دستگير صادقي

تلاش در جهت ايجاد و گسترش

فرهنگ گفتگو

 

 

 

در جوامع بسته، استبداد ريشه عميق تاريخي دارد، و روان جامعه الزاما با آن سخت گره مي خورد. اين جوامع بربنياد فرهنگ مونولوگ يا تک حرفي استوارميباشد. در فرهنگ مونولوگ، تنها سلاطين، پادشاهان، زعما و بزرگان بوده اند که ميگفته اند، و ديگران مکلف بوده اند که بشنوند و گفته ها را جامه عمل بپوشانند. اين " گفته ها "  بيشترينه خصوصيت فرامين و احکام را ميگرفت و اتباع کار ديگری جز اطاعت، نميتوانستند بکنند. اگر اتباع خلاف اين "  گفته ها " عمل ميکرده اند، و يا در مخالفت با آن ها قرار ميگرفته اند، ياغي و باغي شناخته شده و جای شان بهتر از چوبه دار و کنده ساطور جلاد نميبوده است. اگر بر اساس ياسای چنگيزی دروغگو را اعدام ميکردند و بر طبق  فتوای ملا عمری، پوشنده کفش سفيد را به دره مي بستند و شلاق ميزدند، برای جنگسالاران حاکم بر سرنوشت بخش بزرگي از کشورما، کدام معيار و حدود معيني وجود ندارد و اتباع  در اين بي نظمي کامل نميدانند چه بکنند ويا چه نکنند و مساله اطاعت کردن و يا نکردن نيز، اصلا مطرح نيست. در اين جا يک ياسا وجود دارد: جان و مال و شرف اتباع، فدای سر جنگسالار !! این وضعيت، زشتترين و خفت بار ترين نوع  جامعه بسته را به نمايش ميگذارد.

 

فضای مسلط در جامعه بسته، مبتني بر فرهنگ مونولوگ، همه نهاد های جامعه را در بر ميگيرد و تا روابط دروني خانواده ها نيز کشانيده ميشود. درخانواده ها، اين بزرگان خانواده بوده اند که ميگفته اند و ديگران بايد مي شنيده اند. فرزند حرف شنو خانواده، عزير بزرگان خانواده بوده است، و فرزند حرف ناشنو ذليل خانواده.

 

بنابران گذار از فرهنگ تک حرفي ( مونولوگ ) به فرهنگ گفتگو ( ديالوگ ) کاريست بس عظيم که به تلاش خسته گي ناپذير و زمان طولاني نيازمند است. بايد به خاطر داشت که فرهنگ جامعه مدني در جامعه سنتي و بسته، به سرعت رشد نميکند و بارور نميشود، و تنها با آرمان روشنفکران و فعاليت اشخاص مقتدرنيز شکل نميگيرد. اين فرهنگ و تمدن، در طول زمانه ها، با تاًني و به تدريج، نشيب و فرازهای فراوان، همراه با شريني و تلخ کامي انبوه مليون ها انسان آشنا و نا آشنا، شکل ميگيرد. بنابر آن در مرحله کنوني، نقش دولتهای متعهد به امر رشد و توسعه اجتماعي، نهاد های آموزشي و پرورشي و در مجموع روشنفکران آگاه و باورمند به فرهنگ گفتگو، در امر تبليغ و ترويج اين فرهنگ متعالي، خيلي ها برجسته و با اهميت تلقي ميگردد. در اين فرصت مهم و برهه کنوني که مساله گفتگو ميان افغانها، در حلقات مختلف، منحيث يک ضرورت خيلي ها مبرم، مطرح ميگردد، نگارند بر آن شد  تا با استفاده از منابع گوناگون به اين مهم بپردازد و آرزومند است تا فرهيخته گان عزيز ما، اين مساله را بيشتر بکاوند و به محتوای آن بي افزايند.

 

نخست از کاوش واژه ديالوگ که کلمه گفتگو بحيث معادل آن  بکار گرفته شده است ،مي آغازم.    

 

ديالوگ کلمه فرانسوی است. 1.  معني مکالمه، گفت و گوی دوجانبه بين دو فرد و يا دو گروه را ميرساند و متضاد آن مونولوگ است.

2. مجموعه صحبت های که بين پرسوناژ های يک نمايشنامه رد و بدل ميشود.

3. اثر ادبي که به بصورت گفت و گو ارائه ميگردد.[i]

 

گفتگو عملي است که در آن گفتگو گران برای رسيدن به هدف واحد و مشترک، برای حل مساله يي و يا رفع چالشي به نقد و فهم سخنان يکديگر مي پردازند. بنابرين، گفتگو، هر نوع گپ زدن و سخن گفتن را در بر نميگيرد. چنان که ديالوگ dialogue   معادل خارجي گفتگو مرکب از ديا dia  به معني ميان و بين؛ و لوگ logue   به معني لغت و کلمه است که در مجموع به معنای " به جريان افتادن معني و مفهومي در ميان مجموعه يي از انسان ها و سخن گفتن در باره معنا و مفهوم ياد شده " است.[ii] 

گفتگو مانند هر فرصت ديگر و معامله ديگری از خود فرهنگي دارد که بايد با آن آشنايي داشت و در نظر گرفت، در غير آن ممکن است بجای گفتگو، اختلافهای گوناگون و بعضا فراموش شده دباره چهره بنماياند و چالش های جدی ايجاد کند. گفتگو به عنوان مقوله فرهنگي از موضوعات با اهميتي است که در سالهای اخير مورد توجه بسياری از محافل علمي و فرهنگي قرار گرفته است. موضوع گفتگو همواره مناقشه آميز به نظر ميرسد.

