احمد سعیدی
افغانستان؛ وطن مشترک ما، فراتر از قوم و زبان
قبل از هر چیز به درستی میدانم جملات، کلمات و دیدگاههایی را که در این نوشته مطرح میکنم و با شما شریک میسازم ممکن است واکنشهای تند برخی از دوستان احساساتی را برانگیزد؛ اما منافع ملی سرزمینم ایجاب میکند آنچه را که باور دارم با اهل منطق و اندیشه در میان بگذارم.
در این روزها شاهد آن هستیم که در افغانستان، عدهای یا با عقده یا با عقیده، یا با شیوه دیگری بر زبان، هویت و قومیت یکدیگر در ستیز افتادهاند؛ توهین و تحقیر، به امری رایج تبدیل شده است. یکی میگوید من از فلان زبان نفرت دارم و با آن زبان نیستم،دیگری میگوید من از فلان قوم نفرت دارم با آن نیستم، دیگری پاسخ میدهد "من چنان هستم،تو چنین نیستی، واقعیت این است که یکی از بزرگترین دردهای مزمن افغانستان، همین دعواهای قومی و هویتی است، درست است که ما باید مسئله هویت را حل و فصل کنیم اما نسلهاست مردم را خسته و کشور را بیثبات کرده است، ولی حل هویت قومی و زبانی یک ضرورت عینی شمرده میشود.
اجازه دهید به زبان ساده بگویم: ادامه این وضعیت خسارات جبرانناپذیری به دنبال خواهد داشت، بجای اینکه ما برای راه حل اساسی متمرکز شویم، برعکس همدیگر خود را توهین، تحقیر و دشنام میدهیم.
حالا چی راه حل های وجود دارد تا مشکل قومی در افغانستان برای همیشه حل شود و مردم خود را زیر یک چتر مانند خواهر و برادر احساس کنند؟
اولاً در قانون اساسی باید تعریف "ملت افغان" به گونهای اصلاح شود که همهی اقوام (پشتون، تاجیک، هزاره، اوزبک و سایرین) خود را در آن بازتابیافته ببینند. واژهای چون "ملت افغانستان" میتواند جایگزین شود تا همه خود را شریک این هویت بدانند.
باید قانونی وضع شود که سهم مساوی اقوام در حکومت، اقتصاد، آموزش و فرهنگ تضمین گردد.
تبعیض قومی باید به عنوان یک جرم بزرگ شناخته شود و پیگرد قانونی داشته باشد.
در مکاتب، پوهنتونها و دانشگاهها باید تاریخ واقعی همه اقوام تدریس شود و فرهنگها، زبانها و بزرگان هر قوم شناخته و محترم شمرده شوند.
کودکان باید از همان آغاز یاد بگیرند که دیگر اقوام دشمن نیستند، بلکه بخشی از یک افتخار ملی این سرزمین اند.
از سوی دیگر یک نظام غیرمتمرکز، چه فدرالی، چه پارلمانی، چه جمهوری چه حکومت مذهبی، اما مشروط بر اینکه عدالت محور باشد، از اداره کشور موفق بدر آید و در اداره بهتر کشور مؤثر واقع شود.
تقسیم قدرت براساس جغرافیا و جمعیت، باعث کاهش نزاعهای قومی میشود و احساس محرومیت را کمتر میکند.
افغانستان به رهبرانی نیاز دارد که همه اقوام را با یک چشم، یک عقیده و یک دیدگاه بنگرند.
رهبرانی که منافع ملی را برتر از تعلقات قومی و زبانی قرار دهند، شایسته عنوان رهبران باوجدان و باشرف هستند، اما رهبران قوم پرست، و زبان پرست اینها در گذشته هم خائن بودند امروز هم خائن هستند و فردا هم خائن خواهند بود.
در مقابل، کسانی که قومگرایی و زبانگرایی را محور کار خود قرار میدهند و از این طریق میخواهند حکومت کنند نه رهبر بلکه عامل بحران هستند.
من فکر میکنم برگزاری گفتگوهای علنی و رسمی بین رهبران اقوام ،دانشمندان، پژوهشگران و مردم یک ضرورت است تا سوءتفاهمها و زخمهای تاریخی مطرح و درمان شوند.
بیتوجهی به این زخمها، طوریکه حالا ایجاد کرده میتواند بحرانهای عمیقتری در آینده نیز ایجاد کند.
خلاصه :
به باور من، مشکل قومی در افغانستان با شمشیر با دشنام، با توهین و تحقیر و اجبار هرگز حل نخواهد شد.
هیچ قومی، هیچ زبانی بر قوم و زبان دیگر برتری ندارد.
تنها با احترام، برابری، عدالت و آموزش میتوان این زخم عمیق را که دشمنان ما ایجاد کرده است درمان کرد.
افغانستان زمانی موفق خواهد شد که همهی ما بگوییم من پشتونم، تاجیکم، هزاره ام، اوزبیک ام، ترکمن ام و بگوییم ما یک سرزمین مشترک داریم و همه با هم برادر و خواهر هستیم و در راه نجات این وطن آنچه که در توان داریم متحدانه میکوشیم.