سراج الدین اديب

 

آرشیف نمبر (۱۰۳)

نشر شده بتاریخ February 7, 2007

چه نوع اتحاد یا ائتلاف

درآمد سخن

اگر اشتباه نکنم حدود سیاسی کشور عزیز مان افغانستان با تفاوت زمان گاهی در حوزه (کاشغر) و گاهی در «ترکستان» یا «ماورالنهر» و گاهی در «ایران» و گاهی در «هندوستان» سمت و سو داده میشد، که بعضاً افغانستان با ممالک همجوار شمالی و غربی («ماورالنهر» و «ایران») کشور واحدی تشکیل میکردند و گاهی به علت تسلط اجانب از حدود افغانستان کاسته میشد و یا تجزیه میگردید.

در قرن نزدهم با انحطاط «دولت ابدلی» و استقرار «دولت محمد زائی» حدود کشور افغانستان از هر طرف، مخصوصاً از جبهه «شرق» و «جنوب» تجزیه شده رفت تا شکل کنونی با این خط سیاسی و جغرافیایی فعلی بنام «افغانستان» اختیار نمود و از سواحل بحر «رود» و «سند» عقب زده شد و محاط به خشکه گردید.

در دوره «شاه محمود ابدالی» ولایت «خراسان» در شمالغرب افغانستان در سال 1803 میلادی بدست «حکومت قاجاری ایران» افتاد، «قلعه اتک» در کنار سند در سال 1812 میلادی به «حکومت سند پنجاب» گذاشته شد و ولایت «ملتان» در سال 1818 میلادی بدست «حکومت سک» افتاد.

در دوره «محمد زائی»، ولایت «کشمیر» در سال 1819 میلادی بدولت پنجاب ملحق شد، ولایت «دیره غازی خان» در 1821 میلادی به پنجاب گذاشته شد و ولایت «دیره اسمعیل خان» در سال 1821 میلادی بدست «سک» افتاد، ولایت «پشاور» را در سال 1823 میلادی «سک» اشغال نمود، ولایت «سند» را در سال 1843 میلادی دولت انگلیس گرفت، ولایت «بلوچستان» را در سالهای 1854 ـ 1876 میلادی حکومت انگلیس تصرف نمود، ولایت «مرو» را در سال 1884 میلادی دولت روسیه تزاری اشغال نمود، علاقه های شامل (فوشنج تاکوژک، کورم و لندی کوتل) در سال 1878 میلادی طبق «معاهده گندمک» ازطرف «امیر محمد یعقوب خان» به حکومت انگلیس داده شد، ولایت (سوات، باجور، چترال و علاقه های ارنوی، وزیری، داورچاکی و چمن) در سال 1893 میلادی طبق «معاهده دیورند» از طرف «امیر عبدالرحمن خان» به انگلیسها داده شد، علاقه «پنجده» در سال 1885 میلادی بدست دولت روسیه تزاری افتاد، ولایت «سیستان» (قسماً) در سال 1872 میلادی از طرف هیئت حاکم انگلیس به «ایران» گذاشته شد.

 افغانستان فعلی :

شکل و شمایل فعلی كشور مان بنام «افغانستان» که در جنوبغربى بخش مركزى «آسيا» واقع شده و داراى مساحتى در حدود 650 هزار كيلو متر مربع میباشد و از شمال به جمهوری های (تاجکستان، ازبکستان و ترکمنستان) بطول 2350 کیلومتر و ازجنوب با کشور «پاكستان» بطول 2200 کیلومتر، از شرق با کشور «چين» بطول 90 کیلومتر و از ناحيه غرب با کشور «ايران» بطول 860 کیلومتر هم مرز مى باشد. افغانستان كشورى محاط در خشكى است و حدود دو سوم آن رامنطقه كوهستانى تشكيل مى دهد كه در مسير شرق به غرب گسترده شده و در مناطق غربى «نزديك ايران» تبديل به دشت مى شود، از معروفترين كوه هاى افغانستان مى توان از «هندوكش» و «كوه بابا» نام برد كه ارتفاع بعضى از قلل آنها به 7 هزار متر مى رسد.

