نوشته ای از محمد امین ( فروتن ) 

 

« برگی سیاهی از کارنامه ء روشنفکران کاغذی!! »          

"  سیا ست گام به گام به عقب "                                   

 

 یادداشت   کوتا هی بر مصاحبه ء آقای لطیف پدرا م یکی از کاندیدای ریاست جمهوری افغانستان با خانم ژیلا « بنی یعقوب» روزنامه نگار و ژورنالیست مستقل ایرانی   وچشم اندازی  بر مسائل جاری کشور !

برویم ای یار ، ای یگانه ء من ؛

دست مرا بگیر !                        

سخن من  نه از درد ایشان بود :

خود از دردی بود !

که ایشان اند .

« شاملو » 

یکی از نمایان ترین خصوصیات دوران پس از جنگ های خانمانسوزی که در کشور ما افغانستان بوجود آمده است همانا افزائیش " نفرت قومی "  بوده که مردم و ملت رنجدیده ء ما یکسان و در زیر حاکمیت رژیم های گوناگون سیاسی تجربه کرده اند . و مردم ستمدیده ء افغانستان با تحمل رنج های بیکران و انواعی از  شکنجه های گوناگون روحی و سیاسی که از سوی برخی از " پادوهای استعمار جهانی و استبداد داخلی" و تفاله های رژیم های مزدور و " سمپاتها " و " سمپاشهای  !!" محلی شان   اجرأ وعملی میگردید گرفتن  این درسی بوده  که هر چند انقلابی گری و بازی با شعار ها در یک جامعه ء عقب مانده مانند افغانستان میتوانند برای مدتی  خریداری داشته باشد و یک ملت تهی دست وفقیری را که در چنگال مُشتی از"  روشنفکر نما ها" و از هم پالکی های کانگسترو غارتگر بین المللی شان  اُفتیده است با دارو های خواب آور سیاسی  تسکین بخشند . اما اینگونه بازی با کلمات اخلاقأ هم نشان دهنده ء سقوط وحتی نه شناختن اصول بدیهی سیاست است که عده ای از چهره های معلوم الحال  سیاسی به آن متوصل میشوند .   و زمانی هم که پرده ها  دریده میشود و ملت ها از خواب های مصنوعی و آلوده بر  تزویرو دروغ و فریب به بیداری و آگاهی میر سند تنها نیرو و کسانی  باید پاسُخ گوئی این وضعیت   باشند که با  بی باکی و زشتی، قداست رنج ها و زحمت ها و خدمات گرانبهای ملت بزرگ افغان را به   لجن کشانده اند و  از منبر" نویسنده" و« سیاستمداربر حق!»   ، "  مبارز  نواندیش!"  و" روشنفکر آتشین!" در حق مردم جفا کرده اند . و بدیهی است که در اینگونه اوضاع و احوال  و در سایه ء چنین سیاست شعاری و عُقده آلود  برخی از مدعیان دروغین دموکراسی و مردم سالا ري که فریاد شانرا زمین و زمان فراگرفته است توازن وبصیرت لازم سیاسی را از دست میدهند وتنها محور اساسی پیام های شان به مردم  رنج دیده ء افغانستان دعوت به نفاق وشقاق ملی  است چیزی که در بازار مکاره ء سیاسی امروز وِردِ  زبان خاص و عام شده است .! و در چنین  روز گاری  که از آسمان آتش می بارد ! و از زمین فریاد میجوشد و همه چیز ، سنگ و چوب ، عالم و آدم  رنگ « دموکراسی » را گرفته است  اما در عین حال روز گار ،  روز گاری خوبی است برخی از ما بامناسبت و   بی مناسبت به" مسؤ لین "    فُحش  میدهیم که چرا این کار را نه کرده ای و به این امور ی که از نظر ما حائز اهمیت اند رسیدگی نه شده است !!!؟ ،به همین طرح انتخابات نگاه کنید   که چگونه مسأله مهم وحیاتی در تاریخ جامعه ء فقیر و بینوای افغان که برای نخستین بار در تاریخ ملت بزرگ مان بوقوع پیوسته است   به یک بازی کودکانه تبدیل  گشت ؟ و چگونه شد که در گرما گرم این فضای غبار آلود سیاسی بر خی از "روشنفکران! " وچیز فهمان مطرح و صاحب نام در جامعه ء ما که گاهی ممکن است بحیث افراد ،  یک جریان و یا یک جمع را از اساس قبول نداشته باشند اما شیوه ها ، عملکرد ها و انحرافات و اشتباهات را مورد حمله و انتقاد قرارمی دهند. اما از آنجائیکه شاخص برای مشروعیت و عدم مشروعیت در نوعی از انتقاد کردن نهفته  است ومهمترین " انگیزه " نیز عامل و ماهیت عمل است . انتقاد باید کاملآ با حسن نیت واز سر دوستی باشد نه پوششی برای اِعمال مخالفتهای صرفآ سیاسی و گروهی و کینه های شخصی که اساسآ با شرائط کنونی جامعه و کشور تطابُق ندارند  و بویژه که موضوع رهبریئ جامعه و مردم در میان باشد .!  در غیر آن هر آنچه را که بیان می کنیم  نه انتقاد بلکه انتقام خواهد بود !! مثلأ وقتی اساس انتخاب و مسؤلیت پذیری« ریا ست جمهوری » را در چهارچوب یک نظامی که در هرگونه شرائطی و از هر منبع مشروع و نامشروع برخاسته باشد ودر اساس مورد قبول مان باشد اما شیوه ها ، عملکرد ها ، اشتباهات و انحرافات مورد حمله و انتقاد قرار گیرد . که بدون تردید این چنین انتقاد  بر کجروی ها و ناملايمات اساسأ با " انتقام " گیری ها و عُقده گشائی ها ی سیاسی فرق دارد . اما وقتی کسی یا جمعی زبان به انتقاد میگشاید بسیار ضروری ودر عین حال ساده است که ببینیم این کس ویاجمع درکُل با مور مختلف چه نوع بر خوردی  داشته است . تنها به شیوه برخورد او ویا کسانی با یک مورد نباید بسنده کرد . همچنان مواضع گروهی ، حزبی وسازمانی انتقاد کننده گان میتواند تا حدود زیادی ما را به کشف ماهیت انتقاد کننده رهنمائی کنند ! البته نه میتوان به ساده گی و در هر مورد چنین مسأله ای را دستاویز نادرستی ای انتقاد و انتقاد کننده قرار داد . و گذشته از این باید از آن فرد یا گروهی که کجروی ها و انحرافات در یک جامعه را با انتقاد نشاندهی میکنند باید خواست که دلائل و توضیحات بیشتر و پاسُخ پرسش های تازه ای ارائه دهند . که در این صورت و چنین تقاضای آرام و منطقی میتوان به محتوای انتقاد که تضعیف است یا تقویت و انتقاد است یا " انتقام " پی برد . ودر هر انتقاد نیز باید اتهام یا گناه و اشتباه به اندازه ء خودش مطرح شود ، از کاه، کوه ساختن و جزئیات را بزرگ کردن وفرعیات را اصل دانستن خطائی است فاحش، که بدون شک نه تنها مارا بلکه به دلیلی که اینگونه مباحث و نارسائی ها در یک محیط علمی و روشنفکرانه مورد ارزیابی قرار گرفته است تمامی راهیان راه حقیقت و راستی را از بررسی مشکلات و دشواریها  که با حیات ملت ها رابطه دارد بسوی دیگر ی متوجه میسازد . و مهر تائید گذاشتن ِ برخی از" روشنفکران " بر این پروژه ء ملی وحیاتی سبب میگردد که توده های از مردم برای ابد و دست کم تا زمان طولانی آنرا مختومه   حساب کنند . !! نکته ء مهمتر اینکه  تکرار این گونه مسائل اختلاف برانگیز  در وجود فرد فردی از مردم ما ترزیق نوعی از واکسن ضعفی است که بالاخیره در وجود تمامی از شهروندان به نوعی مصؤنیت در برابر بیماری های گوناگونی تبدیل می شود. .البته نوعی " مصؤنیت " در پرده های گوش و مغز .  که دیگر هیچ صدایی ، آژیر خطری و فریادی با هر فرکانس بی تأ ثیر می ماند ونه پرده ء گوش و نه پرده های مغز آن را نه میشنود !   حقیقت این است که تکرار این شیوه با این شدت" مرموز " قضیه را پاک مشکوک میکند بدین ترتیب می بیینیم که داد و بیداد های عده ای از " روشنفکران " که  « من آنم که رستم بود پهلوان » و یا هم « مرگ حق است اما برای همسایه!! » « انتقاد خیلی خوب است اما نه از من !!» و امثال این مسا ئل شعار های اند که ملت و مردم مانرا از اهداف مهمی  که در شرائط سخت کنونی و تاریخی باید به آ نجام برسند به دور نگاه میدارد . واین درست خواست تمامی دشمنان پیدا و نا پیدای میهن ما است . و یقینأ تمامی کسانی که با الفبای سیاست آشنائی داشته اند میدانند که  " انتقاد غیر از انتقام جوئی است " و هرگونه حرکت " انتقام جویانه " هر چند در پوشش شعار های فریبینده ء سیاسی و فرهنگی  عرضه شود بر جایگاه اصلی اش( انتقامجوئی ) هیچگونه اثری نخواهد داشت . اکنون ببینیم که پس از تقریبأ سه دهه جنگ وخونریزی و برادر کُشی و آزمودن چندین تجربه ء حکومات " صد در صدی!!! " اعم از مارکسیستی و شبه اسلامی که  به مقتضا و خواست اعیار و در برابر چند دینار به قدرت رسیده بودند" تفاله ها " ی فرصت طلب و باز مانده گان پُر عقده ء این جماعت دلال صفت با چه شعار ها ی " آتشین !!!"و جذآب بار دیگر قصد اجرای یک معامله ای پُر منفعت سیا سی را کرده اند ؟؟ و ببینیم که این  گروهی از " شبه روشنفکران !!!" که " فیل شان قصد هندوستان را کرده است " با چه ژست و قیافه ای به میدان آمده اند ؟ و راستی هم این لشکری از" مدعیان زعامت " نه میدانستند که به هردلیلی شانس پیروزی را ندارند ؟ و اصولأ استراتیژئی انتخاباتی شان که بدون شک برای هر عمل د موکراتیک در یک جامعه روی آن  حساب باید  کرد بر کدامین اصول استوار بوده است ؟ تا دیده شود که مبادا مخالفت با صلح و امنیت در کشور ما افغانستان از اصول استراتیژیک این پروژه ء " انتخاباتی !!"  برخی از کاندیدا ها بوده باشد  !! ؟  چه در این صورت تکلیف مردم متدين و صا ف اند یش ملت ما با این عزیزان روشنفکر معلوم است !! البته امروز  عامی ترین ا فراد این کشور جنگ زده نیز میدانند که بنا به هر دلیل و علتی که بوده در کشور ما سربازان خارجی حضور دارند . البته بحث بر سر این نیست که " ایالات !!! متحده ء امریکا نیروهای یش را به افغانستان نه فرستاده است و سرزمین ما را اشغال نه ساخته اند  ،واضیح است  پس از حادثه ء 11 سپتامبر ارتش امریکا بنام مبارزه علیه تروریزم و شبکه ء القاعده باسراسیمه گی و شتاب وارد افغانستان گردید وطی یک معاهده ء چند فقره ای که بنام " قرار داد بن " مسمی گردیده است برای حکومت مؤقت افغانستان  مشروعیت بخشید !!! اما سوال اساسی اینجا ست که این" اشغال!! " یک کشور مستقل !!!  چگونه  و در کدامین شرائط سیاسی و فرهنگی جهان و منطقه در زیر پا های  اسپان اشغال گران در آمد ؟!  و راستی معنی و مفهوم کلمه ء " اشغال !!" آنهم درعصری که تفسیر و تعبیر هر یکی از  واژه های سیاسی و نحوه ای بکار گیری آن نه تنها به تناسب زمان فرق میکنند بلکه هویت تاریخی وفرهنگی ملت ها نیز بر تعریف چنین کلمات و واژه های سیاسی با ید با جد یت در نظر گرفته شود .!! چنانچه در مصاحبه ء خانم ژیلا بنی یعقوب با آقای لطیف پدرام یکی از کاندیدا های " ریا ست جمهوری " به این نکته اشاره شده است  .

