سراج الدین اديب

 

آرشیف نمبر (۷۳)

فلسفه و واقعهء جانسوز دومجسمه بودا در افغانستان

بامیان و بند امیر

بخش( 1 ) و ( ۲ )

درآمد سخن :

امروزشنبه  تاریخی19 حوت 1385 خورشیدی درست 2192 روز ازتخریب و واقعهء جانسوز دومجسمه بودا که با قدامت 1600 سال در حاشیه جاده ابریشم به دره ولایت  بامیان افغانستان قرارداشتند سپری می شود و دقیق درتاریخ 19 حوت 1379 خورشیدی ( 9 مارچ سال 2001 میلادی) ذریعه گروه فرهنگ کش بنام ” طالبان ؟ ” به توپ بسته و بکلی تخریب و از بین برده شد ، اگر چه  تصمیم تخریب  بودا، قبل ازتاریخ 19 حوت توسط دست نشاندگان حکومت پاکستان و به اشاره آنان زیر نظر بود، تا اینکه بر تصمیم شان مصمم شدند و این فاجعه را در تاریخ فوق الذکربنام خود ” ظالبان ” ثبت و راجستر نمودند ، و تخریب این واقعه دلخراش، هر با فرهنگ افغانم را متاثر نموده و برای روشنی و معلومات بهتر مجبورأ چند و چند بار تاریخ گذشته  بودا را ورق زده و شما را در  روشنایی آن قرار دهیم  .

     آز آنجای که افغانستان امروزی در روزگاران قديم در مسير جاده ابريشم قرار داشت و همچنين بخش هائي از سرزمين كنوني افغانستان، گهواره رشد آئين زردتشتي ومحل بالندگي و شكوفائي آئين بودائي بشمار مي رفت، آتشكده نوبهار بلخ در شمال افغانستان و تنديس هاي بزرگ بودا در ولایت بامیان و صدها مجسمه كوچك ديگر كه از نواحي بگرام، كاپيسا، جلال آباد، غزني، اطراف كابل، منطقه آبي خانم، طلاتپه ونواحي مختلف باميان، پنجشير و نورستان، توسط باستان شناسان و كاوشگران داخلي و خارجي كشف گرديده، نشان دهنده اين واقعيت است كه  سر زمین های آریا، خراسان و افغانستان كنوني، محل تلاقي فرهنگ ها و تمدن هاي بزرگ آسيائي بوده است كه آثار و نشانه هاي اين تمدن ها، از جمله مجسمه هاي بودا، سكه هاي قديمي، اكليل هاي گوهرنشان، شمشيرهاي سلاطين باستان، آلات و ادوات جنگي و نسخه هاي بسيار قديمي از كلام الله مجيد در افغانستان وجود داشت.

   اما درجريان کشمکش های قومی ، قبیله یی و جنگهای خونین داخلی و خارجی بسیاری از داشته های مردم تخریب ، به یغما و چپا ول رفت و چنانچه  در سال هاي حاكميت رژيم مجاهد و ظالبان، درافغانستان شاهد هستید که موزيم ملي كابل و در مجموع آثار و گنجينه هاي تاريخي افغانستان، به طور منظم و سيستماتيك و به شكل بسيار بي رحمانه اي مورد غارت و چپاول قرار گرفت، و گفته شده که اشياء و عتيقه جات به غارت رفته، توسط افراد و عناصر سودجو و تجارت پيشه از افغانستان به پاكستان و از آنجا به كشورهاي عربي حوزه خليج فارس و حتي اروپا و امريكا انتقال يافته، که بيشترين سود را از ناحيه اين تجارت نامشروع، دلال هاي عتيقه جات و آثار باستاني پاكستان بردند، كه طي يك دهه كامل از سال 1371 تا  1381 خورشیدی ، با همدستي متحدين و شركاي افغان خود به سرقت، چپاول و غارت تاريخي و باستاني افغانستان مشغول بودند.

    آنان به اینهم اتکاه نه نموده بلکه درتخریب یکی از پر ارزش ترین اثار باستانی آغاز نمودند این حادثه هولناک زماني آغاز شد كه طالبان روز نهم ماه مارچ 2001میلادی پس از ادای نماز جمعه در حضور هیآت رسمی 15 نفری از جمله ملا ترابی وزیر عدلیه و ملا قدرت الله جمال وزیراطلاعات وفرهنگ با  اتشباری سنگین در پی دو روز بت های دوگانه بودا ( خنگ بت 35 متری و سرخ بت 53 متری) را که درساختن پیکره های آن نزدیک 240 سال را دربر گرفته بود در هم شکستن، و فاجعه قرن را در داخل کشور و جهان ببار آوردند.

 رهبر جنبش ظالبان ملامحمد عمر، با انتشار آنچه كه خود آن را فتواي مذهبي ناميد، حكم تخريب و انهدام تنديس هاي عظيم بودا، در باميان و كليه مجسمه ها و آثار باستاني مصور و عكسدار را صادر كرد، وي اعلام نمود كه اين آثار و مجسمه ها، مظاهر كفر وبت پرستي است وبايد نابود شوند، با صدور اين حكم قاطع با استفاده از كليه وسايل و امكانات موجود از جمله راكت ها، توپ هاي ثقيله و مواد منفجره بسيار قوي، به تخريب مجسمه هاي عظيم بودا، در باميان كه مدت1600( 2400 ) سال عمر داشتند اقدام نمودند و اين دو تنديس بزرگ را كه در نوع خود بي نظير و جزو ارزشمندترين گنجينه هاي تاريخي و باستاني افغانستان بودند منهدم كردند.

   تخريب اين دو مجسمه، نه تنها از جهت سرمايه هاي باستاني و فرهنگي، براي افغانستان و يادگارهاي تمدني اين كشور يك ضايعه بزرگ و جبران ناپذير محسوب مي شود بلكه از لحاظ صنعت توريسم و جذب گردشگران خارجي نيز براي كشور ما، آسيب هاي بسيار جدي وارد كرد.

   دریاد و بود چنین روز و تجلیل از آنروز نامیمون برای فهم اینکه بت بامیان چه ارزشی را در افغانستان داشت ، اولأ مکثی خیلی کوتاه خواهم کرد روی عجایب سبعهء  یا هفتگانه ماندگار های فرهنگی وطن عزیز مان، وهمچنان معرفی ولایت بامیان و بند امیر ، وثانیأ به پیدایش  وفلسفه بودیسم که اصل مبحث مارا تشکیل میدهد ، ازمتون و یادگارهای عظیم نخبه گان خرد تا آنجا که مقدور است بهره گرفته ، واین داشته ها را به حضور شما خواننده گان اهل خرد و فرهنگ پیشکش  بدارم تا از یکطرف از خوانش این مبحث ضیاع وقت نکرده باشید و از جانب دیگر این بخش ها را ریشه یابی توانسته باشیم ، که امیدوارم در این بحث، اکادمیک که بنده خود را خیلی نا توان میدانم ، پیشاپیش کمی و کاستی های اینجانب را بخشیده و به یاری مان بی شتابید .

   از آنجاکه در جهان عجایب سبعهء یا هفت چیز خارق العاده شهرت دارد، در کشورعزیز مان افغانستان که شگفتی های طبعیت و شاهکارهای هنری تاریخی در گوشه وکنار آن دیده میشود « عجایب سبعه »  در داخل خود، دارد که عبارتند از :

1 ـ  بت بامیان

2 ـ  بند امیر

3 ـ  منار جام

4 ـ استوپه هیبک

5 ـ  تاق بست

6 ـ  رواق مسجد خواجه محمد پارسا

7 ـ گازر گاه ( گزر گاه )

میباشد پرداختن به هر یک ازهفت عجایب فوق مبحث امروزی ما را تشکیل نمی دهد، وبا توجه به اهمیتی که حوزه جغرافیای افغانستان از دیر باز در تمدنهای این قسمت از کره خاکی داشته است چه آن زمان که در خود آئین زردشت را پرورش داد و چه آن هنگام که مرکز نشر فرهنک و آئین بودا شد، و چه آن وقتی که با نام خراسان اندیشمندانی را تقدیم جهان اسلام نمود که تا عصر حاضر بر حوزه های علمی ، فرهنگی و مذهبی مسلمانان تاثیر گذار بوده و هستند.  از ابوحنیفه تا ابوریحان بیرونی از فارابی تا بوعلی سینای بلخی و مولوی بلخی تا سنائی غرنوی هر یک چون چراغی فروزان بر تارک اندیشه و فرهنگ اسلامی می درخشند.

    اینک سعی خواهد شد تا در بخش نخست مرور کوتاه بر ولایت بامیان که معابد بودایی و تندیس های سنگی تراشیده شده در دل صخره های سنگی را در خود داشت واز مکانهای مورد علاقه توریست ها ، محققین و متخصصین فرهنگ و هنر بودایی قرار  می گرفت نموده، و نیز ازتندیس هایی که بوسیله جنبش اسلامی طالبان علی رغم مخالفت جامعه بین الملل نابود شد .

