الحاج عبدالواحد سيدی

 

 

 

باز شناسی افغانستان

 

برتری دیرینه بلخ و پیکار شاهان افغان در ترکستان صغیر

 

فصل یازدهم

پیامدهای بعدی، 1892-1901

این کهنه رباط را که عالم نامست

و آرامگه ابلق صبح و شامست

بزمیست که وامانده صد جمشیدست

قصریست که تگیه گاه صد بهرامست.

(فیتزجرالد، عمر خیام، 1851، 15)

نوشته جاناتان لی

برگردان به فارسی : دکتر سید جلایر  عظیمی

ویراست: عبدالواحد سیدی

این  نوشته  تحت قانون  کاپی رایت نزد سید جلایر عظیمی  محفوظ است که با ذکر ارجاعات استفاده از آن مجاز می باشد .

 

دستگیری محمد شریف خان پایان زمامداری مینگ‌ها را در میمنه آواز داد و از این به بعد گورنرهای افغان مسئولیت عام و تام امور ملکی را به دوش گرفتند، که با حضور نظامی قابل‌ملاحظه حمایت می‌شدند. لذا سقوط والی نشان‌دهنده پایان "برتری دیرینه" بود زیرا میمنه آخرین امارت چنگیزی بلخ بود که کاملاً به افغانستان ملحق می‌گردید. سقوط محمد شریف خان مقاومت در مقابل تسلط افغانها را پایان نداد و حداقل برای مدتی، سلطان محمد خان پسر والی با کمک امیر فیروزکوهی ملک شریف، حملات خود را از مرکز خود در کوه‌ها و وادی گرزیوان ادامه داد. دو امیر به حملات بالای گارنیزیون‌های افغان تا دوردست‌های شمال سرپل ادامه دادند،[1] تا اینکه در پایان آگست 1892 از سوی جنرال غوث‌الدین شکست خوردند.[2] به تعقیب این عقب‌نشینی سلطان محمد به اندخوی رفت، احتمالاً در آنجا اسحاق خان را برای کمک به خود تشویق نمود.[3] شایعات اینکه سردار در حال نقشه‌کشی برای برگشت به تورکستان افغانی است منجر به جنگ‌های بیشتر بین فوج‌های حکومتی و مردم محلی در اطراف اندخوی گردید.[4] مداخله مقامات روسی که به سردار امر نمودند تا مداخله ننماید، بی‌نظمی را پایان داد و قیام را در نطفه خفه نمود. سلطان محمد همراه با شماری از پیروانش تقاضای پناهندگی نمود و برایش در کرکی اعطا گردید.[5]

ملک شریف فیروزکوهی در تپه‌های گرزیوان آزاد باقی ماند و هرچند به اندازه کافی نیرومند نبود تا خطر رویارویی در ساحه آزاد را با اردوی افغان بپذیرد، اما با حملات چریکی بالای پوسته‌های حکومتی مشکلات فراوانی را سبب گردید، از همه تلاش‌های جنرال احد خان و دیگران برای دستگیری‌اش اجتناب می‌نمود.[6] با وجود این در اواخر سپتمبر برادرزاده شریف خان و شمار دیگر اعضای خانواده‌اش به دست قوا هرات افتادند،[7] اما در بهار آینده در همراهی با فیروزکوهی‌های دیگر از چهار سده، شریف خان حملات خود را با شدت بیشتر تجدید نمود.[8] او به حملات خود به کاروان‌ها و پوسته‌های حکومتی برای دوازده ماه دیگر ادامه داد تا اینکه بالأخره در جنوری 1894 دستگیر گردید و در مزار شریف اعدام شد.[9]

ضمناً گورنر جدید میمنه محمد سرور خان خیلی غیر محبوب بود و گزارش شده بود که با رعایا برخورد خشنی دارد.[10] این رفتار در زمستان 1892/3 به شماری از بی‌نظمی‌ها در ولایت انجامید که طی آن تعدادی از رهبران دستگیر و به کابل منتقل شدند.[11] ناراضیان دیگر احتمالاً سفر مخفیانه به مرو نمودند که از سوی ماموران روسی به گرمی استقبال گردیدند.[12] در فصل بهار مشکلاتی با بقایای فیروزکوهی‌های قلعه نو بروز نمود، آن‌ها پایین آمدن از سنگرهای کوهستانی خود را رد نمودند تا در نزدیک هرات اقامت نمایند. هرچند شماری از ایماق‌ها توانستند از طریق مرز به پنجده بگریزند، منطقه تا 1895 غیرمسکونی باقی ماند.[13]

