سراج الدین اديب

آرشیف نمبر (۳۸)

سراج الدین ادیب : 11نومبر2004 مطابق ۲۱ عقرب ۱۳۸۳ خورشيدی 

 

فيدل، قدرت پرجاذبهء کيوبا

  می گويند مرگ شتری است که در خانه هر کس می خوابد وهيچ راه فراری از آن وجود ندارد، که زنده ياد ياسر عرفات فقيد يکی از آنست ولی در کنار آن بايد به پيری و کنهسالی نيزاشاره کرد که ضعف وسستی را درپی دارد و انسان را وا دار، به تجديد نظر در برخی فعاليت ها و برنامه های خود می کند، نگاهی آنچه که برسرفيدل کاسترو، رهبر کيوبا در ” سانتاکلارا” آمد  و او را راهی شفاخانه و بيمارستان کرد تأييد بر پيری و کهنسالی همراه با فرتوت شدن و سستی اوست .

   از آنجائيکه، کاسترو از جمله شخصيت های جذاب سياسی جهان است که از نيمه دوم قرن بيستم تا اکنون همواره خبر ساز بوده و مسايلش افکار عمومی جهان را به خود جلب کرده است اين وضعيت خصوصأ در امريکا و کشور های کارائيب که کوبا در آن واقع شده بيش از ديگر نقاط جهان اهميت داشته است به همين خاطر او از زمانی که قدرت را در کوبا در دست گرفته سياستی مغاير خواسته های امريکا و حکومت های منطقه در پيش گرفته و با گرايش ووابستگی به شوروی ابر قدرتی که رقيب امريکا بود به خاری درچشم واشنگتن تبديل شده است.

   يکی از ويژگی های يک سياست مدار موفق قدرت بيان وجذب و محسور کردن شنوندگان است در جهان سياستمداران  بسياری را ميتوان سراغ گرفت که قادر به جذب مخاطبان نبوده و از قدرت کلام و بيان کافی بر خوردار نيستند و درعوض افرادی نيز وجود دارند که قادرند با سخنان خود دراصطلاح موی را بر اندام ها سيخ کند، تأثير چنين سياستمداران و شخصيت هايی برشنوندگان به مراتب بيشتراست بطورمثال ميتوان به ميرابو خطيب مشهورفرانسوی درزمان انقلاب کبير اشاره کرد که بسيار تأثير گذار بود از سياستمداران معاصر که بيان آنها بسيار کار ساز بوده بايد به جمال عبدالناصر رئيس جمهور پيشين مصر و کاسترورهبر کيوبا اشاره کرد گفته ميشود جمال عبدالناصر با سخنرانييهای آتشين خود که از طريق راديو قاهره پخش می شد قادر بود ملتها را به حرکت وادار و حکومتها را سرنگون کند همچنين فيدل کاسترودر سالهايی که قدرت را در دست دارد از طريق سخنرانييهای چند ساعته خود توانسته بيش از سلاح و ديپلوماسی کار ساز باشد ولی به نظر ميرسد با حادثه ای که بر سرمزار ارنستو چگوارا، در شهر سانتاکلارا روی داد، افول کاسترو نيز آغاز شده است البته برای کسی که 78 سال بوده و درصدد است ژست جوانها را بگيرد بروز چنين حوادث ناگواری اجتناب ناپذير است.

   کاسترو در مراسم بزرگداشت چه گوارا هم رزم انقلابی خود که پس از جدايی با او در پی اختلافی که ميانشان بروز کرد، راهی بوليوی شده و در جنگل های اين کشور طی يک درگيری بانظاميان جان خود را از دست داد، در شهر سانتاکلارای کوبا به زمين خورد و زانو وبازويش در اثر اين حادث شکست اين حادثه در زمانی اتفاق افتاد که کاسترودر موقع پائين آمدن از محل سخنرانی به زمين افتاد  .

   در پی اين حادثه محافظان و اعضای دولت و حزب حاکم که در مراسم حضور داشتند به ياری او شتافتند و اين در حالی بود که رسانه های گروهی در محل حضور داشتند و از اين برنامه عکس و تصوير تهيه می کردند ، پس ازحادثه که منجر به شکستن دست و پايی کاسترو گرديد، دکتوران برای توجيه ماجرا علت سقوط راگرمای زيادی و نور بيش از حد خورشيد اعلام کردند، سقوط کاسترو، وشکستگی در هشت نقطه از دست و پا سبب شد، حدود سه ساعت تحت عمل جراحی قرار بگيرد. ريچارد بوچر سخنگوی وزارت خارجه امريکا صراحتأ بر اين مسأله تأکيد کرد که بهروزی و نيک بختی مردم کيوبا پيشتر مورد توجه امريکا است به اين ترتيب واشنگتن خواست اين مسأله را به مردم و جهانيان القا کند که سلامتی و بيماری کاسترو، اهميتی برای کاخ سفيد ندارد و هدف آنها در حقيقت کنار زدن کاسترو از قدرتی است که در 45 سال گذشته در اختيار اين رهبر 78 ساله بوده است . 