    و در بخش های دیگر این نبشته که اصل موضوعرا تشکیل میدهد، چرا که بسیاری خواهند گفت موارد بیشماری را از زندگی تا مرگ بودا در بخش های مختلف خواهم آورد که امید وارم استفاده موثر شده و توجه شما عزیزان را جلب بدارد. :

 

بامیان :

bamian_buddha_caves.2بامیان درهء ایست زیبا و خوش آب و هوا که زیبائی های طبعیت با اعجاز هنری بهم یکجا شده و این درهء قشنگ را در افاق جهان مشهور ساخته است، بامیان با نقاط دور و نزدیک خود مانند: شعر غلغله، شهر ضحاک، شهر سرخک، آژدهای سرخ در، دره های فولادی، ککرک، کالو، سوماره، آهنگران، اغرابات، خطه ایست بدیع که طبعیت در آن مجموعهء ئی از شگفتی ها و زیبائی های خوش را گردهم جمع کرده و ذوق و هنر مجموعه دیگر از مظاهر بدیع هنری بدان افزوده است و خاطره های تاریخی برهر صفحه آن یاد گاری باقی گذاشته و ازمجموع زیبائی هنری قدرت  دست بشری و خاطره های تاریخی کتابی بمیان آمده است که اوراق آن روی صفحه های دامنه پر برف کوهای بابا وهندوکش گسترده شده است .

    بامیان از روز گاران قبل التاریخ مرکز بود و باش وزندگانی شکاریان هندوکش بود، مغاره بزرگ و طولانی معروف به ( چهل ستون ) گواه این نظریه است با ظهور آئین بودائی و انتشار آن در افغانستان مخصوصأ با زمامداری کوشانشاهان بزرگ کنیشکا و هو ویشکا ( از نیمهء دوم قرن دوم تا اخر قرن سوم، م ) این دره اهمیت دیگری کسب کرد و در مدت بیش از 8 قرن یکی از کانون های مجلل بودائی آسیای میانه شد، بامیان از نظر مملکت داری هم سوابق درخشانی دارد چه در دورهء پیش از اسلام و چه در دورهء اسلامی غوری تاریخ افغانستان مرکز قلمروی بود که در بعضی اوقات حدود و ثغور آن تخارستان را در شمال و کابلستان را در جنوب هندوکش در بر میگرفت.

    فاصله بامیان از کابل 245 کیلومتر است که با هر گونه وسایل نقلیه عراده دار میتوان آنرا در ظرف 7 ساعت طی نمود، بامیان برعلاوه بر پیکر های شگفت انگیز خود و مجموعه معابد مربوطه که معاینه هر کدام آن در قدم اول برای هر سیاحی دلچسپ بود یکسلسله نقاط دیدنی دیگر دارد که برخی از نظر تاریخ و برخی از نظر محاسن طبیعی و برخی دیگر از نظر شکار و صید ماهی خالدار، خالی از دلچسپی نیست .

   غیر از پیکر های بزرگ بودا مجسمه دیگر به بلندی ده متر در درهء ککرک  است، درهء ککرک در جناح جنوب شرق بامیان افتاده ، آثار دیگر تاریخی این دره شهر ضحاک و شهر غلغله است که بیشترخاطرات دورهء غوری و خوارزمشاهی و خرابکاری های چنگیز بدانها تعلق میگیرد، نواسه چنگیز در شهر ضحاک بدست سپاهیان رشید جلال الدین منکبرنی کشته شد و شهر غلغله در اثر مقاومت شدید به امر چنگیز طعمهء حریق شد وزنده جانی در آن باقی نماند.

بند امیر:

http://www.sarajadib.com/wp-content/uploads/2013/05/band-amir-1.png بند امیر نقاط زیبائی که در بامیان ودر ماحول دور و نزدیک آن افتاده و برای سیاح دیدن آن دلچسپ است عبارت است از : بند امیر که بفاصله 80 کیلومتری غرب بامیان افتاده و مجموعه دریاچه های آن با قصه های فولکلوری ورنگ آمیزی های شگفت آور قدرتی هر بیننده را محسور میکند .

    دره فولادی در زاویه جنوب غربی مجسمه های بزرگ منهتی به پای کوه بابا میشود و قلهء بلند آن ( شافولادی) نام دارد سرکی به طول 12 کیلو متر به حصص علیای دره در نزدیکی های حوض منهتی میشود، آبهای جاری، جوی های مست، دهکده های قشنگ، باغ های کوچک و زیبا چشمه سارهای دامنه های پر برف کوه بابا و قله های، بریده سفید کوه مذکور هر کدام بجای خود دیدنی و تماشائی است .

   همین قسم درهء ککرک و مخصوصأ قسمت های علیائی آن تا نقطه ئی موسوم به ( دوکانی ) بیشه های بدیع و منظره های زیبا و نظر فریب دارد که باز هم منتهی به سلسله جبال بابا میشود.

   درپای شهر ضحاک درهء دیگری رخ بطرف کوه بابا پیش رفته که بنام ( کالو ) یاد میشود و تشکیلات عجیب طبقات الارضی آن قابل دیدن است.

   همین قسم دره های ( سوماره) و ( آهنگران ) که سر راه بامیان و در مجاورت قریب آن واقع شده هر کدام بجای خود بی نهایت زیبا و قشنگ است و علاوه بر محاسن طبیعی ماهی خالدار هم دارد که علاقمندان صید ماهی و کسانی که به زندگانی در کمپ علاقمند اند خیلی از رفتن آنجا کیف خواهند کرد.

   بامیان با آثار تاریخی و مجموعه زیبائی های طبیعی که دارد از نظر جهانگردان شهرتی زیادی پیدا کرده و هر سیاحی که بدانجا رفته با شوق و شعف زیاد مراجعت کرده و خاطرهء فراموش ناشدنی با خود حفظ کرده است

در بامیان پیکر های بلند بودائی که بزرکترین مجسمه های جهان بود، رواق ها و معابدی که بصورت سموچ های منظم ومنقوش در بدنه کوه کنده شد، و نقاشی های  ظریف ورنگه دیواری با میان را در قلب هندوکش بشکل نگارستانی در آورد که با همهء پیش آمدهای روزگار اسباب شگفت بینندگان بود، بامیان معبر بزرگ رفت و آمد کاروان های تجارت پیشگانی بود که دایم بین هند وچین از لا به لای دره های هندوکش عبور و مرور می نمودند.

سیاحان و جهانگردانی که به افغانستان رفت و آمد داشتند و تعداد شان به تدریج روز افزون بود نسبت به همهء نقاط افغانستان بیشتر به بامیان سر می زدند. علت این امر موجودیت بزرگترین مجسمه های عظیم و پیکر های بزرگ 53 و 35 متری بودا درین دره بود که عامل جلب سیاح میگردید ، این مجسمه ها به فاصله400 قدم از یکدیگر در جدار بلندی تحت رواق های عظیم استاده، تراشیده شده بود و قسمت اعظم بدن آنها تا قبل ازقدرت یافتن نامیمونی بنام ” طالبان ؟ ” از صدمه و آزار زمان در امان مانده بود ./     ادامه در زیر است

پی نوشتهای 1

1ـ یاداشت شخصی

2ـ   فوتو از سایت وزین : زبانهای ملی افغانستان  ( دری )

3ـ  کتاب افغانستان در پرتو تاریخ : محترم احمد علی کهزاد20/3/1337

4 ـ اندک از بخش های مقاله  Buddhism in Afghanistan برگردان: یحیی حسینی 14.10.2005 01:27

87.gif

فلسفه و واقعهء جانسوز دومجسمه بودا در افغانستان

زندگي‌ و سلوك‌ بودا

بخش(  2  )

Leshan_Buddha1  پیش در آمد سخن

 پر داختن به مسایل بوديسم به دليل ابهام موضوع، كار دشواري است، تا آنجا که بوداييان، باورهاي گوناگوني درباره دين خويش دارند و گاهي حتي در اين باره، با آموزه هاي پرسش انگيزي روبرو مي شويم، اين ابهام به اين دليل است كه بوديسم در جريان تاريخ دراز آهنگش، تحولات نظري گوناگوني را به خود ديده است، افزون بر اين بوديسم غير از هندوستان در ميان ملل مختلف گسترش يافته و با سنتهاي ديني و فرهنگي آن ملتها در هم آميخته است.

بوديسم مثلاً در جاپان كه ريشه در فرهنگ جاپانی دارد، در مرحله نخست، ديني بود كه پشتيباني معنوي طبقه حاكم در نيمه قرن ششم را بر عهده گرفت، بعد از دو قرن، برخورداري از حمايت دولتي، بوديسم به شش فرقه مختلف منشعب شد، اما در 1200 سالي كه سپري شده، بوديسم دستخوش چند دستگي هايي شد، به طوري كه امروزه داراي 28 فرقه است كه هر كدام نيز آموزه هاي خاص خود را دارند.

   به اين ترتيب، تعريفي كه از بوديسم در اينجا ارائه مي شود گستره معنايي محدودي دارد، يعني تنها آموزه هاي بودا مبتني بر كتب مقدس بودا را شامل مي شود.

    آنچه که دربخش نخست اشاره شد در مارچ 2001 میلادی ، طالبان، مجسمه هاي بزرگ بودا را در باميان منهدم كرد، آنها با اين عمل خود ايده گفت و گوي تمدن ها را كه مورد حمايت سازمان ملل بود چون آرماني دور از واقع تخريب كردند و اين به روشني نشاني از حملات تروريستي مصيبت بار 11 سپتامبر به ايالت متحده بود.

رئيس جمهورامريكا، با اظهار اينكه اين حملات، از جنگ ميان تمدن ها و تروريست است، وشما بايد برگزينيد كه يا متحد ما و يا متحد تروريست ها باشيد، ملل جهان را وادار كرد كه در يكي از دو طرف ( دوست يا دشمن) قرار گيرند. او طالبان را كه به رهبر تروريستهاي مهاجم به ايالت متحده پناه داده بود با تروريستها يكي دانست و آنها را براي تسليم او تحت فشار گذاشت و هشدار داد كه در صورت امتناع از اين كار افغانستان را بمباران خواهد كرد.

