عثمان نجیب

 

وطن‌ام

بخشِ ششم

 

سربازِ وطن‌ام

آه ای

سرباز، ای خفته‌یی شهرِ سکوت

دی

شهرِ من زنده بود که تو بودی

خُفته

هیچ‌ بیشه‌یی نه بود که ‌تو بودی

با رفتنِ تو

دیوارها ریختند و سپرها شکستند

در ها

و دل‌ها و همه را شکستند آن‌جا

سرزمینِ تو

آرام نه دارد هیچ‌گاه و هیچ‌گاه

زمان

ایستاد و‌ مجال عبور نه داد ما را

فراز ها

همه نیست شدند و نیست آن‌جا

فرودها

همه را بلعیدند و بلعیدند آن‌جا

مردمِ تو

در خون تپیدند و غلتیدند آن‌جا

و من

سرگردان دیدار تو در راه تو آن‌جا

هر کجا

گشتم نه یافتم نام و نشانِ تو آن‌‌جا

همه را

دیدم جانِ من،‌ نه دیدم جانِ تو آن‌جا

به

 جانِ تو، همه گرکانِ درنده‌خو آن‌جا

همه‌ ارگ 

می‌گفتند و یا مرگ می‌گفتند آن‌جا

آن‌ زالو 

های چابک سوار را دیده بودم آن‌جا

که نزد

شان جزء عشرت و ثروت ‌‌و قدرت نه بود

ارزشی

نه‌بود و ترنمی و تراوتی و ترانه‌یی نه بود

طهارت

و هم سجود و ادای رکعتی نه بود آن‌جا

نزد

شان جزء ذلت و خِفت باری تلاوتی نه بود

همه

مست می‌یی ناب بودند بی‌حساب آن‌جا

تو

در صحرای محشر جان سپردی برای وطن

در طینتِ

آن‌ها حُبِ‌وطن و هم غیرت و شأن نه‌بود

مطیعانِ 

نفس و ناجیانِ دروغِ رسوا بودند همه

در چشمان

شان جزء مستی نَمِی زِ غمِ وطن نه‌بود

من دیدم

که طرحی برای بودن تو در عالم نه بود

خاطراتِ‌ آدینه

روزِ های شیرینی ز تو داریم ما آن‌جا

فریادگرِ

گلوگاه های‌ مان همان‌ها اند هر‌جا

با چشم

گناه دیدم که گناهِ تو نه بود یل من

دیدم آن

شب که یار من در انجمن نه‌بود ‌آن‌جا

روباه

مکار فراوان،‌ اما یک ‌پارسا نه‌دیدم آن‌جا

به دیدار

تو بی‌قرار ام مدام ای عسکر زیبای دیار

کوچه کوچه

لگدمالِ گام‌ های من شد برون از خاکِ دیار

به نام

تو و وطن هر دری را جستم و کوفتم بار بار

لمحه‌یی

آرام و بی‌خیال نه‌خوابیدم بی‌یادِ دیارِ و یادـ یار

چشم 

من سوی تحریر کلامِ من بود که بود بی‌شمار 

گر 

توانمزیبا بنویسم در رثای تو و وطن زار زار

پایانِ

سخنِ من چه‌سان دانی ای قهرمان ‌و سردار

در

چی حالی ای نورِ چشم من ای جنت مکان

من

باغبانِ گُلِ باغِ خاطراتِ تو ام ای شهسوار‌

بیم پژمردن

گُل‌ روی تو و رخسار تو دارم ای جان‌نثار

کلامِ من

سنگینی‌یی چو کوه دارد در وصف تو بسیار

نیستند‌

پنهان‌ ز تو گریه‌هایم، ای کوهِ غرور ای پهلوان

ادامه دارد…

 

 

 

