خلیل وداد

 

«همو گوهرشاد بیگم[1] ات، همو رابعه بلخی[2] ات، همو بی بی مهرو[3] ومخفی بدخشی ات[4] والله اگه به گوشه چادر ملالی[5] برسند» - خاطراتی از اکادمی علوم افغانستان

 

در تابستان سال ۲۰۱۴ میلادی در پروژه «سوم بازگشت موقت اتباع واجد شرایط»[6] سازمان بین المللی مهاجرت[7] بوطن رفتم. شیوه کار این پروژه اینگونه بود که کاندیدا در افغانستان نظر به سابقه تحصیلی و کاری باید نخست موافقه یک موسسه را در کشور بدست آورده و با توافق بعدی سازمان بین المللی مهاجرت با یک برنامه منظم برای حداقل سه ماه در وطن مشغول کار میشد.

پیش از رفتنم با برخی دوستانم در هالند و اروپا تماس گرفته و از تصمیمم آنانرا آگهی دادم. ازجمله غرزی لایق برایم مشوره داد، چونکه پ.اچ. دی تاریخ را داشته و با کارهای پژوهشی آشنایی دارم و اگر خواستم، میتوانم از طریق پدرش (مرحوم اکادمیسن سلیمان لایق) در اکادمی علوم افغانستان بکار بپردازم. من فوری آنرا پسندیدیدم و او گفت: «وقتی کابل رسیدی پیش بابیم برو» و شماره تلفون پدرش را داد.

من هم پس از رسیدن به کابل نخست به دفتر سازمان بین المللی مهاجرت رفته و در آنجا با آمر پروژه که یک خانم هالندی (استاد دانشگاه ماستریخت هالند) بود و مسؤل محلی پروژه آشنا شدم. آنان یک فورمه به زبان انگلیسی را برایم داده و  گفتند باید موافقه یک مؤسسه و یا اداره را در این فورم با پلان کاری ام هرچه زودتر بیآورم. پس از آن من به روانشاد لایق زنگ زدم و قرار گذاشتیم تا به دفترش در اکادمی علوم بروم. در زمان معین من به اکادمی علوم رسیده و به دفتر سلیمان لایق که سرمشاور ارشد اکادمی بود، رفتم. من اورا گهگاهی در کابل، تاشکند و مسکو بسیار کوتاه دیده بودم، ولی این نخستین بار بود که اورا اینچنین از نزدیک دیده و با وی آشنا میشدم.

او گفت که پسرش غرزی در باره من برایش معلومات داده و گفته است که حدود چهار دهه همدیگر را میشناسید و گفت علاقمند است که بیشتر راجع به من از زبان خودم بداند. من برایش گفتم که بلی، من و غرزی از سال ۱۳۵۵ به اینطرف از کار در سازمان جوانان و حوزه حزبی همانزمانها همدیگر را میشناسیم و تاکنون هم با هم روابط دوستانه داریم.

من درباره خودم برایش اطلاعات بیشتر دادم وگفتم بیشترین دوره نوجوانی و جوانی ام را در سازمان جوانان کار کرده ام و تاکنون با رفیقان دوران کار، تحصیل و مهاجرت رابطه خوب و صمیمانه  دارم.همچنان گفتم که قبل براین ۷ بار به وطن آمده ام و در پروژههای آموزشی، فرهنگی و رسانه یی هالند برای افغانستان کار کرده ام.

از زندگینامه کوتاهم نکات زیر برایش جالب بود:

*زادگاهم پنجشیر و اینکه آیا با شخصیتهای مطرح پنجشیر رابطه دارم، که من گفتم نه چندان و او گفت، افسوس.

-       * تعلق گذشته ام به  نسل جوان ح.د.خ.ا. و سازمان جوانان آنزمان. دراینمورد او گفت: افسوس جریان حوادث تاریخی بگونه دیگر رشد نمودند و شما نسل جوان متعلق و برخاسته از سازمان جوانان که پاکتتر و خوبتر از ما کهن سالان بودید، فرصت نیافتید، جای مارا بگیرید. یگانه تلاش عجولانه هم که در مورد فرید مزدک صورت گرفت در سالهای پایانی دولت و حزب بود که آنهم با تمام سیستم و نظام گذشته ناکام شد.

-       * نکته دیگری کهبرایش جالب بود، این واقعیت بود که محب بارش برادر ارشدم است که مرحوم لایق کوتاه گفت: «بارش دانشگاهی و فرهنگی خوب و شاعر توانای فارسی[8] ست ولی متأسفانه در برخوردهایش تند و پرخاشجو است که برای برخی افراد سیاسی و بعضی فرهنگیهای دیگر قابل پذیرش نیست. او اضافه کرد، که ما باید فاصله هارا در میان فرهنگیان کشور ازبین ببریم. و از من خواست که بارش را یکروز باخود به اکادمی نزدش بیآورم.» که شوربختانه این دیدار ممکن نشد.

* همچنان سفرهای کاری ام بوطن، تحصیل اکادمیک در عرصه تاریخ و پیداگوژی و بویژه کارهای علمی و پژوهشی ام (من برخی نبشته ها و ترجمه هایم را ازجمله «زمامداری امیرحبیب الله کلکانی»[9] و مخفیگاه آنه فرانک را برایش تحفه دادم که مورد پسندش واقع شدند)، چنانچه مرحوم لایق برایم  گفت: «کارهای تحقیقی  وترجمه ها را همواره ادامه بدهید و آنرا همچون دَینی در برابر نسلهای آینده بدانید، ومن در این راستا شما را صاحب صلاحیت و توانایی میبینم.»[10]

بهر حال، او پس از حدود سه ربع صحبت دفعتا به رییس آنزمان اکادمی علوم خانم ارغندیوال زنگ زده، برایش از من و پروژه سازمان بین المللی مهاجرت گفته و اضافه کرد  که همین حالاهمراه من پیشش میآید.

ما باهم نزد خانم ارغندیوال رفتیم. او به رییس اکادمی علوم گفت: «داکتر خلیل وداد تمام شرایط لازمی کار را در اکادمی علوم دارد و استخدام موًقتش برای شما هیچ مشکل اداری و مالی را در بر ندارد، خدا برایتان یک نعمت را میسر ساخته و این فرصت را از دست نداده موافقت تان را اعلام بدارید. اگرنه میرود در هرجای دیگر و در هر ارگان تحصیلی و یا فرهنگی میتواند کار کند.»