در آنزمان زسانه های گروهي جاپان مصاحبه اي را  با راهبه مشهور بودايي ( دکتور كوسه ئي موريموتو، * ) انجام دادند، او معتقد بود كه خشونت متقابل خود سبب خشونت ديگري مي شود و زنجيره دشمني را بايد پاره كرد،ديدگاه اين راهبه بر اساس اين پيام بوداست كه مي گويد: تنفر را با تنفر نمي توان از بين برد، بلكه تنها راه مسالمت آميز از ميان برداشتن آن، پيش گرفتن بردباري است، اين، حقيقتي جاودانه است. شايد او هرگز گمان نمي كرد كه صدايش به امريكائيان برسد و نيز مطمئن نبود  كه ديدگاه او بتواند راه حلي براي وضعيت پيش آمده باشد، با اين همه او اين وضعيت را جدي گرفت، تا آنجا كه دست به اعتراض زد و حتي چند روز روزه گرفت.

حالا که حرف از بودا، است به گمان من، زمان آن رسيده است كه بر تعارضات مربوط به علائق ملي و اختلافات اديان غلبه كرده، در صدد جهان بيني هاي كلي و مشترك ميان همه انسانها برآييم ، با در نظر گرفتن مطالب فوق در يكي از كتب مقدس بودايي، به نام اوتمسكه (Avatamasaka) در زمينه فلسفه اساسي براي ساختن چنين جهان بيني راهگشاست.

تولد و جواني :

سيدارته‌ گوتمه‌ (1) ، يا « بودا »، با طالس‌، انكسيماندر، فيثاغورث‌ و لائودزه‌ (2) (فيلسوف‌ چيني‌) همزمان‌ بود، و شايد در 563 پ‌. م‌ به‌ جهان‌ آمده‌ باشد، اين‌ تاريخ‌ را از گزارشهاي‌ زندگاني‌ امپراطور هند، آشوكا، (3) كه‌ كم‌ يا بيش‌ دست‌ نخورده‌ مانده‌ حساب‌ كرده ‌اند. بنابر يك‌ تاريخ‌ تقويم‌ سيلاني‌، آشوكا 218 سال‌ پس‌ از مرگ‌ بوداي‌ هشتاد ساله‌ تاجگذاري‌ كرد، بنابراين‌ گوتمه‌ در 624 پ‌. م‌. زاييده‌ شده‌ و در 544 پ‌. م‌. درگذشته‌ است‌.

   كتابهاي‌ « كانون‌ پالي‌ » (4) اطلاعات‌ قابل‌ اعتمادي‌ درباره‌ي‌ سالهاي‌ آخر زندگاني‌ گوتمه‌ به‌ دست‌ مي‌دهند، اما آنچه‌ از جوانيش‌ مي‌دانيم‌ از متنها و تفسيرهاي‌ دوره‌هاي‌ بعد پيدا شده‌ است‌، كه‌ بايد هسته‌ي‌ تاريخي‌ آن‌ را از انبوه‌ افسانه‌هاي‌ به‌ هم‌ آميخته‌ جدا كرد. (شومان‌، آيين‌ بودا، 1375، ص‌ 12).

افسانه‌ها درباره‌ تولد بودا چه‌ مي‌گويند؟

 در افسانه‌ها آمده‌ است‌ كه‌ پيش‌ از آنكه‌ بودا در اين‌ جهان‌ ظاهر شود، «  بودي‌ سَتْوهَ »اي‌ (بوداي‌ بالقوه‌) بوده‌ است‌ كه‌ در آسمان‌معروف‌ «توشيتَهْ» (5) مي‌زيسته‌ است‌، خدايان‌ او را مأمور ساختند تا ظاهر شود و بر گسستن‌ زنجير اسارت‌ همت‌ بگمارد. بوداي‌ آينده‌ پدر و مادر و خانواده‌ي‌ نجيبي‌ را كه‌ مي‌بايستي‌ در آن‌ به‌ دنيا آيد و بزرگ‌ شود برگزيد. مادر آينده‌ او «مهامايا» همسر پادشاه‌ « شاكياها» شبي‌ به‌ خواب‌ ديد كه‌ فيل‌ سفيد و باشكوهي‌ از آسمان‌ پايين‌ آمده‌ و در بطنش‌ جاي‌ گرفته‌ است‌.

   منجّمين‌ شاه‌ در تعبير اين‌ رؤيا متفق‌الا´راء گفتند كه‌ ملكه‌، فرزندي‌ در بطن‌ دارد كه‌ يا به‌ مقام‌ فرمانروايي‌ جهان‌ خواهد رسيد و يا خانه‌ و دنيا را ترك‌ گفته‌ و بودا خواهد شد. (شايگان‌، اديان‌ و مكتبهاي‌ فلسفي‌ هند، 1375، ص‌ 133) بنابر همان‌ نوشته‌هاي‌ كانون‌ پالي‌، مايا – مادر سيدارتَهْ – از خانه‌ي‌ شوهرش‌ در كپيله‌ وَتُّو (6) به‌ راه‌ افتاد تا فرزندي‌ را كه‌ در شكم‌ داشت‌ در ميان‌ خانواده‌ي‌ خود به‌ جهان‌ آورد. اما بين‌ راه‌ دردش‌ گرفت‌ و در نزديك‌ روستاي‌ لُومْبيني‌ پسري‌ زاييد.

   مادر و نوزاد را به‌ كَپيلَه‌ وتّو باز گرداندند و يك‌ هفته‌ پس‌ از آن‌ مادر در آنجا درگذشت‌. سوُدودَنَه‌، (7) پدر نوزاد، پسرش‌ را به‌ مَهاپَجاپَتي‌ (8) مي‌سپارد. اين‌ زن‌ كه‌ نوزاد را با محبت‌ بزرگ‌ كرده‌، خواهر همسر از دست‌ رفته‌ي‌ سودودنه‌ است‌ كه‌ خود اكنون‌ همسر او شده‌ است‌. نام‌ خانواده‌ي‌ بوداي‌ آينده‌، گوتمه‌ است‌، از طايفه‌ي‌ سَكْيَه‌، و از طبقه‌ي‌ جنگاوران‌. سودودنه‌، زميندار بزرگ‌، در زمان‌ تولد پسرش‌ فرمانرواي‌ (9) قلمروي‌ در سرزمين‌ كوسَلَه‌ (10) بود.

   سيدراته‌ به‌ روزگار جواني‌ فارغ‌ از غم‌ نان‌ بود. منطقه‌ي‌ پيرامون‌ كَپيلَهْوَتّو حاصلخيز بوده‌، به‌ خصوص‌ براي‌ شالي‌، و براي‌ ساكنانش‌ زندگي‌ خوبي‌ فراهم‌ مي‌كرد. چشم‌اندازش‌ نيز افسون‌ كننده‌ است‌. در حالي‌ كه‌ جاي‌ جاي‌ دسته‌هاي‌ پراكنده‌ي‌ درختان‌ بر دشت‌ پوشيده‌ از كشتزار سايه‌ مي‌گسترد. تربيت‌ سيدارْتَهْ، كه‌ گويا شامل‌ خواندن‌ و نوشتن‌ نبود، موافق‌ سنّت‌ طبقه‌ي‌ بزرگان‌ هند باستان‌ بود. در شانزده‌ سالگي‌ ازدواج‌ كرد و در بيست‌ و نه‌ سالگي‌ صاحب‌ پسري‌ به‌ نام‌ راهولَه‌ (11) شد. در همان‌ سال‌ حالش‌ از بنياد دگرگون‌ شد كه‌ او خود بعدها آن‌ را براي‌ رهروانش‌ چنين‌ باز مي‌گويد:

« پيش‌ از اين‌ من‌ نيز، كه‌ خود دستخوش‌ تولد بودم‌، چيزي‌ را مي‌جستم‌ كه‌ « آن‌ نيز خود » دستخوش‌ تولد، دستخوش‌ پيري‌، و بيماري‌، مرگ‌، اندوه‌، و آلودگي‌ بود، درست‌ چيزي‌ را مي‌جستم‌ كه‌ خود دستخوش‌ « اين‌ چيزها » بود. سپس‌… دريافتم‌ كه‌ من‌…، كه‌ دستخوش‌ « اين‌ چيزها » هستم‌ چرا « بايد » درست‌ چيزي‌ را جستجو كنم‌ كه‌ آن‌ نيز خود دستخوش‌ « اين‌ چيزها » است‌؟ آيا من‌، پس‌ از آنكه‌ رنج‌ را در تولد « و چيزهاي‌ ديگر» شناختم‌، نبايد (چيزي‌ را) جستجو كنم‌ كه‌ زاييده‌ نشده‌، بدون‌ پيري‌، بدون‌ بيماري‌، بي‌مرگ‌، بي‌اندوه‌، نيالوده‌، و بي‌برتر است‌، « يعني‌ » «نيروانه‌» را؟ اندكي‌ پس‌ از آن‌، « من‌ كه‌ جوان‌ بودم‌ » ، موي‌ سر و ريشم‌ را ستردم‌ (و) جامه‌هاي‌ زرد پوشيدم‌، و به‌ خلاف‌ رضاي‌ پدر و مادر اشكبارم‌، از خانه‌ به‌ بي‌خانگي‌ رفتم‌». ( M 26، I ص‌163) همچنين‌ مي‌گويد كه‌ شاگرد آموزگاري‌ شد. چيزي‌ نگذشت‌ كه‌ تعليم‌ اومه‌ را فهميد، اما دريافت‌ كه‌ اين‌ تعليم‌ او را به‌ رهايي‌ نمي‌برد. با آموزگار دومش‌ نيز چنين‌ تجربه‌اي‌ داشت‌. پس‌، از او نيز رو گرداند و پرسه‌ گردي‌ آغاز كرد. (شومان‌، آيين‌ بودا، 1375، ص‌ 15).