+++++

بخش پنجم

آسمانِ‌ میهن‌ام

پروازگاهِ

شاهینانِ پرواز‌هاست

بلندی‌

بلند‌ِ پرواز‌ها آن‌جا

هزار

هزار شهپر‌ها آن‌جا

بالِ

و پرِ پروانه‌ها آن‌جا

آشیانِ

ما و زمانه‌ها آن‌جا

ناوه‌ی

سبعاً شدادا آن‌جا

لانه‌ی

من‌المعصراتِ ماًثجاجا

خدای

ما و حباً‌ و نباتا آن‌جا

بی‌کرانه‌‌گی

جناتِ الفافاست آن‌جا

مجازاتِ

اِنَ جهنمَ کانت مرصادا

میعاد‌گاهِ

تحتِ الانهارَست آن‌جا

نعماتِ

خدادادست بی‌شمار

جناتِ

معروشات و غیرِ معروشات

نخلستان

زیتون و انار و زنجبیلان آن‌جا

 

ادامه دارد…

 

 

+++++++++++

بخش چهارم

وطن‌زر است

زر

نگاران آن‌جا

زر

افشانان آن‌جا

زر‌

توده‌ها آن‌جا

زر

کشان‌ها آن‌جا

دیدی

اما هم‌وطنِ من

زرگرانِ

نادان و جبون آن‌جا

زر

فروشانِ جهان آن‌جا

زر

را به کاهی فروختند

هست

و بودش ربودند

نه

رحمی به مکان زر کردند

نه

فکری به نام زر نمودند

نه

غروری برای زر اندوند

هی

وطن گفتند و دروغ گفتند

هی

دروغ گفتند و وطن گفتند

اینان

از کدام نسل بودند ای دریغ

که

غیر از دزدی نه‌کردند و ستیغ

خیانت

کردند و جنایت پیشه کردند

شقی‌

های شقاوت آفرینِ قرنِ ما

وطن‌

همه قصه است هم‌وطن

صدها

سینه قصه آن‌جاست آن‌جا

صدها

گونه گفتار آن‌جاست آن‌جا

رنجیده

هزار هزار انسان‌ست آن‌جا

درد

دیده‌ها قطار قطار آن‌جا

کوه

کوه دردِ غم‌گنانه آن‌‌جا

ظلمِ

ظالم و تازیانه بر مظلوم

زندان

و زولانه‌ی انسان آن‌جا

شیونِ

شبان و شبانه مدام آن‌جا

دام‌گه‌یی

دزدانه‌ و خاینان‌‌ست آن‌جا

ظلمت

و ظلم زمانه بی‌‌‌پایان آن‌جا

رها

شده‌ها از طویله‌ها آن‌جا

تکیه

زده‌‌بر سریر هاستند آن‌جا

قُو

‌های زیبا خیل خیل مُردند

فریبا

هاگروه گروه مُردند آن‌جا

فرزانه‌

ها خاموشانه‌ مُردند آن‌جا

فرهیخته‌

ها در خشمِ جاهلان سوختند

لشکرِ

جهل‌ بر فرو دستان تاختند‌

گل‌ها

و سنبل‌ها پرپر شدند آن‌جا

نوحه‌ها

و غریوها به سر شدند آن‌جا

آدم‌ها

آدم‌‌های دگر شدند آن‌جا

آدم

نماها صاحب اختیار شدند

نادان‌ها

مالکانِ دربار‌ها شدند آن‌جا

هر چی

رذل بود رذل آفرید بی‌شمار

هر چی

کَرگَس بود از هر سو آمد پدید

جنایتِ

دیگر بر انگیختند دی‌ روز آن‌جا

استادِ ما

جلالِ زبان و گفتار ما را ربودند

 

ادامه دارد…

 

