فاروق فرزين:


جهان آشفته، منتظر پاسخ زمان است


---------------------------------------------------------------------------------------


* اين دموکراسی دام تذوير است و بس.
*دموکراسی فقر به ديکتاتوری می انجامد.
* بيرق آزادی از پارچه اجنبی، وثيقه غلامی است.
* آنانی که علف میدهند، حلف نیز میدهند.

دموکراسی امريکايی با فرصتهای مغتنم طلايی که از مواجه ساختن اسلام و سوسياليزم در رقابت و مبارزه جهانی به دست آورده، سکه بازار سياست و مد روز و مدل توسعه شده، چنان که اکثر روشنفکران بيزار ، نا اميد و مأيوس از سياستهای احزاب و دول اسلامی و سوسيالستی از ناگزيری با عبا و قبای دموکراسی در خلای چالشهای فکری جاری جلوه افروزی کنند تا چال ميادين سياست باشند.
قابل ياد دهانی است که پيکنگ، پيونگ يانگ و هاوانا سقوط سوسياليزم روسيه و اقمارش را اضمحلال کامل سوسياليزم جهانی نمی دانند. چين با داشتن پنجم حصه نفوس جهان صلاحیت عرضه ارزان سيل نعمات صنعتی را به بازار های سراسر گيتی حاصل کرده و قابليت سوسياليزم جهانی را تمثيل ميکند.کشور های عربی و ايران نيز شکست اسامه و ملا عمر و صدام را مسأله اسلام، نه، بل مسأله داخلی امريکا با آنها ميدانند. مدل های زخمی اسلامی و سوسياليستی در دوران نقاهت خويش مترصد يک فرصت تاريخی ديگر اند.
كشورهاي متمول و متمدن جهان از طرق مختلف رشد و انکشاف کرده اند، عربستان سعودي با وجودی که مطلقا فاقد دموکراسی ميباشد، ولی يک کشور پيشرفته است. ترقی و توسعه خود را مدیون غنایم، ذخاير سرشار نفت و میزبانی ملیونها حاجی نه، بل که اسلام میداند. اگر نقش اسلام واقعا در ترقی آن بارز است، پس چرا سایر کشور های اسلامی کچکول بر دوش منتظر ذکات و صدقات رياض و ابو ظبی اند؟
ایالات متحده امريكا ترقی خود را مدیون استعمار نه ، بل دموکراسی ميداند. اتحاد شوروی نیز پيشرفتهای خود را مرهون پیروزی در جنگ دوم جهانی نه، بل سوسياليزم ميدانست.
مدل دموکراسی آمريکا هم بمثابه يگانه طريقه جامع و ايده آل توسعه، تثبيت نشده است. مثل آب چنان سيال نيست که خود را در هر ظرف مطابقت دهد، بر عکس، ظرف را با خود مطابقت ميدهد.تحميل انطباق بر ظروف سنتی ، شکست و ريخت دارد. دموکراسی بايد ضامن رشد و تکامل تاريخ در جغرافيا باشد، نه برعکس. قربانی يکسره ارزشهای ملی و تاريخی در پای دموکراسی، بی انصافی و ناصواب است. هيچکس مخالف دموکراسی واقعی که تا هنوز مثل صلح، يک آرزو، آرمان و ادعای اخلاقی است، نيست، بجز دموکراتهای دو آتشه و ديکتاتوران. بدترين دشمنان دموکراسی هواخواهان افراطی آن اند که دموکراسی را به کژراهه ميبرند.
احترام به اکثريت و تحمل مخالفين از اصول زرين دموکراسی است. پس چرا هيروی معاصر دموکراسی به رغم مخالفت های جهانی و سازمان ملل متحد هيولا شد و به عراق تاخت. آيا بر افراشتن بیرق دموکراسی بر بام قصر استبدادی صدام در بغداد، تجاوز امريکا را برائت ميدهد؟ آيا تهديد نظامهای ايران، سوريه وکوريا بجز ديکتاتوری و جهانگشايی توجيه ديگری دارد؟ آيا تحميل دموکراسی و توسعه طلبی، بذات ديکتاتوری نيست؟ آيا دموکراسيی مسخ شده که اعمال تجاوزکارانه خويش را مبارزه در راه تأمين مصوونيت جهان از خطرات تروريزم، سلاح اتمی و تریاک توجیه ميکند، خطرناکتر از فاشیزم نيست؟
قرار معلوم ارزشهای عالی حتی مقدس و بالاتر از جان آدمی، مثل خدا ،دین، وطن، آزادی، هومانیزم ، مساوات، حقوق بشر و دموکراسی، هماره طرف سوء استفاده دربار و اقتدار بوده و از اين ارزشهای قابل اعتبار و احترام به مردم بمثابه ماسکها و مکیت های شکار استفاده شده است. دمکراسی موجود، پاسخگوی تمام مسايل حوزه های مختلف کره زمين نيست. اين دموکراسی ها دامهای تذوير اند و بس! جهان بی تابانه منتظر زمان است تا به مسايل بغرنج این عصر آشفته و بحرانی پاسخ تازه، جامع و روشن بدهد.