دوران‌ رياضت‌ :

سيدارْتَه‌ در جريان‌ پرسه‌گردي‌، جايي‌ يافت‌ در خور رياضت‌ كشيدن‌. آنجا، اقامت‌ كرد تا به‌ رياضتي‌ بسيار سخت‌ تن‌ در دهد. شش‌ سال‌ رياضت‌ كشيد، به‌ تمرينهاي‌ دشوار تنفس‌ دست‌ زد و به‌ بادامي‌ بساخت‌. پنج‌ مرتاض‌ بر او گرد آمدند به‌ اين‌ اميد كه‌ «چون‌ گوتَمَه‌ «حقيقت‌» (ذمّه‌) را يافت‌، برايشان‌ روشن‌ خواهد كرد» ( M 36 ، I ص‌247) سيدارْتَه‌ چون‌ دريافت‌ كه‌ از اين‌ خودآزاري‌ راهي‌ به‌ رهايي‌ نمي‌برد، از رياضت‌ دست‌ كشيد و بار ديگر غذاي‌ مناسبي‌ خورد. پس‌، آن‌ پنج‌ مرتاض‌، مرتدش‌ خواندند و تركش‌ كردند.

   زير درخت‌ سپيداري‌ نشست‌ و از روي‌ روش‌ به‌ تفكر پرداخت‌، و با چشم‌ جانش‌ در لابه‌لاي‌ سرشت‌ هستي‌ نگريست‌. زندگانيهاي‌ پيشينش‌ را به‌ ياد آورد، از ميان‌ قانون‌ دوباره‌ زاييده‌ شدن‌، كه‌ نتيجه‌ي‌ كَرْمَه‌ (12) هاست‌ – ديد و دريافت‌ كه‌ اين‌ رنج‌ است‌، اين‌ خاستگاه‌ رنج‌ است‌، اين‌ فرونشاندن‌ رنج‌ است‌ و اين‌ راه‌ فرونشاندن‌ رنج‌ است‌. او به‌ اين‌ بينش‌ رسيد كه‌:
«رهايي‌ من‌ ” از رنج‌ ” لرزش‌پذير نيست‌، اين‌ فرجامين‌ تولد است‌، ديگر ” براي‌ من‌ ” وجود دوباره‌اي‌ در كار نيست‌». (
M 26، I ص‌ 167) درآن‌لحظه‌، كه‌ بنابر سنّت‌ شب‌ چهاردهم‌ ماه‌ وِيساكَهْي‌ (13) سال‌ 528 پيش‌ از ميلاد بود، سيدارْتَه‌ گوتمه‌ به‌ روشني‌، (14) يعني‌ به‌ اشراق‌، رسيد و بودا، يعني‌ روشن‌ و بيدار شد. در آن‌ زمان‌ سي‌وپنج‌ ساله‌بود. (شومان‌، آيين‌بودا، 1375،ص‌17)

اشراق‌ بودا؛ افسانه‌ يا واقعيت‌؟

گاهي‌ گفته‌اند كه‌ اين‌ روشني‌ يا اشراق‌ بودا يك‌ افسانه‌ي‌ ادبي‌ است‌، چون‌ نشان‌ بسياري‌ از تعليمات‌ او را مي‌توان‌ در انديشه‌هاي‌ پيش‌ از بودايي‌ يافت‌، به‌ ويژه‌ در «اُپه‌نيشَدْها». (15) اين‌ اگرچه‌ درست‌ است‌، اما در واقع‌ دليل‌ به‌ حساب‌ نمي‌آيد. «روشني‌» بودا تجربه‌اي‌ بود كه‌ در آن‌ عناصر پذيرفته‌ شده‌ي‌ انديشه‌ و اعتقاداتي‌ كه‌ او به‌ آنها رسيده‌ بود، (چون‌ نظريه‌ي‌ نه‌ – خود، كه‌ شرح‌ كامل‌تر آن‌ خواهد آمد) (16) ناگهان‌ در يك‌ « نظام‌ » به‌ هم‌ پيوسته‌ تجلي‌ يافت‌. نگفته‌ نماند كه‌ اين‌ انديشه‌ها و اعتقادات‌ با فلسفه‌هاي‌ رايج‌ متناقض‌ بود.

   دانش‌ خودآموخته‌ و خود يافته‌ در او تبلور يافت‌، و رازهاي‌ حيات‌ را بر او آشكار كرد. در نتيجه‌، روشني‌ بودا نشانه‌ي‌ يكي‌ از لحظات‌ بزرگ‌ تاريخ‌ بشريت‌ است‌. (شومان‌، آيين‌ بودا، 1375، ص‌ 18)

روشني‌ يافته‌، به‌ سوي‌ مردم‌

بودا پس‌ از دست‌ يافتن‌ به‌ اشراق‌، بر آن‌ شد كه‌ آن‌ دانش‌ را تعليم‌ كند. پس‌ به‌ راه‌ افتاد تا به‌ گردشگاهي‌ در نزديكي‌ بنارس‌، (17) برود تا « دروازه‌ي‌ رهايي‌ » را به‌ روي‌ دوستان‌ پيشينش‌، يعني‌ آن‌ پنج‌ مرتاض‌، بگشايد. چون‌ ديدند مرتاضي‌ را كه‌ مرتد خوانده‌ بودند نزديك‌ مي‌شود، پيمان‌ بستند كه‌ از سلام‌ و احوال‌پرسي‌ با او رو بگردانند. ولي‌، يقينِ پرتوافشانِ رهايي‌ او بر آنان‌ چيره‌ شد، و پيمان‌ خود را شكستند. خوشامدش‌ گفتند، و بودا نخستين‌ گفتارش‌ را به‌ نام‌ گفتار به‌ گردش‌ درآوردن‌ گردونه‌ آيين‌ بر آنان‌ فرو خواند. (شومان‌، آيين‌ بودا، 1375، ص‌ 18). بودا در خطبه‌ خود چنين‌ گفت‌:

« آنكه‌ به‌ كمال‌ رسيده‌ است‌ اي‌ راهبان‌ آنكه‌ مقدس‌ و ممتاز است‌ بوداست‌. گوشهاي‌ خود را باز كنيد اي‌ راهبان‌! چون‌ راه‌ گريز از مرگ‌ يافت‌ شده‌ است‌».

   اين‌ نخستين‌ بار بود كه‌ او براي‌ جمعي‌ اندر يافتِ خود را از حقيقت‌ رنج‌ و تربيت‌ خود، چون‌ راه‌ رهايي‌ از دو كرانه‌ي‌ خودآزاري‌ و شهوتراني‌، باز مي ‌گفت‌. راه‌ ميانه‌اي‌ كه‌ او روشن‌شدگي‌ كرد بي‌درنگ‌ فهميده‌ شد. همان‌ دم‌ پنج‌ مرتاض‌، آيين‌ (18) را پذيرفتند و نخستين‌ شاگردان‌ رهرو بودا شدند، و ديري‌ نپاييد كه‌ از ارهت‌ (19) ها، يعني‌ از « مردان‌ كامل‌ و تمام‌» گشتند.
دراينجا ذكر اين‌ نكته‌ بي‌مناسبت‌ نيست‌ كه‌ كلماتي‌ چون‌ رهرو و انجمن‌ را نبايد در معناي‌ مسيحي‌ آنها فهميد. (20) اگرچه‌ رهروان‌ بودايي‌ با آن‌ سر تراشيده‌ و خرقه‌هاي‌ زرد، و رعايت‌ آداب‌ خاص‌ سلوك‌، ديگرند و مردم‌ دنيا ديگر، اما با اين‌ همه‌ تمام‌ عمر را به‌ زندگاني‌ در دير سپري‌ نمي‌كرده‌اند. براي‌ ورود به‌ انجمن‌ رهروان‌، آدابي‌ هست‌ و همچنين‌ يك‌ دوره‌ي‌ درازمدت‌ شاگردي‌. ولي‌ براي‌ ترك‌ انجمن‌ همان‌ بيرون‌ كردن‌ خرقه‌ از تن‌ كافي‌ است‌.

    اتفاقاً، پذيرفته‌ شدن‌ به‌ انجمن‌ به‌ هيچ‌ وجه‌ شرط‌ كافي‌ رسيدن‌ به‌ مقصد نيست‌، فقط‌ راه‌ رهايي‌ را آسان‌ مي‌كند. در «كانون‌ پالي‌» سخن‌ از بيست‌ «پيش‌نشين‌» (21) رفته‌ است‌ كه‌ بي‌آنكه‌ جامه‌ي‌ رهروي‌ در بر كنند به‌ ارهتي‌ رسيده‌اند، كه‌ مقام‌ انسان‌ كامل‌ است‌.