خانم ارغندیوال گفتند، خواهش میکنم لایق صاحب شما حق دارید و درست میگویید. من موافقم. سپس رییس انستیتوت تاریخ اکادمی داکتر زدران را خواسته  و گفتند که داکتر صاحب وداد چند وقت مهمان ما اند، لطف کنید در یکی از  دفاتر انستیتوت تاریخ  میز و وسایل لازمی را فراهم نموده در اختیارش قرار دهید. سپس در مورد شیوه کارم فیصله کردیم که هفته یکبار برای همکاران انستیتوت تاریخ و افراد علاقمند بخشهای دیگر لکچرهایی را بشکل ترینینگ دایر نموده و تجاربم را از شیوه تاریخنگاری شوروی- روسیه و هالند در اختیار همکارانم بگذارم.

رییس اکادمی فورمه سازمان بین المللی مهاجرت را گرفته به دستیارش داده و گفت که آنرامشترکا با من پر نماید.

سپس با آقای زدران به انستیتوت تاریخ رفته و با همکاران آشنا شدم. همچنان میزی دراختیارم قرار گرفت. قرار شد همانند همه کارمندان اکادمی از شنبه تا چهارشنبه سرکار حاضر شوم. به اینگونه از آغاز نوامبر بکارم بحیث کارمند علمی مهمان اکادمی علوم افغانستان آغاز کردم.

پیش ازینکه از خاطرههای دیگرم بنویسم میخواهم کوتاه درباره تاریخچه اکادمی علوم افغانستان با اتکأ به منابع تاریخی و منجمله افغانی بنویسم وپیشتر ازهمه از نقش محمود طرزی در راستای تقویت زبان پشتو و حمایت دربار و دولت ازآن برمبنای برنامه هایی درازمدت باید یاد کنم.

طرزی که در ترکیه و شام عمری گذرانده، با زنی عربی- شامیبنام اسمأ رسمیه (که اصلا از تبار گیلانیها بود) ازدواج کرده و متأثر از ایدیولوژی جوانان ناسیونالیست ترک بود، طی‌مقاله هایی در زمان امیر حبیب الله سراج در جریده سراج الاخبار افغانیه و نشرات دیگر آنزمان ایده رسمیت و تعمیم گسترده زبان پشتو (افغانی) و تضعیف زبان فارسی را پایه گذاری میکند (واین در حالی بود که خودش همانند بسیاری محمدزاییهای دیگریک کلمه پشتوهم نمیدانست).

 

درباره این مشی عظمت طلبانه  در مقدمه‌ "کتاب اول افغانی" چاپ ١٢٩۶خورشیدی برابر با ١٩١٧میلادی آمده است: «... اولاد وطن عزیز ما سرگرم... آموختن السنۀ متفرقۀ عربی، فارسی، ترکی، اردو، انگلیسی بوده ... پادشاه خیرخواه وطن [امیرحبیب‌الله] ... زبان فیضان‌رسان افغانی را که زبان قومی و ملتی خود ما افغانیان است؛ در نصاب تعلیم درج فرموده، اجرا و تعلیم آنرا در مدرسه حبیبیه مبارکه منظور فرمودند.»[11]

 

در همین راستا پسانها هسته اکادمی علوم در زمان امان الله خان با ایجاد بنیاد حمایت از زبان پشتو که در آنوقت بنام لسان افغانی یاد میشد بنام «مرکه د پشتو» هشته شد. در کتاب تاریخچه اکادمی علوم افغانستان در اینباره آمده است:[12]

«پس از استرداد استقلال کشور که زمینه پلانهای انکشاف و تحول همه جانبه  اداری و قوانین بمیان آمدند، بخاطر تعلیم، آموزش و رسمی شدن زبان ملی پشتو هم احساس ضرورت شد و زمامدار آنوقت کشور اعلیحضرت غازی امان الله خان که شخصا به زبان پشتو علاقه داشته و برعلاوه پشتوهم صحبت میکرد، احیای دوباره آنرا احساس نمود....»[13]

«(محمود طرزی) که پیشقراول قشر روشنفکر افغانستان محسوب شده و بازتابدهندهء روان عصرش است، چنان نظریاتی را پیشکش نمود که تاکنون اساس خط مشی حکومتها و ارگانهای رسمی را میسازد....

محمود طرزی .... به شاه وطنپرست و مردمدوست (اعلیحظرت امان الله خان) در پرتو امیال ترقیخواهانه، نظریه تقویه زبان پشتو را به صراحت طرح نموده و گسترش این زبان ملی را خواست زمان و سنت محکم وطنپرستانه نامید. (محمود طرزی) فکر میکرد که پیش از رسمی ساختن پشتو باید یک مرکز و یا اکادمی آن ساخته شود که به کمک آن بشیوه تدریجی راه رسمی سازی آن هموار ساخته شود. (مرکه د پشتو) و (پشتو تولنه) در پرتو همین نظریه بمیان آمدند....». [14]

بقول حبیب الله رفیع از سابقه داران اکادمی علوم پشتو مرکه در تشکیلات نخستین دوره امانی شامل بوده و از جمله ریاستهای سه گانه وزارت معارف بود که دو کتاب را بنامهای «یوازینی پشتو» و «پشتو پشویه» را به ترتیب در سالهای ۱۳۰۱ و ۱۳۰۲ خورشیدی نشر کرد.[15]

در همین کتابِ تاریخچه اکادمی علوم افغانستان به نقل از جریده امان افغان چنین آمده است: «قرار معلوماتیکه از وزارت جلیله معارف بدست آمده، (ع، ص) جناب فضایل مآب مولوی عبدالواسع خان صاحب رییس اول (مرکه دپشتو) به حیث رییس دایره و محاکمات که جدیدا تشکیل یافته مقرر  گردیدند و(ع، ص) جناب عبدالرحمن خان[16] رییس ثانی (مرکه د پشتو) به عنوان رییس اول مرکه دپشتو ایفای وظایف میکنند و غالبا که بعد از چنده ماه (مرکه دپشتو) ملحق به اداره دارالتألیف وزارت خواهند شد.»[17]

عبدالحی حبیبی درباره تاریخ تأسیس پشتو مرکه چنین نوشته است: «در عقرب ۱۳۰۱ ش. = اکتوبر ۱۹۲۲ م. مرکه پشتو در برج شمالی ارگ کابل به ریاست مولوی عبدالواسع افتتاح یافت....»