محاط بودن افغانستان درخشكى باعث وابسته شدن كشور به راههاى ارتباطى با همسايگان خود از جمله «ايران» و «پاكستان» شده است، به دليل وجود مناطق كوهستانى و نيز پست، آب و هواى آن در تابستان گرم و خشك و در زمستان سرد مى باشد، اختلاف درجه حرارت در مدت زمان كوتاه و از فصل به فصل، و از نقطه اى به نقطه ديگر زياد است، ميزان بارندگى در مناطق شمالى و غرب 250 تا 400 ميلى متر و در مناطق پست 100 تا 150 ميلى متر مى باشد، افغانستان داراى رودهاى بزرگ و كوچك متعددى مى باشد كه از كوههاى مرتفع سرچشمه گرفته و در مسير غرب و جنوب جريان مى يابد، از مهمترين رودهاى رود آمور «جيحون» بطول 2500 کیلومتر است كه حدود 1800 کیلومتر آن در بخش مرزى با «شوروى سابق» قرار دارد، «هيرمند» و «هريرود» نيز از رودهاى مهم افغانستان مى باشد كه عليرغم پرآب بودن كمتر مورد استفاده كشاورزى واقع شده است.

وضعيت جغرافيايى طبيعى و «خصوصيت كوهستانى» افغانستان با توجه به عدم پيشرفت امكانات ارتباطى آن، يكى از دلايل مهم در عدم رسيدن به يك «وحدت سياسى» محسوب مى شود، همين عامل در عين حال باعث تقويت «قدرت تدافعى» افغانستان در قبال «تهاجمات خارجى» شده است، زیرا که همين «وضعيت كوهستانى» و «صعب العبور بودن» راههاى ارتباطى باعث شده كه بيشتر مناطق افغانستان در اغلب ادوار تاريخى خودمختارى محلى در برابر هر حكومت مهاجم داشته باشد و بدين ترتيب اقوام و قبايل مختلف توانستند آداب و رسوم و مذهب خود را حفظ نمايند.

 پروژه سياسي و همگرایی فراگير ملي :

از آنجا که اگر ما باشندگان این مرز و بوم وسعت خاک فعلی افغانستان عزیز را از دست متهاجمین بنام خود در تاریخ حفظ نموده و سیمای آنرا در جهت مثبت و بالندگی و ترقی تغییر داده بتوانیم کار بس بزرگی را برای نسل و بالندگان آینده خواهیم کرد، چه رسد به ادعای بلند بالای مرزهای پیشین، به قول «مرحوم غبار» و تصدیق «محمد عوض نبی زاده» که : (افغانستان پس از هر غسل خون پیراهن چرکین و کثیفش را دوباره به تن می نماید) که امیدوارم عقل و خرد جمعی از این پس چنین مثال اجتماعی را از خود در تاریخ و به آینده گان افغان ماندگار نسازد.