    چند ماه‌ پس‌ از بنياد نهادن‌ انجمن‌، شماره‌ي‌ رهروان‌ به‌ شصت‌ تن‌ رسيد. در اين‌ هنگام‌ بودا رهروان‌ را فرا خواند و آنان‌ را بر آن‌ داشت‌ كه‌ به‌ اين‌ سو و آن‌ سو بروند و آيين‌ را تعليم‌ دهند و مردمان‌ را به‌ در پيش‌ گرفتن‌ زندگاني‌ پاك‌ بخوانند.
گفتني‌ است‌ كه‌ از روي‌ تعليم‌ بودا نمي‌شود توفيق‌ تبليغي‌ فراوان‌ او را توضيح‌ داد. خود بودا، آيين‌ را « ژرف‌، دشوارياب‌، دشوارفهم‌، واقعي‌، برترين‌، براي‌ منطق‌ محض‌ دست‌ نيافتني‌، باريك‌، فهميدني‌ فقط‌ براي‌ آموختگان‌ » دانسته‌ است‌. روش‌ علمي‌ عقلي‌ آن‌ از هر گونه‌ زياده‌ روي‌ مي‌پرهيزد، رها كردن‌ رسوم‌ و آدابي‌ كه‌ در آن‌ آمده‌، رهايي‌ از سلطه‌ي‌ آدابي‌ است‌ كه‌ قلمرو و نا نداني‌ برهمنان‌ لافزن‌ بوده‌ است‌. (22) (شومان‌، آيين‌ بودا، 1375، ص‌ 20)

 منش‌ بودا

 منابع‌ پالي‌ تصوير بسيار روشني‌ از منش‌ بودا به‌ دست‌ داده‌اند. رهنمون‌ رفتارش‌ يقين‌ او بود به‌ آزاد بودنش‌، و نيز خوي‌ نظاره‌گر و دل نمودگيش‌ به‌ همه‌ي‌ بشريت‌. تصويري‌ فشرده‌ از منش‌ بودا را در زير ارائه‌ مي‌نماييم‌:

1 ـ اعتماد به‌ نفس‌ بودا نتيجه‌ي‌ آزادي‌ او بود و اين‌ در لحظه‌ي‌ پس‌ از روشن‌شدگيش‌، آنگاه‌ كه‌ پنج‌ مرتاض‌ را مي‌بيند و بينش هايش‌ را به‌ آنان‌ روشن‌شدگي‌ مي‌كند، آشكار مي‌شود. چون‌ آنها نتوانستند از سلام‌ كردن‌ به‌ او رو بگردانند، نامش‌ را گفتند و او را « دوست ‌» خواندند. ولي‌ گوتمه‌ به‌ اين‌ خطاب‌ اعتراض‌ كرد:

   اي‌ رهروان‌، چنين‌ رفته‌ (23) را به‌ نام‌ و به‌ عنوانِ « دوست‌» مخوانيد! اي‌ رهروان‌، چنين‌ رفته‌، روشني‌ يافته‌ي‌ كامل‌، (24) ارهت‌ است‌. ( M 26 I ص‌ 171)

2 – بودا، روشني‌ يافته‌ و آزاد، خود را يكسره‌ از هر موجود آزادي‌ نيافته‌ متفاوت‌ مي‌داند. يك‌ بار برهمني‌ از او پرسيد كه‌ آيا او يكي‌ از خدايان‌ است‌ يا موجودي‌ آسماني‌ است‌، روح‌ است‌ يا انسان‌. او به‌ همه‌ي‌ اين‌ امكانات‌ پاسخ‌ منفي‌ داد. او از نقصهايي‌، كه‌ انسان‌ به‌ اعتبار آنها در هر يك‌ از اين‌ جدولها جا مي‌گيرد، پاك‌ بود؛ او بودا بود. با يك‌ چنين‌ خودآگاهي‌ شايسته‌ي‌ تحسين‌ است‌ كه‌ او آيينش‌ را، كه‌ مي‌تواند انسان‌ را به‌ چنان‌ درجه‌اي‌ برساند، به‌ طريق‌ عقيدتي‌ و جزمي‌ عرضه‌ نكرد، برعكس‌، سخت‌ بر آن‌ بود كه‌ هيچ‌ تعليمي‌ هرگز نبايد به‌ نيروي‌ سنّت‌، به‌ اعتبار نوشته‌ شدن‌ در كتابهاي‌ مقدس‌، به‌ اعتبار هماهنگ‌ بودن‌ با نظرهاي‌ خود فرد، يا به‌ سبب‌ اعتماد به‌ يك‌ مرجع‌ پذيرفته‌ شود. فقط‌ وقتي‌ بايد آن‌ را پذيرفت‌ كه‌ آن‌ را درست‌ دانسته‌ باشيم‌. ( A 3، 65، 3 I ص‌ 189)

3- بودا هيچ‌گاه‌ كسي‌ را مجبور به‌ پذيرفتن‌ آيين‌ خود نكرد، و حتي‌ هشدار مي‌داد كه‌ با تغيير شتابزده‌ كيش‌ مخالف‌ است‌. (25) وقتي‌ كه‌ سپهدار سيهه‌ (26) – كه‌ از معتقدان‌ كيش‌ جين‌ (27) بود – پس‌ از گفتگويي‌ با استاد خواست‌ پيرو او شود، پند استاد به‌ او اين‌ بود كه‌ در اين‌ باره‌ بيشتر انديشه‌ كند. وقتي‌ سيهه‌ خواهش‌ خود را براي‌ گرويدن‌ به‌ آيين‌ او تكرار كرد، بودا به‌ او گفت‌ كه‌ از خيرات‌ به‌ رهروان‌ جين‌ دريغ‌ نكند. ( MV 6، 31، 10 به‌ بعد، IVin ص‌ 236)

4-  بودا، در برانگيختن‌ مردم‌ دم‌ سخت‌ گرمي‌ داشته‌ است‌. براي‌ جانهاي‌ ساده‌انديش‌، از كردارهاي‌ نيك‌، كه‌ به‌ دوباره‌ زاييده‌ شدن‌ در آسمانها مي‌انجامد، به‌ زباني‌ ساده‌ سخن‌ مي‌گفت‌. در چنين‌ گفتارهايي‌ رايج‌ترين‌ شيوه‌ي‌ بيان‌، برابر نهادن‌ اضداد است‌: برابر نهادن‌ مرد ناكامل‌ و كامل‌، بدانديش‌ و پرهيزگار، راحت‌ دنيايي‌ و آرامش‌ رستگاري‌، و مانند اينها. (ع‌. پاشايي‌، راه‌ آيين‌، نگاه‌ معاصر، 1380، ص‌ 29)

 لحن‌ بودا

گفتگوهايي‌ كه‌ استاد با برهمنان‌ و پيروان‌ كيش‌ جين‌ داشته‌ از گيرايي‌ معنوي‌ خاصي‌ برخوردار است‌. اينها گواه‌ نرمخويي‌ معنوي‌ هر دو جانب‌ است‌ و گهگاه‌ بودا به‌ گونه‌اي‌ ريشخندآميز سخن‌ مي‌گويد. در مَجّمَه‌ نِكايه‌ آمده‌ است‌ كه‌ بودا با رهروانش‌ از گفتگويي‌ سخن‌ مي‌گويد كه‌ با چند تن‌ از پيروان‌ كيش‌ جين‌ در زمينه‌ي‌ رياضت‌كشي‌ داشته‌ است‌. او با لبخند يادآور مي‌شود كه‌ رهروان‌ جين‌ كه‌ امروز از تحمل‌ عذاب‌ رنج‌ مي‌برند، بايد در زندگاني‌ پيشين‌ خود، فرومايگاني‌ بوده‌ باشند كه‌ از نظر كرمه‌ (28) اي‌ سزاوار چنين‌ عذابهايي‌ شده‌اند.

   اما، اگر بر اين‌ پندار مي‌بوديم‌ كه‌ جهان‌ را آفريدگاري‌ ساخته‌ يا خود به‌ تصادف‌ پيدا شده‌، آنگاه‌ درست‌ چنين‌ مي‌بود كه‌ جينها مخلوق‌ آفريدگاري‌ بدانديش‌ باشند يا ساخته‌ي‌ پيشامدي‌ نامطلوب‌ كه‌ به‌ تصادف‌ رخ‌ داده‌ است‌. ( M 1 III ص‌ 222) (29)
بودا هر گاه‌ كه‌ در گفتگويي‌ شركت‌ مي‌جست‌ با يكساندلي‌ و واقع‌بيني‌ خود ممتاز بود، رهروِ جين‌، سَچَّكه‌ اگي‌وِسّانه‌، (30) كه‌ به‌ مجادله‌گر تيزهوش‌ معروف‌ بود، در پايان‌ گفتار ستيزه‌آميزي‌ بودا را ستود چون‌ كه‌ « رنگ‌ چهره‌اش‌ روشن‌ مانده‌ بود». استادان‌ ديگر به‌ هنگام‌ يك‌ چنين‌ گفتگويي‌ از كوره‌ در مي‌رفتند و سعي‌ مي‌كردند كه‌ دروغ‌ ببافند يا از موضوع‌ طفره‌ بروند (
M 36 I ص‌250). بدين‌ گونه‌ گوتمه‌ را چنين‌ وصف‌ كرده‌اند كه‌: مردي‌ است‌ كه‌ به‌ خوي‌ خود چيره‌ است‌ و سرخ‌ نمي‌شود. (شومان‌، آيين‌ بودا، 1375، ص‌ 24)

بودا در ميان‌ پيش‌نشينان‌ و رهروان‌ (31)

 بودا روزها را چگونه‌ مي‌گذراند؟ او از رهروان‌ پرسه‌گردي‌ بود كه‌ در هند فراوانند، و به‌جز اين‌ هشت‌ چيز مجاز ديگر چيزي‌ ندارند: سه‌ جامه‌، كشكول‌ يا كاسه‌ي‌ گدايي‌، يك‌ استره‌، يك‌ سوزن‌، يك‌ شال‌ كمر، و يك‌ صافي‌ براي‌ صاف‌ كردن‌ آب‌. پگاهان‌ خاموش‌ از در خانه‌اي‌ به‌ خانه‌ي‌ ديگر مي‌رفت‌ و قوت‌ مجاز آن‌ روز را جمع‌ مي‌كرد؛ آنگاه‌، پس‌ از خوردن‌ مختصر ناشتايي‌، او و رهروان‌ همراهش‌ به‌ گشت‌ و گذار ادامه‌ مي‌دادند. وقتي‌ به‌ مردم‌ بلند انديش‌ مي ‌رسيدند، مي ‌ايستاد و به‌ پرسشهايشان‌ پاسخ‌ مي‌گفت‌ و آيين‌ را برايشان‌ توضيح‌ مي‌داد. پيش‌ از آنكه‌ خورشيد به‌ سمت‌الرأس‌ برسد، در جاي‌ دلگشايي‌ استراحت‌ مي‌كردند و بازمانده‌ي‌ غذاي‌ دريوزگي‌ را مي‌خوردند. بعد از ناهار و عصر به‌ سير آرام‌ در عوالم‌ دروني‌ و تعليم‌ رهروان‌ مي‌گذشت‌. اغلب‌ آدم‌ خيّري‌ بودا و رهروان‌ را به‌ ناهاري‌ يا شامي‌ و بيتوته‌اي‌ دعوت‌ مي‌كرد و او مي‌پذيرفت‌.