 *سوال :.   « آقای پدرام  ! تا آنجا که من میدانم شما همین چند ماه پیش ، یعنی سه سال پس از سقوط طالبان  به کشور تان باز گشته اید ، چرا زود تر نیا مدید ؟

*جواب:  چون بر این رژیم باور نداشته وندارم  !                                                                                                                    

*سوال :   آیا منظور تان دولت آقای کرزی است ؟                                                               

*جواب :     بلی ، من آنرا یک دولت تحمیل شده از سوی امریکا میدانم و علاقه ای هم نداشتم که با دولت یک سرزمین اشغال شده همکاری کنم . البته هنوز هم حاضر نیستم و ....                                                     .

.*سوال  :  ولی بالاخیره بعد از سه سال آمدید به سرزمینی که به قول خود تان اشغال شده است و با یک دولت تحمیلی ..    

*جواب :  من آلان برای مبارزه با این دولت آمده ام "  .

 مسخره  ترین نوع مبارزه را که تا اکنون دیده ایم و شنیده ایم همین نوعی است که آقای پدرام نشاندهی   و " کشف " کرده است .! " من آلان برای مبارزه با این دولت آمده ام !!!!" میترسیم که این هم از همان " جنگ های زرگری ، دروغین و مجهولی  نباشد که در کنار هد ف اصلی ملت بزرگ مان برای مشغول ساختن اذهان عمومی  درست کرده اند ! و دقیقآ  این جنگ چون حصار نا مرئی ولی  معلومی که از سالها پیش بر گِردِ یکعده  از " شبه روشنفکران " و داعیه داران شناخته شده ای  کشیده شده  و هر روز بر مقتضای سلیقه ء درونی دشمنان میهن تنگترمیشود واین جماعتی از " شبه روشنفکران " گروه ، گروه و" دامن " ، " دامن " در" سپاه تزویر گران وجنگ آفروزان " شامل میشوند . !

آورده اند که پس از جنگ جمل ، حضرت علی (رض) خطاب به جنگ افروزانی که  پیش از آغاز جنگ ، آنهمه رجز خوانده بودند ولی در میدان به سختی شکست خورده و به ذ لت آُفتاده بودند فرمود : « وقد ار عدواوابرقو ،ومع هذین الامرین الفشل ، ولسنانرعد حتی نمطر،-  آنان ( اصحا ب جمل )همچون رعد غریدند ومثل برق ، جرقه زده واز جا پریدند ، ولی ما خروش برنه میداریم ، مگر آنکه د ست به عمل می زنیم و نه می باریم ، مگر آنکه سیل جاری کنیم . » داستان این عزیزان" همه کاره های هیچ کاره !! " که در آستانه ای انتخابات " ریا ست جمهوری " به جا ی ارائه یک  برنامه همه گیر و عادلانه  به مردم ، بر کاپی سازی برنامه ها  وشعار ها اکتفأ فرمودند درست مثل داستان  « اصحا ب جمل » است که  با همه ء " تعصب  و خلوص!! " کوشیدند تا هر کدام شان خود را در مسیر ملت عنوان کنند تا آنجا که بتوانند همه چیز را درگرمترین معرکهء انتخابات به سود خویش ببینند . !!  در چنین شرائطی بود که هرقدر زور زدند هیچگونه تأ ثیری  بر جای نه گذا شت  علت اش اولآ   نداشتن یک برنامه ء بر خاسته از د ل وقلب  جامعه وملت  بوده  و ثا نیأ   خود نیز بر آنچه که بحیث یک پلاتفورم و دکتورین سیاسی و اقتصادی به ملت جنگ زده افغان  عرضه و پیشکش نموده بودند   باور راسخ نداشتند ، و نه تنها  این بی باوری بر اندیشه ها یشان عملآ  به ملاحظه میرسید  بلکه در بسیاری موارد حین ابراز نظر ها و بیانات دُچار تناقُض گوئی ها شده بودند  . ودر اکثریتی   از گفتگو ها  وبیانات ، مصاحبه ها و ا ظهار نظر ها ی" آقایون " به صورت واضح وروشن این گونه تنا قض گوئی ها به مشا هده میرسید .از سوی دیگر مردم افغانستان با درک شرائط عینی افغانستان و جهان و مهمتر از همه  حضور برخی ازشخصیت های  " راحت طلب "  ،  " دنیاپرست " و" برده گان قدرت وشهرت طلبی  "  در صحنه ء انتخابات "ریاست جمهوری " افغانستان  را  یک کمید ئی  طنز گونه ای می  دانستند که سناریوی آن برسر میز های دیگران نوشته شده  و " بازیگران تمامی نقش ها " از بسیار پیش و در امتداد سالها ی متمادی معین شده اند  !! مردم افغانستان  بیش و پیش  از " برخی چهره های روغن زده ء روشنفکری !!!" جامعه ء افغانی  بر این باوربودند وهستند  که حضور و یا هم عدم حضور شان  بر نتائج انتخاباتی هیچگونه تأثیری بر جا نخواهند گذاشت لذا با اشتیاق فراوان به عنوان نخستین آزمایش دموکراتیک !! در جامعه ء جنگزده ء افغان در انتخابات ریاست جمهوری سهم گرفتتند . !!

