عصمت رسا

تشخیص درست با نسخهء غلط

 

چند روز قبل مضمون محترم همايون تاج را  در سايت های " د لمر رنا " و" آريائي "  تحت عنوان " نياز افغانستان بيک  شخصيت همچو نلسن منديلا "،  مطالعه نمودم که  ان را قابل مکث مي دانم.

صرف عنوان مضمون،  تاريخ کهن و موثریت  شخصيت هاي  برازنده کشور ما را زير سوال قرار داده و افزون بر آن روحيه تقليد از شخصيت هاي خارجي رادر حالي تشويق مي نمايد که طي  سه دهه اخير دشمنان خارجي افغانستان  در تباني با وابسته گان داخلي شان، در جهت تضعيف  و درهم شکستاندن روحیه و هويت ملي افغان ها از هيچگونه دسيسه دريغ نورزيده که  در نتيجه ء این تلاش هاي هدفمند شان،  بر افغانهاي افغان دوست،  جنگ هاي قومي، مليتي، مذهبي و منطقوي تحميل گردیده  وبوسيله  گروپ هاي معلوم الحال افغاني زمينه هاي لشکر کشي ها ي کشور هاي بيگانه در کشور ما مساعد گرديد.

کشور هاي بزرگ جهان هميش در این تپ وتلاش  بودند و هستند تا مدل هاي ساخته شدهء سياسي و اجتماعي خود را در کشور ما تحمیل و پياده نمايند. هکذا طي سالهاي متمادي گروه ها و سازمان هاي معيین سياسي  با پشت پا زدن مردم افغاتستان، شخصيت هاي خارجي را بمثابه  رهبر و پيشوا ي راه خود،  تبليغ وستایش مي کردند که جريان زمان وزندگی، غلطی شرم آور سياست شان را نشان داد. تلاش امروزی هم براي الگو قراردادن شخصيت هاي خارجي  به منظور حل معضلات افغاني، تلاشي است بي فايده و به مانند گذشته حرکتي است  محکوم به شکست!

از عنوان مطلب  فوق بر مي ايد که افغانستان به فقر يک رهبرِِ که داراي روح بزرگ و ديد وسيع باشد، مواجه مي باشد. يقينا که چنين است. مگر نويسنده از ذکر دلايل در مورد به هر علتي که بوده خود داري نموده است. از نظرمن، نکته نظري را که موصوف ارائه داشته است  از مبرميت خاصي برخوردار است، زيرا : امروز نيرو هاي خارجي در افغانستان نقش عمده دارند، جنگسالاران بي داد مي کنند ، نیروهای پس گرا و نمایندگان اسلام سیاسی در برابر آزادي ها وحقوق مد  نی و سیاسی مردم ايستادگي مي نمايند، تاجران مواد مخدره در وجود بی کفایتی حکومت کابل، افغانستان را بيک کشور نارکوتيک مبدل ساخته اند، حقوق بشر بگونه خشن بوسيله نيرو هاي جنگي خارجي و جنگسالاران داخلي نقض مي گردد و خلاصه  با هويت و حیثیت ملي افغانها بی باکانه بازي صورت مي گيرد. فکر مي شود که  نويسنده واقعیت های فوق را درک اما در انتخاب شخصيت مورد نياز افغانستان از حد لازم دقت کار نگرفته است.

در بخش ديگري ازين نبشته از  تدوير جلسه بن بمثابه يک موفقيت نام برده شده است! طوريکه به همگان روشن است اشتراک کنندگان جلسه بن هيچ نوع ماموريت و صلاحيتي را از مردم افغانستان نگرفته بودند ودر  جلسه متذکره  خواست مردم ما انعکاس يافته نتوانست. اين جلسه در واقعيت امر تجمعي از جنگسالاران منفور  و تکنوکراتان بي پايه بود، که روي يک اجنداي قبلا تنظيم شده و اجباری  تدوير يافت. اداره ء که به اساس فيصله هاي بن بميان امد ، عدم کارائي خود را عملا نشان داد و آنهم در چند دورهء متوالی.

درين نبشته متعاقبا از لويه جرگه ها بمثابه گامي  در جهت " اعمار يک افغانستان نوين " نام برده شده است. در حاليکه جريانات هر دو لويه جر گه نشان دادند که جنگسالاران، سازمان هاي سياسي  مذهبي محافظه کار بر روند کار لويه جرگه ها مسلط بودند و در لحظات لازم ،حساس و قاطع، سازمان ها و دول خارجي سير و حرکت لويه جرگه ها را معيین مي ساختند. شايد نويسنده مقاله مذ کور با من موافق باشد که " اعمار يک افغانستان نوين " در قدم اول به اراده آزاد ، خرد  و کار خلاق و سازنده مردم افغا نستان بستگي دارد.