   توفيق‌ تبليغي‌ بودا در خانواده‌اش‌ متوقف‌ نشد. پسرش‌ راهوله‌، برادر ناتنيش‌ ننده‌، (32) برادرزاده‌اش‌ آننده‌ (33) و خويشان‌ دورترش‌، چون‌ انورودّه‌، (34) بهدّيه‌، (35) و ديودتّه‌ (36) تصميم‌ گرفتند كه‌ جامه‌ي‌ رهروي‌ در بر كنند، و پدر و همسر پيشينش‌ هم‌ از « پيش‌نشينان‌» شدند. بودا پس‌ از ترديد بسيار به‌ نا مادريش‌، مَهاپَجاپَتي‌، (كه‌ بارها از او طلب‌ رهروي‌ كرده‌ بود)، اجازه‌ داد كه‌ رهرو شود و « انجمن‌ زنان‌ رهرو» را بنياد نهد.

   براي‌ خواننده‌ي‌ « كانون‌ پالي ‌» چند تن‌ از پيرامونيان‌ بودا رنگ‌ و بوي‌ خاصي‌ مي‌يابند. شاگردان‌ اصلي‌ او ساري‌ پوتَّه‌ – مردي‌ پرخرد – و مُگُل‌ لانَه‌، كه‌ مي‌گويند نيروهاي‌ جادوي‌ داشت‌، هر دو پيش‌ از بودا درگذشتند و سوخته‌ مانده‌هايشان‌ را در سانچي‌ به‌ خاك‌ سپردند. سوبوتي‌ استاد نگرش‌ بود، و مهاكسَّپه‌ در اعمال‌ مرتاضانه‌ ممتاز بود. هم‌ او بود كه‌ پس‌ از مرگ‌ بودا نخستين‌ شورا را رهبري‌ كرد.

   در ميان‌ پيش‌نشينان‌ كساني‌ بودند كه‌ از ديگران‌ متمايز بودند. تاجر ثروتمند سودّته‌ «اناتپندكه‌» (37) دير جيته‌وته‌ (38) را در ساوتي‌ به‌ انجمن‌ بخشيد. بانو وساكا (39) دير پوبارامه‌ (40) را در همان‌ شهر به‌ انجمن‌ بخشيد.

 بودا و شاهان‌

فرمانرواي‌ كشور، انجمن‌ رهروان‌ پرسه‌گرد را كه‌ از طبقات‌ گوناگون‌ مردم‌ پيرواني‌ را به‌ خود مي‌كشد، يك‌ عامل‌ سياسي‌ ممكن‌ مي‌داند، و اين‌ را مي‌توان‌ فهميد. فرمانروايان‌ كسله‌ و مگده‌، پسيندي‌ (41) و بم ‌بساره‌ شاه‌ (كه‌ از طريق‌ ازدواج‌ قوم‌ و خويش‌ شده‌ بودند)، عقيده‌ي‌ موافقي‌ درباره‌ي‌ بودا داشتند، كه‌ يقيناً كم‌ ارزش‌تر از عقيده‌ي‌ ديگران‌ نبود، چون‌ به‌ بي‌آزاري‌ سياسي‌ آيين‌ او پي‌ برده‌ بودند. استاد با هر دو شاه‌ دوست‌ بود و آن‌ دو بيش‌ از يك‌ بار به‌ ديدنش‌ آمدند تا درباره‌ي‌ آيين‌ مشورت‌ كنند يا تعليم‌ بگيرند. چنان‌ كه‌ پيش‌ از اين‌ گفته‌ شد، انجمن‌ در ساوتي‌ – پايتخت‌ كسله‌ – و در راجه‌گهه‌ – پايتخت‌ مگده‌ – ديرهايي‌ داشت‌. در اينكه‌ نيكخواهي‌ اين‌ دو فرمانروا در گسترش‌ آيين‌ بودا مؤثر بود ترديد نمي‌توان‌ كرد.

    همچنين‌ تاجران‌ هندي‌ كه‌ از يك‌ دين‌ شكيبا، كه‌ محدوديتهاي‌ كاست‌ را نديده‌ مي‌گيرد استقبال‌ كردند، و به‌ گسترش‌ آيين‌ بسي‌ ياري‌ كرده‌اند. ولي‌، آيين‌ بودا فقط‌ 250 سال‌ بعد يك‌ دين‌ جهاني‌ شد، يعني‌ وقتي‌ كه‌ آشوكه‌ امپراطور دودمان‌ موريه‌ (42) كه‌ در حدود اواسط‌ قرن‌ سوم‌ پيش‌ از ميلاد در هند فرمانروايي‌ داشت‌ هم‌ به‌ همه‌ي‌ بخشهاي‌ كشورش‌، و هم‌ به‌ كشورهاي‌ همسايه‌ مبلغاني‌ فرستاد.

طرح‌ ترور بودا

 چيزي‌ نمانده‌ بود كه‌ بودا در سال‌ 492 يا 491 پ‌. م‌. كشته‌ شود. ديودته‌ي‌ رهرو كه‌ پسرکاکا (عمو ) و داماد بودا بود پيشنهاد كرد كه‌ چون‌ بودا سالخورده‌ است‌ به‌ استراحت‌ بپردازد و رهبري‌ انجمن‌ را به‌ او بسپارد. و استاد چون‌ نظر او را رد كرد، ديودته‌ به‌ شاهزاده‌ اجاته‌ ستو، (43) پسر پادشاه‌ مگده‌، رو آورد. اين‌ شاهزاده‌ دوستي‌ پدرش‌ را با بوداي‌ صلح‌دوست‌ سدّ راه‌ نقشه‌ي‌ فتوحاتش‌ مي‌دانست‌. ديودته‌ توانست‌ اجاته‌ستو را به‌ كشتن‌ بودا برانگيزد. سربازي‌ را براي‌ كشتن‌ بودا فرستادند، كه‌ چون‌ با استاد روبه ‌رو شد نتوانست‌ فرمان‌ را به‌ انجام‌ رساند. به‌ پاي‌ او افتاد، مأموريتش‌ را فاش‌ كرد، و چنان‌ كه‌ در اين‌ داستان‌ آمده‌، به‌ آيين‌ بودا سر سپرد. ( CV ، 7، 3، 7-6)

   كوشش‌ دوم‌ در كشتن‌ بودا نيز به‌ شكست‌ انجاميد و سومين‌ بار، فيل‌ ديوانه‌اي‌ را به‌ سوي‌ او رها كردند. بودا مهرش‌ (44) را به‌ سوي‌ حيوان‌ تابانيد و او را آرام‌ كرد و از آسيب‌ رست‌. ( CV ، 7، 3، II -12) ديودته‌ چون‌ آرزوي‌ رهبري‌ « انجمن ‌» به‌ دلش‌ ماند، خود انجمني‌ با قوانين‌ سخت‌تر بنياد نهاد. بودا بيهوده‌ كوشيده‌ بود كه‌ با يادآوري‌ اين‌ نكته‌ كه‌ كارهاي‌ مرتاضانه‌ براي‌ رهايي‌ سودي‌ ندارد او را بر آن‌ دارد كه‌ دست‌ از اين‌ خيال‌ بردارد. چيزي‌ نگذشت‌ كه‌ انجمن‌ ديودته‌ برچيده‌ شد. (شومان‌، 1375، صص‌ 27-13)

مرگ‌ بودا

بودا در هشتاد سالگي‌ درگذشت‌. مي‌گويند هنگامي‌ كه‌ « بودا» متوجه‌ شد كه‌ وقت‌ وداع‌ و پيوستن‌ به‌ « نيروانه ‌» فرا رسيده‌ است‌، به‌ مريد نزديك‌ خود « آننده‌ » كه‌ از شنيدن‌ اين‌ خبر سخت‌ اندوهگين‌ و پريشان‌ شده‌ بود مي‌گويد: « در حالي‌ كه‌ گروهي‌ از مريداني‌ كه‌ هنوز به‌ زندگي‌ دنيوي‌ دلبستگي‌ دارند از شنيدن‌ اين‌ خبر اندوهگين‌ شده‌ و خواهند گفت‌: « چه‌ زود چشم‌ جهان‌ درمي‌گذرد، گروه‌ ديگر كه‌ بر خود تسلط‌ يافته‌اند و به‌ راستي‌ مي‌دانند كه‌ جمله‌ي‌ عناصر ناپايدار و زود گذرند و نطفه‌هاي‌ نابودي‌ خويش‌ را در بردارند، خاطره‌ي‌ مرا محترم‌ خواهند شمرد و زندگي‌ خود را با راهي‌ كه‌ من‌ آموخته‌ام‌ تطبيق‌ خواهند داد.(شايگان‌، 1375، ص‌ 139) وقتي‌ كه‌ آننده‌ به‌ گريه‌ افتاد، استاد او را چنين‌ دلداري‌ داد:

    آننده‌، بس‌ كن‌، غم‌ مخور، زاري‌ مكن‌. مگر من‌ هميشه‌ نمي‌گفته‌ام‌ كه‌ همه‌ي‌ چيزهاي‌ عزيز و خوشايند دستخوش‌ دگرگوني‌، از ميان‌ رفتن‌، و ناپايندگي‌ است‌؟ پس‌، اينجا چگونه‌ مي‌تواند چنين‌ نباشد؟ چيزي‌ كه‌ زاييده‌ شده‌، به‌ هستي‌ آمده‌، ساخته‌ شده‌ و دستخوش‌ زوال‌ است‌، ناممكن‌ است‌ كه‌ از ميان‌ نرود. ( D 16، 5، 14 II ص‌144) آننده‌ از بودا پرسيد با جسد او چه‌ بايد بكنند. او به‌ آننده‌ گفت‌ كه‌ آنان‌ نبايد خود را مشغول‌ جسد او كنند؛ بلكه‌ بايد به‌ رشد معنوي‌ خود عشق‌ ورزند. او گفت‌ پيروان‌ عادي‌، خود را با جسد مشغول‌ مي ‌كنند. (رينولدز، 1379، ص‌ 181). بودا آخرين‌ بار به‌ رهروانش‌ چنين‌ پند داد: « اكنون‌، اي‌ رهروان‌، پندتان‌ مي‌دهم‌: چيزهاي‌ ساخته‌ شده‌ دستخوش‌ زوالند، بيدار و هشيار كوشش‌ كنيد!». اينها آخرين‌ سخنان‌ بودا بود. اندكي‌ پس‌ از آن‌ به‌ حال‌ اغما افتاد – كه‌ در گفتار پري‌ نيروانه‌ي‌ بزرگ‌ آن‌ را يك‌ حالت‌ نگرش‌ وصف‌ كرده‌اند – و از اين‌ حال‌ به‌ پَري‌ نيروانه‌ رفت‌، كه‌ حالت‌ رهايي‌ از رنج‌ پس‌ از رها كردن‌ تن‌ است‌.

   سالِ درگذشت‌ بودا 483 سال‌ پيش‌ از ميلاد مسيح‌ بود. يونان‌ در اين‌ سال‌ با ايران‌ مي‌جنگيد (كه‌ سه‌ سال‌ بعد فتح‌ دريايي‌ تميستُكل‌ (45) در سالاميس‌ به‌ آن‌ پايان‌ داد)، در حالي‌ كه‌ هراكليت‌، پارمنيد و آشيل‌ (46) (در يونان‌) و كنفوسيوس‌ در چين‌ زنده‌ بودند. جسد بودا را يك‌ هفته‌ پس‌ از درگذشتش‌ سوزاندند. خاكسترش‌ را ميان‌ هفت‌ خاندان‌ از دودمان‌ بزرگان‌ هند، و نيز برهمني‌ كه‌ اين‌ آداب‌ را انجام‌ داده‌ بود، قسمت‌ كردند. از خاكستر او به‌ يكي‌ از خاندانهاي‌ بزرگ‌ ديگر نيز رسيد، و دونه‌ي‌ (47) برهمن‌، كه‌ مراسم‌ مرده‌ سوزان‌ را انجام‌ داده‌ بود، ظرفي‌ را كه‌ در آن‌ خاكستر مرده‌ را جمع‌ كرده‌ بودند گرفت‌. همه‌ي‌ گيرندگان‌ اين‌ خاكسترها سهم‌ خود را در گورْ تپه‌ها، يعني‌ در توپه‌ يا استوپه‌ها (48) جاي‌ دادند.

   در 1898 توپه‌اي‌ در پيپراوا، (49) نزديك‌ شهر زادگاه‌ بودا كشف‌ و گشوده‌ شد كه‌ به‌ احتمال‌ خانواده‌ي‌ بودا آن‌ را روي‌ سهم‌ خود از خاكستر بودا ساخته‌ بوده‌اند. سه‌ متر پايين‌تر از رأس‌ تپه‌، كوزه‌ي‌ كوچكي‌ با چند هديه‌ يافتند، و پنج‌ متر و نيم‌ پايين‌تر از آن‌ يك‌ صندوق‌ سنگي‌ يافتند كه‌ پنج‌ ظرف‌ در آن‌ بود. (50) يكي‌ از اينها، كوزه‌اي‌ بود كه‌ از سنگ‌ صابوني‌ (51) ساخته‌ بودند، و بر آن‌ به‌ خط‌ براهمي‌، (52) و زبان‌ ماگدي‌ نوشته‌ بودند:

   اين‌ كوزه‌ي‌ خاكستر بوداي‌ والا از (طايفه‌ي‌) سكيه‌ هديه‌ است‌ از سوكيتي‌ (53) و برادران‌ و خواهران‌، پسران‌ و همسرانشان‌.
در 1958 يادگارهاي‌ بيشتري‌ از خاكستر بودا، در منطقه‌ي‌ شهر قبلي‌ ويسالي‌ يافتند. در اينجا در توپه‌اي‌، تغار كوچك‌ درداري‌ كشف‌ كردند، كه‌ باقيمانده‌هاي‌ استخوان‌، خاكستر و هديه‌ در آن‌ بود فرض‌ اين‌ است‌ كه‌ اين‌ سهم‌ يادگاري‌ سوخته‌ي‌ جسد بوده‌ است‌ كه‌ پس‌ از سوزاندن‌ جسد به‌ خاندان‌ اشرافي‌ لچهاوي‌، (54) كه‌ پايتختشان‌ ويسالي‌ بود، رسيده‌ است‌. (55) (شومان‌، آيين‌ بودا، ص‌ 26) ./    ادامه دارد….

پي‌نوشتهای 2

مقدمه :(* ) دکتور كوسه ئي موريموتو، ،  راهب اعظم معبد« تودائي جي» ، متولد 1934در جاپان است. وي در سال 1975 از دپارتمنت تاريخ دانشگاه كيوتو فارغ التحصيل شده و از سال 1960 تا 1962 در دانشگاه قاهره به تحصيل در علوم اسلامي پرداخته است.

1. Siddhatta Gotama
2.
Lao – tse
3.
soka َ A در 269 پ‌. م‌ تنها فرمانرواي‌ هند بود، در 265 پ‌. م‌ تاجگذاري‌ كرد و در 232 پ‌. م‌ درگذشت‌.