هیچگونه تردیدی باقی نمانده است که  برخی از کاندیدا های  " ریا ست جمهوری " افغانستان که  سوابق  مبارزاتی و سیاسی خویش را در بحبوهه ای از فراموشی تاریخی ملت عزیز افغا نستان و حضور نسل جوان در صحنه ء حوادث و توطئه ها و دویدن ها و نه بخاطر نجات و رها ئی  انسان مؤمن این سر زمین بلا کشیده ، بلکه بخاطر آزمایش  تند ترین شعار ها و نظریات " انقلابی " و چپ رادیکال با شعار  " کانون های شورشی "که به قول علمبرداران و مبتکران*  این"  تِزسیاسی  " به مثابه ء هسته های اولیه " تشکیلات انقلابی و مسلحانه !! " به متن توده ها باید انتقال یابد *  !!! بدون شک  تکیه زدن براین چنین اندیشه های وارداتی و بیگانه  نه تنها  سر آغاز حرکت  آزادی و رهایی ملت ها محسوب نه  میشود بلکه  با استفاده از مصؤ نیت لازم  کاندیدا ها که در چهار چوب قانون اساسی افغانستان و قانون انتخابات کشورجهت انجام فعالیت های سیاسی و تبلیغاتی در نظر گرفته شده بود ، عملآ یک اقدام بر ضد منافع علیای میهن به شمار می آید .   این آقایون کاندیدا ها ی ریاست جمهوریی که  با توجه به دیگر انگیزه ها و عُقده های بیرونی ودرونی  درصف انتقادیون بر مهم ترین ارزش ها ی ملی و میهنی قرار گرفته بودند  به جای رفع بحران جاری در کشور خود به یک مُعضل و بحران بزرگی در حواد ث و جریانات کشور مبدل گشتند . ! راستی چرا چنین شد و بر خی از کار آمد ترین نیروها و فعالین کشور فلاکت زده ء افغانستان د ر سخت ترین شرائط جامعه از بر خورد عینی با واقیعت ها و مشکلات سیاسی و اجتماعی    جامعه نا توان گشتند ؟ ! این همه پر سش های است که پاسخ دقیق آنرا جز با اطلاع و آگاهی از توانمندی های خود و جامعه ء ناتوان ما نه میتوان بطور دقیق در یافت . و این حقیقتی است که اگر به آن توجه لازمی صورت نگیرد به راهی خواهیم رفت و به کُرسی قضاوتی خواهیم نشست که " کیش شخصیت و تکبر پروری " همراه با بیماری مزمن " قدرت خواهی و حس انتقام جوئی "  پایه ها و ستون محکم آن است  . !!  لذا باید این ضرب المثل که از قدیم گفته اند « اول اندیشیدن وبعد اجرأ » را همهء ما بویژه کسانی که در فُرصت های مختلف ، گاهی بر مقتضای " طبع ساده اندیش خود" ، و گاهی هم  به " مصلحت منافع دیگران !!"در صحنهء سیاسی حضور می یابند ،  ملاک راه و عمل خویش قرار دهیم . و نه باید بگذاریم فرصت های که برای ملت درد دیده ء ما فراهم آمده است با مؤعظه های میان تهی و « نصايح کتابی و گُلچین شده ء شُبه روشنفکری !!»  و دست  پاچه گی ها ی سیاسی از دست دهیم !هر چند به وضاحت دیده میشود که علی الرغم گذشت  سه سال از اداره ء جدید اعم از مؤقت و انتقالی و تصویب و توشیح قانون اساسی افغانستان و تأ کید بر" استقلال ملی" و "حاکمیت ملی"  در افغانستان هنوز هم حاکمیت واقعی به فرزندان اصیل این سر زمین انتقال نه یافته است و اظهارات آخیر آقای " آرمیتاژ " معاون وزارت خارجه ء ایالات متحده امریکا که حین سفر به کشور های منطقه به شمول افغانستان در جمع خبرنگاران داخلی و خارجی  بیان کرد مصداق روشن  این ادعای ما محسوب میشود . آقای " آرمیتاژ " با صراحت بی نظیری متذکر گردید که« انتقال قدرت به افغانها بصورت آرام و پس از کسب این باور که  " نهاد های  دو لتی افغانستان "  بویژه نظام قضائی آن به شمول ارگان های امنیتی و نظامی صلاحیت مبارزه با تروریزم را  کسب کرده  است انجام خواهد یافت ! » بدون شک این گونه اظهارات یک مقام بلند پایه ومهم  ایالات متحده ء امریکا که درتعیین خط مشی امنیتی آنکشور بویژه در سطح سیاست خارجی امریکا در جهان نقش تعیین کننده ای دارد قابل تأ مل است ! از اظهارات آقای " آرمیتاژ " به خوبی میتوان در یافت که علی الاصول هنوز هم برای رسیدن به  " استقلال " واقعی و داشتن یک دولتِ دارای اعتبار بین المللی فاصله ای زیادی داریم . ! البته این گونه تحلیل از شرائط سیاسی در جامعه هیچگاه به معنای  نفی  عمومی و کُلی و ضعیت سیاسی در افغانستان نبوده است . واین چنین بررسی ها با توجه به شرائط کشور ما که همچون " پُل صراطی از مو نازکتر و از تیغ بُرنده تراست !!"  بیش از هر زمان دیگری درایت سیاسی تمامی احاد مردم بویژه روشنفکران و چیز فهمان این مرز وبوم را میطلبد  که با سیاست مدبرانه و داهیانه ای  خویش و در تعامل منطقی با تمامی کشور های جهان  کشتی طوفان زای کشور جنگزده ء مانرا به ساحل آرامش و استقلال واقعی برسانیم . ! بدون هر گونه تردید این امر زمانی ممکن است که از دادن شعار های کاپی شده  و افراطی،  ونا گواری که به ارائه و بیان آن آتشی در میان تمامی اقوام با هم برادری را بر پا میکند با جدیت و خلوص بپرهیزیم و احادی از ملت را اعم از پشتونها ، هزاره ها ، تاجیک ها ، اُزبک ها و سائر ملیت ها ی ساکن درافغانستان  را وارثان حقیقی این سر زمین بلا کشیده بشماریم و با ید بپذیریم که زخم اشتباهات گذشته ء ( تمامی فعالان گذشته ء سیاسی اعم از نیروهای مارکسیست و مذهبی و  ناسیونالیست ) چنان ناسور است که نه میتوان با این زودی ها التیام یابد . همچنین  ما باید به« " دکان ها و شرکت های " سیا سی" !! » و مافیای" ان جی او ئی" سخت مراقب بود که این ها همد ست « مترفین و مستکبرین گشته اند واینان در بلعیدن  ارزش های دینی و میهنی  از هیچ غارتگری دست کم ندارند !! اکنون که از زمین و هوا توطئه می بارد ، مردم ِ ما را همچون هفتاد و دو تن در"  شب عاشورا " محاصره کرده اند ،  و در این میان « ما » و اگر نه ، « بسیاری » ازما چنان  آسوده خوابیده ایم که مگر شیپور "جنگ" بیدار مان کنند ،!! و هر بار که مسله ء ای فرصت ها پیش می آید ، آتش معرکه ء داخلی زبانه میکشد و هر گروهی از ما علیه گروه دیگری رجز خوانی میکنند . بدون شک شبکه ای وسیعی از از ایادی دشمن با سرازیر ساختن " شعار ها وهوچیگریهای مترقی!! "  آب ذلال صلح و امنیت جامعه  را برای " ماهی گرفتن " ، گل آلود می کنند و تنور تضاد ها رابرای پُختن نان دشمنان وطن شعله ور تر میسازند .! تا گوئی قرار بر این است که آتش جنگ و فتنه برای همیشه در این سر زمین آتش سوخته زبانه بکشد و فرزندان این مرز و بوم  خاشاک و هِيزم  این  آتش  باشند .!  اکنون ببینیم که آقای پدرام  "  بنیان گذار متود نوین مبارزه با اشغالگران !!" ضمن بیان عوامل پیروزی خود و همکاران شان در " شورای همکاری کاندیدا ها " در مصاحبه با خانم ژیلا " بنی یعقوب " روزنامه نگار ایرانی در پاسخ به سوال راجع به رژیم طالبان  چه میگوید و چه گونه می اندیشید ؟

* سوال :آیا شما این را به طور کامل رد میکنید که به هر حال در این سال ها پس از سقوط طالبان آزادی ها و گشایش هایی برای زندگی مردم تان به وجود آمده است ؟

*جواب :  من این موضوع را رد نه میکنم ولی چیزی که میبینم این است که امروز در واقع همان نیروهای که طالبان را ایجاد کرده اند در رأس دولت هستند . مردم ما نه میتوانند فراموش کنند و نه میتوانند ببخشند که اعضای بسیار فعال طالبان امروز در رأس قدرت هستند .

*سوال :آقای پدرام ! شما دقیقأ از چه کسانی سخن میگوئید ؟ کدام یک از اعضای دولت آقای کرزی از طالبان بوده  اند ؟ لطفأ صریح تر صحبت کنید ؟  

جواب  : من ترسی برای نام بردن از آنها را ندارم ، من هر روز در سخنرانی هایم از آنها نام میبرم .     

*سوال : آنهاچه کسانی  هستند؟                                                                                              

*جواب :   اول از همه آقای حامد کرزی و همین طور رئس بانک مرکزی – دو تا از وزرأ .......