در بخش ديگري از مقاله مذ کور تلويحا سازمان مستقل حقوق بشر افغانستان به کانون شيطاني توجه و تلاش هاي ان ريکارانه توصيف شده است. من در حاليکه به نظر نويسنده احترام ميگذارم، قابل تذکر ميدانم که موصوف  براي ثبوت ادعاي خويش فاکت، مثال و دلايل مقنع را ارائه نداشته است. متعاقبا نويسنده از ينکه " کانون هاي شيطاني" رياکارانه مي خواهند بنام   25 مين سال حضور نظامي شوروي  نفاق وشقاق و انتقام جويي ها و عقده کشايي ها را در جهت ضد منافع ملي افغانستان احيا و ترويج نمايند شکايت نموده است.

به نظر من بکاربرد اصطلاح " حضور نظامي " درست و دقيق نبوده بهتر مي بود که نويسنده  اصطلاح " اشغا ل نظامي " را  بکارمي برد. در مورد از ارائه دلايل صرف نظر نموده خواننده را به مطالعه مقا له " تحريف يک حقيقت " که در سايت آريائي و مقا له "درنگي بر کذب الحقايق جناب کشتمند " که در سايت هاي  28 -  اسد و دلمر رنا  نشر شده اند جلب مي نمايم.

نويسنده ادامه داده مي نويسد : " ... در اثر اعلان عفو بود که براي جنرال دوستم رتبه ستر جنرالي و عنوان مجاهد کبير از طرف حضرت صاحب مجددي و رتبه مارشالي براي آقاي فهيم از طرف جناب حامد کرزي اعطا گرديد..."

پادشاهان ورئيسان جمهور افغانستان  طبق قوانين نافذ در کشورمي توانستند و مي توانند که حق الله را ببخشند اما حق بخشيدن حق العبد را نداشته و ندارند بنا  حق مردم افغانستان در محاکمه خائنين و جنايتکاران حفظ بوده و هيچ زمامداري اين حق مسلم مردم ما را  سلب کرده نمي تواند.

عبدالرشيد دوستم به پاس خدمات شايان به مجاهدين ، ايجاد  زمينه هاي انتقال قدرت سياسي  به انها ، از طرف محترم مجددي  مورد تقدير، تشويق، تمجيد و تحسين قرار گرفت. از نظر مجددي صاحب محترم دوستم گنهکار نبوده که مورد عفو شان قرار بگيرد چنانچه اعطاي لقب وزين " مجاهد کبير " براي محترم دوستم موئد ادعاي من است.

نويسنده،  اعطاي رتبه مارشالي را از طرف جناب کرزي به آقاي فهيم نتيجه اعلان  عفو قلمداد نموده و آنرا "  عملي  مثبت  مطابق به مقتضاي زمان و منافع ملي افغانستان  " شمرده است.

در حاليکه آقاي فهيم یکی از مهره های داخلی وموثر ایجاد حاکمیت بعد از طالبان بوده  که نمی تواند از عفو او از جانب جناب کرزي  سخنی در میان باشد؛ علاوه بر آن آقای فهیم در ايجاد وتشکيل اردوي ملي افغانستان ناکام بوده و حتي خود درين راستا مانع بزرگي بوده است. من نمي دانم که در اعطاي رتبه مارشالي به آقاي فهيم کدام منافع ملي افغانستان نهفته بوده است ؟

محترم همايون تاج به اين هم اکتفا نکرده دوام ميدهد: " ... همچنان در برابر اعضاي رژيم هاي گذشته ، نيرو ها و عناصر سيا سي از طالبان و مجاهدين گرفته تا حزب دموکراتيک خلق افغانستان با مدارا و عفو برخورد شد. " از جمله کوتاه فوق بر مي ايد که اعضاي رژيم هاي گذشته، نيرو ها و عناصر سياسي از طالبان و مجاهدين گرفته تا به ح.د.خ.ا مجرم بوده اند،  اما مورد عفو قرار گرفتند، زيرا شخص مجرم مورد عفو مي تواند قرار گيرد. به نظر من،  کار در رژيم هاي گذشته و شموليت در سازمان هاي سيا سي جرم پنداشته نمي شود. جرم يک عمل شخصي بوده و هرکس بايد از عمل خود در برابر قا نون  جوابده باشد. در رژيم هاي سابقه ( خلق- پرچم و مجاهدين - طالبان ) و در صفوف سازمانهاي  سيا سي شان  بسا افراد وطن دوست کار مي کردند و تنظيم بودند؛ مگر در عین حال افراد وطنفروش بالخاصه در حلقه رهبري سازمان هاي متذکره نيز موجود بودند.