 به قول منصور حکمت درمقاله تحت عنوان( ستون اول کيوبا) که اظهار داشته اند : ايده اشغال کيوبا و سرنگونى کاسترو نه فقط در محافل دست راستى کوبايى هاى ساکن فلوريدا، بلکه در درون هيات حاکمه آمريکا يک آرزوى ديرينه است، با سقوط شوروى و بلوک شرق، تعيين تکليف کيوبا بعنوان يک ” کانون کمونيستى” در يک وجبى خاک آمريکا به بالاى دستور رانده شد، موج اخيرهزاران پناهنده کشتی نشينى که به مخاطره آميزترين شکل، آويخته برامواج اقيانوس اطلس، به سوى آمريکا هجوم آوردند، بارديگر مساله کوبا را به صدر رسانه هاى آمريکايى و غربى راند.، رسانه ها و سياستمداران آمريکايى تلاش ميکنند کيوبا را يک هائيتى ديگر جلوه بدهند، ميگويند مردم از ” استبداد ” به تنگ آمده کيوبا دمکراسى و بازار ميخواهند و رندانه ميپرسند که آيا مدارا  با کوبا و در همان حال فشار به هائيتى و تدارک اشغال نظامى آن، يک تناقض در سياست آمريکا نيست؟

   جالب اينجاست که در ميان موج جديد مهاجرين به دريا زده کوبايى هنوز يکى پيدا نشده است که علت اقدام خود را نبود ” دمکراسى” در کوبا ذکر کند، همه بدون استثنا از فشار اقتصادى سخن ميگويند، بعضى به روشنى و صراحت حتى در سواحل فلورايدا و جلوى دوربين شبکه هاى تلويزيونى آمريکا، از موازين اجتماعى، حرمت شخصى و ايمنى نسبى خود در کيوبا سخن ميگويند و تحريم و محاصره اقتصادى توسط آمريکا را عامل مشقات خود ذکر ميکنند واقعيت اينست که کيوبا به همان اندازه که نسيمى از انديشه سوسياليستى در آن وزيده است، از نظر همه شاخصهاى تمدن انسانى، از سواد تا حرمت شخصى و حتى دخالت مردم در زندگى سياسى، ميتواند يک مدل آرمانى براى خود جامعه آمريکا باشد، در مواجهه اخير کاسترو پيروز شد، اما تهديد آمريکا بالاى سر کوبا جدى است، بايد اين تهديد را خنثى کرد.

    کاسترو که در سه سال قبل در سال 2001 در مقابل هزاران نفر سخنرانی ميکرد نيز به زمين خورد و بيهوش شد، کاسترو برای جلوگيری از آشفتگی و بروز هرج و مرج پس از در گذشتش از هم اکنون برنامه ريزی و مهره چينی کرده است به گونه ای که رائول برادر خود را که فرماندهی قوای نظامی رابرعهده دارد به عنوان جانشين خود پيشنهاد کرده است، کاسترو طی بيش از چهار دهه که قدرت را در کيوبا در دست داشته در چند مورد نظر ها را بخود جلب کرده و نسبت به ديگر رهبران کشور ها متمايز بوده است :

ـ ريش بلند .

ـ سخنرانيهای چند ساعته و طولانی .

ـ سيگار برگ که همواره بر لب دارد.

ـ يونيفورم نظامی زيتونی رنگی( رنگ عسکری )  که هميشه بر تن دارد.

زندگی کاسترو در زمان قبل از رسيدن به قدرت و پس از آن بافراز و نشيب های بسيار همراه بوده است، عده ء او را ديکتاتور بد وعده ء ديگر او را يک رهبر مثبت می دانند، يوسا نويسنده معروف آمريکايی در مقاله ای تحت عنوان ( ديکتاتور خوب و ديکتاتور بد ) معتقد است از آنجا که کاسترو توانسته رابطه مطلوبی با برخی از کشور ها و رسانه ها خصوصأ کمونيست ها برقرار کند، اين رسانه ها همواره ازاو حمايت کرده و در حقيقت چنين وانمود می کنند، او چهره ای مثبت و مترقی بوده و از حمايت مردم برخوردار است، در حالی که او از روزی که به قدرت رسيد و توانست از سال  1959ميلادی با کنار زدن باتيستا ديکتاتور نظامی حاکم بر کيوبا تنها حکومت کمونيستی را در اين جزيره مستقر سازد، سعی کرد سياستی مغاير امريکا در پيش بگيرد که همين مسأله نارضايتی واشنگتن را در پی داشت.

موضع گيری عليه کمونيست ها :