*سوال : آقای پدرام ! شما میخواهید بگوئید حامد کرزی رئس فعلی دولت افغانستان از اعضای طالبان بوده است ؟   

  *جواب : بلی مگر شما این موضوع را نه میدانیستید؟                                                    

  *ژیلا  : نه آقای پدرام  !  من فقط میدانیستم که حامد کرزی به جای دولت ساقط شده ء طالبان بر سر کار آمده  و حالا شما می گوئید که خوداش هم از اعضای طالبان بوده  بر داشت من از حرف های شما درست است ؟  

  *لطیف : بلی ، ایشان عضو خیلی فعال طالبان بوده است  .                                                           

آیا راستی  اینجا افغانستان است ؟! ! همان کشوری که میدان گاه زور آزمائی  تمامی  قدرت های  عالم بوده است و کوچه به کوچه « اشرار ی !! » و " ضد انقلابی !!! " و  " تروریستی !!! "  را  جستجو میکردند و "خیل"  مبارزین وطن پرستی را از پا در می آوردند  ؟!!!  از سوی دیگر در این  کوره ء آتشین و در گرما گرم این معرکه ء خونین بهترین فرزندان نسل معاصر قربانی   کژاندیشی ها ی اصحاب جهالت  و تحجر شده اند ؟!

عزیزان   ! روشنفکرانی که به سینه های تان آیاتی از " ریا ست " « جمهوری !!!؟؟» آویزان اند و به نام آبادانئ این وطن گلین ، متروک و به خاموشی کشانیده شدهء افغانستان پیام آورده اید  آیا میدانید که بر سر ِ این آشیانه ء غمگین چه ها گذشته است ؟ و آیا میدانید و میدانستید که این رسالت بزرگ ومهم ، پارسائی  سنگین و سهمگینی را میطلبد  ، که در این مقام سخن از کسی نیست ، همه یکی است همه ء شکل ها ، قا لب ها ، عنوان ها ، هویت ها و شخصیت ها ، مرز بندی ها و نشانه ها و رنگ ها و نژاد ها پاک شده است . هر چه است حرکت است و ثبات و انسانیت و پشت کردن به مال و جاه و جلال  ودر یک کلام مؤقعيت بسی خطیر و هشدار دهنده ای است که انسان را از صحرای آزمون به معراج امانت میرساند !  برای هر دیگر گونی و بنیان گذاشتن  هر عظمت اجتماعی ، فرهنگی وسیاسی در کشور اجرای عدالتی را میطلبد که با تحقق و اجرای آن  نه تنها ما بلکه به تباری از انسان و نسلی از موحدان آبرو وحیثیت کمائی می کنیم  !  اکنون که بوق تبلیغاتی این همه کاندیداهای" ریا ست " « جمهوری !! »  گوش های فلک را کر کرده است ، و میدانیم که کاندیدا شدن برای بسیاری از کاندیدا های معظم " ریا ست " « جمهوری » پله ای ترقی و نردبان شهرت طلبی  محسوب می شود آیا استماع چنین شعار های نفاق آلود و نفرت انگیز قومی که از سوی اصحاب تابلودار شنیده میشود  گناه نیست ؟ و چه کسی کفاره ء استماع مزخرافات چنین کاندیدا ها ی " ریا ست " « جمهوری » را خواهند پرداخت

*ژیلا: آیا شما سندی برای این ادعای تان دارید؟                                                                      

*لطیف: بلی ، من هر روز دلائل واسنادم را با مردم در میان میگذارم                                             

*ژیلا:  دلیل وسند شما برای اثبات اینکه حامد کرزی از اعضای فعال طالبان بوده چیست ؟              

*لطیف:      حتی دیگر لازم نیست من سندی برای این موضوع ارائیه بدهم ، خودش به آن اعترا ف    کرده . 

*ژیلا:چه وقت وکجا؟                                                                                                        

  *لطیف:    کرزی در زندگی نامه های که به عنوان تبلیغات انتخاباتی خودش منتشر کرده به صراحت در آن نوشته که چهار سال عضو فعال طالبان بوده است . علاوه بر این بسیاری از کسانی که امروز بر قدرت هستند نیز از اعضای فعال طالبان بوده اند .«  احدی و همین طور اشرف غنی احمد زی » که بار ها مسعود را به عنوان عامل خیانت و تفرقه متهم و از طالبان دفاع می کردند ، امروز جزو دولت آقای کرزی هستند.                                                                                                                   

  *ژیلا:  آقای پدرام  !  من در یکی از سخنرانی هایتان که برای دانشگاهیان کابل داشتید ، شنیدم که گفتید اگر قرار است آمریکا جنایتکاران جنگی را در افغانستان معرفی و محاکمه کند از آن استقبال میکنید ، از همه اول باید کرزی را محاکمه کند ،  درست  شنیدم آقای پدرام    ؟  

   *لطیف :      بلی  درست شنیدید ، من بار ها گفته ام در رأس جنایتکاران جنگی باید حامد کرزی به داد گاه برود  پاسُخ بدهد که چرا با طالبان همکاری و از آنها دفاع میکرده است و چرا همچنان با طالبان ارتباط دارد و رهبران آنها را آزاد میکند     

*ژیلا : شما ادعا میکنید که کرزی همچنان با طالبان ارتباط  دارد ؟  آیا توضیح     بیشتری برای این  ادعا خود دارید ؟ 

*لطیف:  او همین الان رابطه ء تنگاتنگی با طالبان دارد و از طریق آقای متوکل ( وزیر خارجه ء دولت طالبان ) با آنها در حال گفتگو است . آقای کرزی قصد دارد طالبان را در قدرت مشارکت دهد وحتی این موضوعراانکارهم نه میکند .  

   *ژیلا : آقای پدرام ! شما قبلآ گفتید که حامد کرزی در زندگی نامه ء انتخاباتی خود عضویتش  در گروه  طالبان را عنوان کرده وآلان هم می گوئید که تماس های شان را با طالبان انکار نه میکند ، در صورت صحت حرف شما آیا نه میتوان این نتیجه را گرفت که افکار عمومی افغانستان با این رفتار کرزی و به طور کلی طالبان مشکلی ندارد ؟ 

*لطیف :  نه این طور نیست ، افکار عمومی هم با کرزی مخالف است و هم با طالبان ، اما فرصت ، زمینه وامکان بیان آنرا ندارد ،                                                                                              *ژیلا : آقای پدرام ! آنچه را که شما می گوئید حتمأ حامد کرزی وهمکارانش هم میدانند ، پس چگونه است  که به قول شما اینگونه حمایت علنی خود را از طالبان اعلام می کند ؟ 

*لطیف : زیرا بخشی از پروژه ء دائیمی آنها ست   .       

*ژیلا :  کدام  پروژه  ؟ آقای پدرام!   

*لطیف : « پشتو نیزه کردن افغانستان و حاکم کردن مجدد پشتون ها در افغانستان ، آقای کرزی برای این کار به پایگاه طالبان نیازدارد                                

 *ژیلا :   آیا شما بر این باورید که حامد کرزی اشتراک فکری هم با طالبان دارد ؟                              

*لطیف  : بله مسلم است که باور دارد ، به عنوان مثال ایشان دشمنی دیرینه با زبان فارسی دارد و همواره تأکید   دارد که پشتو باید زبان اول و رسمی افغانستان باشد ، در حالیکه فقط 30 در صد از مردم افغانستان به این زبان صحبت میکنند ، ایشان همچون طالبان معتقد به برتری طلبی قومی است و آنرا آشکارا نیز بیان میکند! 

*ژیلا:آیا در ایجاد یک ائتلاف به مؤفقیتی هم دست یافته اید ؟                                                       

*لطیف  : بلی !  سازمانهای اساسی تشکیل شده و تفاهمات خوبی هم داریم .                                  

*ژیلا  : آیا این ائتلاف آنقدر فراگیر خواهد بود که قادر به شکست کرزی باشد ؟ .                                

*لطیف  : ما شکی  نداریم که میتوانیم کرزی را شکست دهیم                                                          

*ژیلا : آیا خیلی آرمانی و ایده ئالیستی فکر نه میکنید ، آقای پدرام !   ؟                                       

*لطیف  : نه ، آقای کرزی در مناطق شمال ، غرب و مناطق مرکزی افغانستان هیچ نفوذی ندارد . در مناطق پشتون نشین هم نفوذ و اعتبار لازم را ندارد  

*ژیلا  : اما من شنیده ام که پایگاه اصلی کرزی در میان پشتونها است ؟                                           

 *لطیف  : نه ، آنچه که شنیده اید درست نیست ، تنها منطقه ء تحت نفوذ او « نیمروز » * است که کم جمیعت است ، بنابر این دلیلی ندارد که کرزی در انتخابات پیروز شود  .

یلا  : آیا شما دارید با اطمینان کامل پیش بینی شکست کرزی را در انتخابات می کنید ؟                  

*لطیف  :     کرزی فقط در صورتی برنده ء انتخابات خواهد بود که تقلب در انتخابات انجام دهد .            