با سقوط دولت امانی در ۱۳۰۷ ه.خ. و حکومت امیر حبیب الله کلکانی این اداره نیز ازفعالیت بازماند.

پس از روی کار آمدن نادرشاه در سال ۱۳۰۹ خ. بفرمان وی انجمن ادبی کابل تأسیس شده و «در سال ۱۳۱۰ش. (۱۹۳۱م.) با نشر مجله «کابل» رسمآ به کار آغاز نمود. این انجمن به منظور اصلاح و توحید سبک ادبیات، اتخاذ اسلوب نگارش و روشن ساختن تاریخ، مشاهیر، رجال و مفاخر گذشته کشور ایجاد شد. احمد علیخان درانی پس از تآسیس انجمن، نخست معاون وبعدآ به حیث مدیر انجمن تعیین گردید. بعدها ریاست انجمن به محمد نوروز خان سپرده شد.[18]

این انجمن در سال ۱۳۱۱ش. «سالنامه مجله کابل» را نیز نشر نمود. با نشر شماره چهارم، نام سالنامه به «سالنامه کابل» تغییریافت و تا شماره نهم به همین نام نشر می شد..

انجمن ادبی کابل ......... الی اول ماه ثور ۱۳۱۶ که به پشتو تولنه تحویل شد، در جهت تعمیم علوم، تدوین تاریخ کشور و مسایل دیگر در رابطه به حیات علمی کشور به پیشرفت هایی نایل گردید.

در سال ۱۳۱۶ش. که انجمن ادبی کابل به پشتو تولنه تعویض شد، نشر سالنامه نیز از طریق «پشتو تولنه» ادامه یافت و نام آن در شماره نهم به «کابل کالنی» تغییر نمود که بعد از شماره ۱۸ مربوط ریاست مستقل مطبوعات گردید.»[19]

«انجمن ادبی کابل برعلاوه مجله کابل در سال ۱۳۱۱ ه.ش. به نشر سالنامه کابل آغاز کرده و کتابهایی را هم به چاپ رساند.

اهداف مهم پشتو تولنه اینها بودند:« تعمیم تربیه ملی و اجتماعی (کلتور- ثقافت)، جمعآوری رسوم قومی، فولکلور ملی، احیأ مفاخر ملی، ارتقای قریحه و فهم ادبی، حفظ تعلقات ادبی و کلتوری با جهان خارج، استفاده از کلتور دیگران برای تنویر ملی و مشترک ساختن آنها با ذخیره علمی خویش.»[20]

پس از ایجاد انجمن ادبی کابل در بهار سال ۱۳۱۱ ه.ش. انجمن ادبی هرات بنیانگذاری شد. همچنان در عقرب همان سال انجمن ادبی پشتو در قندهار تاسیس شد. انجمن ادبی قندهار را محمد گل خان مومند رییس تنظیمیه قندهار در عقرب ۱۳۱۱ افتتاح کرد که نشریه یی را هم بنام پشتو چاپ میکرد.»[21]

او که در تعصب خشن قومی و بویژه فارسی ستیزی شهره بود، هنگام ایراد بیانیه در مراسم گشایش انجمن ادبی قندهار با کنایه گفت:« ....امید است که وزارت جلیله معارف که وزارت مهم این عصر و این حکومت است، نیز کمی توجه اش را به اینسو معطوف نموده و با نیم نگاهی و دیدی گوشه یی قلب ناامید و محزون پشتو و پشتونها را شاد بسازد.» [22]

مهمترین گام در راستای کارهای بعدی گسترده اکادمیک و تقویت و تعمیم زبان پشتو ایجاد پشتولنه (پشتو اکادمی) درثور سال ۱۳۱۶ ه. ش. مطابق ۱۹۳۱ م. بود که با ادغام انجمن ادبی کابل و انجمن ادبی پشتوی قندهار ایجاد شد.

آزانجاییکه پشتو تولنه هنوز رییس نداشت، وزیر آنزمان معارف سردار محمد نعیم خان (که همانند بسیاری از محمدزاییهای دیگرپشتو را بلد نبود) ریاست افتخاری آنرا بعهده داشت، که این واقعیت گویای این است که پشتوتولنه در چوکات وزارت معارف فعایت داشت.

در مرام ۴ ماده یی سال ۱۳۱۶ ه.خ. پشتوتولنه این نکات شامل بودند:

۱. تدوین تاریخ افغانستان و روشنسازی همه جانبه چگونگی تاریخی افغانستان.

۲. تحول و ترقی ادب و زبان و جمعآوری و نشر فولکلور از هر گوشه کشور.

۳. کار در راستای احیأ و تدوین زبان پشتو.

۴. شناساندن آبرومندانه افغانستان به جهان ازراه رشد و ترقی زبان و ادبیات از طریق مجله کابل، جریده زیری، سالنامه کابل (کابل کالنی) و دیگر جراید کشور.[23]

تشکیل اولیه پشتو تولنه در سال ۱۳۱۶ چنین بود:

۱. شعبه تألیف و ترجمه

۲. شعبه لغت، صرف و نحو پشتو

۳. شعبه نشریات

۴. شعبه ادبیات

درسال ۱۳۱۸ ریاست مستقل مطبوعات تأسیس شده و پشتو تولنه از نگاه ساختاری وابسته به آن شد. در سال ۱۳۱۹ عبالحی حبیبی که معاون ریاست مستقل مذکور بود (او پیش از آن  مدیر مسوول طلوع افغان قندهار بود) به پشتو تولنه توجه جدی مبذول داشته و در نحوه فعالیت و ساختار آن دگرگونی هایی را آورد. چنانچه تشکیل آن چنین دگرگون شد:

-      -ایجاد پستهای معاونیت و مدیریت

-       -مدیریت لغات

-       -تألیف و ترجمه

-       -کار نقد و تبصره

-       -تدویر کورسهای (آموزش پشتو)

رییس پشتو تولنه کوتاه زمانی عبدالرحمان پژواک بود.