 

کشور عزير ما افغانستان، از اثر جنگ های فرسايشي طولاني، ناشي از مداخلات پيهم خارجي، عقب ماندگي مدهش و فقر جانسوز، در تمام عرصه ها در بحران زنده گي ميکند. بحران اجتماعي، بحران سياسي، بحران اقتصادی و بحران فرهنگي و اخلاقي. جامعه و مردم بايد اين بحران ها را پشت سر بگذرانند و به سوی فضای فارغ از بحران، فضای روشن و باز حرکت صورت گيرد. البته در مجموع غلبه بر بحران فرهنگي و اخلاقي، بيش از هر بحران ديگر، خيلي ها دشوارتر است. چگونه ميتوان بر بحران فرهنگي و اخلاقي غلبه کرد؟

 

رابرت اندرسن پروفيسور مدرسه علوم ارتباطات دانشگاه سيمون فريز کانادا در این باره مي نويسد:

" هر روز بيش از پيش ، اين نکته مورد درک و پذيرش قرار ميگيرد که بهروزی گروه ها به همان سان که نيازمند سرمايه مالي و فکری است، متکي به سرمايه اخلاقي نير هست؛ سرمايهً اخلاقي که سرمايهً قابل لمس نيست و در حقيقت دستمایه ای است که به واسطه آن انسانها گرد هم جمع ميشوند تا مسائل شانرا به اتفاق هم حل و فصل کنند و امور خود را سامان دهند. سرمایه اخلاقي سرمايه ای است که به صورت تدريجي و به واسطه مراوداتي انباشته ميشود که مورد رضايت متفابل باشد. به اين ترتيب است که اندک اندک سرمايه ای از اعتماد متقابل فراهم مي آيد و اسبابي برای پيش بيني، پيشگيری، يا حد اقل تحقيق مناقشات آتي شکل ميگيرد. پرسش اين است که اين کيفيات چگونه حاصل ميشود ؟ بي شک، يکي از اسبات اندوختن سرمايه اخلاقي، استقرار آيين گفتگو در ميان جوامع مختلف و منافع مختلف در پهنه گيتي است. البته، هر چند گفتن اين عبارت که " بياييد گفت و گو کنيم " چندان دشوار نيست، اما انجام گفتگو در عمل کار آساني نيست، به ويژه آنجا که منافع جوامع و گروه ها واقعاً متفرق است. اکنون اين پرسش جای طرح دارد که چه تعداد از مردم وافعاً آماده اند که دشواری های " گفت و گو " را به جان بخرند؟

 

پاسخ اين است که گفت و گو کردن در برخي زمينه ها چندان هم دشوار نيست، اما کارهای آسانتر، سرمايه اخلاقي کمتری نيز در بر دارد. گفت و گو در زمينه های دشوار نيازمند طرفهايی است که ضمن داشتن اختلاف مشروع ، از شکيبايي بسيار در حين گفت و گو بهره دارند. در واقع، در چنين شرايطي است که شکيبايي معنا پيدا ميکند.  "

 

موصوف برای گفتگو شرايط مساعد زير را مطرح ميکند:

 

شرايط مقدماتي گفتگو: عبارت است از تمايل طرفها به مشارکت در گفتگو، اختصاص وقت کافي برای گفتگو و فقدان عوامل مزاحم.

 شرايط مياني گفتگو: عبارت است از توجه تام به گفتگو، اشتياق در شنيدن سخن ديگران، فرصت دادن به ديگران برای بيان نظر خود و مکث کردن برای تنفس و انديشيدن؛

 شرايط نهايي گفتگو: عبارت است ازاکتفا به رضايت کلي در صورت نرسيدن به نتيجه قطعي و تمايل متقابل برای شروع مجدد.

 

 نميتوان به طور قطع گفت که از اين شرايط مقدماتي، مياني و نهايي کدام مهمتر اند. در نهايت ميتوان گفت که وضعيت يک کل، متکي به رابطه درست اجزای آن است.

گفتگو امری ناپايدار است و ممکن است به آساني دچار اختلال شود، اما با تلاش و مداومت ميتوان هر بار آنرا از سر گرفت و احيا کرد.