در فضای بزرگ‌تر سیاسی، 1893 شاهد ماموریت دیورند در کابل و علامت‌گذاری مرزهای شمالی باقی‌مانده همچنان موافقت‌نامه افتضاح آمیز تقسیم مناطق قبایلی در جنوب بود. تا جایی که بادغیس مطرح بود، نقض مرز پنجده از سوی هر دو طرف ادامه یافت و سی دی ییت حالا یک دگروال، مهندس سیاست‌های افغانستان در دهه 1880، فرستاده شد تا امور را روبه‌راه نماید.[14] در پایان 1893 سرکوب هزاره‌ها تکمیل گردید و امیر با ختم نمودن جنگ مذهبی علیه شیعه‌ها، به سوی مطیع ساختن قبایل مشرک کافرستان متوجه گردید (کاکر 1871، 181-209). نظیر جنگ هزاره‌ها، مردم تورکستان افغانی باید بدون در نظر داشت امکانات در تهیه سرباز، تدارکات و حیوانات باربری باید سهم می‌گرفتند.[15] این مطالبات سبب ناآرامی‌های بیشتر به ویژه در گرزیوان و میمنه گردید. پس از سرکوب این ناآرامی‌ها، دوره‌های دیگر دستگیری‌ها، تبعیدها و اعدام‌ها آمد.[16] تهدید برگشت اسحاق خان هنوز در سر امیر چرخ می‌خورد و در جریان سال‌های پایانی زمامداری خود باهر کسی که در تورکستان افغانی با سردار ارتباط داشت به شدت برخورد می‌نمود.[17]

برای مردم عادی ولایت، سال‌های آخر زمامداری عبدالرحمن موضع تلاش دوام‌دار برای بقا بود. کمیابی، فقر و گرسنگی اکنون روش زندگی بود،[18] زیرا برنامه غیرعاقلانه ملی سازی محصولات نقدی عمده از سوی امیر، تلاش او برای متوقف ساختن تجارت با روسیه، یکجا با مالیات رو به ازدیاد دایمی[19] و سایه فضای نامطمئن و ترس، همه ابتکارات تجاری را خفه ساخت. بهای غله جات و محصولات دیگر بالاتر از امکانات مردم عادی افزایش یافت، تجارت به حالت رکود درآمد پول نقد با مشکلات زیادی به دست میامد.[20]

این کافی نبود که ماموران حکومت به بهای کسانی که بالایشان حکم میراندند خود را ثروتمند می‌ساختند، هر چند خطر زندانی شدن یا مرگ را در صورت آگاه شدن امیر در قبال داشتند. در سال 1895 سردار محمد سرور خان گورنر میمنه، برای حساب دهی به کابل فراخوانده شد و به جرم اختلاس زندانی گردید.[21] در همین سال محمد عزیز خان گورنر بلخ،[22] مستوفی افغان تورکستان افغانی،[23] یاسین خان گورنر قلعه نو،[24] و ابوبکر خان از چخچران،[25] را طور نمونه می‌توان از میان ماموران ارشد منطقه نام گرفت که از سبب اخاذی و رویه ستمگرانه از وظیفه سبک دوش گردیدند.[26]

برای افزودن به بدبختی مردم، طاعون و مریضی‌های دیگر سراسر منطقه را در نوردید. در 1896 گزارش گردید که تب در میمنه، مرو و پنجده طوفان می‌کرد،[27] طبق گزارش، یزدان قلی خان سپه‌سالار دلاور خان همچنان شماری دیگر را با خود برد. او برای بیش از یک دهه مانند خاری در بدن حکومت افغان بود و درگذشت او نشان‌دهنده شکستن رابط دیگری بین میمنه و دودمان مینگ بود.[28] سال بعد طاعون پس از وارد نمودن تلفات زیاد در نیم قاره هند به تورکستان رسید و در تلاشی بیهوده برای جلوگیری از انتشار مریضی مرز روسیه بسته گردید.[29] در تابستان 1900 شیوع کولرا و دیفتری از پی آن آمد که در میان تلفات آن گورنر سابق میمنه شامل بود.[30] همچنان حوادث طبیعی رخ داد، در جمله زلزله سال 1894،[31] آفت ملخ سه سال بعد از آن،[32] و نیامدن باران در بهار سال بعدی نیز شامل بود.[33]