+++++

بخش سوم 

ره‌سپاران آن‌جا

غم‌گساران آن‌جا

زرنگاران آن‌جا

جوی‌شیران آن‌جا

چشمه‌سالاران آن‌جا

لاله‌زاران آن‌جا

گل‌عُذاران آن‌جا

آهو چشمان آن‌جا

شربت‌گُلان آن‌جا

آهن‌گران آن‌جا

پهلوانان آن‌جا

تابنده‌گی آن‌جا

پاینده‌گی آن‌جا

بافنده‌گی آن‌‌جا

هر معماری آن‌جا

هم کلُالی آن‌جا

هم سفالی آن‌جا

تنورسازان آن‌جا

جنگلِ سبز آن‌جا

کُتلِ‌سبز آن‌جا

نازدانه‌ها آن‌جا

دُر دانه‌ها آن‌جا

ایهات هم‌وطن

کویرٍسرد آن‌جا

چشمه‌ی درد آن‌جا

چندتا نامرد آن‌جا

چند بی‌خِرد آن‌جا

ویران‌گری کردند

مَی‌گُساری کردند

زن‌باره‌گی کردند

بد رهبری کردند

هر چی‌گویی کردند

سودا‌گری کردند

بی‌کاره‌گی کردند

شنیدی هم‌میهن‌ام

لافیدند بسیار

نه بافیدن یک‌تار

کشورم

چی گل‌ستانی بود

نیلوفران آن‌جا

شقایقان آن‌جا

آفتاب‌گردان آن‌جا

صحرای نرگسان آن‌جا

دشت‌ِ کاکتوسان

عنبری‌نان آن‌جا

گلِ خوش‌بویان آن‌جا

نازِبویان آن‌جا

عطر مریمان‌ آ‌ن‌جا

رنگ ارغوانان آ‌ن‌جا

رایحه‌ی جانان آن‌جا

کشور من

نور هفت‌رنگی بود

رنگین‌کمان آن‌جا

قوسِ‌قُزع آن‌جا

بنفشه‌ها آن‌جا

گلابی‌های آن‌جا

قرمز‌ی‌ها آن‌جا

سوسه‌نیان آن‌جا

ریشه‌پیچان آن‌جا

هر چه ریشه تند آن‌جا

هر چه زیباست آن‌جا

سیاه‌چشمانِ زیبا‌ک

زیبا رویان هزاره آن‌جا

سیاه زلفان بلخاب آن‌جا

سبزه‌قامتانِ آن‌جا

رنگین‌رخساران‌ آن‌جا

ار نگری حُسنِ اعلا آن‌جا

دل‌ربا‌های خرامان آن‌جا

ابریشمان هراتیان آن‌جا

ساخت و بافت حریران آن‌جا

کان‌ها و‌ِ سنگ‌ستان آن‌جا

کوهِ کوه مرمران آن‌جا

شهرِ شهر رُخامان آن‌جا

انبارِ انبار آهکان آن‌جا

انبازِ انباز ذغالان آن‌جا

یک کشور کرومیت آن‌جا

همه‌ یاقوتِ کبود آن‌جا

هر‌ بود و‌ نبود آن‌جا

دره دره گوهران آن‌جا

دره‌ی‌پیچان آن‌‌جا

راه پنجشیران آن‌جا

هم حصارکان آن‌جا

بالاحصاران آن‌جا

نُه گنبدان آن‌جا

هم سلطانان آن‌جا

هم بهلولان آن‌جا

هم دانایان آن‌جا

هم بازارکان‌آن‌جا

دشتِ گرزی‌وان آن‌جا

کویرِ گنبیریان آن‌جا

سنگ رنگین خواهی

کریستالان آن‌جا

هر چه بلورین گویی

کوهِ نورستان آن‌جا

در جهان هر چه پیداست

یادگارِ افغانستان آن‌جا

شوربای پروان آن‌جا

انجیر سمنگان آن‌جا

توتِ‌خنجانان آن‌جا

قابلی ازبیکان آن‌جا

مرچ‌تند کوه‌دامنان آن‌جا

قُلبه و یوغ و اسپار آن‌جا

برنج بغلانان آن‌جا

گندم کهن‌دژان آن‌جا

جهانیان خود سازند انبار

کَندوی خدادادِمان آن‌جا

هر چه داریم از آن‌جا

هر چه کاریم در آن‌جا

اسیر و در به‌دریم آن‌جا

حاصل رنج ما گر خواهی