شايد بيان اين واقعیت كه كشور ما افغانستان به عنوان يك كُل جغرافيائي ــ  سياسي تا كنون با تمام تلاش و مبارزات سالیانه متفاوت به اين طرف هنوز فاقد يك پروژه سياسي فراگير ملي مي باشد تكراري از تاریخ باشد و یا در زمینه رسیدن به یک تفاهم واقعی وحدت ملی مغلق بودن پدیده های اجتماعی کشور و یا سکولوژی ما افغانان بوده که به اين هدف ملي دست نیافتیم، زیرا که بعضاً با یک دست «قول برادری» میدهیم و با دست دیگر «شمشیر» می کشیم، البته که این نقیصه به تنهایی نه بلکه با  سازماندهي و تلاش جمعي، خردمندانه  و دمكراتيك، مي توان به هدف مهم که عبارت از ترقی و تعالی کشور، و همگرایی ملی است رسيد، قابل تذکر اینکه اولین گام آنست که از منفی بافیها و قهرمان انتقاد شـدن خود را رهایی دهیم و در این راه اصلاحات را از خود باید آغاز نمود، بودند بسیاری که «جنگ» و «برادر کُشی» شانرا بنام اینکه «ضد نیروی خارجی و وابستگانشان» می رزمیم توجیه مینمودند و اکنون همه دیدند که این «مبارزان! راه آزادی؟» بجای «یک کشور» «چندین کشور» را وارد خاک خود ساختند، مبارزه ایشان چه سود آورد، بهای این همه قربانی چه بود؟ پس تاریخ نشان داد که این «های و هوی» و استفاده از «دین» و نیز «خداوند(ج)» را در کارهای ناسواب دخیل نمودن چه عواقب ناگواری به بار آورد و ملت را زمینگیر کرد، لذا با تعقل خردمندانه و توکل واقعی بر خداوند (ج) و نیز اعتماد بر یکدیگر و عشق به مردم و وطن و همچنان با تلاش و از خود گذری است که مي توان به هدف مهم که همانا ترقی و تعالی کشور و همگرایی ملی است رسيد .

 خانواده های سياسي :

در طول تاریخ ما شاهد حضور نيروها و گروهاي سياسي هستيم كه از دوره های نهضت خواهی و مشروطيت طلبی تا حال به حيات خود ادامه داده و تا آينده قابل پيشبيني هم در زنده گي سياسي ما نقش بازي خواهند كرد، لذا از آنزمان تا كنون چهار خانواده سياسي، «ملي گرا»، «چپ»، «مذهبي» و «سلطنت طلب»، كه در تمامي حوادث و رويدادهاي سياسي گذشته، هر يك به فراخور وزن و نيروي خود  در زمانهاي مختلف شركت داشته و تاثير گذار بوده اند، شكل گرفتند، به اين چهار خانواده بايد يك عضو ديگر، يعني «نيروهاي قومي» و «قبایلی»، كه  بعد از دخول قطعات محدود نظامی اتحاد شوروی در افغانستان شكل بارز گرفتند، به عنوان «گروه پنجم»، در جامعه اضافه كرد .

رابطه اين چند گروه سياسي در طي اين مدت، صرف نظر از همكاري و همسوئي هاي موقتي و تاكتيكي دو جانبه و يا چند جانبه، كه آنهم نه بر اساس توافقات دمكراتيك و با هدف استقرار دمكراسي و وحدت، بلكه براين اساس بوده تا با جمع آوري نيرو، توان لازم را براي بزير كشيدن قدرت حاكم پيدا كنند، همواره خصمانه و خونين بوده و طرفين تا سرحد نابودي و حذف «غير خود» پيش رفته اند .

در افغانستان به اثر فداکاری «نهضت مشروطه» و «نیروهای ملی دموکراتیک» كه به تشكيل «مجلس شوراي ملي» و تصويب «قانون اساسي» منجر شد، استبداد پادشاهي مواضع مهمي را از دست داد و آزاديخواهان توانستند جامعه را گام به گام به سوي دمكراسي و تجدد سوق دهند، اما اين روند تحت تاثير عوامل بين المللي و داخلي نه تنها نتوانست در جامعه نهادينه شود بلكه با روي كار آمدن «داؤد خان» و استقرار مجدد ديكتاتوري متوقف گرديد .

«سلطنت طلبان» و «اخوانی ها» از ضعف بگیر و ببند، دوره اول جمهوریت در سال 1352 خورشیدی به تجديد قوا و قدرت پرداختند تا گرفتن دوباره و با جايگزيني سلسله «پادشاهی» بجاي «جمهوری»، و «داؤد خان» نیز تمام تلاش و توان خود را براي حذف و نابودي و بگیر وببند، احزاب مختلف بكار گرفت، نتيجه اين امر اين شد كه جامعه دوباره در انسداد سياسي گرفتار آمد و عرصه بر ساير نيروها تنگ گرديد و حاصل اين وضعيت همانا هماهنگي و همكاري بدون پلاتفرم بقيه احزاب، عليه «حكومت داؤد خان» بود، كه به «انقلاب حفیظ الله امین» در سال 1375 خورشیدی منجر گرديد.