در 1896 ساحات بزرگی از ولایت شدیداً خالی از جمعیت شده بود و بخش‌های بزرگی از زمین‌های که در سابق حاصلخیز بود بدون زرع باقی ماند. امیر تلاش نمود با احیا مجدد سیاست افغانستان پاسخ بدهد اما تمام مملکت کم یا زیاد تهی شده بود و علاقمندی کمتری در میان قبایل پشتون موجود بود زیرا طور زنده طرحی که نتیجه آن قبلاً در مقابل چشم هایشان دیده شده بود.[34] عبدالرحمن خان مصمم برای تلاش و یافتن راه حل برای مشکلاتی که بیشتر از دست خود او بود، به زور متوسل گردید. همه روستاها در ننگرهار،[35] خوست[36] و در مناطق غلزی[37] هموار گردید. ساکنان آن وادار به مهاجرت به آن‌سوی هندو کش گردیدند. افراد و خانواده‌های محکوم به تبعید به هند، مجازاتشان به تبعید داخلی در تورکستان افغانی تغییر داده شد.[38] اما آشفتگی اقتصادی در بادغیس و بلخ طوری بود که ذخیره غذایی برای مهاجران جدید وجود نداشت وشماری از ناقلین به روسیه یا ایران رفتند با هزاران هم قبیله خود و مهاجران دیگر که قبلاً توانسته بودند فرار نمایند یکجا شدند.[39] در پایان 1896 مهاجرت به اندازه‌ای شدید بود که امیر سواره‌نظام را به مرزهای شمالی فرستاد تا مانع مهاجرین گردد[40] درحالی‌که همزمان به تبعیدی ها در مرزها اعلان عفو نمود.[41] جای شگفتی نیست که امیر تنها قسما در تشویق مهاجران موفق گردید تا خطر برگشت به افغانستان را بپذیرند.[42]

در سال‌های اخیر زمامداری، عبدالرحمن خان بیشتر مرده بود تا زنده. در زمستان 1896 حمله دیگر مریضی بالایش آمد. در فبروری 1897 او به سختی مریض بود[43] و از این زمان به بعد تا ساعات پایانی زندگی، امیر و حکومتش به مشکل کار می‌توانستند. در جولای 1900 او به پغمان رفت و هر لحظه توقع مرگ را در داشت، مطالبه سوگند وفاداری از اعضای ارشد مقامات حکومتی به حبیب‌الله ولیعهدش نمود. در پایان او دوازده ماه دیگر را تقریباً به حالت نزع سپری نمود. برای چهارده روز قبل از مرگ، عذاب او خیلی وحشتناک بود که مرگ از پاها به بالا جانش را گرفت. تعفن از سبب پوسیدگی، گانگرین پنجه‌ها و پاها آن قدر زننده بود که کسی قادر نبود در اتاق او بیش از چند دقیقه تاب بیاورد. بالأخره در 2 اکتوبر 1901 امیر اعضای خانواده و مقامات خود را گرد آورد تا بار دیگر وفاداری خود با ولیعهد را تصریح نمایند و همان شب درگذشت. جسد امیر در میان تدابیر شدید امنیتی در کابل در مقبره‌ای که چند سال قبل برای خود آماده نموده بود دفن گردید. اما ستیزه‌جویی پس از مرگ او نیز ادامه یافت. چندین بار برای دزدیدن جسد او تلاش گردید تا جسد را طعمه سگ‌ها بسازند و مقبره او سه مرتبه از سوی افراد ناشناس آتش زده شد (مارتین، 126).