یکی از وظایف مهم پشتو تولنه تدوین زبان پشتو معیاری واحد برای افغانستان و حتی پشتونخوای پاکستان بود.[24]

«وظیفه مهم دیگر پشتو تولنه ترتیب اسمأ جدید و گذاشتن نامهای نو به اشیأ و محلات منجمله بجای فارسی بود. چنانچه اگر به هر مؤسسه شخصی و یا دولتی، درملتون، شوونحی، روغتون و .... و هر اداره، وزارت و یا مؤسسه که نامی گذاشته میشد، باید موافقت پشتو تولنه گرفته میشد در اینجا در مجالس علمی پشتو تولنه در اینباره بحث شده و تأیید و یا رد نام جدید به مرجع مربوطه بگونه رسمی ابلاغ میشد. این وظیفه به شکل کنونی نیز چندسالی به عهده این اکادمی بود، مگر متأسفانه باید بگویم که این مسوولیت را پسانها کمیته مرکزی حزب حاکم آنزمان خود بعهده گرفت که این کار ایشان با علم  و منطق مطابقت نداشت. اکنون مسوول اصلی این کار معلوم نیست و به همین اساس نظم قبلی برهم خورده و به گدودی تبدیل شده است. چنانچه هرکس به دل خود لوحه نوشته و نام میگذارد که امروز و فردا کابل و برخی شهرهای دیگر پر از لوحه های نامهای ناآشنا خواهند بود.»[25]

از سال ۱۳۳۰ (پشتو تولنه) در سطح بین المللی به مثابه اکادمی علمی شناخته شده و روابطی را با اکادمیهای علوم خارجی برقرار نمود. همچنان تلاش صورت گرفت تا فعالیتهایش معیاری شود. [26]

در سال ۱۳۳۵ پشتو تولنه از ریاست مستقل مطبوعات جدا گردیده و دوباره به وزارت معارف وابسته شد. همچنان در همین وقت کارشناسان پشتو تولنه از امتیازات استادان دانشگاه (پوهنتون) برخوردار شدند. همچنان القاب علمی (پشتو) نیز تصویب گردیدند.

فعالیت پشتو تولنه تا سال ۱۳۴۸ همینگونه دوام یافت و این درحالی بود که کورسهای پشتو برای کارمندان دولت اجباری بوده و دارای امتیاز مالی بود.

برای انسجام فعایتهای اکادمیک و تقویت بیشتر زبان پشتو در سال ۱۳۴۸ مجلسی با اشتراک کارمندان عالیرتبه، دانشمندان و ادبای کشور در کابل دایر شد که در آن برعلاوه معاونان صدراعظم افراد زیر اشتراک نموده بودند:

«شاغلی دکتور محمود حبیبی وزیر اطلاعات و کلتور، سید بهاالدین مجروح، سیدقاسم رشتا، غلام جیلانی جلالی، محمد کریم نزیهی، محمد ابراهیم صفا، میرمحمد صدیق فرهنگ، غلام محمد نوید، خال محمد خسته، حبیب الله تژی، محمد حسن کاکر، محمد اسماعیل مبلغ، محمد صدیق روهی، عبدالرسول امین، عبدالوهاب طرزی، محمد صالح پرونتا، محمد ابراهیم ثابت و محمد هاشم رحیمی.»[27]

مجلس وزرا (صدارت عظمی)  بتاریخ ۲۵-۱۲- ۱۳۴۸ خویش راجع به تعدیل تشکیل وزارت اطلاعات و فرهنگ خطاب به دکتور محمود حبیبی وزیر اطلاعات و کلتور از جمله چنین تصویب کرد:

«۱-افغانستان اکادمی- ریاست ثقافت و هنر – ریاست نشرات و آمریت تدقیق و پلان به حیث واحدهای جدیدالتشکیل در تشکیلات وزارت اطلاعات و کلتور ضم شود.»[28]

در این راستا درنظر بود تا ریاست پشتو تولنه نیز اصولا به این اکادمی بپیوندد.[29] مگر چنین نشد، چونکه در سال ۱۳۵۲ کودتای نظامی صورت گرفته و سردار محمد داود رییس جمهور کشور شده و تغییراتی در ساحات فرهنگی و علمی بوجود آمد.

در زمان رییس جمهور داوود خان دو مرکز مهم ادبی و علمی بوجود آمدند که عبارت بودند از مرکز بین اللمی مطالعات پشتو و مرکز بین المللی کوشانیها.

در سال ۱۳۵۷ در نتیجه کودتای ثور ح.د.خ.ا. به قدرت رسید که از آغاز با دشواریهای داخلی و خارجی مواجه شده ولی فعایتهای شتابزده یی را در ساحاتمعارف، سواد، آموزش و پرورش و ازجمله ایجاد اکادمی علوم آغاز کرد.

در ماه اسد ۱۳۵۷ فرمان شورای انقلابی پیرامون ایجاد اکادمی علوم بحیث ارگان مستقل اداری در چوکات صدرات عظمی صادر شد. ایجاد اکادمی علوم افغانستان در سال ۱۳۵۷ بر اساس ادغام پشتو اکادمی، انجمن تاریخ افغانستان، آریانا دایره المعارف و مرکز بین المللی تحقیقات پشتو بوجود آمد که در سال ۱۳۶۱ انتستیتوت باستانشناسی و مرکز بین المللی کوشانیها که تا آنزمان مربوط به وزارت اطلاعات و کلتور بودند نیز به آن پیوستند.[30]

ح.د.خ.ا. در زمان ریاست ببرک کارمل در ماه جوزای سال ۱۳۶۰ خ. قانون اکادمی علوم افغانستان را به تصویب رساند که از نگاه مرام و مواد مطروحه در سطح بلند علمی طرح شده و در برگیرنده همه علوم طبیعی، اجتماعی شامل عرصه های زبان، ادبیات، اقتصاد، زراعت و معادن بود. [31]

در سال ۱۳۵۹ مجله نوی بنام خراسان در چوکات مرکز زبان و ادبیات اکادمی علوم به نشر آغاز کرد. در سال ۱۳۶۷ دیپارتمنت زبانهای باستان در اکادمی فعال شد. به همینگونه دیپارتمنت زبان دری به انستیتوت ارتقا نمود.