   البته عوامل بسياری در گرايش کاسترو به کمونيسم و بريدن از امريکا نقش داشتند  او زمانی که به قدرت رسيد عليه کمونيست ها موضع گيری و دست نياز به سوی واشنگتن دراز کرد، اما سياست امريکا به گونه ای نبود که او را جذب کرده و از افتادن به دامن کمونيست ها و کرملين باز دارد، امريکا از باز پس دادن خليج و پايگاه گوانتا نامو به کيوبا خود داری کرده است، همچنان اين وضعيت برای جمال عبدالناصر در مصر پيش آمد، ناصر که با کودتای نظاميان عليه ملک فاروق قدرت را در مصر در دست گرفته بود ، برای مقابله با تهديدات اسرائيل و احداث  سد اسوان دست به سوی امريکا و غرب دراز کرد، ولی حمله سه جانبه اسرائيل، فرانسه و انگليس به اين کشور پس از ملی کردن کانال سوئز و بی توجهی به نياز های مصر سبب گرديد به شوروی و بلوک کمونيستی گرايش يافته و متحد شوروی شود وهمين طورگرايش داود خان از امريکا بطرف اتحادشوروی سابق را شاه زمان وريح ستانيزی درکتاب( چهره ها و نوشته ها)  بر شمرده و در صفحه 21 و22 آن آمده است که سردار محمد داود شهيد .. زمانيکه پلانهای انکشافی پنجساله را رويدست گرفتند شديدأ نيازمند کمک های مالی بودند و منابع مالی داخلی جوابگوی اين مامول نبود بناأ برای بار اول دست و ياری را در اين زمينه بطرف دولت امريکا ، دراز کردند اما دولت امريکا از کمک کردن با ايشان آباورزيده و ايشانرا کمک نکردند، اما بازهم سردار شهيد از دولت امريکا دست بردار نشده در 19 می 1954 ميلادی مطابق چهارشنبه 29 ثور 1333 خورشيدی زمانيکه دولت امريکا با دولت پاکستان معاهده نظامی را امضأ نموده بودند وزير خارجه اش شهيد سردار محمد نعيم خان را غرض خريداری اسلحه به قيمت 24 ميليون دالر به امريکا روان کردند، شهيد سردار نعيم خان با شاغلی دالس وزير خارجه امريکا صحبت همه جانبه و مقنع در مورد نمودند، اما دولت امريکا نه تنها کمک نه نموده بلکه دوماه بعد از آن با فرستادن نامهء توهين آميز دولت و مردم افغانستانرا توهين و در زمينه جواب منفی دادند که اين امر خيلی ها بر سردار شهيد سخت تمام شد و از همين جا بود که .. مجبورأ کمک های روسها را پذيرا شدند .. همچنان سردار شهيد بازهم برای آخرين بار در زمان جمهوريت شان زمانی که گسنيجر وزيرخارجه امريکا بکابل سفری داشتند ضمن ملاقات با ايشان از گسنيجر تقاضای کمک نمودند که گسنيجر با وحيد عبدالله به لفافه گفت که کمک کردن نا ممکن است و درين مورد نمی توانيم شما را ياری کنيم اما سردار شهيد خيلی ها اصرار داشتند که بالاخره عبدالله بصراحت به سردار شهيد تفهيم و به معاهده  دو ابرقدرت در زمينه اشاره نمود که سر دار شهيد به اصل موضوع رسيده خاموش شدند !! .

   لذا اين انتقاد و همواره به برخی دولتها و سياستمداران امريکايی وارد است که اگر آنها دست کاسترو و جمال عبدالناصر و دادو خان را می فشردند و در صدد جلب آنها بر می  آمدند و مخصوصا نا صرو کاسترو به دشمنان و مخالفان واشنگتن تبديل نمی شدند، هرچند در اين ميان عبدالناصر در منطقه ای قرار داشت که نمی توانست خطری را متوجه امريکا کند و اسرائيل نيز قادر به مهار او بود ولی شرايط کاسترو متفاوت بود يکی از دلايل بقای کاسترو توافق ( کندی * رئيس جمهور پيشين امريکا) و ( خروشچف رهبر پيشين شوروی سابق) پس از خطر جنگ موشکی دو کشور بود، زمانی که شوروی در صدد استقرار موشکهای هسته ای در کيو با بر آمد با تهديدات امريکا مواجه شد که همين مسأله دو ابرقدرت را در آستانه يک جنگ هسته ای خطر ناک قرار داد ولی همان زمان دو ابرقدرت به توافقهايي دست يافتند که يکی از اين توافقها در باره حکومت کمونيستی کيوبا بود، لذا قرار شد شوروی دست از سر حکومتهای ايران و ترکيه بر دارد، در عوض امريکا نيز کاری به کار ، کاسترو نداشته باشد، به همين دليل کاسترو به حکومت خود ادامه داده و توانسته تا کنون از توطئه ها خلاصی يابد. 

توطئه امريکا عليه کاسترو :

   امريکا که مايل نبود  دراين شرايط، اقداماتش عليه کاسترو آشکار شود از طريق پناهندگان کيوبايی به اين کشور که در ميامی مستقر هستند توطئه ها و برنامه های ضد کيوبايی خود را به مرحله اجرا در می آورد که بارز ترين آنها در سال 1961 ميلادی در خليج خوکها خنثی شد، کيوبا که بخشی از جزاير امريکايی مرکزی را شامل می شود، در سال 1492 ميلادی کشف شد، اين کشور در 112 مايلی خاک امريکا در دريای آنتيل ميان امريکای شمالی و جنوبی در نزديکی مداررأس السرطان قرار گرفته است، قسمت غربی اين جزيره در دهانه ورودی خليج مکزيک قرار دارد وقسمت شرقی آن به داخل اقيانوس اطلس پيش رفته است، علاوه بر خود کيوبا اين کشور شامل 1600 جزيره سنگی، مرجانی و کوچک است که بزرگترين آنها جزيره کاچ هاست که در جنوب هاوانا مرکز کيوبا قرار دارد ، کيوبا از غرب به شرق 745 مايل طول دارد وعرض آن متفاوت واز 24 تا 125 مايل است و دارای 44218 مايل مربع مساحت دارد، هنگامی که کرستوف کلمب در روز يکشنبه28 اکتوبر 1492 مطابق 16 عقرب 871 خورشيدی و 6 محرم 898 قمری جزيره کيوبا را کشف کرد، چنان از زيبايی آن دچار شگفتی شد که گفت اين جزيره قشنگ ترين تکه زمين است که بشر تا کنون به چشم خود ديده است، چهار صدوپنجاه سال پس از او کاشف ديگری پس از يک سال مطالعه و بررسی نوشت : بدون شک کيوبا يکی از بهترين نقاط برای زندگی بشر در روی زمين است.