با جابجائي قدرت بدست «حفیظ الله امین»، بار ديگر دور باطل «حذف ديگران»، اينبار توسط «نيروهاي امینی» (به اصطلاح چپی) كه با یک ائتلاف سطحی و آنهم زیر فشار «رژیم داؤد خان» از طریق نظامی قدرت سياسي را به سال 1357 خورشیدی در دست گرفتند، ادامه يافت جمهوري دموکراتیک خلق «امینی» در يك پروسه خونين و با استبداد قرون وسطائي، ابتدا با حمايت ديگر نحله هاي سياسي، به حذف «سلطنت طلبان» و «جمهوری داؤد خانی» پرداخت و در مراحل بعد به سركوب بخصوص بدنه «پرچمیها» و بعد در سرکوب بقيه «احزاب» و «عناصر اجتماعی» ادامه داده، قابل تذکر آنکه جدا از خردمندانی كه در بين رژیم به دمكراسي، ليبراليسم و داشتن روش مداراگرانه نسبت به ديگرانديشان متمايز بودند، ولی برعکس «حفیظ الله امین» که تمامي قدرت سياسي و اقتصادي جامعه را در چنگ خود متمركز نموده بود، از هیچ ضربهء بر دیگران دریغ ننمود، فضائي كه در آن «حذف غير خودي» حتي به درون خانواده ها هم سرايت كرده و برادران و خواهران، فرزندان و پدران و مادران را عليه همديگر قرار داده و تا سرحد «حذف فيزيكي» پيش رفتند، و ابعاد فاجعه اميز مسئله را مردم وبخصوص کسانی که در زندانهای باستیل «پلچرخی» سپری نموده بودند شاهد اند، از این نبشته نباید استفاده سوء صورت گیرد زیرا، اگر بالفرض «نيروهاي مذهبی» هم به قدرت مي رسيدند همين پروسه «حذف ديگران» را، البته با شعارها و در اشكالي متفاوت، ولي حتماً با سركوب، خشونت و استبداد عملي مي كردند، چنانچه کردند، امروزه وقتي از فراز تاريخ بر وقايع رخداده جامعه نگاه مي كنيم، در مي يابيم كه «حذف ديگر انديشان» و استقرار «ديكتاتوري» نه تنها نتوانست جامعه را بسوي ثبات سياسي هدايت كند، بلكه باعث مادام العمر شدن «حكومتهاي ديكتاتوري» نيز نشد .

آيا با تمام خشونت و استبدادي كه رژيمهای مختلف در طی سالیان متمادی بكار بردند، توانسنتد بقيه نيروها را از صفحه تاريخ و از صحنه سياسي جامعه حذف كنند؟ با تجربه خونیـن و مرگبار بدست آمده، به جرئت مي توان به اين سوال جواب منفي داد، طي اين سالهای افغانستان، با سركوب سيتماتيك اگرچه توانست ديگران را تضعيف كرده و نقش آنها را در زندگي روزمره سياسي به حداقل برساند، ولي خود رژيم هم در اين پروسه به تحليل رفته و مردم و بخصوص نسل جوان در ابعاد ميليوني از آن رويگردان شدند، و در مقابل اين ديگر نيروها هستند كه روز به روز صدايشان گوشهاي شنواي بيشتري را پيدا مي كند .