قابل تذکر است که اکادمی علوم در زمان حاکمیت ح.د.خ.ا. (از سال ۱۳۵۷ تا ۱۳۷۰ خورشیدی) به ترتیب در رشد و گسترش زبانهای بلوچی، ترکمنی، ازبکی، پامیری، پشه یی، نورستانی، اورمری، و شغنی گامهای برجسته و ساختاری را برداشت.

در سال ۱۳۶۵ شورای وزیران لست پیشنهادی نخستین اکادمیسینهای افغانستان را تصویب نمودکه سپس رییس دولت آنرا منظور نمود. مطابق این فهرست به ۹ تن زیر لقب اکادمیسین و به ۳۲ تن کاندید اکادمیسین داده شد. نه تن اکادمیسین نخستین افغانستان اینها بودند:

۱.سلیمان لایق رییس اکادمی علوم، رشته ادبیات

۲.پوهاند عبدالشکور رشاد  از اکادمی علوم رشته ادبیات.

۳.پوهاند دکتور عبدالاحمد جاوید  آمر شعبه دری مرکز زبان و ادبیات دری، رشته ادبیات.

۴. عبدالواحد سرابی، رشته اقتصاد.

۵. عبدالله شارق، رشته جیولوژی.

۶. غلام دستگیر پنجشیری، رشته ادبیات.

۷. پوهاند غلام فاروق اعتمادی، رشته تاریخ.

۸. فقیر محمد یعقوبی (رشته فزیک هستوی).

۹. محمد موسی وردگ رشته طب (اورتوپیدی)[32]

در سال ۱۳۶۸ خ.  رییس جمهور وقت (دکتر نجیب الله) به پوهنمل گلداد رییس اکادمی علوم آنزمان نیز لقب اکادمیسین را داد.

به همین سلسله در ۱۳۷۲ به رییس همانوقت اکادمی علوم افغانستان عبدالاحد عشرتی لقب اکادمیسین داده رشد. 

همینگونه به استاد برهان الدین ربانی در سال ۱۳۸۰ از جانب رییس دولت انتقالی افغانستان حامد کرزی لقب افتخاری اکادمیسین داده شد. این پروسه تا کنون تا تصویب نهایی قانون اکادمی علوم و لوایح مربوطه معطل است.[33]

سقوط حاکمیت ح.د.خ.ا. (حزب وطن)  در سال ۱۹۹۲ و ایجاد دولت اسلامی باعث رکود بسیاری ساختارهای دولتی منجمله اکادمی علوم شد. باوجود این اکادمی بکار خود با همان ساختار ادامه داده و در دوره ریاست جمهوری استاد ربانی در سال ۱۳۷۴ مرکز علوم اسلامی به تشکیل این ریاست اضافه شد. این اداره در آغاز یک مرکز و اکنون سه مرکز و چند انستیتوت علمی دارد. از سال ۱۳۷۹ از سوی این معاونیت یک مجله بنام (تبیان) نیز نشر میشود.

این بود معلومات کوتاه پیرامون اکادمی علوم افغانستان. مگر برگردیم به سفرم و دوره کار سه ماهه ام در اکادمی علوم.

چنانچه که پیشتر گفتم: من از ماه جنوری- تا مارچ ۲۰۱۵ بحیث همکار علمی  در انستیتیوت تاریخ اکادمی علوم مشغول کار بودم.

من در اینجا به تفصیل درمورد کار کردهایم نمیخواهم بنویسم. فقط برخی عنوانهای لکچرهایی را که من هفته وار ارائه کرده ام، یادآوری میکنم:

- تاریخ عمومی، تاریخ باستان، تاریخ قرون اوسطا، تاریخ عصر جدید، تاریخ نوین.

- تاریخنگاری و شیوههای معمول آن در جهان، افغانستان، ایران، روسیه و غرب. (از ابن خلدون تا فیض محمد کاتب).

- دونمونه برجسته تاریخ نگاران معاصر افغانستان  میر غلام محمد غبار و میر محمد صدیق فرهنگ(تفاوتها و همگونیهای شیوه نگارش آنان).

- شاهدان عینی یکی از منابع اصلی تاریخ نگاری. (مرحوم سلیمان لایق در یکی از نشستها به دعوت من جهت شرکت در لکچر- ترینینگ نامبرده لبیک گفته و از چشمدیدهایش در باره جنبشهای مترقی قرن بیستم افغانستان از ویش زلمیان، جریان وطن و خلق تا ایجاد حزب دموکراتیک خلق افغانستان با اشتراک کنندگانِ لکچر گفته و به سوالات شان پاسخ داد).

- خاطره رنگینم از ایندوره کوتاه کاری ام از نشست- ترینینگهای ما لکچرم درباره ۸ مارچ و تاریخچه آن بود که الهامبخش نوشتن مقاله حاضرم است:

روزی پس از ۸ مارچ طی لکچرم ضمن يادآوری از زنان نامور تاریخ کشور از رابعه بلخی، ملکه گوهرشاد بیگم، بی بی مهرو، مخفی بدخشی و اناهیتا راتب زاد یاد کردم. 

همچنان من در این نشست برمبنای کتاب «عین الوقایع» تاریخ افغانستان در سالهای ۱۲۰۷-۱۳۲۴ ق. نوشتهء محمد یوسف ریاضی هروی، کتاب شماره ۳۳ مجموعه انتشارات ادبی و تاریخی، موقوفات دکتر محمود افشار یزدی چاپ سال ۱۳۶۹، چاپ اول، صفحه ۱۲۸ از نبرد قهرمانانه مردان کابلستان در جنگ دوم افغان و انگلیس و نقش بینظیر و دلیرانه زنان کابلی یاد نموده و متن مذکور را عینا چنین نقل کردم:

«....خلاصه صدا به «یا چهایار» بلند نموده روبه بالای کوه آسمایی رفتند و دربین یورش افواج انگلیس با تفنگهای فشنگی ته پر که متصل شلیک میکردند، بسیاری غازیان را کشتند تا شش ساعت غازیها برآنها نزدیک شده و غلبه نموده آنها را از آنجا شکست و فرار دادند و و در این جنگ چهارصد زن به غازیان آب می دادندو هشتاد وسه نفر آنها هم مقتول شده بود(ند)».