   جنگ کاسترو و يارانش با لشکر با تيستا در  دومرحله صورت گرفت، مرحله اول در 26 جولای 1953 ميلادی مطابق 4 اسد 1332 خورشيدی و 14 ذی العقده 1372 قمری به همراهی برادرش رائول و 170 نفر که بيشتر شان جوانان 22 تا 26 ساله بودند آغاز شد که به شکست انجاميد در پی اين حادثه کاسترو و برادرش بازداشت و به زندان اعزام شدند، در دادگاه فيدل به 15 سال و برادرش به 13 سال زندان محکوم شدند، عاقبت تحت فشار افکار عمومی که برای آزادی کليه زندانيان سياسی به عمل آمده، در ماه مه سال1955 ميلادی کنگره کيوبا لايحه بخشودگی کاسترو و يارانش را تصويب کرد که در 13 ماه می تأييد و در 15 ماه می، منجر به آزادی آنها شد .

   مرحله دوم عمليات در کريسمس 1957 ميلادی مطابق 1336 خورشيدی آغاز شد که طی آن 12 نفر که هر کدام يک تفنگ ودو مرمی داشتند از کوههای سييرا، به لشکر باتيستا حمله کردند و در نهايت موفق شدند با حمايت مردم و برخی حمايت های خارجی پس از دو سال جنگ در اوايل سال 1959 ميلادی حکومت باتيست را سر نگون کرده و قدرت را در دست بگيرند از آن زمان تا کنون کاسترو و کيوبا، با فراز و نشيب های بسياری مواجه بودند که عمده اين اختلافها و در گيريها با امريکا بوده است، در اين رابطه می توان به حضورامريکا در” خليج گوانتانامو” اشاره کرد اين خليج که امروز به زندان اعضای القاعده تبديل شده طبق قرار دادی با رژيم باتيستا در اختيار امريکا قرار گرفت اما پس از روی کار آمدن کاسترو، امريکا از باز پس دادن اين منطقه به کيوبا خود داری کرد.

   امريکا با هسپانيا در سال 1898 ميلادی مطابق 1277 خورشيدی بر سر کيوبا جنگيد و موفق شد با شکست هسپانيا استقلال اين سر زمين را به دست آورده، کيوبا، با دليل نزديکی به امريکا همواره از کمک های واشنگتن برخوردار بود ولی از زمان روی کار آمدن کاسترو و گرايش به شوروی روابط دو کشور خصمانه شد، در سال 1960 ميلادی و 1339 خورشيدی کيو با اموال خارجيان را ملی کرد و رهبر حزب کمونيست شوروی به اين کشور سفر کرد، در همين حال امريکا خريد ” شکر” از کيو با را تحريم و در سال بعد روابط ديپلماتيک خود را با آن قطع کرد، در همين سال حمله مخالفان کاسترو به خليج خوکها با شکست مواجه شد، در سال 1962 ميلادی  و 1361 خورشيدی کيوبا از سازمان کشور های امريکايی اخراج شد، اما گرايش به شوروی شدت گرفت، پس از بحران موشکی کيوبا در سال 1962 ميلادی کاسترو در سال 1963 م، راهی شوروی شد و در سال1971ميلادی مطابق 1350 خورشيدی اين دو کشور يک موافقت نامه اقتصادی منعقد کردند.

   نيروهای نظامی کيوبا در حمايت ازاقدامات شوروی راهی کشورهای مختلف شدند که از آن جمله بايد به آنگولا، ايتوپی و يمن جنوبی اشاره کرد، در سال1978 ميلادی و1357 خورشيدی کيوبا خواستار باز پس گيری پايگاه دريايی ” گونتانامو” از امريکا شد که با مخالفت کاخ سفيد مواجه شد ، در سالهای که کاسترو قدرت را در کيو با، در دست داشته روابط اين کشور با امريکا همواره متشنج بوده است، اين روابط درزمان رياست جمهوری ” جان کندی*” در پی بحران موشکی کيوبا خصمانه شد، ولی پس از آن نيز روابط بهبود نيافت، امريکايی ها از هر اقدامی برای تحت فشار قرار دادن کاسترو استفاده کرده اند که اين مسأله در کمپاين انتخاباتی بوش بخوبی مشهود بود ولی کاسترو تا اکنون توانسته از بحرانها رهايی يافته و حکومتش را ادامه دهد، اما آنچه در ” سانتاکلادا” روی داد، نشان از افول دوران کاسترو دارد يعنی ميتوان به جرأت اعلام کرد که بايد از هم اکنون به فکر دوران پس از کاسترو بود، لذا سوال اين است که آيا ” رائول ” برادر فيدل که جانشين او انتخاب شده قادر خواهد بود همان روند برادرش را ادامه دهد يانه ؟ ! .

با استفاده از فرصت لازم ميدانم تا بيانيه (فِليپِ پِرِز روکِ، وزير امور خارجه جمهوري کیوبا )  که در (پنجاه و نهمين نشست مجمع عمومي سازمان ملل متحد- نيويورک، 24 سپتامبر 2004 ) ابراز داشته است گزارش گونه خدمت خوانندگان تقديم بدارم :

  آقاي رئيس  !

