تکفیر وسیلهء برای زولانهء افکار

 

بعد از آزادی کابل از چنگال طاعون طالبان و شکست طلسم شیطانی تعصب واستبداد که بر مبنای سیاست های برنامه ریزی شدهء  دستگاه های جاسوسی جهانی و منطقه یی در راه ایجاد  رعب و وحشت ،استبداد فکری و سیاسی، تجسس و تفتیش ـ عقاید جهت خاکریزه کردن غرورملی ما با قبول قیمومیت تروریست های بین المللی و مافیای مواد مخدر و کرنیل های سیطره جوی منطقه یی بر سر نوشت میهن تاریخی ما، قامت غرور پرگنهء بزرگ ملت ما چون بالای بلند مجسمهء بودا، خمیده بود، تنها مقاوت فرزندان آزاده و جانثار وطن و اشتراک  مساعی جامعهء بین المللی بود که شرف برباد رفتهء افتخار وطن ،اعاده گردید وافغانستان به منزلهء مامن اقوام زنده در جامعهء جهانی دوباره پذیرفته شد.

مقاومت های فکری، عکس العمل های مقاومت های مسلحانه، عدم همیاری وطنپرستان از نظر فکری و نظامی با دستگاه بربریت ما قبل ا لتاریخ، نشان داد که رژیم های ساخته شدهء ادارات استخباراتی و رویکار آوران پیچ مهره های مرموز و ناشناخته چون سمارق های زهری باب طبع و خورش مردمان آزاده نیست.

استخبارات جهنمی منطقه و جهان بعد از شکست مداخلهء آشکار و افشای چهره های مرموزو پا دو های بی هویت شان، خواستند از مجرای دیگری و با صدور امتعهء ریزرو در انگر های کار خانه های شخصیت سازی آنسوی سرحد و ماورای اقیانوس ها، نقش خود را در صحنهء سیاسی و اداری افغانستان محفوظ بدارند.

یکی از این چهره های ذخیره به روز مبادا، مولوی فضل الهادی  شینواری است، که در دوران مقاومت علیه طالبان با پیروی از خط مشی ترزیق شده بر وی سیاست ( گاهی بر نعل وگاهی بر میخ زدن ) را پیشه کرده بود، گرد تکانی و روغن مالی شده و غرض تصدی بلند ترین مقام قضایی کشور از حجره بیرون و در قطار صد ها دسیسهء دیگر ی روانهء کابل گردید.

مولوی شینواری مدرس مدرسهء در درهء آدم خیل صوبه سرحد،یکی از تامین کننده های نیروی فزیکی حرکت عقبگرای طالبان بود. مدرسهء او در یک ساحهء به اصطلاح تشکیلات اداری پاکستان (علاقهء غیر) منطقهء تولید اسلحهء تقلبی، بازار فروش هر نوع اسلحه  ، مهمات وتجهیزات به سرقت برده شده از اردوی افغانستان و باقی مانده از دوران جهاد، محل موجودیت کارخانه های متعدد تولید هیروهین و مرکز اختفای جنایتکاران فراری از قانون و انتقام گیری شخصی قبیلوی و جای مناسب برای جذب ناباب ترین عناصر عقده مند، برای پیوستن به صف طالبان  بود.                                           

   او بعد از به سر رسانیدن وظیفهء جذب و اعزام طالبچه ها به جبهات ضد مقاومت ملی داخل افغانستان در پیوند تنگاتنگ با رهبری طالبان و احزاب افراطی مذهبی در پاکستان که خود هر کدام بخشی از فوج پاکستان با جامه های مبدل، هستند، قرار داشت. اما برای تظاهر و نمایش وجههء ضد سیاست پاکستانی خود یکی دو بار با احتیاط و غیر جدی به انتقاد از سیاست های  پاکستان پرداخته بود.

با جمع شدن بساط وحشت طالبان از کابل، نامبرده با خیلی از ملا های حجره نشین دیگر و با کاروانی از وسایط، اینبار بدون بر افراشتن چندهء سفید طالبانی وارد کابل شد.                                                                                                  

 کارمندان محکمهء عالی افغانستان که استبداد و وحشت طالبان را با رگ و پوست  خویش احساس کرده بودند، انتظار یک تحول بزرگ در ادارهء قضا را داشتند که در پرتو آن عناصر نا آگاه و استفاده جو از قضا کناره و جای آن را کادر های تربیه  شده و آموزش دیده و آگاه به رموز قوانین، میگرفتند و معادلهء مضحک ( قاضی = ملای حجره نشین ) بر هم می ـ خورد. تعصبات و تنگ نظری های زبانی، مذهبی، عقیدتی و سمتی در چوکات  قضا که موجب عدم رعایت یک سان قوانین و تامین عدالت میگردد. جای خود را به بیطرفی قضایی و جانب داری از حق و اجرای  عدالت یک سان میداد. چون دستگاه قضایی افغانستان در دورهء تسلط طالبان و قبل از آن در حکومت مجاهدین، چنان صدمه دیده بود که این نهاد نه به اصلاح، بل به بازسازی از ریشه و اساس نیاز داشت.

