سراج الدین اديب

 

آرشیف نمبر (۱۳)

سراج الدین ادیب

اصطلاحات و ضرب المثل های افغانی

آب نادیده موزه از پا کشیدن   

آب تا گلو بچه زیر پاه

آب اگر صد پاره گردد باز هم آشناست

آب را خت ” گلٍ الود ” کرده و ماهی گرفتن

آبیکه از سر پرید چه یک نیزه و چه صد نیزه

آش مردان دیر پخته میشود

آفتاب به دو انگشت پنهان نمی شود

آفتابه خرچ لیم

آب رفته به جوی باز نیاید

برادر به برادر حسابش برابر

بخشش به خروار حساب به مثقال

به یک گل بهار نمی شود

باهمه چیز بازی، با ریش بابه نیز بازی

بین خمیر مو  پالیدن

باهزار کروه آشنا باش  ولی با خدا باش

با ما نشینی ما شوی با دیگ نشینی سیاه شوی

پاه به اندازهء گلیم خویش دراز کن

پرسیدن عیب نیست، نفهمیدن عیب است

پیش از مٌردن کفن پاره کردن

پول گرد بازار دراز

تا نباشد چیزکی، مردم نگویند چیز ها

تیری که از کمان جست، برنگردد

تخته با تخته جور آید حاجت نجار نیست

تا تنور داغ است نان پخته میشود

جاهل بخود می بالد و عاقل بدیگران

جایی که سنگ است در پای لنگ است

جای بود جولا نی .

………………………………………
از همان كه ندانی بدان.
از هوا برف می باردو از ادم بیكار حرف.
از یار یك كده دو خوب از دو كده سه.
از یك باغ یك گل بس است.
از یك دست صدا بر نمی خیزد.
از این گپ ها بوی خون میاید.
اسپ، اسپ است وخر،خر.
اسپ اگر اهو بود،قمچین در پهلو بود.

………………………………………….
از ناخن افگار نگیر.
از نادان همه گریزان.
از نادیده قرض كن در طاق بلند بگزار.
از نفسش اتش باد میشود.
از نی بوریا،شكر نخوری.
از هر اب نمیتوان ماهی گرفت.
از هر باغ یك گل بس است.
از هر نمد كلاه ساخته نمیشود.
از هزار گفتن نیم كردار به.

……………………………………….
از ماستی كه بلاستی.
از مجبوریت هندو را ماماجی وگربه را بابا جی میگویند.
از مردان یا زدن است یا بریدن.
ازمرد یكی میرود واز نامرد دو.
از مردها گرد واز نامردها درد می ماند.
از من بود از تو شد،قدری بده دارو شد
………………………………………………

از كینه كینه خیزد واز مهرمهر.
از گپ،گپ می خیزد.
از گرسنه مردن، سیر مردن بهتر است.
خر سر جو بمیرد شهید است.
از گرفتن كور وزدن كر خدا نجات بدهد.
از گوشواره كه گوش را بچكاند بیزار.
از گنده سخن اید وازجنده شپش.
از گهواره تا گور دانش بجوی.
از مار خلاص كردی وخودت اژدها شدی.
……………………………………………………….

از عدالت او گرگ با میش یكجا اب میخورد.
از كس كه خلق گشت خدا گشت.
از كس كس باشد واز خار خس.
از كم كم،از بیش بیش.
از كیسه خلیفه می بخشد.
از كیسه خلیفه شاه بخشی میکند.
…………………………………………………………………

از شف شف گفتن كده،شفتالو بگو.
از شکم سیر خود گپ میزند.
ا زشومی یك شوم سوخت شهر روم.
از شهر بد بر امدی،از بخت بد كجا میروی.
از شیخ فربه وحكیم لاغر بترس.
از صد خویش،یك همسایه پیش.
از صد شهر خراب،یك شهر اباد بهتر.
از صورت كرده سیرت بهتر.
از ظلم ظالم واز تهمت نا حق خدا نگهدارد.
…………………………………………………………….

.از زیر ناوه خیست وزیر باران نشست.
از سپاهی زر دریغ مكن كه تیغ دریغ نكند.
از سر خر خود پایان نمی شود.
از سر كل او دست بردار نیست.
از سودای نقد بوی مشك میاید.
از سوزنگر،اهن نمیتوان خرید.
از سوگند بگریز،گرچه راست باشد.
از سیل برده دست بشوی.
……………………………………………………….

انچه در دیگ است به چمچه می بر اید.
انچه دیر نپاید دل بستگی را نشاید.
انچه زنان گویند ا عتماد را نشاید.
انچه عوض دارد گله ندارد.
ان دوكان بر چیده شد.
ان دقتر را گاو خورد و ان گاو را قصاب برد.
انرا كه حساب پاك است از محاسبه چه باك است.
انرا كه سخاوت است چه حاجت به شجاعت است
.
…………………………………………………………………….

۱۴

 

س . ادیب

شماره چهارم سال اول نوامبر ۱۹۷۷ عقرب ۱۳۷۶ ش

ماهنامه اطلاعاتی، فرهنگی افغانها در دنمارک

 

 


بالا
 
بازگشت