*ژیلا :آیا شماچنین احتمالی را میدهید ؟                                                                                   

*لطیف  : بلی ، ما تلاش داریم از آن جلوگیری کنیم ، خواستار آن شده ایم که علاوه بر سازمان ملل، سازمانهای مستقل بین المللی ونمائندگان کشور های همسایه نیز بر انتخابات نظارت کنند . همینطور روز نامه نگاران بین المللی

* ژیلا : آیاشماامیدپیروزی دربرابرکرزی دارید ؟                                                                         

*لطیف  :    بله  چرانه                                                                                                       

*ژیلا  :     شماچگونه می خواهید در سرزمینی که حتی قادر به رساندن حرف های تان به مردم نیستید ، آرای آنها  را جلب کنید ؟  

* لطیف  : ما از طریق فرهنگ شفاهی اقدام کرده وخواهیم کرد . راهی جز این هم نداریم ، چرا که مردم به دلیل بی سوادی حتی قادر به خواندن کتاب و مطبوعات هم نیستند . 

* ژیلا : آقای پدرام  !  شما چگونه قادر به این کار خواهید بود وقتی حتی یک رادیو در اختیار ندارید و از  امکانات دولتی نسبتأ سراسری کرزی هم بی بهره  اید ؟

*لطیف : ما این کار را با فرستادن گروه های تبلیغاتی به سراسر افغانستان انجام میدهیم . همین طور از امکانات مطبوعاتی و رادیو نیز در حد امکان استفاده میکنیم . البته ایجاد کمیته های تبلیغاتی کوچک و بزرگ در سراسر افغانستان از دیگر برنامه های من بوده است . 

*ژیلا : شما با کدام توان مالی و اجرائی از چنین شیوه های سخن می گوئید ؟ آنهم در کشوری مثل افغانستان که حتی از امکان رفت وآمد سریع جاده ای نیز بی بهره هستید ؟ وواقعأ چگونه ممکن است بتوانید با حامد کرزی که از آن همه امکانات و همین طور پشتیبانی آمریکائی ها بر خوردار است ، رقابت کنید ؟                                                                                                                             *لطیف : من وهمینطور دیگر کاندیدا ها ی ریاست جمهوری از امکانات مالی آقای کرزی بر خوردار نیستیم . اما گمان میکنم امکانات مالی آقای کرزی زیاد مؤثر نخواهد بود ، البته احتمال دارد که مردم پول او را بگیرند اما به او رأی نخواهند داد ، ایشان حتی با وجود کمک ها وحمایت های بی دریغ آمریکا هم قادر به پیروزی نخواهد بود .                                                                                                 * ژیلا : شما چگونه با این قاطعیت از شکست کرزی سخن میگوئید ، وقتی حتی یک نظر سنجی در این باره در افغانستان انجام نشده است ، من شنیده ام شما بیشترین تماس و ارتباط تان با گروه های دانشگاهی و روشنفکری است ، که حتمأ خود تان هم قبول دارید که نمائنده افکار عمومی افغانستان نیستید ؟ 

*لطیف :  اینجا خیلی بحث نظر سنجی و افکار عمومی مطرح نیست ، بلکه شناخت افکار قومی مهم است ، من   میدانم که حتی خود پشتون ها هم به کرزی رأی نخواهند داد ،او اعتبار خود را در میان آنها از دست داده است . سائر اقوام هم که به او رأی نخواهند داد . 

* ژیلا : آیا آمریکا در هیچ کجای معادلات شما جاندارد ؟ حتی بر فرض حمایت مردم از شما ، به نظر تان امریکائی ها بعد از این همه صرف امکانات نظامی و غیر نظامی و حمایت همه جانبه از کرزی حالا دست روی دست خواهند گذاشت تا شما رئیس جمهور شوید ؟ آنهم شما که بعنوان یک شخصیت ضد امریکائی شناخته شده اید و همواره هم بر ضد آنها ، سیاست ها و حضور شان در افغانستان سخن میگوئید  * لطیف : من فکر نه می کنم آمریکائی ها دخالت کنند ، آنها بر من اعتماد ندارند اما اگر رأی مردم را من ویا هر کدام  دیگر ازکاندیدا ها به دست آوریم ، با توپ و تانک به جنگ به ما نخواهند آمد ، آمریکا سعی میکند با پول از کرزی دفاع کند اما در انتخاباتی که حق آنها را قانون اسا سی برای ما به رسمیت شناخته ، آمریکائی ها چه دلیلی برای جنگ و مخالفت با نتیجه ء آن خواهند داشت ، آنها حدآقل این آگاهی را دارند که قادر با جنگبدن با ما نخواهند بود 

 *ژیلا  :   آقای پدرام  !  مهمترین شعار ها و بر نامه های انتخابی شما چیست  ؟   مهمترین بحث من این است که افغانستان باید به طرف ساختار  فدرال برود و قدرت باید به طور عادلانه در ولایات (  استانها ) تقسیم شود . در بخش سرمایه گذاری برنا مه ام اینست که جلو رشد بی رویه ء سرمایه گذاری های خصوصی را که پشت سر شان شرکت های امریکائی قرار دارند ، بگیرم . من طرفدار یک اقتصاد مختلط خصوصی و دولتی هستم همچنان که معتقدم آموزش و پرورش باید ملی باشد . و هرگز اجازه نخواهم داد که مردم برای آموزش فرزندان شان پول بپر دازند . من قانون اساسی را مورد باز بینی قرار خواهم داد  .  

 *ژیلا :   درچه بخش ها؟ آقای پدرام !                                                                                       

* لطیف :  بخش زبان ، سرود و قدرت رئیس جمهور ، در قانون اساسی فعلی زبان اول افغانستان پشتو است که من آنرا تغییر خواهم داد ، سرود ملی در حال حاضر به زبان پشتو است ، اما من آنرا به صورتی که ملازمتی با کلام نداشته و به صورت یک موزیک بدون متن باشد ، در خواهم آورد . و اما در بخش بهداشت خواهان این هستم که ا ین ، ج ، او  های  خارجی که اکنون به صورت مستقل کار میکند ، یا در مشارکت کامل دولت ویا زیر نظر دولت قرار بگیرند .

 ان ، جی ، او ها در افغانستان عملکرد خوبی نداشته اند . یکی از مهمترین های انتخاباتی ام این بود که موضوع طالبان را  به یک بحث ملی تبدیل کنم ، سرا طالبان و عوامل آنها باید در یک دادگاه ملی محاکمه و همه ء گروه ها و عناصری که به طالبان کمک کرده اند نیز باید معرفی و محاکمه شوند .     

*ژیلا  : آقای پدرام ، یعنی دوباره انتقام و از سر گیرئی جنگ ؟                                                   

*لطیف     :   نه منظور ام این نبود ، من چون ماندیلا فکر میکنم که کسی را نه کُشت و از کسی انتقام نه گرفت  . اما داد گاه های عدالت را تشکیل داد تا جنایتکاران شناسائی شوند و مردم بار دیگر دُچار اشتباه نشوند . کسی که جنایت کرده نباید دوباره وزیر هم بشود ، یعنی همان اتفاقی که الان در دولت کرزی افتاده است ، کسی که مرتکب خیانت و جنایت شده باید بالاخیره یک جادر برابر ملت سرافگنده شود تالااقل دیگران درس بگیرند . (1)        