درس آموزي از وضعيت گذشته و حال جامعه در درجه اول اين است كه با اجتناب از روش «حذف ديگران»، يعني مخالفان نظري و سياسي مان، راه مدارا و تحمل و نيز پذيرش حق حيات سياسي آنان را در پيش گيريم، در اين رابطه بايد به اين سوال نيز بطور شفاف و صريح پاسخ دهيم كه آيا در افغانستان بعد از جمهوري اسلامي «نيروهاي مذهبي» از صحنه سياسي كشور حذف خواهند شد؟ پاسخ به اين سوال منفي است، اين نيرو مانند ديگر خانواده هاي سياسي، داراي سابقه اي طویل و مانند ديگران در آينده قابل پيشبيني نه حذف شدني بوده و نه در ديگر نيروها حل و يا جذب مي شود، البته همانگونه كه نشانه آن از هم اكنون هم پيداست، جامعه شاهد تحول مثبت بخشي از اين نيرو است، كه با قبول جدائي «دين» از «دولت» و نقد عملكرد نظام در راستاي استقرار دمكراسي عمل مي كنند، و طبيعي است كه ادامه اين روند همكاري آنها با ساير نيروهاي دمكرات جامعه را نويد مي دهد و اميدواريم كه با گسترش اين نيرو و شفاف تر شدن انديشه ورزان، زمينه همكاريها به حلقهء دمكراسي فراهم ترگردد .

اگر با تجارب تاریخی این سوال را مطرح بداریم که : چه نتيجه اي از اين همه سركوب و خونريزي نصيب كشور شد ؟ نه تنها جامعه نتوانست از تمامي امكانات خود بهره گيرد، بلكه به نقطه صفر، يعني به صد سال پيش باز گشته است، و اين سوال كه چگونه مي توان از يك «جامعه استبدادي» به «جامعه اي دمكراتيك» رسيد و چگونه پروسه گذار به «مدرنيته» را طي نمود، هنوز پاسخ درخور پيدا نكرده است.

روشن است كه هرگونه تلاش و برنامه اي كه از سوي هر نيرو و يا اتحاد بين چند نيرو بر عليه ديگري و يا ديگران با هدف «حذف» و «نابودي» يك و يا چند نيروي ديگر صورت بگيرد، ادامه همان تجربه غلط و تلخ گذشته بوده و ميتوان با قاطيعت گفت كه در نهايت تنها يك نيرو در قدرت باقي مانده و بقيه سركوب و موقتاً به كنار گذاشته و ديكتاتوري و استبداد ادامه خواهد یافت .

اگر تجربه و عملکردهای سال گذشته به نتيجه نرسيده و ما هنوز با جامعهء دمكرات فاصله جدي داريم، آيا هنوز يك نيروي جدي و با مسئوليتي پيدا مي شود كه فكر كند با بدست آوردن قدرت به تنهائي و يا با كمك ديگر خانواده سياسي خود مي تواند دمكراسي را در افغانستان مستقرنمايد؟ آيا راه حل غير از دستيابي و توافقي دمكراتيك بين همه خانواده هاي سياسي مي باشد ؟ و در این زمینه نقش دیگر

 عناصر جامعه در چیست ؟

خوشبختانه مفکوره و گامهاي جدیی در اين راستا، كه راهي بجز توافق در گستره ملي وجود ندارد، برداشته شده، قبول اين واقعيت كه ديگراني با انديشه هاي متفاوت سياسي وجود داشته كه بايد به رسميت شناخته شوند، و قبول اينكه «حذف» يكي به «حذف» همه نيروي «غيرخودي» مي انجامد و اين روشي غير دمكراتيك و شكست خورده است، اینرا سالهاست كه تقريباً بخشي از تمامي خانواده هاي سياسي چه در خارج و چه در داخل پذيرفته اند، جاي بسي حوشبختي است كه مرحله تبادل نظر و گفتگو بين نيروهاي متفاوت سياسي بکمال مطلوب میرسد.