   هرسال درسازمان ملل متحد ما تشريفاتي يکسان را بجا مي آوريم، در مباحثات عمومي شرکت مي کنيم، با اين که پيشاپيش مي دانيم که بانگ صلح و عدالت خواهي ما کشورهاي توسعه نيافته يک بار ديگر ناشنيده خواهد ماند، با وجود اين پافشاري مي کنيم، ما مي دانيم که حق با ماست، ما مي دانيم که بالاخره يک روز به توسعه و عدالت اجتماعي دست خواهيم يافت، همچنين مي دانيم که چنان چيزهاي با ارزشي به رايگان به دست ما نخواهند آمد، ما مي دانيم که خلقها بايد اين چيزها را از آناني که امروز عدالت را از ما دريغ مي کنند بستانند، چرا که ثروت و نِخوَت آنها برپاية خوار شمردن رنج و اندوه ما بنا شده است، اما هميشه اين گونه نخواهد ماند، ما امروز قاطعانه تر از هميشه به اين امر اعتقاد داريم.

    با توجه به اين امر و با علم به اين که آن چه در پي مي آيد خوشايندِ بعضي از قدرتمندان، چند تايي از آنها که در اينجا حضور دارند، نخواهد بود، و نيز با علم به اين که بسياري در اين ديدگاهها با ما شريکند، کوبا اينک حقايقي را بيان مي کند:

اول: پس از هجوم به عراق، ديگر سازمان ملل متّحدي که به عنوان مجمع و ديواني سودمند و فراگير، مبتني بر احترام به حقوق همه و نيز متعهد به رعايت حقوق کشورهاي کوچک شناخته مي شد، وجود ندارد. 

اين سازمان بدترين لحظه هاي عمرِ بزودي 60 ساله اش را مي گذراند، در هم مي پيچد، تقلا مي کند، و حفظ ظاهر مي کند، اما کاري از آن بر نمي آيد، چه کسي دست هايِ سازمان ملل را که توسط پرزيدنت روزولت نامگذاري شد،  بسته نگه داشته است؟ پرزيدنت بوش.

دوم: نيروهاي نظامي آمريکا بايد از عراق بيرون برده شوند.

پس از آن که جان بيشتر از هزار جوان آمريکايي بيهوده قرباني خدمت به منافع نا مشروع مشتي يار و غار و همدست شد، و در پي کشته شدن بيش از 12 هزار عراقي، اينک روشن شده است که براي قدرت اشغالگري که با مردمي به عصيان و طغيان آمده رو به روست، تنها راه برون رفت از اين مخمصه آن است که غيرممکن بودن مطيع کردن اين مردم را بپذيرد و از آن کشور بيرون رود، به رغم وجود انحصار امپرياليستي بر منابع اطلاعات، خلقها هميشه به حقيقت دست مي يابند. آنها که مسئول اين وضعند، و همدستان شان، روزي بايد در برابر تاريخ و مردم خودشان پاسخگوي عواقب رفتار و کردارشان باشند.

سوٌم: در حال حاضر هيچ چشم اندازي براي بهسازي معتبر، واقعي و مفيد سازمان ملل وجود ندارد.

لازمة اين امر آن است که ابر قدرت [آمريکا]، که وارث حق ويژة بي حد و حصري براي حکومت بر نظمي است که براي يک دنياي دو قطبي متصور است، از مزاياي ويژه اش چشم پوشي کند، که نمي کند.

از آنجا که ما اکنون مي دانيم که حق ويژة ویتو باقي خواهد ماند؛ مي دانيم که شوراي امنيت آن طور که بايد و شايد دموکراتيزه نخواهد شد يا آن قدر فراگير نخواهد شد که کشورهاي  جهان سوٌم را هم در بر بگيرد؛ مي دانيم که مجمع عمومي کماکان ناديده گرفته خواهد شد؛ و بالاخره اين که در سازمان ملل متحد هرچه بيشتر اقداماتي با انگيزة حفاظت از منافع تحميل شده توسط ابرقدرت و متحدان آن صورت خواهد گرفت،  ما به عنوان کشورهاي غير متعهد بايد در دفاع از منشور سازمان ملل متحد سنگر بگيريم، چرا که در غير اين صورت بازنويسي خواهد شد و همة اصول آن، از جمله اصل برابري استقلال کشورها، اصل عدم مداخله، و اصل عدم استفاده يا تهديد به استفاده از زور، حذف خواهد شد.

چهارم: تباني نيرومند براي تفرقه اندازي بين ما.

ما، بيشتر از 130 کشور رشد نيافته، بايد براي دفاع از منافع مقدس خلقهاي مان، و دفاع از حق مان براي پيشرفت و صلح، جبهه اي مشترک تشکيل دهيم، بياييد جنبش عدم تعهد را احيا کنيم. بياييد گروه 77 را تقويت کنيم.

پنجم: اهداف اعلامية هزاره تحقق نخواهند يافت، ما در شرايطي بدتر از گذشته به پيشواز پنجمين سالگرد نشست سران مي رويم.

 تلاشمان بر اين بود که تعداد يک ميليارد و 267 ميليوني انسانهايي را که در سال 1990ميلادی  در فقري تحقيرآميز مي زيستند، تا سال 2015 به نصف برسانيم. براي دستيابي به اين هدف، مي بايست تعداد افرادي که در فقر به سر مي بردند هر سال 46 ميليون نفر کاهش داده مي شد، اما بدون در نظر گرفتن چين، بين سالهاي 1990 تا 2000 ميزان فقر مفرط به اندازة 28 ميليون نفر افزايش يافت، فقر و بينوايي نه رو به کاهش، بلکه رو به افزايش دارد،  مي خواستيم که تا سال 2015 تعداد 842 ميليونيِ قحطي زدگان و گرسنگان رسمي جهان را به نصف کاهش دهيم اما، از آن زمان تا کنون، از تعداد گرسنگان به زحمت سالي دو ميليون و صد هزار نفر کم شده است، اگر همين روند ادامه يابد، در سال 2215 به هدفمان دست خواهيم يافت، يعني دوصد سال ديرتر از آنچه انتظارش را داشتيم، و آن هم فقط در صورتي که نوع بشر بتواند تخريب محيط زيستش را تاب بياورد و زنده بماند.

