سراج الدین اديب

 

آرشیف نمبر (۸۰)

سراج الدین ادیب

به پیشواز، روز جهانی کارگر

 

اگرشورش و قیام مردمی را علیه جباران و ظلم کنندگان حکومت بخصوص در اروپا بر شمریم ، بدون شک ازچند قیام مردمی میتوان نام برد:

اول از شورش اسپارتاکوس – در روم قدیم که در سال ۷۳ پیش از میلاد بمنظور رهائی بردگان از زیر یوغ برده داران آغازکرد ومتأسفانه به شکست مواجه شد .

دوم  از۲ قیام در انگلستان – که اولی در سال ۱۶۴۸ میلادی توسط  کرامول بر علیه امپراطوری و پارلمان شورید و پیروز شد و حکومت جمهوری را در انگلستان بوجود آورد و دومی در سال ۱۶۸۸ میلادی بوقوع پیوست و نتیجه آن صدور اعلامیه حقوق بشر و بوجود آمدن سلطنت مشروطه در انگلستان و انتشار آن در اغلب کشور های اروپا بخصوص فرانسه بود.

سوم  قیام و انقلاب  جورج واشنگتن علیه انگلستان درسال ۱۷۷۴ میلادی بود که عاقبت منجر به پیروزی امریکائی ها شد . 

چهارمین قیام و انقلاب کبیر فرانسه در سال ۱۷۸۹م، بود، در ایامی که زمستان سختي فرانسه را تهديد كرد، رود خانه ها بسته شد، رعايا، به نهايت فقر و بينوائي رسيدند، قيمت نان افزايش يافت راهزني ودزدي رواج گرفت و خلاصه دهقانان آماده بودند تا براي سير كردن شكم خود دست به هر كاري بزنند.

   افتتاح مجلس عمومي طبقات مرحمي بود كه به زخم آنان گذاشته شد و رعايا، صدا خود را به گوش لوئي شانزدهم كه بي خبر از تمامي اوضاع بود رسانيدند و گفتند : « اعلحضرتا ملتي كه شما بر آن سلطنت مي كنيد در حال جان دادن است و نيمه جاني كه باقي مانده است براي احساس درد ورنج تازه ميباشد، پس هرچه زودتر فكري بحال ما كنيد». به زودي مجلس طبقات تشكيل گرديد و هر طبقه در جاي مخصوص خود در مجلس حضور يافت، قضيه ايكه انقلاب فرانسه رسماً از آن نشأت گرفت مسئلهء سادهء، راي گيري بر حسب طبقه بود. در رأس طبقه سوم برژوا ها قرار داشتند كه از امضاي هر گونه قرار داد امتناع كرده و عنوان مجلس ملي كار، يك و سيلهء تبليغاتي را براي انقلابيون انجام ميداد، در طول ۲ ماه كشمكش هاي اساساً پارلماني لحظات هيجان انگيزي پيش آمد.

   درجون ۱۷۸۹ م اعضاي طبقه سوم از محل معمول شان بيرون رانده شده و در يك ميدان وسيع تينس گرد آمدند و سو گند خوردند كه تا بدست آوردن يك قانون اساسي براي فرانسه پراگنده نشوند، جرقهء انقلاب توسط برژوازي فرانسه روشن شد و فرانسه در انتظار شعله ورشدن آن بود، مردم گروه، گروه به انقلاب مي پيوستند بدون آنكه بدانند آنقلاب با سرنوشت شان چي خواهد كرد و چه ارمغاني برايشان خواهد داشت .

   انقلاب فرانسه از دوراني نشأت ميگرفت كه آنرا در تاريخ عصر روشنگري اروپا نام نهادند، عصر روشنگري اروپا اينك نسيمي را از آزادي و برادري وبرابري در اروپا و بخصوص در فرانسه مهد اين دوره به حركت در آورده بود، فرانسويان اين عصر بخود مي باليدند كه توانسته اند، آغازگر چنين دوره اي باشند و شعار هاي را سر لوحهء خود قرار دهند كه براي اروپاي آنروز ارمغان  نو  بود، انها با تكيه بر همين شعارها ديگر نمي توانستند با سلطنت و پادشاه به راحتي كنار آيند. همين مردم در  آرزوي تحقق همين شعار ها دست به انقلابي زدند كه در نوع خود جسورانه وگستاخانه به نظر مير سيد، انقلاب تمامي كساني را كه نه سالها بلكه قرنها اسارت را بردوش گرفته بودند به كوچه و بازار كشاند.