میبینیم که آقای پدرام این سمبول " روشنفکرا هوسی " واین یک مشت از آن خروار روشنفکرانی       که در بازار آشفته ء سیاسی  بدون " هیچ "  نوع قربانی وایثار هوس " ماندیلا " شدن " افغانستانی!! " را کرده اند  بدون آنکه بداند ،  تا " ماندیلا " شدن راه درازی در کار است و برای رسیدن به آن مقام رفیع  باید عمری "  ریاضت " کشید تا در انبوه مسؤلیت های " انسانی " از  زندان بزرگ  دشمن که جور وستم را در ترازوی " نژاد " و " تبار "  گذشته است  بسوی یک  رهائی " مقدس  " گام گذارد و زندان را تنها خلوتگاه ریاضت درتاریخ بشمارد  که اندیشه های حقیر و احساس های پست وپلیدی  راکه از " جامعه " و از " هیاهوئی زندگی شهری " با خود برده است  درسلول های  تاریک زندان   با " آتش مقدس "  یقین بسوزاند !  " ماندیلا "  شدن قلبی مالامال از " عشق " و محبتی را میطلبد که در دهلیز ها و رگهای  آن " انسانیت " معنا و مفهوم میابند .! آنگاه که " انسان برادر انسان می شود " نمیدانم آقای پدرام از کدامین     "ماند یلا " سخن میگوید ؟ ماندیلای که  پس از تحمل 29 سال شکنجه و زندان در رژیم " نژاد پرست افریقای جنوبی " آنگاه که به پاس تحمل رنج های بیکران برای رسیدن به صلح دائمی در کشورش با اعطایی جائزه نوبل مورد تقدیر قرار گرفت  هیچگاه به تنهائی و با نا دیده گرفتن و حذف  نیروهای مخالف "اش " که علاوه بر انجام جنایات ضد بشری دشمنان بالفعل وی نیز محسوب میشدند بر نه خاست .!         " ماندیلای " بزرگ با اخلاص و صداقتی بر خاسته از اعتقاداش که  همانا پایبندی بر "  احکام فلسفه ء " عدم خشونت " بود "  رئیس حکومت نژاد پرست  " افریقای جنوبی آقای " دی ، کلارک " را  نیز که  یکی از سر سخت ترین مخالفانش به شمار میرفت و  اکثریتی از فعالان و مبارزان  کنگره ء ملی افریقای جنوبی به دستور شخص " د ی کلارک " رئیس رژیم نژاد پرست آنکشور در زیر سخت ترین شلاق ها و شکنجه ها قرار داشتند  به خاطر  زمینه سازی  در راه رسیدن به  "  جامعه ء مدنی " ورهائی فعالان سیاسی همچون " ماندیلا " و دیگران   مستحق هرگونه تحسین  در آنکشور دانستند .!! تنها به همین مناسبت  بود که  در مراسم اعطای جائزه صلح  نوبل بر علاوه ء آقای ما ندیلا ، " دی .کلارک " نیز برنده ء جائزه مشهور نوبل اعلام گردید . و با توصل به چنین شیوه ای بود که زیربنای محکم و مفصل فلسفی و اخلاقی در باب تمدن و بشریت و اصالت انسان و انتر ناسیونالیسم انسانی در کشور ی از " سیاه پوستان " به دستان سحیفی مردی از همان تبار پایه گذاری شد وبه دینگونه بود که " ماندیلا " به همه ء انسان های مبارز و آزادی خواه  آموخت که تنها راه رسیدن بسوی ترقی و پیشرفت  بویژه در این  قرن پر آشوب  و در میان این   نسل پر خاشگر  معاصر نهادینه کردن فرهنگ تحمل و مدا را ست که فرد ، فردی از روشنفکران باید برای تحقق آن تلاش  کنند .! حال  جای این سوال  هست که پس این «  اطلاعات کژ دار مریز » از کجا پاگرفته که " نلسن ماندیلا " رهبر " کنگره ء ملی آفریقا "  مخالفین اش را به میز محاکمه کشاندند ؟  که اکنون رئیس یا " سخنگوئی " به اصطلاح گروه « چند نفره ء » کنگره ء ملی  " افغانستانی " برهر منبری بحیث  " وثیقه و مأخذ " از آن یاد میکند !؟ البته از قدیم گفته اند که « مفتی » «حرفِ مفت میزند ولی مفت حرف نه میزند !»  با احترام به شخصیت تاریخی و مبارزاتی بزرگ «نلسن ماندیلا » باید گفت آن راد مرد مبارزه و آزادیخواهی فرزند چند دهه ء آخیر سرزمین "افریقای جنوبی " بوده که به یقین برخی از " ارشادات " و " نصائح " آن بزرگمرد  مبارز ه وآزادی خواهی حتی با فرهنگ و تمدنی که وی برای نجات آن بانگ  آزادی خواهی را بلند کرده بود مطابقت نه دارند . چنانچه فورمولها وقوانین سیاسی و اجتماعی  همین چند سال قبل تاریخ و فرهنگ   کشورما اکنون و در عصر کنونی پاسخگوئی  نیاز های انسان معاصر در کشور ما نه میباشند .

خدمت دوست عزیز خود آقای پدرام باید به عرض برسانم ، تمامی عوامل " معلوم" و" مجهولی" که انسان را  در طول تاریخ نفی میکردند و شرائط وعلل مختلفی که همواره در نظام ها وبینیش ها و طرزتفکر های گوناگون به  هر چیزی جز نیاز های واقعی انسانها می پرداخته و  عواملی که باعث سقوط ، مسخ ، و ضعف حقیقت انسانی  شده اند ، " کاپی سازی  " وتصویر برداری ناقص فرهنگ ها وتمدن های است که بدون در نظر داشت  یک مرحله ء خاص تاریخی و جغرافیاوی برای انسان های نیازمند و نسل های  تشنه ء بشری پیشکش می گردد ! اما علی الرغم این همه تفا وت های  تاریخی و فرهنگی میان دو تمدن و حوزه ء جداگانه که در دو قاره ء مختلف ریشه دوانیده است ،  به دلیل اینکه " سازنده و خالق " هر دوحوزه ء تمدنی " انسان " بوده   که برمبنای هر بینش فلسفی ریشه ء " توحیدی " دارد و از سوی دیگر در طول تاریخ انسان یکسان و با همان میتود " یکتا پرستی  " ایجاد گر و خالق فرهنگ معنوی و توحیدی  به شمار می آمد ، لذا آثار و ارزش های واحدی را در دو و یا هم چندین محیط و  قلمرو گوناگون تاریخی و جغرافیاوی  به جا مانده است . !بدون تردید اندیشه های ناب و عدالت خواهانه ء " نلسن ماندیلا " رهبر آزادیخواهی که همچون یک نیايش گر صا ف اندیش   معاصر در " جهانی دهکده مانند" کنونی بانگ رسای را برای نخستین باراز یک حنجره ء سیاه و مترود در شاخ آفریقا بلند ساخت از همان چشمه ای میطراوید   که "   پیامبران ، مصلحان و مبارزان بزرگی ، چون " « بودا پیامبر عشق و دوستی  »  ، مهاتما گاندهی   ، لالا لجپت رائ "  خانم لکشمی بای "     جواهر لعل نهرو و دهها چهره ء نامداردیگری   در نهضت آزادی خواهانه ء هند بزرگ از  آن  سیراب میشدند  .! بدون تردید " رهبر کنگره ء ملی افریقای جنوبی " نلسن ماندیلا " در یافته است  که چگونه باور های انسانی اش را از " عقده های شیطانی  " مصؤن بدارد ؟ و در راستای چنین حرکت عظیمی است  که  " حرمت به انسان " و تحمل عقیده ء مخالف در سراسر وجودش به یک " ایمان "  محکم و روشن و " بر خاسته از رنج های بیکران یک ملت بزرگ تبدیل گشته است  .! زیرا میدانیست و میداند : که « عشق بازی کاربازی نیست ای دل سر بباز !! »       بزرگمردی چون نلسن ماندیلا این سمبول " مقاومت عدم همکاری " معاصر،     زندگی و" سیاست" را که در این قرن پر آشوب  به  " حقارت " و پستی " و ابتذال تعبیرمیشوند و تعریف  ميیابند ،  با آب مقدسی از"  غمهای" ار جمند و رنج های مقدس !! شستشو کرد  ! آقای نلسن ماندیلا نخست از همه " خویش " را از " خویشتن " رها کرد و بر بالهای " صبر و قناعت " و بر اراده ء دانش ، عصیان  بی نیازی ، لطافت روح ، وتقوای ستیز  با  ابتذال زندگی جنگید و دریافت که انسان چگونه در برابر هر آنچه انسان ماندن را به تباهی میکشاند ،  هنر جنگیدن را آموخت  که  با یک " نداشتن آسان ، ونه خواستن " روئین تن گردید . !  اما درباره ء آنچه که آقای پدرام به نما ینده گی از دیگر همفکران و هم کیشان " شهرت طلب خود " درراستای  " تغییر قانون اساسی " به زبان آورده است سخت قابل تأمل است ! زیرا با  بیان اینچنین مطالب  که مسائل فرعی را با همه ای  داعیه ء بلند بالای سیاسی و فرهنگی   در رده ء نخست قرار داده است میزان " پایبندی"  و احترام به قانون و جامعه ء مدنی  آقای پدرام و دیگر همکاران انگشت شمارش را نزد تمامی وطندوستان روشن ساخت . آقای پدرام این« " نم  " آ ینده ء  نسل   جوان کشور  » که با  اینگونه بیا نات اغفال کننده می خواهد " مسائل  اصلی "   که  همانا امنیت و عدالت اجتماعی است مطرح نه شود با به براه انداختن چنین " جنگ زرگری !!" روی آورده است .! یک جبهه ء فرعی را در کنار جبهه ء اصلی که همانا  توجه به نیاز مندی های اساسی مردم فقیر و درد دیده ء افغان است باز ساخته است  ! بدون تردید بیان این گونه مسائل آنهم  از زبان کسی که  به بیمارئی " ماندیلا " زده گی  " و شهرت طلبی!! دُچار شده است و برای این هدف " ذهنی! "دست به هر معامله ء مجهول و معلومی میزند   سخت قابل تأ مل  و اندیشیدن است . اما این " تیزِ" نوین آقای پدرام چیست ؟ و چه مطالبی را آفتی برای  "  طبقات زحمتکش  و ملیت های که 250 سال در زیر یوغ ستم قرار داشتند "  میپندارد ؟ ودر تازه ترین گفتگویش با خانم ژیلا " بنی یعقوب " روزنامه نگار  مستقل ایرانی  ضمن این پرسش که برنامه ء انتخاباتی شما چیست اینگونه بیان میکند .

