کمباور کابلی

(طنز سیاسی)

 
کرزی ، پیش از موعد ، دیوانه شد....!

 

کرزی در اتاق کارش فریاد زد، همه به من خیانت کردند، لویه جرگه، مجددی، رنگین سپنتا، ناتو،امریکا، همه و همه.....
کرزی گفت:« ماندن والایش نیستم،  اینه ، همی هفته، میرم ایران، برادران ایرانی ، پشتیبان مه است، خدا وراستی اگه بمانمش»!
چیزی نمانده است، کرزی  ، حتا با مادر اولاد ها هم دعوا و غالمغال کند، همه حواریون ، حتا هیات کابینه٬ این روز ها از زبان زشت کرزی می هراسند، انگار سر چوک کابل باشد و یک موتروان ملی بس،  با کلینر موتر،برسر دو بیرل تیل گمشده، جنگ و جدل دارند و از استعمال رکیک ترین الفاظ ، خودداری نمی ورزند!
شایعه است که پت و پنهان ، کرزی از امریکا یی ها، خواسته بود یا از «قیوم کرزی» در انتخابات پیش رو، حمایت کنند یا امضای سند امنیتی را به خواب خواهند  دید!
احمدی نژاد و کرزی،  در مراسم تحلیف شیخ حسن روحانی، برای دوره ء تقاعد و بیکاری شان، چه امید ها و خیال ها بسته بودند، تماشای فلم های وسترن ،تماشای مجدد   فلم های چارلی چاپلین ،مستند های جنگ اول و دوم جهانی، نوشتن خاطرات سیاسی و کسب عواید سرشار از فروش همین برگ های خاطرات، رویایی ترین حلقهء این بند وبست ها بود!
اما از بخت بد، کار کرزی، پیش از موعد،به جنون کشید.

+++
باری ، کمباور کابلی د مد مه  های غروب، از چار راه انصاری کابل میگذشت، ناگهان در گوشهء یک دکان، تصویر کرزی را در صفحه تلویزیون دید. کرزی با عصبانیت به امریکاییها، دشنام میداد.لحن رییس جمهور، بشدت عوض شده بود، دیگر برای اشغالگران، تره خرد نمیکرد. کمباور، با خود گفت ، آیا ممکن است ، یک نوکر دیرینه ، پای از کمند  ارباب حیله گر بیرون کشد ، عرض وجود وزمزمه ملال و ناراحتی کند.کمباور وقتی به خانه رسید ، از خسته گی، خوابش برد،  صبحگاه که از خواب برخاست، اتفاقا کنار بالش خود، ابیاتی از یک غزل معروف کلاسیک یافت :
 
نه هرکه چهره برافروخت ، دلبری داند
نه هرکه آیینه سازد ، سکندری داند

نه هرکه طرف کلاه، کج نهاد و تند نشست
کلاهداری و آیین سروری داند

هزار نکتهء باریکتر زمو اینجاست
نه هرکه سربتراشد، قلندری داد!

شاید معنای این شعراین است که کرزی ، نوکر بود. کرزی نوکر  است و نوکر ،باقی میماند٬ استحاله ء روحی کرزی ، دروغ است و گزاف....

 

 

 


بالا
 
بازگشت