چشم‌ِ نم‌ناکِ مادران آن‌جا

شهر شهر گورستان آن‌جا

سینه سینه دردِستان آن‌جا

در برهوتِ زمان دانی که

مدام است غمِ جان آن‌جا

فرزندانِ ناخلف فراوان آن‌جا

آتش‌ افروزان و ویران‌گران‌ آن‌جا

همه پلیدان ‌و شیادان آن‌جا

دشمنِ همه مِلَتان آن‌جا

همه دوستانِ دشمنان آن‌جا

همه اجیران و‌ مزدور ان‌ آن‌جا

همه ارکان و بی‌غروران آن‌جا

ویران‌کردند ویران‌گران آن‌جا

پابوسانِ اهری‌منان آن‌جا

ملتی به ماتم نشاندند

آن گروه گروه قاتلان آن‌جا

کرزی‌ها دشمنِ آن‌جا

غنی‌ها دشمنِ آن‌‌جا

معصوم‌ها دشمنِ آن‌جا

اتمرها و محب‌ها و طالب‌ها

هرچی زی و هرچی خیل بود

همه یک‌سر باطل بود آن‌جا

گروه گروه دجالان بود آن‌جا

گر کوچی بودی بُردی آن‌جا

گر‌ نه‌بودی مُردی آن‌جا

گر خیل نه‌بودی زی‌ نه‌بودی

گر کوچی احمدزی نه‌‌بودی

گر هر سه بودی و غدار نه‌بودی

گر عالمِ جهان بودی آن‌جا

گر رستمِ زمان بودی آن‌جا

گر پشتونیان نه‌بودی آن‌جا

گر پشتونِ‌‌عاقل باشی آن‌جا

تو نه‌باید غافل باشی آن‌جا

به چشمِ‌جاهلان دشمنی آن‌جا

ترا بكشند‌ گر برادری آن‌جا

پارسی‌گو و‌ ازبیکی یا که هزاره

جرم تو مشهود است آن‌جا

در بیداری همه ترا ربودند

آسایشی بر تو نه‌دیدند آن‌جا

مه‌پندار که کُشته‌ی دستِ قبیله‌یی

تو شهید دزدانِ هم قریه‌یی آن‌جا

کشته‌ی دست هم‌تبارانی با دشمن

همه وجدان فروختند به اجنبی آن‌جا

خود هم رسوا شدند به بند‌ه‌گی آن‌جا

گستردند بساط کابوسِ وحشت آن‌جا

گشودند کارگاه سیاهِ ظلمت آن‌جا

 

ادامه دارد….

 

 

+++++++++

بخش دوم 

وطنم چه روح پروری بود

کبک دری آن‌جا

دُر دری آن‌جا

آهوی وحش آن‌جا

پلنگ برف آن‌جا

ماه و پری آن‌جا

دل می‌بری آن‌جا

دل می‌دهی آن‌جا

تمنا کنی آن‌جا

تضرع کنی‌ آن‌جا

تواضع کنی آن‌جا

تکاپو کنی آن‌جا

توقع‌ کنی آن‌جا

جست‌و‌جو کنی آن‌جا

زر خواهی آن‌جا

دریایی آن‌جا

گهر گر جویی آن‌جا

گنجِ گهر آن‌جا

نسیم باد بهاران

آفتاب گرم تابستان

فصل زیبای برگ‌‌ریزان

برف زمستان آن‌جا

راه سالنگان آن‌جا

مرگ لوامه آن‌جا

مطمئنه آن‌جا

شاه‌نامه آن‌جا

سفر نامه آن‌جا

ناصر خسرو آن‌جا

آبدانان آن‌جا

سنجنان آن‌جا

دشت اوپیان آن‌جا

گاز جوزجانان آن‌جا

کانِ میرزکان آن‌جا

مس عینکان آن‌جا

بند امیران آن‌جا

شاه‌و‌عروسان آن‌جا

بند سلما ها آن‌جا

زادگاه من بستر روان‌هاست

سرزنش‌روان‌ها آن‌جا

الهام‌گیرنده‌ها آن‌جا

بی‌گمان‌روان‌ها آن‌جا

خرسند‌‌‌‌روان‌ها آن‌جا

خرسند یافته‌ها آن‌جا

‌پالوده روان‌ها آن‌جا

زدوده بدروان‌ها آن‌جا

 