   انقلاب خواسته آنها بود و آنان حاضر بودند در راه آن از جان خود نيز بگذرند، انقلاب بر پا شد و انقلابيون  دست بركارشدند و روز چهاردهم جولاي سال ۱۷۸۹ م در تاريخ انقلاب فرانسه به عنوان نكتهء عطفي ثبت گرديده است، روزيكه انبوعي از مردم پاريس به ياري سربازاني كه به مردم پيوسته بودند به سوي زندان تاريك باستيل حركت كرده و دروازه آنرا گشودند و استبداد صدهاسالهء فرانسه را درهم شكستند پاريس به مدت ۳ روز در اختيار تودهء مردم بود و آنان اشكارا عليه دربار و به سود مجلس ملي فرياد سر ميدادند، به زودي لويي شانزدهم كه خود را در مقابل اعتراضات توده مردم ناتوان ميديد، از وارساي به پاريس رفت و انقلاب پاريس و بقاياي مجلس ملي را پذيرفت و براي فرونشاندن حركت مردم دست به اصلاحاتي زد، به پيشنهاد يكي از نجبا حقوق عيان و اشراف را ملغي ساخت اما ظرف شش ساعت انقلاب اجتماعي توسط مجلس خاتمه يافت و طي چند هفته قوانين و احكام ماه اگست كه اصول و رؤس آينده فرانسه را مجسم ميكرد به تصويب رسيد.

    در اين مجلس احزاب چند حضور داشتند، يكي از آن احزاب حزب ليبرالهاي اعتدالي بود كه در ابتداي كار در مجمع ملي از اهميت بيشتري بر خوردار بود، آنان خواهان يك قانون اساسي مطابق قانون انگلستان و امريكا بودند و پس از گفت وشنودهاي بسيار در مجلس قانوني را كه به اعلاميهء حقوق بشر شهرت يافت به تصويب رساندند، اين اعلاميه پيش از آنكه خواسته يك جامعه انقلابي باشد اقدام سياسي بود، آنان معتقد بودند كه براي نگهداري و دوباره گرد آوردن مردمي كه قيام هاي هفته هاي گذشته آنان را به هيجان آورده بايد، پايه هاي بلند و محسوس اجتماعي بر پا سازند، و بدان وسيله حس مبارزه براي رسيدن به هدف اجتماعي را در آنان زنده و بيدار نگهدارند.

    اين اعلاميه كه رو نوشت طولاني تر از اعلاميهء استقلال امريكا بود، خود يك نواختي انديشه هاو مشكلات اساسي در  دو طرف اوقيانوس را مطرح ميساخت و از آن پس به عنوان يگانه سند اساسي انقلاب جهان غرب بر جاي ماند و منشور ليبرال و دموكراتهاي اروپا بشمار رفت، لذا مدت درازي طول كشيد تا مردم دريافتند كه فقط برابري در مقابل قوانين و داشتن حق رای عمومي نمي تواند برابري و آزادي را تأمين سازد  و راه هاي استثمار و استعمار را به روي طبقات حاكم ببندد ، تنها پروتستانها و يهوديان بودند كه اينك ميتوانستند دركوچه هاي پاريس قدم بزنند و بگويند كه ما هم جز ملت فرانسه هستيم، سلطنت طلبان و يا روياليستها، حزبي ديگر ي بودند كه بيهوده اميد داشتند و مي كوشيدند تا لويي شانزدهم را همچنان به صورت يك پادشاه مستبد و صاحب امتياز مطلق حفظ كنند، جمهوريخواهان اعتداليء( ژرونديها) و جمهوريخواهان تند رو، ( ژاكوبينها) نيز در ميان اين احزاب حضور داشتند و پشت تمامي اين گروه ها و احزاب توده هاي مردم فرانسه و بخصوص پاريس قرار داشت.

      براي مردم آن زمان تصور كشوري بدون پادشاه بسيار دشوار مي نمود و باوجود تمامي بلاحتهاي لويي شانزدهم صحبت ازبر كناري او بميان نمي آمد. از اينرو مجلس اكتوبر ۱۷۹۱  رژيم جديد را حكومت پادشاهي مشروطه چون انگلستان اعلام داشت و در آن حق انتخاب اعضاي قوه مقننه را به مالكين فرانسوي سپرد، مجلس قوانيني را به تصويب رساند كه بر اساس آن تشكيلات روحانيت به دولت محول شده و در نتيجه آن جنگ مذهبي در داخل بوجود آمد.