به این ترتیب مردی که انگلیس‌ها او را "امیر آهنین" می‌نامیدند از بین رفت، ملتی تضعیف‌شده و بیچاره را در عقب گذاشت، که تنها به نام متحد بودند. با وجود اختلاف نظرهای داغ گذری حکومت برتانیه با امیر که او را به قدرت رسانده بودند و شخصیت غیرقابل‌پیش‌بینی زمامدار افغان، در زمان شورش اسحاق خان سیاست آسیای مرکزی برتانیه مترادف با بقای حکومت عبدالرحمن خان بود. هرگاه عبدالرحمن خان تزریق تجهیزات و کمک‌های مالی منظم و فراوان برتانیه را نمی‌داشت، روشن بود که هرگز نمی‌توانست برای بیشتر از دو دهه به حیث زمامدار افغانستان باقی بماند. در پاسخ به این سرمایه‌گذاری، برتانیه آنچه را که می‌خواست به دست آورد، در دهه 1830 تلاش گردید با امیران کابل تفاهم گردد، به گونه مثال تأسیس قدرت دوستانه و خیلی وابسته بین دریای سند و دریای آمو بود. اما تعقیب این رویای اسکندر منشانه، برای هردو برتانیه و مردمانی که می‌خواست اداره نماید، تجربه خونین بود. در جریان مهندسی یک "مرز علمی"، آخرین بقایای حاکمیت چنگیزی طور کامل محو گردید و ساختار اجتماعی و سیاسی که بنیاد جامعه را می‌ساخت، در هم شکست و در چهار سمت برباد رفت. اوج ناگریزی این سیاست باید دیرتر در 1821 میامد، هنگامی که میر عالم خان آخرین نماینده "برتری دیرینه" خان منغیت بخارا از سوی بلشویک‌ها عزل گردید.

سقوط محمد شریف خان از میمنه نشانگر از بین رفتن بیش از دو صد و پنجاه سال زمامداری مینگ‌ها بود که در اوج حاکمیت چنگیزی زیر سلطه ندر محمد خان آغاز شده بود. در پایان این انحطاط که از سبب گسترش قدرت‌های اروپایی به میان آمد، می‌دیدند که در جای پای اسکندر گام بر می‌دارند و بالأخره به واقعیت‌های تاریخی با جهان‌بینی کلاسیک اروپا-محور چشمک می‌زدند. درانی ها تا حدی در نتیجه موقعیت جغرافیایی پادشاهی‌شان و تا حدی از سبب جزمی اندیشی یا دگماتیزم مرزی برتانیه از "بازی بزرگ" به رونق سیاسی رسید. هرچند اداره کشمیر و پشاور را از دست دادند، با فتح ولایت حاصل خیز و پررونق بلخ توانستند خود را تسلی دهند و برتری چنگیزی به گوشه رانده شد. در این جریان، توانستند حساب‌های گذشته را با امیرهای بلخ و منغیت‌های بخارا تصفیه نمایند.

افزون بر دهه‌های قیام باسمه چی‌ها، در جریان زمامداری امین‌الله خان و نادر خان در اوایل این سده، تقریباً مانند یک صد سال قبل بود که توابع بلخ یک‌بار دیگر توسط مردم محلی اداره می‌گردید. با وجود این، این وضع به تعقیب، نخست از سبب مرگ امپراتوری برتانیه و بالأخره امپراتوری شوراها به میان آمد، هر دو برای از بین رفتن برتری چنگیزی در آسیای مرکزی دلایل مختلف را داشتند. امروز که این کتاب برای چاپ آماده می‌شود، بار دیگر زمان مناسب رسیده است و مردمان بومی آسیای مرکزی برای اعاده حق خودگردانی به مبارزه آغاز نموده‌اند. اوزبیکستان، تاجیکستان و تورکمنستان مستقل‌اند درحالی‌که جنوب دریای آمو، بلخ زیر نام "ولایت‌های شمالی افغانستان" از سوی رشید دوستم، اوزبیکی از شبرغان اداره می‌گردد ولو اگر حکومت نمی‌کند. میمنه در دست‌های رسول پهلوان اوزبیک دیگری از شیرین تگاب است و شماری از مشاوران ارشد جنرال دوستم اخلاف مستقیم یک یا چند امیرهای چنگیزی توابع بلخ‌اند. در این میان کسانی‌اند که اجداد خود را تا مضراب خان مینگ، محمدحسین خان مینگ، محمد شریف خان مینگ، عبدالباقی مینگ باشی یا دلاور خان مینگ ردیابی می‌کنند، درحالی‌که ایشان‌های گوهری از آن جمله ایشان اوراق بدون شک از همه مشهورتر بود، هنوز در زندگی سیاسی، معرفتی و مذهبی منطقه نقش مهمی را بازی می‌نمایند.

