ــــ

سیدموسی عثمان هستی

 

ظهور ستارهً درخشان درکهکشان

 طنزگونه

ملک ماگشته جوشهرخربوزه

نه عامی میگیردنه ملا روزه

به نام دین واسلام ومسلمان

به شهرپکتیاچورشدجلغوزه

شاعربیوزن وبی ترازو

دوستی به من ازکابل تیلفون کردگفت هرهفته درسایت هاخصوصاًدرسایت وزین آریایی چیزهایی می نویسی که خیلی جالب وهم نمیترسی که روزی پای توبه میدان هوایی کابل برسدقاچاقبران، مافیهای چوکی ومقام ها زن باره که ازنام دموکراسی استفاده میکنددردفترووزارت خانه هابه زنای دسته جمع دست میزنند درپهلوی بغل گرم گردن خودوزیروریس هم خوش نگهمیدارند

اوگفت  : زمانی دريکی ازادارات دولتی در کابل ، عبدالخالق خينجی  ، مردمکاری زن شوهرداری را" بد راه "کرد و با تعدادی ازرفقای هم مسلک  خود شامل کارمندان آن وزارت  بصورت دستجمعی به اين زن دائمن تجاوز جنسی مينمودند. پس ازمدتی اين زن  درين موسسه چنان بدنام شدکه باوجودداشتن چندطفل،شوهرش مجبورشدتا وی راطلاق بدهد.

بعد ازمدتی اين مردمکارباوصفی که خانم داشت باپوشيدن ماسک بی غيرتی بااين زن ازدواج کرد.البته بعدازين ازدواج مقدس!عواندفاميلی اين شخص بی وجدان و مفعول فی الارض بالارفت وبا اينکه شخص بی سوادی بوداز" برکت " اين خانم به يگان " منصب "  رسيد.

اين مرد مفعول  بی وجدان که خانم ، دختران ، پسران ، عروسان وحتی نواسه هايش طلاقی و بداخلاق هستند، اکنون  ادعا داردکه ستاره اش  بسياردرخشانترازصديق افغان درکهکشان می درخشد.

بدينوسيله به اطلاع مطبوعات رسانيده شد تابامقامات " ناسا " درتماس شده تا ضمن تحقيقات گسترده درشناخت هرچه بيشتر اين "ستارهً دنباله دار" تحقيق کنند زيرا ممکن اين ستاره بدجنس بزودی سقوط کندومعلومات دانشمندان درزمينه " اجرام سماوی عجيب الخلقه" ناتمام باقی بماند.

اکنون در شرايط دولت کرزی وضع بدتر از آنست .من که بدون طنز،افسانه ورویدادتاریخی وسرگذشت  هیچ نوشته راتنهابه نشرنمیرسانم بعدازحرفهای دوستم به اوگفتم قصه شهرخربوزه راشنیدی؟ خنده کرد وگفت شنیده ام ولی نمی دانم چه رویدادی رخ داده که مشهوربه قصه شهرخربوزه شده است.

گفتم خداکندکه لین تیلفون من وتوقطع نشودوامیداست که چوبکی های داکترصاحب عبدالله عبدالله واشرف غنی که درگوش کردن مکالمات تیلفونی یدطولا دارند حرفها ی من توراگوش نکنند وازحرفهای من توگوسفندان را چاق ولاغرنسازند.

گفتم می دانی بلخ درکجاهست اگرنمی دانی درهمان ولایتی که سالهاجنرال دوستم  فرزندناخلف حزب دموکراتیک خلق واعطا محمد خان نورفرزندحزب جمعیت زنده یا شاه دربانی! دست نشانده آی اس آی پاکستان سالهاباهم زدن و برسرقدرت درگيربودندوسه هزارطالب توسط ملک برادرپهلوان رسول درآن ولایت کشته شدوآب ازآب تاامروزتکان نخورد. بلخ یکی ازولسوالی های مزارشریف است که بدبختانه ناصرخسروشاعرتوانادرآن شهرزاده شد وبه شهرت رسیدودرآخرعمربعدازسفرهای طولانی مذهب اسماعیلیه را پذیرفت وبه تبلیخ مذهب اسماعیلیه پرداخت.