    لويي شانزدهم كه از طرفي تحت فشار مذهبيون قرار داشت و از طرفي خواهان مصالحه با مجالس بود با اعلان جنگ به دولت اطريش توانست تا مدتي خود را از اين وضع نجات بخشد، لويي شانزدهم قصد تسليم فرانسه به خارجيان را نداشت بلكه مايل بود قواي اطريش انقلابيون را سر كوب كنند تا او بتواند به حكومت خود كه چون ديگر پادشاهان آنرا محبت الهي ميدانست ادامه دهد.

  اما جنگ نارضايتي را بين مردم تشديد كرد،ملت فرانسه اينك اعتقاد شانرا به مجلس موسسان از دست داده و آنها را مدافع سلطنت و صاحبان اراضي ميدانستند، آنها اينك نه به انقلاب عقيده داشتند و نه به دولت انقلابي آنان كه مي ديدند جنگ با خارجي امكان بر گشت مهاجرين و به قدرت رسيدن آنها را فراهم آورده حاضر به هر گونه شدت عملي بودند. ديگر اوضاع براي شاه و همسرش ملكه” ماری آنتوانت” نيز قابل تحمل نبود.

   در ۲۱جون سال ۱۷۹۱ میلادی، آنان دست به اقدامي زدند كه سر نوشت انقلاب را قطعي كرد، آنها قصد داشتند كه با لباس بدل از كشور بگريزند، اما توسط دهقانان مرزي دستگير شده و به پاريس باز گردانده شدند، اين اقدام اگر چه فكر جمهوري را در فرانسه شدت داد اما شاه و ملكه با تمام فضاحتي كه به بار آورده بودند، يكسال ديگر به حكومت شان ادامه دادند.

    اندك  اندك كمون انقلابي پاريس زمام امور را در دست گرفت و پرچم سرخ را كه اكنون بعنوان پرچم سوسياليستها و كمونيستها شناخته شده است بر افراشت و دادگاه هاي فوق العاده بر ضد شورشيان درباري را تشكيل داد به دنبال آن در دهم اگست ۱۷۹۲ میلادی، كمون فرمان حمله به كاخ پادشاه را صادر كرد، در۲۱ سپتمبر ۱۷۹۲ مجلس كنوانسيون تشكيل شده و فرانسه را به عنوان يك كشور جمهوري اعلام نمود. محكمه لوئي شانزدهم يكي از انقلابي ترين كارهاي اين مجلس بود و نتيجه آن اين بود كه در ۲۱جولاي۱۷۹۳ گردن پادشاه فرانسه به گيوتين سپرده شد.

    اكنون اختلاف بين احزاب شدت ميگرفت و مبارزه براي بدست آوردن قدرت در جريان بود، ژاكبينها در اين مبارزه غالب آمدند به تدريج ترس از دشمنان خارجي كه كشور را معاصره داشتندو ترس از جاسوسان داخلي و رقابتهاي احزاب باعث شد كه آنان مجلس كنوانسيون را قدم به قدم تا پرتگاه ترورسقوط دهند، پس از آن نوبت اعتداليون فرا رسيد آنان نيز مجلس كنوانسيون را منحل كرده و زمام امور را به هيئات مديره پنج نفرهء سپردند كه اصولاً با انقلاب كاري نداشتند، قيام هاي بر ضد هيئات مديره صورت گرفت كه به آرامي سركوب شد، در ميان قواي جمهوري تنها يك نفر جسور  بود كه جسارت آنرا داشت كه به روي انبوهي مردم پاريس آتش بگشايد، اين مرد كوچك اندام جنرال جواني بنام ناپلئون بناپارت بود كه در يكي از قيامهاي مردم كشتار قريبي را به راه انداخت و آنروز در حقيقت جمهوري فرانسه را مجروح ساخت و ظرف دهسال به عمر آن پايان داد.