اگر بگذارندش آرام

پگاه زیبای زمانه آن‌جا

صیاد سیاح آهوانه آن‌جا

بی‌گاه مهتاب جانانه ان‌جا

فرقت راز است آن‌جا

نوای‌ساز است آن‌جا

گاه نیاز است آن‌جا

نه جای سراب است آن‌جا

غزالان غزل‌سرا آن‌جا

بلندای پرواز پروانه آن‌جا

زادگاه گندمی آن‌جا

پاس‌گاه گوهری آن‌جا

خواب‌گاه سوریایی آن‌جا

هم کمال بود آن‌جا

هم شایق جمال آن‌جا

فانوس فانی آن‌جا

استادان من آن‌جا

گوهران هر آئین آن‌جا

سر داران سرزمین آن‌جا

قَول ‌و قرار آن‌جا

مردانِ کار آن‌جا

مگر دیدی هم‌وطن

نادرِ غدار آن‌جا

قرآن‌ کرده انکار آن‌‌جا

نیرنگ زده چو کفتار

عیاری را زده به دار آن‌جا

دیری نگذشت ز روزِ چنودار

فرزند دلیری کشیدش دَمار 

بزمین زد نعشِ نادرِ مردار 

یادگار خالق قهرمان آن‌جا

 

ادامه دارد…

 

 