از این لکچر چندین روز سپری شد. روزی همکاران بخش تاریخ شوربای وطنی پخته و مراهم دعوت کردند. در پایان خوردن غذای چاشت یکی از همکاران مسوول بدون مقدمه و با غیظ بطرفم دیده و در حالیکه صدایش تغییر خورده بود گفت:

«والله اگه همو گوهرشاد بیگم ات، همو رابعه بلخی ات، همو بی بی مهرویت و مخفی بدخشی ات به گوشه چادر ملالی برسند!»

من که دانستم این بزرگوار از گفته های همان روز لکچرم درباره زنان نامور کشور و یادآوی از زنان رزمنده کابلزمین سخت آشفته بوده و این حرف را زده، فقط برایش گفتم:  «درست است که اینها با ملالی فرق دارند، چون زادگاهشان، کارنامه هایشان و گورهایشان برای همه مردم واضح و آشکار است، در حالیکه ملالی نه شجره، نه زادگاه، نه قبر و نه هویت دارد.»

پس از این رویداد میخواستم از مرحوم لایق نظراش را در باره ملالی بدانم که شوربختانه محترم لایق نسبت بیماری شدید همسرش به آلمان رفت (که سپس خانم اش هم وفات یافت) و این فرصت میسر نشد.

من پس از گفته های پر ازتعصب این کارمند مسؤل  اکادمی علوم باخود اندیشیدم: ما به کجا روانیم. تا کی تعصب، تاکی دروغ و جعل سازی تاریخ و هویتها!؟

در میان این جنگنابرابر و پراز تعصب فرهنگی ضد فارسی- دری که شوربختانه سیستماتیک، متداوم وپلانشده ازسوی دولتها و حاکمیتها در زیر چتر باداران خارجی شان صورت گرفته و میگیرد، دلم به اقلیتهای قومی و مذهبی مانند ازبیکها، ترکمنها، نورستانیها، بلوچها، پشه یی ها، هندوها- سیکها وغیره گروههای اتنیک میسوزد، که هیچ توجهی به فرهنگ، هویت و رشد و حمایت فرهنگی شان صورت نگرفته و همچون قربانی اصلی بار سنگین تعصب و تبعیض قومی و مذهبی را میکشند. درحالیکه بایک سیاست مردمی بدون تعصب میشد در راستای ملت سازی و در جهت نزدیکی و اتحاد همه اقوام و ملیتها کار کرد که در این عرصه نقش موسسات علمی و فرهنگی مانند اکادمی علوم خیلی مؤثر میتوانست باشد.

در پایان این نبشته تأکید میکنم که این خاطره  ومقاله ام برضد اکادمی علوم وهمکاران عزیز و بزرگوارم (بویژه انستیتوت تاریخ اکادمی) که در روزهای پرخاطره کارم از من با گرمی و مهماننوازی فراموش ناشدنی استقبال کرده و زمینه کار مشترکم را مساعد ساختند نیست. برعکس میخواهم بازهم یاددآوری نمایم که دولت امریکا- دادِ غنی خان (که خود گویا مغز نتفکر جهانی و دانشگاهی است!) میتوانست و باید از توانمندیهای کارمندان سابقه دار و جوان اکادمی استفاده نموده و نقش اکادمی علوم را در رشد استعدادهای جوانان و بویژه پژوهشهای علمی- تاریخ، ادبی استفاده نموده ورابطه کاری را میان موسسات علمی- دانشگاهی ایجاد نماید که بدبختانه تاکنون چنین نیست.

اپریل ۲۰۲۱

منابع و کتابنامه:

- تاریخچه اکادمی علوم افغانستان، تألیف حیرنپوه نصرالله ناصر، سال ۱۳۸۹، کابل، بزبان پشتو، ازنشرات اکادمی علوم جمهوری افغانستان.

- مقاله تاریخ اکادمی علوم افغانستان شامل مجموعه بنام «جمهوری افغانستان» نوشته‌داکتر ظاهر افق، چاپ سال ۱۹۹۰ انتشارات فن ازبکستان شوروی بزبان روسی.

- «عین الوقایع» تاریخ افغانستان در سالهای ۱۲۰۷-۱۳۲۴ ق. نوشتهء محمد یوسف ریاضی هروی، کتاب شماره ۳۳ مجموعه انتشارات ادبی و تاریخی، موقوفات دکتر محمود افشار یزدی چاپ سال ۱۳۶۹، چاپ اول.

-  بی بی سی فارسی https://www.bbc.com/persian/arts-45798103

https://voiceofwomenafg.blogspot.com/2014/08/blog-post_22.html

سایت آوای زنان افغانستان


[1]- ملکه گوهر شاد بیگم معروف به گوهرشاد آغا و مهدعلیا، از زنان نامور اشرافی سیاستمدار (۷۸۰-۸۶۱ ه.ق.) دوره تیموریان خراسان است. او پس از مرگ پدرش امیر تیمور مدت ۴۳ سال برمناطقی از خراسان (شامل افغانستان و ایران کنونی) با مرکزیت هرات حکمرانی کرد. وی همسر سلطان شاهرخ تیموری بود.

او در هرات و مشهد دست به اعمار بناهای فرهنگی، علمی و خیریه زیادی زد که آثار مدرسه گوهر شاد بیگم با پنج مناره (که اصلا دارای ۷ مناره و در اصل خویش نوعی دانشگاه بود)، تاکنون در هرات باقیست.

https://www.bbc.com/persian/arts-45798103

گوهرشاد زنی بسی فرهیخته، بسیار قدرتمند، نیکوکار، ثروتمند، ادب دوست، هنرپرور و خردمند بود. در دوران حکمروایی این شهبانو و به حمایت بیدریغ او علم، فرهنگ، هنر، ادب و معماری به شگوفایی رسیدند. مناره‌های باقیمانده مدرسه گوهرشاد در هرات افغانستان و مسجد گوهرشاد در نزدیک زیارتگاه امام رضا (امام هشتم شیعیان) در مشهد ایران، از بزرگترین یادگارهای اوست.شاعره نامور فارسی مهری هروی که در آنزمان در هرات میزیست یار و یاور نزدیک ملکه گوهرشاد بود.