در رابطه به مسالهء عرف عفو عمومی توسط رژیم های نو به قدرت رسیده باید متذکر شد که زوال یک رژیم و ایجاد رژیم دیگر در کشورما  بر اساس خواست و ارادهء مستقل مردم افغانستان صورت نگرفته؛ نحوه به قدرت رسیدن و چگونگی بقای رژیم های سه دههء اخیر، مشروعیت آنها را مورد سوال قرار داده است. از اینرو  رژیم ها ي نو به قدرت رسیده اخلاقا و از نگاه حقوقی حق آنرا نداشتند تا رژیم ماقبلش را  خاین خوانده، عدهء را عفو و یا عدهء را مجازات کنند؛  در ا ين صورت  فقط می توان از مجازات  نمودن " بازنده ها " ،   توسط " برنده ها " صحبت کرد.  

نویسنده درارتباط به  گذ شته هاي تاريخي  با طرح اين نظر: " آنچه در گذشته واقع شده است ثبت تاريخ گرديده و زدودني نيست ." اکتفا  نموده است . از فحوای نظر فوق اين تصور دست می دهد که موصوف مي خواهد  بالاي همه وقايع که در کشور صورت گرفته سنگ بزرگ فراموشی و گذشت رابگذارد. من در حالیکه از عنعنهء بزرگ افغاني  گذشت وعفو  در ابعاد کوچک و بزرگ ملی حمایت می کنم، مگر به همان اندازه بررسی نقادانه حوادث دردناک سه دهه اخیر و محاکمهء عاملین اصلی  اين حوادث را و لو در ماورای اوقیانوس ها هم  قرار داشته باشند،  ضرور و آن را یک دین ملی می دانم.

  من به  نظر نويسنده مقا له در رابطه به آینده نگری موافقم،  اما اين مطلب را نيز بايد از ياد نبريم که بدون مطالعه گذشته، پرابلم هاي امروزي خود را درست تشخيص  و اهداف فرداي خويش را دقيق و روشن تثبيت کرده نمي توانيم. بگونه مثا ل  براي اينکه روشنفکران منور ، پيشرو و وطن دوست را بخاطر منافع علياي وطن و ارتقاي هويت ملي افغانستان متحد بسازيم، نا گزيريم که علل، انگيزها و عوامل نفاق،  جدائي ها  و کشمکش هاي ديروزي  را مطالعه نموده و سمت اساسي کار آينده خويش را معيين بسازيم.

شکايت نويسنده در مورد نقض خشن  حقوق بشر که فعلا در افغانستان صورت مي گيرد، کاملا وارد بوده و نيروهاي ملي و وطندوست افغان بايد عليه اين پديده ننگين با براه انداختن مظاهرات قانوني، متنگ ها، جلسات و صدور اعلاميه ها مبادرت ورزند.

به نظر من خرد و فلسفه مردم ما در ايجاد يک فضاي ارام و صلح اميز اجتماعي از اهميت بسزائي برخوردار بوده که ما را از انتقامجوئي به گذشت، از عداوت به محبت،از بدبيني  به خوشبيني ، از نفاق به اتفاق، از تکبر به فروتني و از ظلم و حق تلفي به عدالت فرا مي خواند.

از آنچه که گفته آمدیم من را به این نتیجه گیری می رساند که محترم همایون تاج مرض را خوب تشخیص کرده، مگر برای مدوای آن نسخهء غلطی را تجویز نموده است.

در حاليکه من  به شخصيت برجسته و قابل قدر نلسن منديلا احترام فراوان دارم و آنرا سمبول رزم ونبرد در برابر ظلم و تبعیض نژادی مي دانم ، بدين نظر هستم که ما باید معضلات و پرابلم هاي جامعه خويش را بر بنياد خرد و فلسفه مردم خود با استفاده از تجارب مفيد جامعه جهاني که در آن احساسات و غرور ملي مردم ما که طي سالهاي اخير سخت متضرر گرديده است بيشتر خد شه دار نگردد،  حل نمائيم . براي انجام اين ماموريت بزرگ تاريخي يقينا کشور ما به شخصيتي همچو غازي امان الله خان ضرورت دارد،  شخصيتي که در امر استقلال وطن ، اتحاد و همبستگي مردم ،ارتقاي کشور و حفظ هويت ملي افغانستان از هيچ گونه سعي و خودگذري دريغ نورزيد.

 

امستردم، 13 مارچ 2005

 


بالا
 
بازگشت