4. كتابهاي‌ كانون‌ پالي‌ بعداً مشروحاً معرفي‌ خواهند شد.
5.
Tusita
6.
Kapilavatttu
7.
Suddhodana
8.
Mah – apaj – apati
9.
R – aja
10.
Kosala
11.
R – ahula
12.
Kamma كردار
13.
aka – Ves : فروردين‌ ( حمل ) و ارديبهشت‌ ( ثور ) .
14.
bodhi
15. استاد عسكري‌ پاشايي‌ معتقدند كه‌ اين‌ سخن‌ كه‌ انديشه‌ي‌ بودا تحت‌ تأثير اُپه‌نيشَدْهاست‌، نه‌ سخني‌ نو است‌ و نه‌ بنيادي‌ قطعي‌ دارد. نگ‌: ع‌. پاشايي‌، تاريخ‌ آيين‌ بودا، تهران‌، نگاه‌ معاصر، 1382، ص‌ 42-35.
16.
an – atta
17.
Benares
18.
Dhamma
19.
arahat
20. رهرو (
bhikkhu ) و انجمن‌ ( sangha ) را معمولاً در كتابهاي‌ انگليسي‌ به‌ ترتيب‌ به‌ monk (راهب‌) و order ترجمه‌ مي‌كنند كه‌ هر دو از مفهومهاي‌ دين‌ يا روحانيت‌ مسيحي‌ نيز هستند.
21.
asaka – up (پيش‌نشين‌)، آن‌ دسته‌ از بودايياني‌ كه‌ « رهرو» نبودند و به‌ « انجمن‌ » نمي ‌پيوستند.
22. شرح‌ شرايط‌ ديني‌ و فكري‌ زمان‌ ظهور بودا بعداً خواهد آمد.
23. لقب‌ چنين‌ رفته‌ (
agata – Tath ) را بعدها در زمينه‌ هايي‌ نيز به‌ كار برده‌اند كه‌ بي‌معناست‌. در اين‌ موارد، اين‌ كلمه‌ را بايد «آن‌ كامل‌» يا « انسان‌ كامل ‌» ترجمه‌ كرد.
24.
asambuddha – . samm
25. اين‌ تساهل‌ بودا، ظاهراً هميشه‌ مورد عمل‌ رهروان‌ او نبوده‌ است‌. نمونه‌اش‌ جنگهاي‌ داخلي‌ سريلانكاست‌. (نگ‌: هوكينز، برادلي‌، آيين‌ بودا، ترجمه‌ محمدرضا بديعي‌، تهران‌، اميركبير، 1380، ص‌ 168)
26.
Siha
27.
jain
28.
karma به‌ پالي‌ kamma در لغت‌ به‌ معناي‌ « كردار» است‌.
29. خوب‌ است‌ كه‌ نظر جينها را از زبان‌ خود بودا بشنويم‌: «… برخي‌ از استادان‌ دين‌ (يا، سمنه‌ – برهمنها) هستند كه‌ چنين‌ عقيده‌ و نظري‌ دارند كه‌ « هر چه‌ شخص‌ تجربه‌ مي‌كند… همه‌ نتيجه‌ي‌ كرداري‌ است‌ كه‌ پيش‌ از اين‌ كرده‌ است‌؛ ازاين‌رو اگر رياضت‌ بكشد با اين‌ قصد كه‌ به‌ كردارهاي‌ گذشته‌ پايان‌ دهد، با دست‌ نيازيدن‌ به‌ كردارهاي‌ تازه‌، ديگر (براي‌ او) انتقالِ (نتايج‌ كردار) در (زندگانيِ) آينده‌ وجود نخواهد داشت‌، و چون‌ انتقالي‌ نيست‌ در آينده‌ كردار از ميان‌ خواهد رفت‌؛ با از ميان‌ رفتن‌ كردار رنج‌ هم‌ از ميان‌ خواهد رفت‌؛ با از ميان‌ رفتن‌ درد و رنج‌، احساس‌ از ميان‌ خواهد رفت‌؛ با از ميان‌ رفتن‌ احساس‌ هر دردي‌ پايان‌ خواهد يافت‌. عقيده‌ي‌ نگنته‌ها (
Nigantha = جين‌) چنين‌ است‌…»
30. .
Saccaka Aggivessana
31. دوستداران‌ آيين‌، يعني‌ آنان‌ كه‌ به‌ بودا، به‌ آيين‌، و به‌ انجمن‌ پناه‌ مي‌برند، يعني‌ به ‌طور كلي‌ شاگردان‌ بودا، به‌ دو دسته‌ تقسيم‌ مي‌شوند، يا به‌ انجمن‌ مي‌پيوندند و رهرو مي‌شوند، اينان‌ از خانه‌ به‌ بيخانگي‌ مي‌روند، سر خود را مي‌تراشند و جامه‌ي‌ زرد دربرمي‌كنند؛ يا دوستدار بودا، آيين‌، و انجمن‌ هستند، ولي‌ ترك‌ خان‌ومان‌ نمي‌كنند اينان‌ را پيش‌نشين‌، يا اوپاسَكَه‌، مي‌گويند. پيش‌نشين‌ مي‌آيد و مي‌نشيند، آيين‌ را مي‌شنود، مي‌آموزد و به‌ خانه‌ي‌ خود باز مي‌گردد. از پيش‌نشينان‌ گَهَه‌پَتي‌ها- پدران‌ خانواده‌ – براي‌ خدماتي‌ كه‌ به‌ انجمن‌ رهروان‌ كرده‌اند معروف‌اند…
بودا وظايف‌ پيش‌نشينها را چنين‌ خلاصه‌ مي‌كند:
پيش‌نشين‌ نه‌ مي‌كشد، نه‌ سبب‌ كشته‌ شدن‌ موجود زنده‌ مي‌شود، با آناني‌ كه‌ مي‌كشند همداستاني‌ نمي‌كند، از آزار موجودات‌، خواه‌ توانا و خواه‌ ناتوان‌، پرهيز مي‌كند.
از هيچ‌جا چيزي‌ را كه‌ به‌ او نداده‌اند نمي‌گيرد، آن‌ را از ديگران‌ مي‌داند، كسي‌ را هم‌ به‌ گرفتن‌ آن‌ وا نمي‌دارد، با آناني‌ كه‌ آن‌ را برمي‌دارند همداستاني‌ نمي‌كند، او از هر گونه‌ دزدي‌ مي‌پرهيزد.
فرزانه‌ از زندگي‌ ناپاك‌ دوري‌ مي‌كند همچنان‌ كه‌ از توده‌اي‌ زغال‌ افروخته‌، اگر نمي‌تواند زندگي‌ پاكدامني‌ را زندگي‌ كند، نبايد گذاشت‌ كه‌ به‌ همسر ديگري‌ تجاوز كند.
نبايد با ديگري‌ در تالار دادگري‌ يا در تالار انجمن‌ دروغ‌ بگويد، نبايد كسي‌ را وادار به‌ دروغ‌گويي‌ كند، نبايد با دروغگو همداستاني‌ كند، بايد از ناحقيقت‌ روبگرداند.
پيش‌نشيني‌ كه‌ آيين‌ را تصديق‌ مي‌كند، نبايد نوشابه‌هاي‌ مستي‌آور بنوشد، نبايد كسي‌ را به‌ اين‌ كار وادارد، نبايد با ميخواران‌ همداستاني‌ كند. بايد بداند كه‌ اين‌ كار به‌ ديوانگي‌ مي‌كشد.
نادان‌ مست‌ خود گناه‌ مي‌كند و ديگران‌ را هم‌ به‌ مستي‌ مي‌كشد. او را از اين‌ گناه‌، از اين‌ ديوانگي‌، از اين‌ خوشي‌ ابلهانه‌ دور داريد.
او نمي‌كشد؛ تا چيزي‌ را كه‌ به‌ او نداده‌اند نمي‌گيرد؛ دروغ‌ نمي‌گويد؛ مست‌ نمي‌كند؛ از كامجويي‌ يا زنا خودداري‌ مي‌كند؛ در شب‌ غذاي‌ بي‌موقع‌ نمي‌خورد.
نه‌ به‌ خود حلقه‌ گل‌ مي‌آويزد، و نه‌ عطر مي‌زند؛ بر بستري‌ كه‌ روي‌ زمين‌ گسترده ‌اند مي‌خوابد. آنان‌ آنچه‌ را بوداي‌ غلبه‌كننده‌ي‌ بر درد آورده‌ اوپوسَته‌ي‌ هشتگانه‌ مي‌نامند.
او با دل‌ پر ايمان‌ در روزهاي‌ چهاردهم‌، يا پانزدهم‌، و هشتم‌ نيمه‌ي‌ هر ماه‌ او پوسته‌ را انجام‌ مي‌دهد و چهارده‌ روز مخصوص‌ را كه‌ هشت‌ بخش‌ دارد به‌ جا مي‌آورد.
مرد دانا بامداد، با دلي‌ پر ايمان‌ با خوراك‌ و نوشيدني‌ انجمن‌ رهروان‌ را شاد مي‌كند، به‌ اندازه‌ي‌ توانايي‌ خود ياري‌ مي‌كند.
پنج‌ پيشه‌ هست‌ كه‌ پيش‌نشين‌ نبايد آنها را در پيش‌ گيرد: شمشيرفروشي‌، فروختن‌ موجودات‌ زنده‌، گوشت‌فروشي‌، مي‌فروشي‌، و زهرفروشي‌.
هشت‌ كار هست‌ كه‌ اگر پيش‌نشين‌ دست‌ به‌ آنها نبرد، رهروان‌ كشكول‌ خود را از او دور نگاه‌ مي‌دارند و از او غذا نمي‌طلبند. اگر او دست‌ به‌ اين‌ هشت‌ كار بزند انجمن‌ تشكيل‌ مي‌شود و او را از غذا دادن‌ به‌ رهروان‌ محروم‌ مي‌كند. آن‌ كارها اينهاست‌: مخالفت‌ با پيشكشهايي‌ كه‌ به‌ رهروان‌ مي‌دهند، رفتاري‌ مخالف‌ صلاح‌ رهروان‌ داشتن‌، خلاف‌ مسكن‌ آنان‌، خلاف‌ خود آنان‌ عقيده‌ داشتن‌؛ ميان‌ رهروان‌ جدايي‌ انداختن‌؛ به‌ بودا، به‌ آيين‌، و به‌ انجمن‌ بد گفتن‌. نگ‌: ع‌. پاشايي‌، بودا، تهران‌، فيروزه‌، 1378، ص‌ 295.
32.
Nanda
33. –
Ananda
34.
Anuruddha
35.
Bhaddiya
36.
Devadatta
37.
Sudatta An – athapindika (سيركننده‌ي‌ بينوايان‌)
38.
Jetavana
39.
Vis – akh – a
40.
Pubb – ar – ama
41.
Pasenadi
42.
Maurya
43.
Aj – atasattu
44.
mett – a
45.
Themistokles
46. به‌ ترتيب‌
Heraclitus (فيلسوف‌)، Parmenides (فيلسوف‌)، و Aeschylus (نويسنده‌).
47.
Dona
48. به‌ پالي‌
upa – Th به‌ سنسكريت‌ upa – st كه‌ امروزه‌ در افغانستان‌ هنوز « توپ ‌» مي‌گويند، و آن‌ تپه‌اي‌ يا گنبد مانندي‌ و گورابي‌ بر سر گور است‌. البته‌ در معماري‌ بودايي‌ در كشورهاي‌ گوناگون‌ به‌ شكل‌ و صورتهاي‌ گوناگون‌ درآمده‌ است‌.
a – av – 49. Pipr
50. همه‌ي‌ اين‌ يافته‌ها را – به‌ جز خاكستر درون‌ خمره‌ – امروزه‌ در موزه‌ي‌ ملي‌ هند، در كلكته‌ نگهداري‌ مي‌كنند. چندين‌ دهه‌ي‌ پيش‌، خاكستر را به‌ پادشاه‌ تايلند (سيام‌) داده‌ بودند. باستان‌شناسان‌ خط‌ روي‌ خمره‌ را كهن‌ترين‌ سنگنبشته‌ي‌ موجود هند دانسته‌اند.
51.
Steatite
i – ahm – 52. Br
53.
Sukiti
54.
Licchavi
55. براي‌ اطلاعات‌ بيشتر در مورد مرگ‌ بودا، نك‌: ع‌.پاشايي‌، بودا، تهران‌، مرواريد، 1375، ص‌ 50-247

 


بالا
 
بازگشت