اعلان کرديم که آرزو داريم که همة جهان تا سال 2015 به آموزش ابتدايي دستيابي داشته باشد، اما هنوز هم بيشتر از 120 ميليون کودک، يعني از هر 5 کودکي که در سن مدرسه است يک کودک، به مدرسة ابتدايي نمي رود، بر اساس گزارشهاي يونيسف، با روند کنوني، هدف ما زودتر از سال 2100 تحقق نخواهد يافت.

   گفتيم که تلاش مي کنيم که ميزان مرگ و مير در کودکان زير پنج سال را به اندازة دو سوم کاهش دهيم اين کاهش واقعأ نمونه است: در سال 1998، از هر 1000 کودکي که متولد شدند، 86 کودک از بين رفتند، و اين رقم اکنون به 82 رسيده است! در هر سال، 11 ميليون کودک بر اثر بيماريهايي که قابل پيشگيري يا درمان هستند مي ميرند، پدران و مادران اين کودکان به حق برايشان اين سؤال مطرح است که پس اين جلسه هاي ما براي چيست.

 گفتيم که به نيازهاي ويژة آفريقا توجه خواهيم کرد، اما در اين مورد خيلي کم کار کرديم، ملتهاي آفريقايي نه به الگو و پند و اندرز، بلکه به منابع مالي و دسترسي به بازار و تکنولوژي نياز دارند، ياري به آفريقا نه صدقه و خيرات که عين عدالت است؛ مي توان آن را به مثابه اداي دين تاريخي ناشي از سده ها استثمار و غارت تلقي کرد.

 متعهد  شديم که تا سال 2015 نقطة پاياني بر بيماري ايدز بگذاريم و مهار همه جا گيري ايدز را آغاز کنيم، اما در سال 2003 اين بيماري جان 3 ميليون نفر را گرفت، اگر همين روند ادامه پيدا کند تا سال 2015 در حدود 36 ميليون نفري بر اثر اين بيماري جان خواهند سپرد.

 ششم: کشورهاي طلبکار ودستگاه هاي مالي بين المللي در پي يافتن راه حلي عادلانه و ماندني براي مسالة قرض خارجي نيستند.

آنها ترجيح مي دهند که ما را زير بار قرض، و به عبارتي آسيب پذير، نگه دارند. بنابراين، اگرچه ما در 13 سال گذشته 4.1 تريليون (هزار ميليارد = تريليون) دالر آمريکايي بابت اصل و بهرة بدهي هايمان پرداخت کرده ايم، اما قرض مان از 1.4 به 2.6 تريليون دالر آمريکايي افزايش يافت، اين يعني که ما سه برابر آنچه قرضدار بوديم پرداخته ايم و تازه حالا قرضی مان دو برابر شده است.

هفتم: ما کشورهاي توسعه نيافته هستيم که خرج ريخت و پاش و فراواني درکشورهاي توسعه يافته را مي پردازيم.

در حالي که در سال 2003 آنها 68.4 ميليارد دالر آمريکايي تحت عنوان کمک رسمي براي توسعه به ما دادند، ما به آنها 436 ميليارد دالر به عنوان بازپرداخت قرض خارجي داديم، حالا، کي به کي کمک مي کند؟

هشتم: مبارزه بر ضد تروريسم فقط در صورت همکاريِ همة ملتها و احترام به قوانين بين المللي پيروز مي شود، و نه از راه بمباران سنگين و جنگهاي پيشگيرانه عليه گوشه هاي تاريک دنيا  بايد رياکاري و دوگانگي در رفتار را متوقف کرد، پناه دادن به سه تروريست کوبايي الاصل در آمريکا همدستي با تروريستها محسوب مي شود، مجازات پنج جوان کوبايي که با تروريسم مبارزه مي کردند، و مجازات خانواده هايشان، جرم و جنايت است.

نهم: خلع سلاح همگاني و کامل، شامل خلع سلاح هسته اي، امروزه ناممکن است، و اين مسئوليت به گردن گروهي از کشورهاي توسعه يافته است که بيشتر از همه در کار خريد و فروش اسلحه اند، اما ما بايد به تلاشمان در اين راه ادامه دهيم، بايد خواستار آن شويم که بيشتر از 900 ميليارد دالري که هر سال صرف قرضه هاي نظامي مي شود، به مصرف امور توسعه برسد.

دهم: منابع مالي براي تضمين توسعه پيوسته همه خلقهاي ساکن کره زمين وجود دارد، اما آنچه وجود ندارد ميل و اراده سياسي آنهاييست که بر جهان حاکمند، برقراري يک مالياتِ تنها يک دهم درصدي برمعاملات مالي بين المللي، منبعِ درآمدي معادل تقريباً 400 ميليارد دالر آمريکايي در سال ايجاد خواهد کرد، الغاي قرضه هاي خارجي کشورهاي توسعه نيافته به آنها اين امکان را مي دهد که سالي دستِ کم 436 ميليارد دالر آمريکايي براي توسعه شان پول داشته باشند، پولي که در حال حاضر براي بازپرداخت قرضی شان مصرف مي شود، اگر کشورهاي توسعه يافته به تعهدشان عمل کنند و0.7 درصد از درآمد ناخالص ملي شان را براي کمکهاي رسمي براي توسعه کنار بگذارند، سهم شان در اين ياري رساني از اندازة کنوني 68.4 به 160 ميليارد دالر آمريکايي افزايش خواهد يافت ،  و بالاخره اين که عاليجنابان، مي خواهم اين اعتقاد عميق کوبا را به روشني بيان کنم که 6.4 ميليارد مردم ساکن اين سيارة خاکي، که بر اساس منشور سازمان ملل متحد داراي حقوق برابرند، نياز مبرمي به برقراري نظم تازه اي دارند که در آن جهان در وحشت و سرگرداني، آن طور که الان هست،  نباشد، و چشم انتظار نتيجة انتخابات در روم جديد نيست که در آن فقط نيمي از رأي دهندگان شرکت مي کنند و 1.5 ميليارد دالر خرج آن است.