[2]-رابعه نخستین شاعره زبان فارسی- دری دختر کعب قزداری است که شخصی فاضل و محترم در دوره سلطنت سامانیان بوده و در سیستان شهر «بست» قندهار و بلخ حکومت می‌کرده است. 

رابعه تحت تعلیمات پدر توانست زبان فارسی را در حد اعلا بیاموزد. ذوق و استعداد وی در ادب فارسی اورا در عین جوانی در زمره شاعران و چکامه پردازان پارسی گوی قرار داد.

از تاریخ ولادت و مرگ رابعه جوانمرگ اطلاعات درستی در دست نیست. آنچه قطعیست آن است که او همدوره با سامانیان و رودکی بوده و به استناد گفتار عطار نیشاپوری با رودکی دیدار و مشاعره داشته‌است. زمان مرگ رابعه به احتمال قریب به یقین پیش از مرگ رودکی بوده‌است، بنابراین تاریخ مرگ او را می‌توان پیش از سال ۳۲۹ هجری قمری در نظر گرفت.

پدر رابعه علاقه خاصی به وی داشته و در پرورش و تعلیم او کوشا بوده است و جهت توانایی‌های بی‌نظیر وی در هنر و فنون، او را با لقب زین‌العرب (زینت قوم عرب) خطاب می‌کرد. رابعه به استناد گفتار عطار، در سرودن شعر و هنر نقاشی به‌غایت توانمند و در شمشیرزنی و سوارکاری بسیار ماهر بوده‌است. 

شوربختانهاکنون از رابعه هفت غزل و چهار دوبیتی و دو بیت مفرد باقی مانده که مجموعاً پنجاه و پنج بیت است و مابقی اشعارش که کاملا عاشقانه بوده بدست برادر ظالمش حارث از میان رفته است. 

روایت عطار به بخشی از زندگی رابعه بعد از دوران مرگ پدرش تا مرگ تراژیک خود رابعه می پردازد. جریان عشق رابعه به بکتاش و مرگش از تراژیکترین داستانهای عاشقی در سطح جهانی است. آرامگاه رابعه بلخی در شهر باستانی بلخ زیارتگاه خاص و عام بوده و از حرمت و تقدس برخوردار است.

[3]-مهرو یا ماهرو (در اصطلاح عامیانه مارو) دوشیزه یی نامدار کابلزمین بود که داستان زندگی کوتاه ولی پرافتخارش ورد زبان مردم کابل بوده و سالها ست که سینه به سینه انتقال مییابد. گفته می‌شود مهرو، دختر جوان و با شهامتی بوده است. مهرو دختری بود که هنگام جنگ «افغان- انگلیس» بر روستایی که سالهاست بنامش بی بی مهرویاد میشود و در نزدیکی میدان هوایی فعلی قرار دارد، زندگی می‌کرده است.

 روایت است که روزی جوانی به نام خواجه عزیز به خواستگاری مهرو می‌رود، اما مهرو برای ازدواج با خواجه عزیز شرط می‌گذارد که در صورت انجام آن با خواجه عزیز ازدواج کند. مهرو به خواجه عزیز می‌گوید در صورتی با او ازدواج خواهد کرد که وی به جنگ در برابر انگلیس‌ها برود و در صف مردان مبارز انگلیس‌ها را شکست بدهد. خواجه عزیز این شرط مهرو را قبول می‌کند و به جنگ در برابر انگلیس‌ها می‌رود.
مهرو در یکی از روزها در حالی‌ که برای مبارزان افغان در جبهه‌ کمک می‌کرده است، مرمی‌ای از سوی انگلیس ها قلبش را می درد و در همان‌جا کشته می شود. بعد از آن که انگلیس‌ها شکست می‌خورند و خواجه عزیز از جنگ بر می‌گردد، خبر می‌شود که مهرویش را کشته‌اند. خواجه عزیز بعد از آگاه شدن از این موضوع به سوی قبر مهرو می‌رود و تا که نفس در تن دارد روی قبر مهرو اشک می‌ریزد و بلاخره در همان‌جا خودش نیز می‌میرد.
بعدها مردم کابل به نشانه دلیری شهامت مهرو، منطقه‌ی که مهرو در آن زندگی می‌کرده و در تپه آن مدفون است، را به نام تپه بی‌بی‌مهرو مسما کردند. آرامگاه بی بی مهرو یکی از زیارتگاههای مشهور کابل است.

[4]-مخفی بدخشی از جمله شاعر زنان- پیشتاز فارسی- دری سده بیستم افغانستان بود. او در سال ۱۲۵۸ ه.خ. در خلم بدنیا آمده و در سال ۱۳۴۲ در ناحیه قره قوز بدخشان وفات نموده است. نام اصلی اش سید نسب یا بیگم نسب بوده، که در تاریخنگاری افغانستان بنام بیگم نسآ یا زیب النسآ نیز آمده است. پدر مخفی از جمله امیران بدخشان بود که با خانواده اش دردوره امیر مستبد عبدالرحمان خان به قندهار تبعید شد. مخفی آموزشهای خویش را بگونه مخفی و دور از انظار عامه فراگرفته و در این راستا پدرش میرمحمودشاه بدخشی (میر محمود عاجز) که خودش شخص فرهیخته وشاعر بود اورا یاری مینمود. برادران مخفی میر محمد غمگین و میر سهراب سودا نیز شاعر بوده اند. یک مکتب ویک پارک زنانه در بدخشان به اسم مخفی نامگذاری شده اند. دیوان مخفی قبلا در کابل چاپ شده و اشعاری از وی در جراید و مجلات نشر شده اند.