   هيئات مديره اينك قدرت را در داخل بدست گرفته بودند و قصد رقابت بين المللي با رقيبان خود داشت وكسي بهتر از ناپلئون بناپارت جوان نمي توانست اين ماموريت بزرگ را براي هيئات مديره انجام دهد، به زودي ناپلئون در نبردي با ايتاليا فائق آمد و اينك انگلستان تنها دشمن قوي فرانسه بشمار ميرفت، دورهء رقابت جمهوري فرانسه با امپراتوري هاي بزرگ بر سر مستعمرات آغاز شده بود. در دسمبر ۱۷۹۷ پس از آنكه ناپلئون به پاريس باز گشت به عضويت هيئات مديره دولت انتخاب شد و با طاليرن  روابط دوستي مستحكمي بر قرار ساخت در اين زمان دولت فرانسه براي مبارزه بارقيب زورمند خود، در صدد تجزيه و تقسيم امپراتوري بريتانيا بر آمد و بر آن شد كه نيروهاي فرانسوي را در قلمرو تحت نفوذ آن مستقر سازد.

   از آنچه گفته آمدیم انقلاب ها چرخش عظیمی را از سال ۱۸۴۸ در سایر کشور ها بوجود آورد ، وهگذا در المان، اطریش، مجارستان، ایتالیا انقلاباتی بوجود آمد چنانچه در مجارستان منتهی به اعلام حکومت جمهوری شد. در ایتالیا علیه ملوک و حکام بیگانه مخصوصأ بر ضد اتریش قیامی بر پا شد که منجر به وحدت ایتالیا و اعلان حکومت جمهوری برای مدت محدودی گشت  دامنه این انقلابات در سالهای مختلف به کشور ها و قاره های مختلف وسعت پیدا کرد که مهمترین آنرا مختصرأ بر میشمارم :

 انقلابات بالکان : این انقلاب علیه حکومت عثمانی از سال ۱۸۷۵ تا ۱۸۷۷ میلادی صورت گرفت که در نتیجه یوگوسلاوی و بلغارستان استقلال خود را بدست آوردند .

انقلاب مصر : مردم مصر بر ضد دولت عثمانی به رهبری اعراب پاشا، قیام کردند دولت انگلستان نیز مصری ها را یاری کرد این انقلاب همزمان با انقلاب بالکان صورت گرفت و مقدمات استیلای انگلستان بر مصر آماده گشت ( ۱۹۰۹ میلادی )

انقلاب ترکیه ( بر علیه عثمانی ) : که از سال ۱۸۷۶ شروع و تا ۱۹۰۹ میلادی ادامه داشت . دراین انقلاب جوانان ترک در خواست ایجاد حکومت پارلمانی کردند، سلطان عبدالحمید، در ابتدا دستور تأسیس پار لمان را به وزیرش مدحت پاشا داد، لیکن پس از مدتی کم از تعهد خود سر باز زد ، ووزیر مزبور را بر کنار کرد. مردم ترکیه دوباره قیام کردند، این دفعه سلطان تسلیم نظریات قیام کنندگان شد و در سال ۱۹۰۹ میلادی دستور اجرای انتخابات را صادر نمود .

انقلاب اعراب ( ۱۹۰۹میلادی ) : همزمان با انقلاب مصر این انقلاب به رهبری حسین بن علی و به کمک نظامیان صورت گرفت، در نتیجه حجاز و فلسطین از چنگ عثمانی ها خارج شدند .

انقلاب اکتوبر روسیه : این انقلاب در سال ۱۹۱۷ میلادی، به رهبری ولادیمیر ایلچ ” لنین “، تروتسکی، استالین و کالنین که در راس احزاب سوسیالیست و بلشویک قرار داشتند، بوجود آمد، که منتهی به متارکه جنگ از طرف روسیه با دول متخاصم و ازبین بردن حکومت تزاری روسیه و بر قرار ساختن رژیم کمونیستی گردید .

انقلاب عراق : نهضت مردم عراق در ۱۹۲۰ میلادی در برابر استعمار انگلیس که منجر به خلع انگلیسی از این کشور گردید . رهبری مردم  این انقلاب را میر زا محمد تقی شیرازی از زعمای حوزه علمیه نجف اشرف بعهده داشتند .

 انقلاب هسپانیا ( اسپانیا ) : این انقلاب در سال ۱۹۳۶ در هسپانیا آغاز شد، و در این قیام آلفونس سیزدهم پادشاه هسپانیا معزول گشت و حکومت جمهوری اعلام شد، اما ثمرات این انقلاب مفید نبود، زیرا جنگهای داخلی در گرفت و پس از صد سال کشت و کشتار، کشور هسپانیا بدست فرانکوی دیکتاتور افتاد که جنبشهای آزادیخواهانه مردم را درهم شکست .