    بايد به صراحت بگويم که در سخن ما يأس و دلسردي نيست، ما خوش بينيم چرا که ما از انقلابيون هستيم ما به مبارزة خلقها ايمان داريم و مطمئنيم که به نظم جهاني نويني بر اساس احترام به حقوق همه دست خواهيم يافت؛ نظمي بر اساس همبستگي، عدالت و صلح، و برآيندِ بهترين فرهنگ جهاني، نه ناشي از زور محض،  دربارة کوبا، که نمي توان با تحريم، تهديد، تند باد و توفان، خشکسالي يا با زور انسان يا طبيعت آن را از مسيرش منحرف کرد، چيزي نمي گويم، مايلم سخنم را با يادآوري آنچه 25 سال پيش پرزيدنت فيدل کاسترو در همين جا بيان کرد به پايان برم:

جار و جنجال تسليحات، زبان چشم زهرگرفتن و ارعاب، و تکبر و نخوت در صحنه بين المللي بايد متوقف شود. ديگر بس است اين تصور باطل و وهم که مشکلات و مسائل دنيا را ميتوان با توسل به سلاحهاي هسته اي حل کرد. بمب ها ممکن است گرسنگان، بيماران و بيسوادان را بکشند، اما نمي توانند گرسنگي، بيماري و بيسوادي را از بين ببرند. همچنين، بمبها نمي توانند طغيان بر حق مردم را نابود کنند…  با تشکر فراوان.  .  

 

     منابع مورد استفاده :

  ـ   سايت : اطلاعات ( بخش اطلاعات هفتگی  )

  ـ   سايت : منصور حکمت: انتشارات حزب کمونيست کارگرى ايران،  

ـ   کتاب  چهره ها و نوشته ها) صفحه 21 و22  نوشته : شاه زمان وريح ستانيزی

  ـ   سايت  حزب توده ايران ) تحت عنوانی { کوبا: بياييد جنبش عدم تعهد را احيا کنيم }

** موخذ : { سايت ؛ ( پيک نيت ) تحت عنوانی ” چه گوارا  مغلوب و شکست ناپذير”  }

– – – – — – – – – – – – – – – – – –

* جان اف کندی : کندی يکی از روسای جمهوری امريکا روز 22 نوامبر1963 مِلادی به ضرب گلوله در شهر دالاس در ايالات تکزاس کشته شد و آنچه که جان اف کندی را از ساير جانشينانشان در کاخ سفيد يک سر و گردن بالا نشان ميداد در درجه اول فراغت کامل او از جزميت و ايدئو لوژی بود ، البته درست است که در عملکرد خود هميشه منسجم نبود ، او در سال 1963 ميلادی در برابر يک جمعيت پر شور از اهالی برلين غربی دقايقی پس از آنکه ديوار برلين را شخصأ مشاهده کرد دست به حمله ای تند عليه کمونيسم زد.

او در جای ابراز داشته بود   تاريخ به ما می آموزد که خصومت ورزی ملل عليه يکديگر برای هميشه ماندگار نخواهد بود، گذرنامه و رويدادها اغلب تغييرات غير منتظره ای در روابط ملل حادث می کند .

فيدل کاسترو، و ارنستو چه گوارا

** ارنستو چه گوارا در 14 جون 1928 در شهر روساريو آرژانتين متولد شد، در سال 1953 سند دکتورا  خود را گرفت و در همان سال همراه دوست خود كارلوس فرر به بوليوی و سپس اكوادور و گواتمالا مسافرت كرد، در نامه ای از گواتمالا به مادرش نوشت : ” من اينجا از طريق آلرژی شناسی ميتوانم بسيار ثروتمند شوم ولی اين وحشتناك ترين خيانتی است كه ميتوانم به دو ” من ” كه در خود دارم داشته باشم: من سوسياليست و من مسافر” او  تا پايان زندگيش به اين دو من خيانت نكرد و هميشه ” سوسياليست و مسافر” باقی ماند.

به هنگام حضور در گواتمالا با تعدادی از تبعيدی های كوبايی آشنا شد بعدها در 9 جولای 1955 در خانه شماره 49  سرک امپاران در مكزيكو، چه گوارا و فيدل كاسترو برای نخستين بار با يكدگير ملاقات كردند و در همينجا بود كه او پذيرفت كه بعنوان پزشك بعضويت گروه انقلابيون كوبايی درآيد كه عليه ديكتاتوری باتيستا در کوبا مبارزه می كرند.