[5]- نام ملالی میوندی در هیچ سند تاریخی و منبع قدیمی پیرامون جنگ میوند نیآمده و مربوط به پشتوسازی و سیاستهای تک قومی دولتهای افغانستان در سده بیست و جعلکاریهای عبدالحی حبیبی و پیروانش است. «برساخت افسانۀ ملالی از سوی زنده‌یاد عبدالحی حبیبی و ورود اجباری آن به تاریخ‌های رسمی و سپس کتاب‌های مکاتب، ملالی میوندی را به موجودی تاریخی تبدیل کرده است. از جهت دیگر، سویۀ نمادین آن در اثر هژمونی صدسالۀ گفتمان افغانیت، چندان تبلیغ شده که همین اکنون تابلویی از آن، در کنار عکس محمداشرف غنی بر دیوار دفتر آقای حمدالله محب، مشاور شورای امنیت افغانستان آویزان است. جمعیت چهل‌هزار نفری ولسوالی میوند اکنون همه به زبان پشتو صحبت می‌کنند و بی‌گمان خود را افغان/پشتون می‌خوانند.
حالا وقتی دانش کنونی مان را دربارۀ این ولسوالی کوچک در غرب قندهار دوباره مرور می‌کنیم، چیزی به جز جنگ سردار محمدایوب‌خان، افسانۀ ملالی و واقعیت موجود آن با چیز دیگری مواجه نیستیم. لابد به همین دلیل است که هر افغان/پشتونی تصور می‌کند که میوند از عهد اول، موضعی پشتون‌نشین بوده و مردم در آن به جز پشتو به زبان دیگر سخن نرانده است.»

http://www.khorasanzameen.net/php/read.php?id=4467

منبع معتبر درباره قرون ۱۹ و آغاز سده بیست و ازجمله جنگ میوند کتاب «عین الوقایع» تاریخ افغانستان در سالهای ۱۲۰۷-۱۳۲۴ ق. نوشتهء محمد یوسف ریاضی هروی، کتاب شماره ۳۳ مجموعه انتشارات ادبی و تاریخی، موقوفات دکتر محمود افشار یزدی نشرسال ۱۳۶۹، چاپ اول، است که در صفحات ۱۳۳-۱۳۸ آن در باره این جنگ و قهرمانی رزمندگان ضد انگلیسی ازجمله زنان کابلزمین توضیحات داده شده، ولی هیچ اشاره یی به سهم زنان ولایات دیگر و بویژه ملالی نامی نشده است. 

[6]-TEMPORARY RETURN OF QUALIFIED NATIONALS (TRQN)III Project of IOM

[7]- International Organization of Migration (IOM).

[8]- جالب است که از مرحوم لایق همواره فارسی میگفت و من در مدتیکه در کابل بوده، هر از گاهی اورا میدیدم و صحبت میکریدیم زبان فارسی میگفت و من واژه دری را از زبانش هیچگاهی نشنیدم. من دلیل اینر از وی روزی پرسیدم. او گفت:«عامه مردم در گویش روزمره و از جمله پشتونهای عادی فارسیزبانها را سالها و سدهها پارسیون و زبان آنرا پارسی میگویند، گرچه نام دیگر فارسی دری است، اما من چرا این کاررا کنم، من ضرورتی به این نمی بینم.»

[9]- نکته دیگری که بیادم همیشه مانده است اینست که او امیر حبیب الله را همواره کوهدامنی میگفت و لقب کلکانی را محدود به یک قریه میدانست.

[10]- مرحوم لایق صرفنظر از سن و مقام همیشه مخاطبش را شما خطاب میکرد.-

[11]-http://isteqlal.blogfa.com/post/1426-

[12]- تاریخچه اکادمی علوم افغانستان، تألیف حیرنپوه نصرالله ناصر، سال ۱۳۸۹، کابل، بزبان پشتو، ازتشرات اکادمی علوم جمهوری افغانستان، ص. ۲۳-

[13]-همانجا ص. ۲۳-

[14]-همانجا صفحات ۲۳- ۲۴. -

[15]- همانجا صفحات ۱۴- ۲۵.

[16]-لودین (وداد)-

[17]-- همانجا صفحه ۲۵

[18]- بقول تاریخچه اکادمی علوم افغانستان تشکیل انجمن ادبی کابل چنین بود:

رییس محمد نوروز خان، مدیر علی احمد خان، معاون غلام جیلانی خان اعظمی و اعضای آن: میرغلام محمد غبار، عبدالعلی مستغنی، سرور خان گویا، سرور خان پویا، سرورخان جویا، عبدالغفور خان (برشنا)، عبدالباقی خان لطیفی، غلام جان خان، محمد اکبر خان فارغ، امین الله خان (زمریالی)، محمد یعقوب خان. همانجا صفحه ۴۳. 

[19]-https://asa.gov.af/dr/%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE%DA%86%D9%87-%D8%A7%DA%A9%D8%A7%D8%AF%D9%85%DB%8C-%D8%B9%D9%84%D9%88%D9%85

- مجله «کابل» اکنون از طرف مرکز زبان ها و ادبیات اکادمی علوم به نشر می رسد.

[20]- تاریخچه اکادمی علوم افغانستان، تألیف سیرنپوه نصرالله ناصر، سال ۱۳۸۹، کابل، بزبان پشتو، ازنشرات اکادمی علوم -جمهوری اسلامی افغانستان، ص. ۳۸ . در صفحه ۴۶ همین کتاب درمورد روابط فرهنگی با فرهنگیان داخلی و خارجی چنین آمده است:« با ادبا و صاحبان ذوق ادبیات داخله و خارجه مراوده و مکاتبه نموده افاده و استفاده نماید.»  

[21]-همانجا صفحه ۴۷-

[22]-- همانجا ص. ۴۸.

[23]- تاریخچه اکادمی علوم افغانستان، تألیف حیرنپوه نصرالله ناصر، سال ۱۳۸۹، کابل، بزبان پشتو، ازتشرات اکادمی علوم جمهوری افغانستان، ص. ۵۴-

[24]- همانجا ص. ۷۵-

[25]-همانجا صفحات ۷۷-۷۸-

[26]-همانجا صفحات ۵۸-۵۹ -

[27]-همانجا صفحات ۱۵۸- ۱۵۹-

[28]- همانجا صفحه ۱۶۰

[29]-همانجا صفحه ۱۶۲-

[30]-همانجا ص. ۱۸۱-

[31]-همانجا صفحات ۱۷۸- ۱۸۰-

[32]-تاریخچه اکادمی علوم افغانستان، تألیف حیرنپوه نصرالله ناصر، سال ۱۳۸۹، کابل، بزبان پشتو، ازنشرات اکادمی علوم جمهوری افغانستان، ص. ۲۱۷-

[33]-همانجا ص. ۲۲۰-

 


بالا
 
بازگشت