 

در نظرگرفتن مقاصد سنگين برای گفتگو آن را از نفس خواهد انداخت. گفتگو شکلي از ارتباط تجربه يي است که ما را به تفکر واميدارد، و احساسها و انديشه هايي را بر ما مکشوف ميکند که در برخورد های روزمره غالبا پنهان يا مغفول ميماند. اما اين وجه نميتواند تمام مقصد گفتگوباشد، زيرا گفتگو محلي برای آيين اعتراف جمعي نيست. همچنين، گفتگو طبعاً گرايشها، انديشه ها و دانش ما را در گير خود ميکند؛ بسا نارسايي بنياد هايي که داوری ما بر پايه آن ساخته شده است، در گفتگو آشکار ميشود؛ بسياری از چيز های که در پس زمينه ها جا دارند، به جلوی صحنه مي آيند و با شيوه های معمول و غير معمول ـ و حتي پوشيده ـ ارتباط و آميزش ايجاد ميکنند.

 

مقصد گفتگو به گفته هومر نميتواند صرفا عرصه يي برای " مرور گلايه های کهنه " باشد. ميشود در يک گفتگو گلايه ها را هم گفت، اما بعد از آن مخاطب ما منتظر چيزی ديگر است.

يکي از پيش شرطهای گفتگو ايجاد فضای است که در آن از پيشرفتهای که در گفتگو ايجاد ميگردد احساس اطمينان پيدا شود.

 

از جمله عوامل بازدارنده گفتگو عبارت است از: دل مشغولي یه کمبود وقت، ترس از مزاحمت ديگران، ضعف در ساکت نشستن، گوش کردن، مکث کردن، فکر کردن و  رسيدن به يک نتيجه. به اين دليل مکان، زمان و توافق های مربوط به فضای گفتگواهميت زيادی دارد. بر علاوه حرف زدن بيش از حد و چسپيدن به عقايد خود، در حالي که از ديگران مي خواهيم که التزام به عقايد خود را مشمول تعليق کنند نيز از جمله ضعف هايي است که بالای روند گفتگو تاًثير بسيار ناگوار وارد ميکند.

 

جالب اين جا ست که وضعيت گفتگو ( گوش کردن، سکوت کردن، مکث کردن و فکر کردن ) جز متداول ترين عادات زنده گی روزمره جوامع متمدن است.

 

رابرت اندرسن در ارتباط به اهميت و نقش بيطرف بودن در گفتگو مينگارد:

" برتراند راسل در سال 1955 در يک بيانيه راديويي که از بي. بي. سي پخش شد در باره خطر بمب هيدروژني چنين ميگويد: " تلاش من اين است که چيزی نگويم که خوش آيند اين و يا آن گروه باشد. " او در باره موضوع دهشتناکي که از آن سخن ميگويد، با فروتني و نقيهً منحصر به فردی برخورد ميکند. اين بيانيه راديويي نقطه آغازی بود که گفت و گو در باره سلاح های هسته يي را از محفل متخصصان به حوزه عمومي بين المللي کشاند. اين که شخص چيزی نگويد که خوشايند اين و يا آن گروه باشد، سخن گفتن بيطرفانه است. بيطرفانه سخن گفتن همراه با اين که پيام معناداری در آن سخن باشد، کار دشواری است... با اين حال بيطرفي به معني " هيچ " نيست. وقتي يکي از ذرات بنيادين ماده پيدا شد که حجم داشت اما باری نداشت، فزيکدانان اسمش را نوترون ( خنثي ) گذاشتند. ( از قضا اين ذره بنيادين قدرت نفوذ زيادی دارد و به راحتي در کيلومتری از صخره و زمين سخت حرکت ميکند.) بيطرفي اصيل به معني بي تفاوتي يا سستي و رخوت نيست. بي طرفي ميتواند يکي از اجزای کليدی گفتگو باشد."

 

فرهنگ گفتگو، يک بخش اساسي از فرهنگ دموکراسي را در جوامع مدني مي سازد که بر اساس پيش زمينه های لازم و بستر مساعد، مانند: آزادی، مساوات، عدالت، احترام و رعايت حقوق انساني، در يک دوران معيين تاريخي، رشد يافته و نهادينه گرديده است.

 

گام نخست در راه رسيدن به مردم سالاری سياسي و فرهنگي و استقرار نظامي مبتني بر اراده عامه و در خدمت عامه ـ ايجاد و گسترش فرهنگ گفتگو و بردباری است. مردم و به ويژه تلاشگران سياسي و فرهنگي آنان بايد بيش از هر چيز گفتگو کردن با يکديگر را بياموزند و پيش داوری ها را به کنار بگذارند.

اگر بتوانيم فرهنگ گفتگو، شکيبايي فرهنگي و بردباری سياسي را به فرهنگ غالب اين سرزمين بدل کنيم، آنگاه رسيدن به حقوق برابر برای همه خلقهای اين سرزمين آسانتر از هر کار ديگر خواهد بود.

 

اين وظيقه سترگ روشنفکران آگاه و وطن دوست افغان هست که ساختار متصلب و بسته سياسي و اجتماعي موجود را بگشايند و گفت و شنود را که ذات فرهنگ است جانشين يک سو فکری ها کنند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



[i]  ـ نخستين فرهنگ الفبايي ـ قياسي زبان فارسي مولف دکتر مهشيد مشيری

[ii]  ـ علي پايا فصلنامه پل فيروزه


بالا
 
بازگشت