+++++++++

چی کشوری بود

زاداگاه‌ام

تاجِ سری بود

ققنوس‌ها آن‌جا

آبنوس‌ها آن‌جا

میهن‌ام

چی جنتی بود

سپیداران آن‌جا

شاخ‌ساران آن‌جا

قناری‌ها آن‌جا

مأمن‌ام

چی‌ صنوبری بود

آب‌شار‌ان آن‌جا

جوی‌باران ‌آن‌جا

رودبار‌ان آن‌جا

هریرودان آن‌جا

هیرمندان‌ آن‌جا

آمو‌دریا آن‌جا

آبِ کُنَران آن‌جا

پرورش‌گاه‌ام

چی معدنی بود

زَمَرُدان آن‌جا

لعلِ‌ بدخشان‌آن‌جا

تختِ‌رستمان‌آن‌جا

نوای‌بلبلان آن‌جا

شکوه شب‌روان آن‌جا

سرزمین‌ام

چی گذرگاهی بود

راه‌ابریشم آن‌جا

خروشِ‌خراسان آن‌جا

مدفن‌ِ متجاوران آن‌جا

گودال‌ اهریمنان آن‌جا

حریمِ قهرمانان‌ آن‌جا

آرام‌گاه احمدشاهان آن‌جا

مرزوبوم‌ام

کشور صاحب‌دلانی بود

مولانا آن‌جا

جامی آن‌جا

سنایی آن‌جا

نوایی آن‌جا

مدنیت‌ آن‌جا

معنویت‌ آن‌جا

بز‌م‌گاه بی‌دلان‌آن‌جا

خاکِ پاک‌ام

زادگاه‌خسروانی بود

ابن‌سینا آن‌جا

ابوحنیفه آن‌جا

خواجه‌عبدالله آن‌جا

عشقری آن‌جا

وجودی آن‌جا

مخدومِ رهین آن‌جا

مهدِسلاطین آن‌جا

صفاریان آن‌جا

غزنویان آن‌جا

طاهریان آن‌جا

شکوهِ‌غوریان آن‌جا

یادگار بهزادیان آن‌جا

کشور ام

خیال‌گاه عاشقانی بود

رابعه آن‌جا

مستوره ‌آن‌جا

مخفی آن‌جا

خالده آن‌جا

وطن‌ام

چی جای‌گاهی‌بود

سبزوار آن‌جا

سرخ‌تپه آن‌جا

کهن‌دژ آن‌‌‌جا

طلا‌تپه آن‌جا

میعاد‌گاه من

مادر شیرین‌‌سخنانی بود

زریاب آن‌جا

کریاب‌ آن‌جا

بی‌تاب آن‌جا

فانی آن‌جا

عاصی‌آن‌جا

رهبین آن‌جا

خموش آن‌جا

وهریز آن‌جا

یسنا آن‌جا

نویسا آن‌جا

باخترِ من

مکتب خردورزانی‌بود

باختری آن‌جا

نادری آن‌جا

طهوری‌ آن‌جا

ناظمی آن‌جا

مأمون ‌آن‌جا

مُلک‌ِ من

چی باغستانی بود

همیشه بهاران آن‌جا

انارستان آن‌جا

مخزن پرنیان آن‌جا

تاک‌ستان‌ها آنجا

نخل‌ستان‌ها آن‌جا

شکرستان‌ها آن‌جا

کشور من چی تفریح‌گاهی بود

بزم‌گاه دوستان آن‌جا

لاله‌زاران آن‌جا

نسترنان آن‌جا

بالاحصاران آن‌جا

کابل‌ستان آن‌جا

زابل‌ستان آن‌جا

مهمان‌ستان آن‌جا

میهن من

آوردگاه‌ حماسه‌سازانی بود

عظیمی‌ آن‌جا

دلاور آن‌جا

رزمنده ‌آن‌جا

رازق قهرمان آن‌جا

مصطفا آن‌جا

بابه‌جان آن‌جا

افغانستان‌ام

وطن من کانون دین‌باورانی بود

معبدکرشنا آن‌جا

ناقوس کلیسا آن‌جا

بت‌های بامیان آن‌جا

تاریخ کاپیسا آن‌جا

پیروان‌عیسا آن‌جا

اُمتیان مصطفا آن‌جا

مرزوبوم‌ام عروج‌گاهی بود

قُله‌ی هندو‌کشان آن‌جا

بلندی پامیریان آن‌جا

آسه‌مایی آن‌جا

هندوسوزان آن‌جا

خالِ هندوان آن‌جا

همه کوه‌ساران آن‌جا

زادبوم من یادگار شیر زنانی بود

چهل‌دختران آن‌جا

رادو جان‌ها آن‌جا

راتب‌زادها آن‌جا

محبوبه‌ها آن‌جا

مسکن من خانه‌ی همه بود

مادر شهر‌ها آن‌جا

بام دنیاست آن‌جا

آتش‌کده‌ی زرتشت آن‌جا

زادگاه بخدیان آن‌جا

خرگاه اوستائیان آن‌جا

جشن جمشیدیان آن‌جا

کهن زیستی بودائیان آن‌جا

تار‌وپود من چی گسترایی بود

پهن‌دشتان‌ آن‌جا

کوه‌دامنان آن‌جا

فرارودان آن‌جا

کشور من ترس‌گاه دشمنانی بود

شکست امپراطوران آن‌جا

انجمن شب‌زنده‌داران آن‌جا

پای‌گاه‌ تناوران آن‌جا

دوشکِ‌ پهلوانان آن‌جا

کاکه‌گی عیاران آن‌جا

وطن‌ام دست نامردانی بود

پامال ستورانی بود

دستِ وطن‌فروشانی بود

کرزی آن‌جا

غنی‌ آن‌جا

عبدالله آن‌جا

سرور آن‌جا

صالح آن‌جا

گلب‌الدین آن‌جا

سیاف آن‌جا

گیلانی‌ آن‌جا

یون آن‌جا

حقانی‌ها آن‌جا

جواسیس و دزدان بسیار دارد آن‌جا

قانونی آن‌جا

مسلمیار آن‌جا

شکریه آن‌جا

سیما و آرین آن‌جا

شینکی آن‌جا

فوزیه‌ آن‌جا

ششصد وکیل و‌ وزیر آن‌جا

رولا آن‌جا

گروه او آن‌جا

لالۍ آن‌جا‌

اصولی آن‌جا

همایون آن‌جا

پسر قدیر آن‌جا

فاروق آن‌جا

زاخیل وال آن‌جا

خلیلی آن‌جا

محقق آن‌جا

عطای‌ نور آن‌جا

معصومِ مخمور آن‌جا

اکلیل‌ها آن‌جا

کشور‌‌ام امروز

اسیر کرکسان است

در گِروِ جاهلان است

در دست ظالمان است

سینه‌سینه خون‌چکان است

عندلیبِ خوش‌الحان نه‌دارد دگر

چکاوکِ چکامه‌سرا نه‌دارد دگر

جهنمِ طالبان است آن‌جا

گر نه‌جُنبیم من‌و‌تو هم‌وطن

گورستانِ مردمان است آن‌جا

 

محمد‌عثمان نجیب

 

 

 


بالا
 
بازگشت