در طول چهارده سال جنگ‌های تلخ، توازن کامل سیاسی و قومی افغانستان احتمالاً به شکل غیرقابل احیا، از سبب مهاجرت‌های جمعی و از بین رفتن کامل حکومت رمزی مرکزی به نفع اقلیت‌ها به نوسان آمد. عقب‌نشینی قوا شوروی و سقوط نجیب الله بالأخره نمایاندن شکاف‌های که برتانیه، روسیه و امیر افغانستان پنهان نموده بودند برای جهانیان، تنها تمایل برای مرکزیت زدایی را تشدید نمود. هر روزی که جنگ داخلی کنونی به طغیان می‌آید، احتمال برگشت به‌روزهای که کابل، هرات، قندهار، بلخ، بدخشان و غور-هزاره جات از سوی امیران مختلف اداره می‌شد بیشتر می‌گردد. نه اینکه به خاطر این تمایلات روی درهم کشیده شود، هر چند سیاستمداران غربی، مبصران و حتی محققان فروپاشی حاکمیت مرکزی را نامطلوب می‌پندارند. باز هم هرگونه تلاش برای تحمیل وضع که در زیر اداره درانی ها و به ویژه محمد زییها به دست آمد نسخه‌ای حتی برای خونریزی‌های بیشتر خواهد بود زیرا مرکزیت سازی دوباره در افغانستان تنها با احیا راه حل بی‌طرف بی‌اعتبار شده موفق می‌گردد، مثلاً حمایت یک نیروی خارجی از یک گروه قومی یا مذهبی با سلاح و پول جهت متحد ساختن کشور با سرکوب یا حتی نابود ساختن یا تبعید، دیگران به حد کافی نیرومندند که به حاکمیت آن‌ها چالش پیش نمایند.  

با تأسف سیاست‌های روی دست گرفته‌شده از سوی سیاستمداران روسی، غربی، ایرانی و پاکستانی در جریان اشغال افغانستان از سوی شوروی تنها شکلی از چهره کهنه و حالا بی‌اعتبار شده "بازی بزرگ" بود. لذا جای شگفتی نیست که حمایت غیر انتقادی گروه‌های عقیدتی یا قومی مطیع فرض شده خلقی، پرچمی یا یکی از گروه‌های اسلامی مجاهدین از سوی ابرقدرت‌ها صرفاً مرکزیت زدایی را سرعت بخشیده است، منازعات قومی و مذهبی و همین گونه دوران خونریزی‌های بی‌پایان را مشتعل ساخته است. قبل از مداخله قدرت‌های اروپایی در آسیای مرکزی، دودمان‌های چنگیزی و بابری آسیای مرکزی و شبه‌قاره هند نشان دادند که اداره نمودن دولت چندملیتی ممکن است هرگاه تدابیر، آنچه غرب به آن واگذاری قدرت اطلاق می‌نماید پیاده گردد. به راستی متضمن دستگاه قبیلوی چنگیزی و پشتون عنعنه نیرومند خودمختاری و فدرالیزم است که اساسی برای حل بحران کنونی بوده می‌تواند. در واقع، هرگاه افغانستان به منزله هویت سیاسی جدا و مشخص دوام نماید، یگانه راه حل درازمدت ایجاد نوعی سویس آسیای مرکزی است.

