عبدالرووف لیوال

 

نوستالژی کابل

عاجزوبیچاره بودم داخل کاشانه

ازچُرت پریدم،بیرون شدم زخانه

رفتم زخرابات سوی ریکا خانه

هم ازسرچوک ، طرف بارانه

نیافتم همراز، رفیق یارانه

ازکاه فروشی ،خیابان وباغبانکوچه

تیرشدم به سوب نغاره خانه

ازسلیمان کبابی ،نبوددرکی

جُزدرتعمیرښاروالی باجه خانه

درخواب شیرینشدم، دیدم جانانه

عشقری از چهلتن وشوربازار

می سرود اشعاری عاشقانه

ازکوتی باغچه آمدم بیرون

آب میکرد متصل خیبر،فواره

پُل خشتی راعبور کردم

سرخوردم به گادی خانه

یکدم بیدارشدم ازآن خواب سُکرانه

باحیرت دیدم ،کابل ماشده غمخانه

نه آن چمن حضوری وصدربازار

وطن درگیرشده دراعمال وحشیانه

چاره چیست ؟  بگویید یاران!

جزدعای نماز پنجگانه

عبدالرووف لیوال – هرات  -ششم جوزا۱۴۰۰

 

 

 


بالا
 
بازگشت