روزی بوت خودرانزد«موچی»یاکفاش شهربرد تاکفش اوراپیوندزندبعدازچنددقیقه برگشت که کفش خودرابگیرددیدکه کفش به حال خودگذاشته شده وکفاش هم درک ندارددست به الاشه نشست دیدکه کفاش نفس سوخته بادرفش خون پُرآمد. من برايش گفتم که بابه جان کفش مرانه دوختی ؟ اوگفت من خواستم که چندلحطه درخدمت خدای خودقراربگیرم . مردم یک مرد را گرفتار نموده بودندواواعتراف کرده بودکه درمذهب اسماعیلیه می باشد. مردم اورابه نام کافرمیزدندمن هم رفتم یک درفش به کون آن زدم.

ناصرخسروبعدازشنیدن حرفهای کفاش کفش نادوخته خودرابه  يک بهانه گرفت و از بلخ به به امگان بدخشان فرارکرد.

بی بندباری هادرافغانستان به اندازه زیادشده که گاه گاه پیروان رسول سیاف هم مردم را سردین ومذهب درفش کاری میکنندوکس پرسان نمیکندکه توچکاره هستی. وقتیکه ازاوکس پرسان کرده نمیتواندکه توچکاره هستی که خودنایب خدامیدانی ازمرده گاوهم کس پرسان کرده نمی تواندکه تودریک وزارت خانه چرادست به بی ناموسی ورذالت می زنی.

 گفتم دوست عزیزببخشیدکه ازروح مطلب که قصه شهرخربوزه بوددورشدم اوخنده کردگفت خرچ اگرازکیسۀ مهمان بودحاتم طایی شدن آسان بُود،پول کارت تلفن من داده ام حرفهای خودرا ادمه بدهيد.

گفتم درشهربلخ مردی خربوزه کشت کرده بودهرکس می آمدخربوزه رامیکندبدون اینکه پول بدهدخربوزه رامیبردمرددهقان دیدکه پدرومادرپرسان مرده اوهم رفت دهن قبرستان شهرراگرفت هرکی ازباشنده گان شهربلخ که مرده خودرابه قبرستان می آوردندازآنهامرده پولی میگرفت . روزی ازاقارب نزدیک پادشاه بلخ فوت کرد. شاه با اقارب خودبه قبرستان جهت دفن ميت آمد ودیدکه مردی نشسته ازاقارب مرده گان متوفی پول می گیرد. پادشاه پرسیدبه کدام قانون وامرتومرده پولی میگیری؟ خربوزه فروش گفت من چندجریب زمین راخربوزه کشت کرده بودم زورمندان شهرمی آمدند خربوزه رابی پول می برند. من به حاکم شهررفتم وعرض کردم که زورمندان شهرخربوزه مرامفت وبدون پول می برند. دیدم که حاکم شهرپرسان من رانکردفکرکردم که شهرشهرخربوزه است نه قانون وجودداردنه دروازه من هم به فرمان خودبه جمع کردن مرده پولی شروع کردم.

افغانستان امروزمملکت خربوزه است هرکس که هرچه دل اش خواست زیرسایه حکومت اسلامی وحکومت دموکراسی می کندواگرازاقارب حامد کرزی کسی فوت کندکرزی ازترس به قبرستان هم نمی رودکه ببیندازقبرستان هم بدون قانون خودسرانه مرده پولی میگیرندازبدوبدتراش توبه که روزی ازبی پرسانی بامادروخواهرخودهم زنا کنندوهم آنهارازیرپای دیگران به خاطرمنفعت خوداندازند.امروزپولیس دهن جوال بادزدمی گیرد وفردامطبوعات هم ازترس سکوت اختیارکندومارک توین افغانستانی هم ازترس نوشته های نیش عقربی خودبه افغانستان رفته نتواند.عبدالله ،غنی وکرزی هم ازملک فرارکنندعاصی بماندودوزخ

 

خينجی

های خينجی !

های خينجی خان

ای نماد پستی

ای مکارهً دوران

پيرو اجداد خود هستی

آن " رحيم "  پست بی وجدان

قهرمانی ها تو بنمودی

خدمتی از بهر " فايق " خان

شد " نظر" و جمله يارانش

مستفيد از نعمت يزدان

آن عفيفه گان بيچاره

خورد زير پای نامرادن

جملهً عالم خبر دارند

قصه های سکس ماگل جان

شرم هرگز تو نداری

شرم هرگز تو نداری

مرگ بادت

مرگ بادت

مرگ بادت!!!!

 

 

 


بالا
 
بازگشت