تناوب تنها ادامه خونریزی‌های کنونی نیست بلکه انتشار بحران افغانستان در منطقه است که پیامدهای بزرگ‌تری نسبت به منازعات کنونی یوگوسلاویا خواهد داشت. با وجود ادعای مقامات انگلیس در اوج دوران امپراتوری، مرزهای کنونی افغانستان مانند مرزهای چندین مستعمره دیگر، نه "طبیعی" اند و نه "علمی". مناطقی را که در بر می‌گیرند از نظر تاریخی بخش‌هایی از مناطق قبلاً مستقل و متخاصم باهم‌ بوده اند. در جنوب، قبایل پشتون با ناخوشایندی توسط خط دیورند تقسیم‌شده باقی‌مانده‌اند، در شمال شرق امیری سابقه بدخشان نیمی در افغانستان و نیم دیگر در تاجیکستان است، اولی جنبش جدایی‌طلب را در منطقه بعدی حمایت می‌نماید، درحالی‌که دریای آمو، شاهرگی که زمانی از مرکز بلاک باستانی تورکی-تاجکی می‌گذشت، اکنون مانعه ای است که اوزبیک را از اوزبیک، تورکمن را از تورکمن و تاجیک را از تاجیک جدا می‌سازد. با حمایت پاکستان از بنیادگراترین احزاب مجاهدین، حضور تعداد بزرگ پشتو زبانان در صوبه سرحد که تصمیم گرفته‌اند برنگردند و مشکلات حل ناشده وضعیت مناطق قبایلی، قبلاً نشانه‌هایی است که جنگ داخلی افغانستان به منازعه وسیع‌تری انکشاف یافته است که شاید به احیا موضوع پشتونستان بیانجامد و موجودیت پاکستان را تهدید نماید. در شمال هندوکش، حملات از سوی گروه‌های انقلابی اسلام‌گرا در مسیر دریای آمو و حضور بیش از یک صد هزار مهاجر تاجیک، قبلاً بحران جدی سیاسی و عقیدتی را سبب گردیده است. ایران هزاره‌های شیعه را حمایت می‌نماید، اوزبیکستان، تورکمنستان و در این اواخر نزدیکی تورکیه با جنرال دوستم و واقعیت اینکه همه امیری‌های بالقوه که قویاً وابسته به واردات محصولات ابتدایی هم چنان ابزار جنگی، از کشورهای همسایه‌اند، نه تنها فروپاشی یا تجزیه افغانستان را محتمل می‌سازد بلکه احتمال آن را جدی تر ساخته می‌تواند.

برای بیش از یک سده و نیم، برتانیه به ویژه تلاش نمود آسیای مرکزی را در قالب خود شکل بدهد. در این جریان به صورت غیرمستقیم مسئول همه رنج‌ها و جان کندن های ناگفته است که بالای همه اقوام و مردمان آسیای مرکزی تحمیل گردید. در کوتاه مدت، با تحمیل "صلح سخت و تلخ"[44] اهداف برآورده شد، پایمال‌کننده در آن منافع شخصی برتانیه بود و نه حقوق و اشتیاق مردمان افغانستان. این‌گونه آرامش زرهی تنها در صورتی می‌توانست وجود داشته باشد که یک نیروی خارجی آماده باشد امیرها را با دادن پول از خود بسازد و زمامدار افغان را با مواد جنگی مورد نیاز برای سرکوب یا محاصره نمودن دیگران تامین نماید، حقوق قانونی آن‌ها را مقامات امپراتوری مصمم بودند نادیده بگیرند. لذا جای تعجب نیست، در زمانی که از بین رفتن یا انحطاط استعمار جهان کهنه را شاهد بود آبی که بمبه امپراتوری آن را به بالا میراند، دوباره به بستر باستانی خود با پیامدهای چنین سهمگینی مانند سیلاب جاری گردیده است. طوری که ضرب‌المثل دری می‌گوید "از جویی که آب رفته دوباره می‌آید". تنها می‌توان امید داشت و دعا کرد که در این جریان زندگی هیچ بی‌گناه دیگری توسط سیلاب خروشان تباه نگردد.

 

 

[1] اچ ان ال، 11 آگست 1892.

[2] اچ ان ال، 25 آگست، 1 سپتمبر 1892.

[3] اچ ان ال، 13 آکتوبر 1892.

[4] همان جا. اچ ان ال، 27 اکتوبر 1892.

[5] اچ ان ال، 27 اکتوبر، 17 نومبر 1892؛ پی سی دی، 10 اکتوبر 1892.

[6] اچ ان ال، 27 اکتوبر، 17 نومبر 1892؛ اچ ان ال، 3، 24 نومبر 1892، اس ال ای آی:68، برگ‌های 710-1، ج 69، برگ 49.

[7] اچ ان ال، 20 اکتوبر، 24 نومبر 1892.

[8] اچ آن آل، 11 می، 8 جون 1893، اس ال ای آی:70، برگ‌های 1527، 1823.