در 25 نومبر 1956 حدود ساعت يك و نيم صبح، هشتاد و دو مرد كه همگی لباس سبز زيتونی بر تن كرده بودند و از جمله آنان كاستر و چه گوارا با کشتی ” گرانما ” بسوی كوبا حركت كردند آنان يك هفته بعد در شرايطی بسيار دشوار به كوبا رسيدند و بلافصله توسط قوای مسلح شناسايی شدند، اعضای گروه پراكنده شده و به كوههای سير مايسترا گريختند به اين اميد كه از انجا بتوانند دوباره خود را سازمان دهند، ماه بعد گروه انقلابيون توسط قوای نظامی غافلگير شد، سه تن از انان جابجا كشته شدند و 21 تن ديگر به چنگ نظاميان افتاده و در روزهای بعد جان باختند، چه گوارا نيز بشدت از ناحيه سينه و شانه زخمی شد.

   از جنوری 1957 بتدريج اوضاع بسود انقلابيون تغيير کرد و نخستين همراهيهای مردم و پيروزيهای آنان آغاز شد كه چنانکه می دانيم سرانجام آن به فرار ديكتاتور باتيستا در دسمبر 1958 انجاميد.

با پيروزی انقلاب چه گوارا به شهروندی كوبا برگزيده شد و در برخی مقامهای اجرايی مشغول شد، او در سالهای بعد وظيفه برقراری روابط اقتصادی كوبای نوين را با ديگر كشور ها برعهده گرفت و در جريان سفرهای رسمی خود با نهرو درهند، ناصر در مصر، سوكارنو در اندونزی، تيتو در يوگسلاوی و همچنين با رهبران اتحاد شوروی و چين ملاقات كرد بعدا به رياست بانك ملی كوبا برگزيده شد و وپول های ملی كوبا از آن پس با امضای او ” چه” منتشر شد،  پس از آنکه كمپنی های نفتی كوبا در سال 1960 ملی اعلام شد، ايالات متحده تحريم تجاری كوبا را آغاز كرد و چندی بعد روابط خود را با كوبا قطع كرد، در همين سال شكاری های امريكايی ميدان هوائی هاوانا و سانتياگو را بمباران كردند و همزمان با ان 1500 شورشی كوبايی با حمايت امريكا عليه دولت كوبا وارد عمل شدند و در پلايا در خليج خوكها پياده شدند، عمليات انان بكلی شكست خورد و 1113 نفر از اين عده بازداشت و زندانی شدند و بعدا در مکتبی در هاوانا بطور علنی محاكمه شدند، در همين زمان چه گوارا که رئيس بانك مركزی و معاون رئيس جمهور كوبا بود، ضمنا بعنوان نماينده مخصوص  كوبا به كشورهای مختلف مسافرت ميكرد، در 9 دسمبر 1964 چه گوارا به نيويورك مسافرت كرد تا از منافع كوبا در سازمان ملل دفاع كند، وی در سخنرانی خود از جمله گفت: ما ميخواهيم سوسياليسم را بنا كنيم، ما جزيی از گروه غير متعهدها هستيم زيرا هرچند ماركسيست هستيم ، با غيرمتعهدها در مبارزه عليه امپرياليسم همراهيم. ” وی سپس از نيويورك به الجزاير، مالی، كنگو، گينه و غنا رفت، در غنا به رئيس جمهور قوام نكرومه تاكيد كرد: افريقا، آمريكای لاتين و آسيا بايد با كشورهای سوسياليست برای مبارزه عليه امپرياليسم متحد شوند” در سال 1966 چه گوارا كه به گفته خودش ” مسافر” بود به اين نتيجه رسيد كه بايد ديگر كشورهاي امريكای لاتين را برای رهايی از دست امپرياليسم ايالات متحده ياری کرد، از اينرو بطور مخفيانه به بوليوی مسافرت كرد تا در انجا به گروهی از انقلابيون مبارزات پارتيزانی را آموزش دهد، اما شرايط بوليوی در ان زمان همانند كوبا اماده پيوستن سريع مردم به انقلاب نبود، به همين دليل گروه كوچك انقلابيونی كه چه گوارا در راس انان بود با مشكلات بيشتری برخورد كردند، در 31 سپتمبر همان سال هفت تن از همراهان او در جريان درگيريها كشته شند، چه گوارا با آگاهی از وخيم بودن شرايط به همراهان خود تاکيد کرد كه اگر نمی خواهند به نبرد ادامه دهند همانجا می توانند عقب نشينی كنند همه آنان جز يك تن ماندن و ادامه مبارزه را برگزيدند، بدون غذا، ادويه و با چهار زخمی و پنج بيمار، در 8  اکتوبر قوای نظامی بوليوی چه گوارا را دستگير كرد، با رسيدن خبر، سفير امريكا در لاپاز پايتخت بوليوی به رهبران بوليوی اعلام كرد كه از نظر ايالات متحده چه گوارا نبايد زنده بماند، بدينسان دستور قتل چه گوارا ساعت يك بعد از ظهر به هيگوار محلی كه او در آنجا بازداشت بود رسيد. ” ماريو تران” افسر مسئول قتل چه گوارا در خاطرات خود می نويسد: ” وقتی من وارد سلول شدم چه گوارا روی چوکی نشسته بود، پشتش به ديوار بود و مشتهايش به هم گره شده، با ديدن من گفت: شما آمده ايد مرا بكشيد؟ من نميتوانستم شليك كنم، او گفت: خونسرد باشيد، شما يك انسان را می كشيد، يك گام به عقب برداشتم و چشمانم را بستم و نخستين تير را  فير كردم چه گوارا به زمين افتاد … من تير دوم را شليك كردم. ” چشمان چه گوارا اما همچنان باز ماند.

 

 

 


بالا
 
بازگشت