روشنفکران ملل تشنه و گرسنه خوشباورانه به سراغ سرابها افتاده اند. آنها در پی تقليد و تطبيق مدل های جوامع اسلامی، سوسياليزم و دموکراسی اند. آنها به تلاش نستوه و جانبازانه شان در راه اعمار مدینه فاضله در دشتهای بکر و بایر سرزمینهای جنگزده،قحطی زده و استعمار زده خود ادامه میدهند. هر نوع مدل در جامعه فقير، آرمانگرايی محکوم به ناکامی است.
چپي ها و تنظيم هاي جهادي افغانستان بذر مدل های سوسياليزم و اسلاميزم را با خونها آبياری و تجربه كردند. تكنوكراتها نيز دموكراسي را آزمايش مي كنند. هواخواهان دموكراسي هی تلاش دارند تا شکم های گرسنه مردم بي كار و بي عايد را از اخبار، مجله و نشريه،حزب و سازمان سياسي و اجتماعي، راديو و چينلهاي مختلف تلويزونی و سایر قرصهای خواب آور پر کنند. چنانچه برای آنها بيش از 200 نشريه و حزب و سازمان سیاسی و چند چینل تلویزیونی و راديويی زير نام آزادي زن و مطبوعات، پلوراليزم و دموكراسي به وجود آورده اند. اما با قلم های وارداتی، آزادی نوشتن فقط کاغذ را سياه کردن است. بيرق آزادی از پارچه اجنبی، وثيقه غلامی است. در این مطبوعات آزاد زیر نام دموکراسی، ابتذال حاکم شده است. زباله ها و تفاله ها را تا و بالا میکنند. این همه اخبار سیاسی و اطلاعاتی یک نوع عرضه بدون تقاضااست. جای مطبوعات حیاتی مثل طب وقایوی، تخنیک و تکنالوژی و برق، کسب و کمال، خالی است، اين مطبوعات سياسی و پلوراليزم آب و نان نميدهد. بل فقر و تفرقه ما را تشدید ميکند. قصاب كه زياد شد گاو مردار ميشود.
افغانستان به هيچ وجهه از کاپی کردن اين مدل های آرمانی مرفه و ثروتمند نخواهد شد. اجداد ما ميگفتند: بقه تقليد مار کرد، لخشيد خود را افگار کرد. در بذر اين مدل ها و آرمانها حسب شرايط و امکانات عينی مادی و معنوی کشور خويش احتياط ميبايد تا فايده سر کمايی را نخورد.
معضله اصلي و اساسي و دايمي ما بيكاري و بي روزگاري هست. ولی كشور هاي عربي براي ما مسجد و كشور هاي غربي براي ما حزب ميسازند! مردان شيفته دموكراسي افغانستان بدون در نظر داشت تقاضای زنان حقوق و آزاديهای مطلق آنها را که ارمغانی جز ايدس و طلاق ندارد، مطالبه میکنند. البته برای زنباره گیهای خود و آنهم برای زنان دیگران نه برای زنان خويش. چنين حرکات افراطی فيمينيست ها به مادر سالاری منجر ميشود. مادر سالاری در تاريخ باستان ظالمانه تر از پدر سالاری بود.
تجربه سه سال دموکراسی در افغانستان نشان داد که فاصله فقر و غنا خيلی عميق شده ميرود. 1
افراد روزانه به 1000$ قانع نيست و 60
مردم نان شکم سير جواری ندارند. کابل با چنین تقلید های بوزینه وار طی پنج سال آينده به شهر صنعتی کراچی و تجارتی دوبی نه، بل به نايت کلپ جزيره بالی برای خارجيان مبدل خواهد شد!
از بذر تقلید محض، خجالت و از تحميل بی چون وچرا فاجعه میروید. شما مواد کنسرو امريکايی را به خانه ببرید با عکس العمل منفی فرزندان تان مواجه می شويد . آنها در سرشت خويش جینهای پذیرشی آن مزه ها را ندارند، لذا از خوردنش کرک و نفرت میکنند.آیا شما حق و امکان تحميل اراده تان را در خانواده خود تان داريد ؟ افغانهای مقیم امریکا با وجودی که اسناد تابعیت دایمی را گرفته اند ، بازهم فطرتا در امريکا به شیوه افغانی زنده گی میکنند. آيا امريکايی ها در افغانستان مثل اهالی بومی ما خوراک ميتوانند؟ سرنوشت انسان با سرشتش پیوند دارد. ما باید اول بچشیم و باز ببلعیم . در غیر آن بلعیدن ناشيانه تهوع آور است.