انقلاب مصر : در سال ۱۹۵۲، به رهبری جنرال محمد نجیب و جمال عبدالناصر صورت گرفت، حکومت سلطنتی برچیده شد و بجایش حکومت جمهوری در مصر بر قرار گردید.

انقلاب مشروطه در ایران : افزایش ظلم و ستم حکام و ماموران دولتی و تهی شدن خزانهء دولتی و بوجود آمدن هرج و مرج و اشنائی مردم با پیشرفتها و تمدن اروپا مردم را بستوه آورد و نخستین شهر که در آن جنبش مشروطه خواهی برپا شد، در سال ۱۳۲۳ قمری، در کرمان بود که برکناری رکن الدوله حاکم آنجا را خواستار شدند. بعد هم تهران قیام کرد.

   در پی افزایش فشار و ستم از طرف عین الدوله بر مردم « بهبائی و طبا طبائی » که از سران مشروطه بشمار می رفتند بعنوان اعتراض به اعمال دولت  با یکعده از همراهانش از تهران به قم  رفت  و این هجرت تا بر کناری عین الدوله و صدور فرمان مشروطه ( ۱۴ جمادی الاول ۱۳۲۴ ) دامه یافت .

 به همین سلسله  اگر از نهضت های آزادی بخش مثل { پولیساریو( جبههء ازادیبخش ساقیة الحمرا و وادی الذهب ) گرفته تا نهضت اسلامی اخوان المسلمین ، و نهضت آزادیبخش فلسطین ، جبهه آزادیبخش اریتره ، و جبهه آزادیبخش مورو، و نهضت سرخپوستان امریکائی، و سواپو ( سازمان خلق افریقای جنوبی ) } و غیره همه خارج از بحث امروزیست وقابل تذکر میدانم که در مورد وطن عزیزم افغانستان در زمینه ء شورش، قیام و انقلاب اگر مریضی مجال داد بطور جداگانه خواهم پرداخت .

بناأ از آنچه گرد آوردیم روز جهانی کارگر که متأثر از شورشها و قیام ها بود، در روز اول ماه می سال ۱۸۸۶، در اعتراض به ساعت کار زیاد، حدود ۳۴۰ هزار کارگر امریکایی را پیمایی کردند و ۱۹۰ هزار نفر از آن ها در تمام کشور دست به اعتصاب زدند ، تظاهرات کارگران در شهر شیکاگو به خشونت کشیده شد، بین تظاهر کنندگان و پولیس درگیری به وجود آمد و پولیس به سمت تظاهر کنندگان آتش کشود. سپس رهبران را به اعدام وعدهء زیادی را به زندان محکوم کردند، اما این جنایت از طرف اتحادیه های کارگری در اروپا و امریکا بی پاسخ نماند موج اعتراض و اعتصاب سر انجام پس از یک سال دولت سرمایه داری را به عقب نشینی وا داشت ، قضات به دادگاه شیکاگو به عنوان جنایت کار محاکمه شدند و از خانواده های اعدام شدگان و کلیهء کارگران زندانی اعادهء حیثیت شد .

    در ادامه، ۸ ساعت کار روزانه قانونی شناخته شد و به این ترتیب، روز اول ماه می که در ابتدا با مبارزهء کار گران امریکایی برای کاهش ساعات کار آغاز شد، « روز جهانی کارگر » نام گرفت، وهر ساله مردم جهان این روز را گرامی می دارند و در اول ماه می کارگران به جاده ها و سرکها می آیند تا یک صدا اعلان کنند که خواست شان  فقط محدود به کاهش ساعات کار نیست بلکه خواستار ارتقای سطح رفاه زندگی و معاش وسایر حقوق اجتماعی هستند.

   نتیجه آنکه نخست اعتصاب وسیع ۱۸۸۶، نشان اعمال قدرت کارگران صنعتی نوین برای بهبود شرایط کار و زندگی، ونیز تاکیدی بود بر برخورداری از حقوق انسانی کارگران، و از سوی دیگر این جنبش، تهاجمی بود علیه سیاست های طبقهء سرمایه دار برای افزایش ساعات کار، استثمار کارگران و ایجاد بیکاری فراگیر توده های کارگر، امید وارم که رنجبران و کارگران وطن ما نیز قدرت لایزال خود را بدانند و علیه هر نوع بی عدالتی به پاه بی استند و خود ها را در تشکلات کارگری  علیه استثمار بسیج کنند ./ پایان

 


بالا
 
بازگشت