[9] اچ ان ال، 25 می، 5 اکتوبر 1893، 15 فبروری 1894، اس ال ای آی:70، برگ 1605، ج 72، بخش 2، برگ‌های 1261-2، ج 73، برگ 1443.

[10] اچ ان ال، 15 دسمبر 1892.

[11] کی ان ال، 25-28 فبروری 1893، اس ال ای آی:69، برگ 1351.

[12] تی اف ژی، مارچ 1893، اس ال ای آی:70، برگ 109.

[13] اچ ان ال، 2 مارچ 1893، اس ال ای آی:70، برگ 163؛ اچ ان ال، 29 اپریل، 17 آگست 1893؛ اچ ان ال، 20 جولای 1893، اس ال ای آی:71، برگ 1239؛ اچ ان ال، 19 اکتوبر 1893، اس ال ای آی:72، بخش 4، برگ‌های 1376-7؛ اچ ان ال، 7 دسمبر 1893، 25 جنوری 1894، اس ال ای آی:73، برگ‌های 351-2، 827؛ اچ ان ال، 14، 28 مارچ 1895، اس ال ای آی:79، ش 1700، 1975، بدون شماره صفحه؛ اچ ان ال، 25 اپریل، 9 می 1895، اس ال ای آی:80، ش 2451، 2531، بدون شماره صفحه.

[14] لست ادعا ها علیه ماموران روسیه، 1893؛ یافته‌های دگروال سی ای ییت در مورد...تخلفات مرزی افغان، 1 آگست 1893، اس ال ای آی:72، بخش 3، برگ‌های 699-70.

[15] کی ان ال، 21-24 اپریل، 19-22 می 1894، اس ال ای آی:74، برگ‌های 647، 1201.

[16] کی ان آل،31 مارچ -3 اپریل، 7-10، 18-20 اپریل، 28 اپریل-1 می، 12-15، 16-19 می، 31 می-2 جون 1894؛ اچ ان ال، 29 مارچ 1894، اس ال ای آی:74، برگ‌های 331 517، 533، 755، 974، 1199، 1894، 641.

[17] تی اف ژی، جولای 1894؛ اچ ان ال، 7 جون 1894، اس ال ای آی:75، برگ 655؛ تی اف ژی، دسمبر 1894، اس ال ای آی:78، برگ 115؛ پی سی دی، 5 جولای 1895؛ تی اف ژی، جولای 1895، اس ال ای آی:81، ش 2283، 3099، بدون شماره صفحه؛ پی سی دی، 7 آگست 1896؛ کی ان ال،19 سپتمبر 1896، اس ال ای آی:88، ش 2795، بدون شماره صفحه؛ تی اف ژی، اکتوبر 1899، اس ال ای آی:118، برگ 4.

[18] پی سی دی، 23 جنوری 184؛ اچ ان ال، 1 فبروری 1894، اس ال ال آی:73، برگ‌های 1227-8؛ اچ ان ال، 15 مارچ 1894، اس ال ای آی:74، برگ 458؛ پی سی دی، 24 مارچ 1894، اس ال ای آی:77، برگ 99؛ اچ ان ال، 25 می، 18 جولای 1895، اس ال ای آی:81، ش 2785، 3422 بدون شماره صفحه؛ پی سی دی، 26 نومبر 1895، اس ال ای آی:83، ش 4411 بدون شماره صفحه؛ اچ ان ال، 1 سپتمبر 1898، اس ال ای آی:109، ش 1075.

[19] پی سی دی، 24 می 1894؛ اچ ان ال 29 آگست 1895؛ اچ ان ال، 26 جولای 1894، اس ال ای آی:76، برگ 109؛ تی اف ژی، سپتمبر 1895، اس ال ای آی:82، برگ 316؛ اچ ان ال، 9 دسمبر 1897، اس ال ای آی:100، ش 302.

[20] پی سی دی، 24 می 1894؛ اچ ان ال، 23 می، 18 جولای 1895؛ اچ ان ال، 26 جولای 1894، اس ال ای آی:76، برگ 109؛ تی اف ژی، سپتمبر 1895، اس ال ای آی:82، برگ‌های 315-20؛ تی اف ژی، اکتوبر 1895، اس ال ای آی:83، ش 190 (مرز) بدون شماره صفحه؛ پی سی دی، 27 اپریل 1896، اس ال ای آی:86، ش 1224، بدون شماره صفحه؛ اچ ان ال، 8 جون 1898، اس ال ای آی:106، ش 806، بدون شماره صفحه.