ما هم متناسب به شرايط و امکانات خويش چيز های داريم که کمتر از دموکراسی نيست. ولی دموکراسی فقر ، مشابه مباحثه و جدل گرسنه های دور کاسه خالی است.اگر آزادی جوهر دموکراسی است، مردمان اين مرز و بوم دارای سنن طولانی مبارزه برای آزادی اند، اما شيران آزادی، شکار احتياج گرديده اند. اگر حق کار، مطرح است، قرار معلوم تا هنوز هم در امريکا تا آستراليا کسی بدون داشتن جواز دولتی، حق کار حتی خشره کاری را ندارد. در افغانستان به اين جواز نيازی نيست. قران الکاسب حبيب الله ميگويد. هيچ زن در افغانستان بيکار نيست. اگر مقصد، کار در دواير دولتی است، دولت گنجايش جذب همين 1
زنهای تحصيل کرده را ندارد. تحصيل در دموکراسی حق است و لی در اسلام بر علاوه حق، وجيبه دينی مرد و زن نيز ميباشد.آيا مجاهدين به هدايت ايالات متحده امريکا تمام مکاتب دخترانه افغانستان را طی دوران جهاد چهارده ساله طعمه حريق نساختند؟ حالا آرکستر های دموکراسی شان ترانه های حق تحصيل و ساير حقوق زنان را از فرش تا عرش چنان مست و بلند ميخوانند که گوش فلک کر کردند . در صورتی که افغانستان امکانات ساختن مکتب و تهيه اثاثيه آنرا ندارد، چنين رجز خوانی ها گزافه گويی بيش نيست.اگر منظور نقض حق کار و تحصيل زنان در دوران طالبان باشد، آن هم يک پوروای استخباراتی و نظامی اهريمن نام گم بود. ما خانواده شرقی، مشران و زعمای قوم ، مرکه و جرگه های ملی و محلی داريم. برای ما قبل از همه، نجات از فقر مطرح است. شرايط و امکانات افغانستان طوری است که فقط با استفاده از جوانب مفيد و مناسب مدل های مختلف ميتوان به کعبه مقصود رسيد. قانون مدنی، شرعی و عنعنوی در افغانستان نافذ است. صحت عامه و معارف رايگان برای مردم و کوپون برای مامورين دارای سابقه خوب ميباشد، اينها جوانب و مظاهر سوسياليزم طبيعی اند.
احزاب و جريانهاي سياسي و سازمانهاي اجتماعي در اکثر كشور ها عامل تشكل و ارتقای آگاهی اصناف و گرو ها و مدافع منافع و مصالح سیاسی و صنفی آنها اند، بدبختانه که در كشور ما عامل نفاق و شقاق و ابزار نفوذ استخبارات استعمارگران اند. بي مورد نبود كه در پاكستان و ایران از يک اسلام برای ما هفت و هشت تنظيم ساختند. تنظيم های مزاری و سیاف تا آخرين نفس و مرمی به نبرد ذات البينی ( وحدت و اتحاد) ادامه دادند.
آنانی که علف میدهند، حلف نیز میدهند.گروه های سياسي ما بيشتر شبكه هاي استخباراتي اند تا احزاب. از بالا ساخته و پرداخته شده اند. حيات شان مربوط ادامه فوند هاي مالي اجنبی هااست. هيچ حزب قادر به حاضر ساختن يك لك افغان نيست، مگر با پول. انتخابات رياست جمهوری افغانستان در سال جاری نشان داد که احزاب و تنظيمها از مردم تجرید اند. آنها در برابر کرزی که هيچ حزب نداشت، باختند. تاريخ و مردم با آنها كدام تعهد ندارد. حالا هم آنها از مردم برای پارلمان رأی ميخواهند و مردم از آنها غرامت سر و مال و وطن خود را !
عيب روشنفکران راست وچپ اين آب و خاک يکی است: افراط ، آرمانگرايی، تقليد، بيگانه پرستی و خود ناشناسی . روشنفکر اسلامگرای خدا را خوب ميشناسد، ولی خود را، نه.تاريخ عرب را با زير و زبرش خوب ميداند و افغانستان را، نه. اسلام را بحيث هدف ميداند نه وسيله. رب العالمين را رب المسلمين ميپندارد. فکر و ذکرش معطوف ساختن آن دنياست و برای اين دنيای فانی غير ترک کردن برنامه ندارد. روشنفكر ليبرال در شناسايي غرب تخصص دارد و در باره شرق كور و كر و لال است.

 


بالا
 
بازگشت