اما انتخاب مولوی شینواری، یک ملای حجره نشین، بی خبر از فن اداره و مدیريت، نا آگاه از قوانین و بی اعتقاد به دست ـ آورد های جدید علم حقوق، با دید خشک و جامد طالبانی، تمام امید ها را به یاس مبدل ساخت. او که  با یک گروپ از افراد  نا آگاه در عالی ترین ارگان قضایی کشور تکیه کرده بود، همراهان خود را به وظایف مهم قضایی و در بست های بالای ـ اداری بدون سابقهء کار گماشت و برای شان امتیازات بالای کادری قضایی منظور داشت.  او در روز معرفی اش به حیث قاضی القضات، در حدود بیست دقیقه بعد از حامد کرزی به تالار ستره محکمه امد و در بیانیه  سنجیده شدهء دو پیام اساسی ـ ایرا که از آن طرف سرحد با خود آورده بود، ارایه داشت: برادران طلبا!! کم فهم بودند، هر چه کرده اند، با آنها سخت نگیرید و با پاکستان کشور مسلمان و همسایه، مناسبات خود را خوب نگه داریم.

بعدا عبد الرب رسول سیاف طی صحبتی شینواری را استاد خود معرفی نموده و بیان داشت که مولوی حق استادی بر او دارد. هر چند پیام های مولوی شینواری  در حضورسیاف و کرزی  از جانب سخنران جوانی که گرماگرم از سنگر مقاومت ضد طالبان آمده بود با قاطعیت و خشونت تردید گردید، اما در عمل، شینواری، در پناه حمایت مهره های قدرتمند داخلی و ماورای سرحد در خط همان پیام های اولی اش حرکت می کند. با اعلام پیام های دو گانهء او، آن عده از طالبان که از خوف استهزاء و آزار کارمندان ستمکشیده از سیاست های اداری این افراد، به خارج فراری بودند و یا در داخل به اختفا به سر میبردند، باز گشتند. ( به استثناء هیأت عالیرتبهء قضا ) .

تعداد زیادی از کارمندان که در اثر تبعیض های جنسیتی، برتری جویی های قبیلوی و قومی تعصبات زبانی و مذهبی، نداشتن تعلیمات مدرسه یی، داشتن اسناد تحصیلی حقوقی، اخذ تقدیر نامه در نتیجهء شایسته گی در امور وظیفوی،  تنقیص تشکیلاتی ، عدم رعایت دساتیر پولیس مذهبی طالبان و دلایل نا موجهء دیگر: چون مسافرت های سه ماهه غرض بازدید از جمهوریت های شوروی سابق و امثال آن، از وظایف شان منفک شده بودند و انتظار احقاق حقوق ضایع شدهء شان را داشتند، با ملاحظهء این عناصر ستمگر در صحنه، سر خورده و نا امید شدند.                                                          

 تا کنون مولوی شینواری  همان سیاست های طالبان را تعقیب و وجود هیچ اندیشمند و آزاد  رأی را تحمل ننموده و دٌ رهء قضاوت را به جای آنکه علیه خاینین به وطن، فساد پیشه گان، تلف کننده گان و غاصبان دارایی های عامه و ملکیت های دولتی و شخصی، قاتلین هموطنان ما و صد ها همچو مجرمین دیگر به کار برد، علیه دگر اندیشان و آزاد فکران به کار میگیرد.

او شورای عالی ستره محکمه را( با حفظ حرمت با آن عده قضات آگاه  که با این گونه سیاست ها موافق نیستند) به دکان  فتوا فروشی و مسلخ روشن فکران دگر اندیش، زیر ساطورخون آلود تکفیر، تبدیل کرده است. ریاست دولت انتقالی نیز از این فتواها به مثابهء حربهء سیاسی در برابر کسانی استفاده می کنند که نمی خواهند به سان دولتمداران بیاندیشند و به قبول هر امری در بست تن دهند.

شورای عالی ستره محکمه محل صدور چنان فتوا نیست، وقتی قاضی القضات با صدور فتوا حکم نهایی را ابلاغ کند و شخص را تکفیر نماید، پس محکوم به کفر گویی غرض استدعا به کدام مرجعی متوصل گردد؟    آنچه از این سیاست ها استنباط میگردد اینست که ملا شینواری و امثال او با حمایت حلقات معین در درون دولت وچهره های متحجر در داخل اجتماع در پیروی از سیاست نفرت زایی و کوچاندن اندیشه مندان و فراغت گسترهء وطن به جولان اندیشه های جامد خویش و بستن راه مناظره و گفتگو جهت پخته شدن سلوک دیالوگ فکری در جامعه، و تعقیب روش های خشک طالبانی که بخشی از تحجر گرایی منطقه یی است، می پردازند. تا باشد عرصه را به قبول بی چون و چرای خواست های خود و تسلط اعتقادات مهر و موم شدهء طالبانی خود مهیا سازند.

به حیث یک مسلمان معتقد و عملی که در دوران تسلط سیاست های ایدیولوژیک  گذشته جفا ها دیده ام، از هموطنان مسلمانم میخواهم با دریادلی و دید باز به قضایا و مسایل اعتقادات دینی خود برخورد کنند. به قرائت های گوناگون از دین مجال افاده دهند و با شنیدن نظریات دیگران، خود را  آمادهء دفاع فکری از عقاید دینی شان سازند.

 

 

کاوه آهنگر

 


بالا
 
بازگشت