه یک باتلاق اخلاقی، که یک پیروزی استراتژیک می‌دید ـــ روس‌ها می‌مردند و آمریکایی‌ها نه. به نظر آشنا می‌آید؟

پاک کردن، تکرار، تشدید

اگر به اوکراین برگردیم، گیبز همان منطق را در حال تکرار می‌بیند. توسعهٔ ناتو به سمت شرق، عدم اجرای توافقنامه‌های مینسک، و نادیده گرفتن دغدغه‌های امنیتی روسیه، همه خطوط قرمزی بودند که عمداً توسط بلوک آمریکا/ناتو زیر پا گذاشته شدند. حملهٔ روسیه در سال ۲۰۲۲، نتیجه‌ای قابل پیش‌بینی از تحریک و مهار استراتژیک بود. مقایسهٔ صریح هیلاری کلینتون از اوکراین با افغانستان نشان می‌دهد که گذشته چقدر آگاهانه در حال بازتولید است. هدف در ذهن این روان‌پریشان همواره فرسودن روسیه (همان‌طور که یک گزارش رَند بیان کرد)، و در حالت ایده‌آل، بالکان‌سازی کامل آن بوده است.

اما برخلاف افغانستان که آمریکا از حملات مستقیم به خاک شوروی اجتناب کرد، جنگ اوکراین ـــ همان‌طور که نیویورک تایمز به‌صورت رسوایی‌آوری گزارش داد ـــ از آن آستانه عبور کرده است. با هدایت مستقیم اطلاعاتی آمریکا برای حملات اوکراین به داخل روسیه، این درگیری اکنون با تشدید هسته‌ای بازی می‌کند. این بی‌پروایی بی‌سابقه است. بی‌تفاوتی غرب نسبت به رویارویی احتمالی هسته‌ای اساس منطق بازدارندگی را نابود کرده است.

فراتر از ژئوپلیتیک، گیبز به روند نگران‌کنندهٔ دیگری اشاره می‌کند: دگردیسی چپ غربی. جایی که جنبش‌های ضد جنگ زمانی علیه مداخله‌گری آمریکا اعتراض می‌کردند، امروز در بسیاری از کشورها به همدست آن بدل شده‌اند ـــ با تکرار الگوهای جنگ سرد از هم‌سازی و مصالحهٔ اخلاقی. همان‌طور که بسیاری از چپ‌ها زمانی تحت عنوان مبارزه با استبداد شوروی از مجاهدین حمایت می‌کردند، امروز نیز، در حالی که هزینه‌های انسانی و دستکاری ابرقدرت‌ها را نادیده می‌گیرند، مبلغ و مشوق نظامی‌سازی اوکراین شده‌اند.

آماده‌سازی اوکراین بعدی

تداوم راهبرد امپریالیستی به‌طرزی چشم‌گیر آشکار است. افغانستان یک انحراف نبود، بلکه نمونه‌ٔ اول بود. اوکراین نیز نه به‌خاطر آزادی‌اش، بلکه به‌خاطر سودمندی‌اش در قربان‌گاه خیال‌پردازی‌های نئوکان‌ها دربارهٔ سلطهٔ جهانی، قربانی شده است. اگر این الگو شکسته نشود، نسخهٔ بعدی ممکن است حتی فاجعه‌بارتر از این باشد. در نهایت، تایوان، فیلیپین، و حتی ژاپن و سراسر اروپا، گزینه‌های بعدی برای بدل شدن به اوکراینی دیگر برای آدم‌کشان واشنگتن هستند.

 

منبع: Pascal’s Substack، چهاردهم آوریل ۲۰۲۵

https://pascallottaz.substack.com/p/the-afghanistan-of-europe?utm_source=post-email-title&publication_id=2735407&post_id=161297226&utm_campaign=email-post-title&isFreemail=true&r=4sgktj&triedRedirect=true&utm_medium=email

 

 

 

  


بالا
 
بازگشت