طرح فراخوان احزاب و جنبشهای مختلف در داخل و خارج کشور، ‌همگي نشانه هاي نويدبخش اين امر هستنند، گام بعدي مي تواند عمل مشترك تمامي اين تلاشگران باشد، البته اين روند زماني مثمرتر خواهد بود كه اولاً خود اين نيروها، با گفتگو و تبادل نظر با همديگر، توان و انرژي هاي خود را متمركز كنند و ثانياً احزاب سياسي مترقي و دمكرات جامعه بيش از اين فرصتها را از دست نداده و با خاتمه دادن بر ترديدهاي خود، ضرورت امر ائتلاف گسترده را درك و گام عملي در اين راستا بردارند، جا دارد تا اشاره شود كه تلاشهاي یکعده برای وحدت و یکپارچگی در جهت استقرار دموکراسی تا اكنوني، با مقاومت خصمانه، گروه گرايانه، و ايدئولوژيك روبرو شده، كه حركت را كند كرده است، البته روشن است كه، رابطه خصمانه در گذشته، عدم اعتمادها، و خط های مختلف سیاسی و ابراز گفتن «کمونیست»، «خائن»، «مرتد»، «اشرار»،… و … همگي نشان از مشكل بودن پروسه اي است كه پيش رو داريم، ولي در بين هر خانواده سياسي، نيروي وجود دارد كه عامل کند شوندهء جدي اين پروسه مي باشد، من یقین کامل دارم که اين فشارهاي اوليه، بخصوص با ورود نسل جوان به صحنه سياسي كشور، از بين مي رود .

طيفي از نيروهاي سياسي كشور در درجه اول دموکراتها براي ائتلاف و اتحاد همفکران خودی تلاش بكنند، و براي پس راندن طرفداران بنیادگرایی و متحجران جهت اصلاح تدريجي حكومت كوشش كنند، در حال حاضر اين نيرو در رابطه با جمهوري اسلامي افغانستان سمت گيري كاملاً متفاوتي دارند، اما در ائتلاف و يا همكاري مورد نظرشان، طیف «راستیها» بطور فعال جائي ندارند، طيف ديگري نيز وجود دارد كه ضمن اعتقاد به «نظام پارلماني» در شكل «جمهوري»، براي ائتلاف گسترده سياسي بر اساس دمكراسي مبتني بر منشور جهاني حقوق بشر، تلاش مي كنند، اين طيف سعي مي كند تمامي نيروهاي «مترقي» و «دمكرات» جامعه را از راه «مسالمت آمیز» عليه خلاف ورزی جمهوري اسلامي و براي استقرار نظامي دمكراتيك بر اساس حداقل هاي عامه شمول گرد هم آورد، در اين راستا، آن بخش از نیروها كه قواعد بازي دمكراتيك سياسي را پذيرفته اند، عليرغم مخالفت بخش «غير دمكرات» در راه چنين ائتلافي گام بر ميدارند .

بطور خلاصه براي اينكه بتوان بدرستي تمام نيروهاي مترقي و دمكرات جامعه را براي استقرار نظامي دمكراتيك بسیج کرد به سوالات زير توجه و به آنها پاسخ داد :

1)  آيا بايد دست به اتحاد جبهه اي زد ؟

2)  آيا بايد اتحادي گسترده از نيروهاي خودي تشكيل داد؟ و آنرا به الترناتيف سياسي تبديل كرده و بدون همكاري و اتحاد عمل با ديگر نيروها قدرت سياسي را به تنهائي تسخير كرد ؟

3)  اگر اتحادي در درون هر حزب ونهاد سياسي و يا نيروهاي مذهبي شكل گيرد، در انصورت رابطه اين آلترناتيف ها با يكديگر چگونه بايد باشد ؟

4)  آيا دستيابي به توافقي دمكراتيك بين اين آلترناتيف ها لازم و ضروري مي باشد ؟ و آيا يك اتحاد گسترده به معني مخدوش كردن خطوط سياسي ــ برنامه اي هر يك از نيروهاي شركت كننده در آن است ؟

5)  آيا اين اتحادها بين دو و يا چند نيرو بر عليه يك و يا چند نيروی ديگر است ؟

 و آياهاي ديگري كه جامعه سياسي افغانستان تنها با تلاشي جمعي و بدون غرض ورزي و گروه گرائي مي توان براي آنها پاسخ درخور زمان، تجربه و نياز كشور پيدا كرده و ارائه دهد./ ختم

 


بالا
 
بازگشت