*ژیلا  :   آقای پدرام  !  مهمترین شعار ها و بر نامه های انتخابی شما چیست                                      

*لطیف  :     مهمترین بحث من این است که افغانستان باید به طرف ساختار  فدرال برود و قدرت باید به طور عادلانه در ولایات(   استانها ) تقسیم شود . در بخش سرمایه گذاری برنا مه ام اینست که جلو رشد بی رویه ء سرمایه گذاری های خصوصی را که پشت سر شان شرکت های امریکائی قرار دارند ، بگیرم . من طرفدار یک اقتصاد مختلط خصوصی و دولتی هستم همچنان که معتقدم آموزش و پرورش باید ملی باشد . و هرگز اجازه نخواهم داد که مردم برای آموزش فرزندان شان پول بپر دازند . من قانون اساسی را مورد باز بینی قرار خواهم داد 

*ژیلا :درچه بخش ها؟آقای پدرام !                                                                                   

*لطیف  :  بخش زبان ، سرود و قدرت رئیس جمهور ، در قانون اساسی فعلی زبان اول افغانستان پشتو است که من آنرا تغییر خواهم داد ، سرود ملی در حال حاضر به زبان پشتو است ، اما من آنرا به صورتی که ملازمتی با کلام نداشته و به صورت یک موزیک بدون متن باشد ، در خواهم آورد . و اما در بخش بهداشت خواهان این هستم که ا ین ، ج ، او  های  خارجی که اکنون به صورت مستقل کار میکند ، یا در مشارکت کامل دولت ویا زیر نظر دولت قرار بگیرند

متأسفانه وقتی اختلاف افکار و  "  اندیشه ها " جنبه ء افراط ، تحریک ، متلک گوئی  و عُقده گُشائی  را پیدا می کنند هیچ کسی ، از" باسوادان" و" بی سوادان" نه می توانند زمینه های اصلی این برخورد ها را در یابند .! زیرا سؤ استفاده از"  آزادی "و  " دموکراسی " آنهم در چنان هوای تار و تاریکی که مناسب ترین  زمینه ها و فرصتها برای سؤ استفاده  از " دموکراسی " و " آزادی "  را فراهم می آورد تأثیرات بسی غم انگیزی را بر جا میمانند . در اینجا آنچه که جان کلام و اصل همه ء حرف ها ست اینست که از عزیزان که زحمت"  کاندیدا شدن!! " برای  مقامات بزرگ و بلند سیاسی مملکتی بویژه  کاندیداهای ارجمند  مقام "ریا"ست جمهوری افغانستان را تحمل کرده بودند  تقاضا دارم  که یکبار دیگر متن  " قانون اساسی  جدید افغانستان " را که هرچند مطلوب « طبع شریف !!» یکعده کاندیدا ها شاید نبوده باشد مرور فرمأیند !! که این کار موجب میشود هرگونه تردید وتشویش ،  مردم عوام  (اعم از مخالفین و موافقین ) را که " نسبت به سطح سواد و مطالعات آفاقی  سیاسی  وغیره ...." کاندیدا ها داشته اند  بصورت فوری مرفوع سازد .! و از جانبی هم اگر در فرصت های دیگری در تاریخ کشور ما  که از " برکت و فیض " دموکراسی !! فراوان اند هوس " کاندیدا شدن " را داشته باشند مجبور نخواهند بود که با این گونه شیوه های نا معمول در سیاست متوصل گردند . باآنهم اکنون که   از قانون اساسی افغانستان بحث شد وآقای پدرام به نماینده گی از دیگر کاندیدا های "ریا"ست جمهوری افغانستان روی  احکام همین قانون اساسی  تمسک جسته است من نیز به عنوان یک تبعه ء  این کشور و متابعت از همین قانون اساسی توجه دوستان عزیز را به برخی مواد مندرج قانون اساسی که  به نظر برخی   از منتقدین بویژه آقای لطیف پدرام باید به زود ترین فرصت ممکن تغییر یابند !! که  آقای پدرام به نماینده گی از تمامی " افغانستانی !!" ها عزم را جزم ساخته وبرای تغییر درقانون اساسی جدید افغانستان کمر بسته است !! بصورت مختصر اشاره ای میکنم .                                                                                                                            

ماده شانزدهم
.
از جمله زبان هاى پشتو، درى ، ازبکي ، ترکمني ، بلوچي و پشه يي ، نورستاني ،پاميرى و ساير زبان هاى رايج در کشور، پشتو و درى زبانهاى رسمي دولت مي باشند
در مناطقي که اکثريت مردم به يکي از زبان هاى ازبکي ، ترکمني ، پشه يي ،نورستاني ، بلوچي و يا پاميرى تکلم مي نمايند، آن زبان علاوه بر پشتو و درى به حيث زبان سوم رسمي مي باشد و نحوه تطبيق آن توسط قانون تنظيم مي گردد.
دولت براى تقويت و انکشاف همه زبانهاى افغانستان پروگرامهاى موثر طرح و تطبيق مي نمايد.
نشر مطبوعات و رسانه هاى گروهي به تمام زبانهاى رايج در کشور آزادمي باشد.
مصطلحات (اصطلاحات ) علمي و ادارى ملي موجود در کشور حفظ مي گردد.  

 احکام مندرج در متن قانون اساسی جدید افغانستان که بتاریخ 14 جدی 1382  از سوی لویه جرگه ء تاریخی مردم افغانستان به تصویب رسیده است بر خلاف اظهارات آقای پدرام "  کاندیدای« سابق »  مقام ریاست جمهوری افغانستان " به وضاحت حکم میکند که " از جمله زبان های پشتو ، دری ، ازبکی ، ترکمنی ،بلوچی و پشه یی ، نورستانی ، پامیری و سأیر زبانهای رائج در کشور پشتو و دری زبانهای رسمی دولت میباشند ."   به یقین میتوان گفت که آقای پدرام مسوده ء قانون اساسی را مرور نکرده است .! در غیر آن گمان نه میکنم این گونه اشتباهی ،  و در چنین مؤقیعتی که مواظبت در گفتار لازمه ء آن موقیعت خطیری است  شخصی هوشیاری چون آقای پدرام  که به قول معروف " پشه را در هوا نعل می فر مایند!! ،، و " مو را از ماست میکشند " و در طی این مسیرهای  نسبتأ طولانی حیات " سیا سی " اش که  از " پیوند مبارک با چپ گراترین نیروهای مجهز بر افراطی ترین شعار های" چپ مارکسیستی و ناسیونالیستی ومجهز با ده ها لقب و نشان و عنوان " فیلوسوف ، روشنفکر و شاعر و تحلیل گری"  که در هر زمان و در هر مکانی ژست جداکانه و« هم رنگ با جماعت!!» را اختیار میکنند " آغاز و بر پذیرش نقش فعالی در سریال انتخاباتی که آخیرآ درکشور ما"  افغانستان " براه اُفتیده بود ودر آن حضور فعال با" ژست های چپ گرایانه " و " انقلابی !!" وغیره ....... که  کار گردان آن برای تزئن صُفره دموکراسی به آن نیاز داشت ، خاتمه پیدا کرد این چنین به " دروغ های مستند !! دست یا زیده و از آن بزرگوار سر زده باشد .!!   اما بحث سرود ملی هم که از نظر آقای پدرام با سر نوشت "  ملیت ها و ملتها  !!   " ارتباط تنگاتنگی دارد و  بدون شک باید  بحیث تنها اختراع در تاریخ فرهنگی ملت هازیر نام   اعجوبه ء بی نظیری و" کشف " فورمولی در جامعه شناسی  همچون " فورمول ماندالف "در کیمیا بنام " فورمول پدرام " به ثبت برسد . اما با این اختراع جدید در جامعه شناسی !! که محصول ذهن سرشار از"  نبوغ ذاتی"  آقای پدرام است ، سائر  محققان و پژوهشگران ، مبارزان راه آزادی ، و فلاسفه ء شهیر مشرق زمین  بویژه علامه اقبال لاهوری را که سرود ملی کشور پاکستان بر مبنای " شعری " که بزبان فارسی توسط  آن عالم نامدارسروده شده است باید به محاکمه کشاند .!!!به یقین که دوست عزیزما آقای پدرام هیچگاه قصد نداشته است که  با این " کشف " مهم در فلسفه ء تاریخ روح بزرگانی چون حضرت علامه  اقبال و دیگران را بِازارد مگر از کم  " توجهی ، کم سوادی  وغفلت !!!!" آنهاست که سرود ملی این وثیقه ء معتبر و باارزشی !! را  تا مرز یک رسم تاریخی نزول   داده اند . !!   راستی هم ملتی که به زبان اردو صحبت میکنند چرا به  زبان شرین فارسی که زبان دیگران است باید  «سرود ملی!! » را بسرایند و بخوانند  ! ؟                                                                             