[21] پی سی دی، 24 جون 1895، اس ال ای آی:80، ش 2705، بدون شماره صفحه؛ پی سی دی، 24 جولای 1896، اس ال ای آی:87، ش 2091، بدون شماره صفحه.

[22] تی اف ژی، 1895، اس ال ای آی:80، ش 2700، بدون شماره صفحه.

[23] پی سی دی، 20 آگست 1895، س ال ای آی:81، ش 3423، بدون شماره صفحه.

[24] تی اف ژی، جون 1895؛ اچ ان ال، 9 می 1895.

[25] اچ ان ال، 3 جون، 1 جولای 1897، اس ال ای آی:93، ش 749، ج 94، ش 864، بدون شماره صفحه.

[26] مقایسه کنید پی سی دی، 11 آگست 1897، اس ال ای آی:95، ش 996؛ تی اف ژی، اکتوبر 1897، اس ال ای آی:97، ش 1117، بدون شماره صفحه که گزارش شده است که امیر تغییر "فراگیری" را آورده است.

[27] اچ ا ال، 2 اپریل 1896، اس ال ای آی:86، ش 1225 بدون شماره صفحه.

[28] تی اف ژی، می 1896.

[29] پی سی دی، 20 اپریل 1897، اس ال ای آی:91، ش 479.

[30] اچ ان ال، 6 سپتمبر، 8، 15 نومبر 1900، اس ال ای آی:128، ش 1207، 1345، 1361 بدون شماره صفحه.

[31] اچ ان ال، 8 فبروری 1894، اس ال ای آی:73، برگ‌های 1228-9.

[32] اچ ان ال، 8 جولای 1897، اس ال ای آی:94، ش 890 بدون شماره صفحه.

[33] اچ ان ال، 8 جون 1898.

[34] پی سی دی، 10، 28 می 1897، اس ال ای آی:92، ش 538، 603 بدون شماره صفحه.

[35] پی سی دی، 28 می 1897؛ کی ان ال، 7 آگست 1897، اس ال ای آی:94، ش 885، بدون شماره صفحه.

[36] کی ان ال، 7 آگست 1897.

[37] پی سی دی، 8 فبروری 1896، اس ال ای آی:84، ش 473، بدون شماره صفحه.

[38] پی سی دی، 27 جولای 1897، اس ال ای آی:94، ش 845، بدون شماره صفحه.

[39] اچ ان ال، 2، 16 می 1895، اس ال ای آی:80، ش 2451، 2531 بدون شماره صفحه؛ اچ ان ال، 20 فبروری 1896، اس ال ای آی:85، ش 804، بدون شماره صفحه؛ پی سی دی، 21 سپتمبر 1896؛ پی سی دی، 9 دسمبر 1896، اس ال ای آی:89، ش 3376، بدون شماره صفحه؛ پی سی دی، 25 می 1897، اس ال ای آی:104، ش 634، بدون شماره صفحه؛ پی سی دی، 24 جولای 1898، اس ال ای آی:106، ش 822، بدون شماره صفحه؛ وایسرای به امیر، 11 می 1899، اس ال ای آی:114، ش 681، بدون شماره صفحه.

[40] پی سی دی، 25 آگست 1896، اس ال ای آی:88، ش 2544، بدون شماره صفحه؛ اچ ان ال، 10 دسمبر 1896؛ پی سی دی، 9 جنوری، 22 فبروری 1897، اس ال ای آی:90، ش 151، 565، بدون شماره صفحه؛ وایسرای به امیر، 11 می 1898؛ پی سی دی، 24 جولای 1898.

[41] پی سی دی، 9 دسمبر 1896.

[42] پی سی دی، 15 جنوری 1900، اس ال ای آی:119، ش 258، بدون شماره صفحه.

[43] کیو ان ال، 25 فبروری 1898، اس ال ای آی:102، ش 444، بدون شماره صفحه.

[44] جان اف کندی، سخنرانی افتتاحیه ریاست جمهوری، 20 جنوری 1961.

 

 

 


قبلی

 


بالا
 
بازگشت