   نبوغ آقای پدرام  سابق کاندیدای" ریاست " جمهوری تنها بر این امر که گویا  هر ملت باید سرود ملی رابه زبان  خودشان بسرایند ! خلاصه نه میشود بلکه پا را ازین هم فراتر می نهد و در قلمرویک  " اجتهاد!! " ادبی و سیاسی راجع به سرود ملی دست به تفسیر جدیدی میزند  که گویا : « من آنرا به صورتی که ملازمتی با کلام نداشته و به صورت یک موزیک بدون متن باشد ، در خواهم آورد »       نه میدانیم  جناب آقای پدرام این فلیسوف ، مجتهد و فقیه بزرگ !!! توجه کرده است  یا خیر  ؟ که هرموزیکی   دارای متن است وهر متن ملازمتی به کلام دارد .! هرچند بنا بر خواست" رژیسور" به هر شکلی از حلقوم هستی خارج شود.! بویژه که با مسائل تاریخی و ملی مردمان باشنده ء یک سرزمین جنگ زده و سر از" نوتولد شده ای  "  تعلق "هویتی! " می گیرند . !!هیچگونه تردیدی وجود نداردکه   دوستان و عزیزانی که دست به این کشف بزرگ !! در جامعه شناسی زده اند و برای " حل مسأله ملی !!"  پس از چندین قرن سکوتِ پرخاشگرانه و انقلابی !!! ،محض روی یک " تعصب کورکورانه ء !! " وسرکش ملی !!فورمولی را کشف کرده اند،!  وبه جهتی  که   این فورمول به  دلائل گوناگونی  نه تنها  با آرمانهای واقعی مردم افغانستان تطابُق ندارد  بلکه " کلیشه بودن و یکنواخت بودن  " شعارهای همچون " مسخ  زبان و فرهنگ ملیت ها ی تحت ستم " از سوی " ملیت بزرگ !!"  ترفند های اند که  به دستور دشمنان میهن بحیث یک پروژه ء جهانی و آنهم در مراحل حساسی از تاریخ ملت های که تازه و پس از جنگ های خونینی در جاده ای بسوی ، صلح ،  آزادی و مردم سالاری گام های مانده با شند .!  جهت" مسخ اندیشه ء اصلی  نهضت های آزادی بخش ملی و مذهبی  "  در گام نخُست ، و به مقتضای طبیعت و ساختار عمومی و تاریخی ملتهای که تازه  " هوای "  آزادی و دموکراسی را " لمس"  میکنند  " روشنفکران " را نسل گیری کرده  و توسط  این" نسل اصلاح شده ء روشنفکران " پارازیت ، ده ها  بیماریی نفرت انگیز" قومی "  و " زبانی " را میپاشانند .!! در چنین مؤقیعت حساسی است که این به اصطلاح " رو شنفکران " بجای ریشه ها تیشه ء انتقاد را متوجه"  بیشه ها " میسازند و همچون    "مرثیه خوانان  حرفوی و مزد بگیری " که  بر سر هر جنازه و تابوتی آواز  غم می خوانند . ! واز کوه ، کاه میسازند . !ریشه ء یک تمدن و فرهنگ بومی ملت ها را مورد حمله قرار میدهند .   و این " مرثیه خوانان ماهِر  " نیز که هنر و ا ویلا انداختن را بر بسیاری از مرده ها ی " آشنا و نا آشنا " تمرین کرده اند میتوانند با حرکات سحر آمیز و جادوئی خویش  بر ملت ها و حتی نُخبه  گان و چیز فهمان شان بباورانند که گویا  کار از کار خطاست !! وباید برای رفع" ستم ملی "چاره ای را سنجید !!  و برای حل این گونه  به اصطلاح معضلات " سیاسی " و فرهنگی نیزنسخه ء  داروهای خواب آوری  را که از یک محیط و فرهنگ دیگری با خود آورده اند !   به حال این ملت بیچاره وفقیری  نیز مناسب میدانند .! وبرخی ازاین  " رجال " و " ارجُل " نیز که از" زرنگی خاص صنفی " برخورداراند و " مصلحت " را درست تر ووسیع تر از " حقیقت " تشخیص می دهند ، با شامه های تیز " سیاسی " خویش بیش و پیش از دیگران ِ حاضر و غائب " جهت با د وزیدن قدرت!! " را درمیابند با آن همه ء شعار های تند و افراطی در برابرهر نوع  آلارم و اشاره ای ازسوی  قدرت مندان و  " جنگ سالاران " برای هرگونه  مشارکت در قدرت  سیاسی سر تعظیم فرود می آورند .! و در مواقع لازم با حضور  در " کنفرانس های مشترک مطبوع  آتی " و غیر " مطبوعاتی " اعمال دیگران را توجیه " شرعی !!"   نموده.! وبه تعبیر قرآن " فوج ، فوج "   در" دام مستکبران " می اُفتند !! و خیلی ها از چاپ وانتشار عکس شان در فلان روزنامه یا با اضافه شدن لقب دهن پر ُ کن  « " سابق کاندیدای " ریاست " جمهوری !!!» که پیوست با اسم شان ، با مناسبت و بی منا سبت تکرار شود  ! ویا خیلی ها او را بشناسند و از او صحبت کنند  ، چاق میشوند و به  قسمتی از آرزوهای زندگی اش میرسند .!!!  اینچنین است که بر(خلاف مردم عادی و عامی و ظاهرأ امروزی ) به دلیل اینکه گویا هر که " غربی و فرنگی است "  از ما "افغانستانی !! "ها  « متمدن تر!! » اند به " نوعی از جعل ودروغ " نیاز داریم تا دیگران نگویند که این" جماعت  " از کودکی با " فنون " سیا ست"  آشنائی نداشته اند !!    لذا بسیار" مفید و مختصر " باید برای خود القابی از قبیل " دکتور ، کارشناس ، فیلوسوف و عالم و دانشمند و مجتهد و.....فارغ التحصیل  فلان دانشگاه  معتبر غربی مانند " سوربن " آکسفورد " نبراسکا ، دانشگاه امریکائی بیروت و غیره درست کنند .! تا   حین بیان سوانح شان  در مقام ریاست " جمهوری " افغانستان  که به نوعی مسابقه ء جعل سازی!! نیز تبدیل گشته است !! از دیگر همکاران"  کاندیدای " شان عقب نمانده باشند!!اکنون برای فرد فردی ازملت رشید افغانستان به عنوان مردمی  که سینه های شانرا بیم افراط گرائی ، فاشیزم و ده ها نوع دیگری از " مکتب های ضد کرامت انسانی و بشری !" فرا گرفته است یک تجربه ء بزرگی شده است  .! و اینکه اوضاع چنان تار و بر آشفته است که اگر دیر بجنبیم و" متحدان سنتی و افراطی  تروریزم" و بنیاد گرائی را که به قضاوت تاریخ معاصر  و حوادث روزگار سر از آستین " دموکراسی و جامعه ء مدنی !" به در آورده اند معرفی و شناسائی نکنیم و با کار ضربتی فرهنگی و سیاسی البته " نه نظا می و امنیتی ! " جایگاهشان را در ذهن مردم نه شناسانیم آنها دوباره از جلدی که پوشیده اند بیرون خواهند آمد وملت را بنام " دفاع از آزادی و دموکراسی و جامعه ء مدنی " زیر ساطور خونین وبی رحم و" انقلابی " اما این مرتبه از فاصله ء نزدیک و از صف "خودی ها " خواهند کوفت .! لذا بر تمامی روشنفکران اصیل و متعهدی و رسانه های گروهی و فرد ، فردی از دانشمندان متعهد  این سرزمین است که با تعامل منطقی با جهان بویژه قدرت های که خون اهداف شان در رگهای این " دلقکهای وطنی " اعم از" راست" و " چپ " جاری است !اعلام کنند که اکنون ما بر"  پُل صراط  " حرکت میکنیم راهی از موی باریکتر و از شمشیر بُرنده تر ، شما حمایت از این " ستون پنجم " های تانرا  را متوقف کنید .واینرا هم باید برای شان گفت که اکنون دوران آن سیا ست های دو پهلو و کج و مریز دار دوران " جنگ سرد "خاتمه یافته است و در حال حاضر دیپلوماسی " نیرنگ" وفریب و دروغ پاسخگویی به نفع هیچ کس و هیچ کشوری نیست ! امروز و در قرن 21 کم  تنها کسانی  و کشور های میتوانند ادعای خدمت به مردم خود و صلح جهانی کنند که با صراحت و صداقت به پیشگاه وجدان جهانی حضور یابند و مانند      آ ئنه تمام نما همه ء ستمدیده گان عالم در اعمال و کردار شان زخم های خونینی از گذشته را نظاره کنند  

 

 

1 : ازاینکه  ظهور نهضت طالبان مانند هر نهضت دیگر سیاسی و اجتماعی کشور ما افغانستان زاده ء شرائط سیاسی و فرهنگی این جامعه بوده است و ایجاب می کند که ریشه ها وعوامل آن به شمول قرائت و برداشت شان از دین مقدس اسلام با توجه به مبانی و اصول اعتقادی این نهضت  عمیقأ مورد بررسی و مطالعه قرار گیرند و این بحث در کتاب جداگانه ای تحت نام " افغانستان در گِردابی از توطئه ها "   بقلم راقم این سطور با ارائیه ء اسناد معتبری عمیقأ مورد ارزیابی قرار گرفته است لذا اکنون با در نظر داشت طولانی شدن و حوصله ء خواننده گان ارجمند از آن جلوگیری میگردد .   

*   اشاره به یک سخنرانی آتشین (بحرالدین باحث) رهبریک شاخه ء  جریانی موسوم به  ستم ملی  است که در جمعی از هوادارانشان ایراد کرده بود.                                                                                                                         

****متن گفتگوی آقای لطیف پدرام با خانم ژیلا" بنی یعقوب " روزنامه نگار ایرانی که  در سایت انترنیتی ایرانی " گویا "  به نشر رسیده بود و در سایت انترنیتی آریائی نیز موجود است   


بالا
 
بازگشت