سید داوود مصباح

گذرگاه خطرناک تاریخ

‏09‏/03‏/2023

قسمت سی وپنجم

برسی تاریخی را نمی شود تنها ازمتون های مندرج کتاب های تاریخی که زیر نظرحکومت های زمانش نوشته شده ، به روایتی دقیق پذیرفت . می بایست رخ دادهای هرزمانی را از وضع اجتماعی اقتصادی وروابط اجتماعی ودرک وآگاهی ساکنین هرمنطقه ای جغرافیایی وفرهنگ و باورهای آن مردم مورد پژوهش قرارداد . بطورمثال ، درقرن نوزده اروپا اوج جنبش های رادیکال مارکسیستی قرارداشت درصورتی که درخاورمیانه اوج قدرت پان اسلامیسم بسرمی بردند . حتی درهمین  خاور میانه تفاوت آگاهی بین افغان و ایران به حدی بود که درگیلان ایران جمهوری شورایی سوسیالیستی توسط گروه میزاکوچک خان سردار جنبش جنگل وسلطان زاده دبیر حزب کمونیست ایران برقرارشد ودرافغانستان هنوز جنبش مشروطه خواهان ( شاهی مشروطه ) با همان اندیشه های اسلام سیاسی ادامه داشت . درافغانستان استبداد سلطنت به ویژه هاشیم خان وبعد صدارت سردارمحمد داوود خان  بحدی شدید بود که مشروطه خواهان را به دم توپ وقلاب و زولانه و در سیاه چال ها می انداختند . درصورتی که حکومت قاجارتوانایی چنین استبدادی را نداشتند ، چون جنبش های ایران قوی ونیرومند بودند . برای مثال گوشه ای از جنبش مشروطه ایران را بررسی کنیم :

نقش انقلابیون وکارگران قفقاز درجنبش مشروطیت ایران :

درزمان انقلاب 1905روسیه ، درباکوتادومیلیون مهاجر ایرانی زندگی وکارمی کردند . صد هزار کارگر درمیدان های نفتی باکو ، درجاده کشی ها ودربنادردریای خزر مصروف کاربودند . تنها درشهر باکو هفت هزارکارگرایرانی بطوردایم مشغول کار بودند .

 درسال1904درباکو« سازمان همت » تشکیل شد ، که درحقیقت بخش ایرانی حزب سوسیال دموکرات روسیه به شمار می رفت . همچنان درسال 1905حزب سوسیال دموکرات ایران ( اجتماعیون وعامیون ) درباکو تأسیس شد . شعبات نمایندگی این حزب درشهرهای تبریز ، تهران ، مشهد ، انزلی واصفهان فعال گردید . همچنان ، « مجمع آدمیت » نقش برجسته ای داشت .

درخزان سال 1288خ / 1909 گریگوری اورژنیکیدزه ازرهبران حزب سوسیال دموکرات روسیه که بعد از انقلاب اکتوبر به عضویت کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی رسید ونماینده لنین درقفقاز وگرجستان بود ، به مدت یک سال درشهر رشت اقامت گزید تا سوسیال دموکرات های این منطقه را سازماندهی کند وآموزش دهد . دراین ایام زیرنظراو « مانیفست حزب کمونیست » نوشته « کارل مارکس » و « فریدریش انگلس » برای نخستین بار به فارسی ترجمه شد .

بازتاب جنبش در شورای ملی ایران در1289خ /1910 فرکسیون پارلمانی 20عضودموکرات از نواحی شمال و7تن از تهران را در برگرفت . سازماندهی حزب دموکرات دربیرون از مجلس بر عهده « حیدرخان عمواوغلی » که بعد ها دبیر اول حزب کمونیست ایران شد .

درجریان جنگ جهانی اول واشغال ایران توسط انگلیس وروسیه تزاری سبب مبارزات وقیام های پراگنده گردید که مهم ترین قیام « جنبش جنگل » به سرکردگی « میرزاکوچک خان » بود درسال 1294خ /1915م تشکیلات پارتیزانی بود که بعدها « خالوقربان » از لیدران کارگری و« احسان الله خان » روشنفکر رادیکال چپ بر آن پیوستند . بعد قیام « شیخ محمد خیابانی وهمچنان قیام کلنل محمد تقی خان پسیان در مشهد .

تأثیرمبارزات واعتصابات کارگری روسیه به ویژه کارگران نفت باکو با فعالیت سوسیال دموکرات های روسیه به رهبری بلشویک ها نقش بسیار آموزنده ای به کارگران ایرانی درباکو و تفلیس با فعالیت « سازمان همت » ایفا کرد ورفت و برگشت این کارگران درآگاهی دهی وسازمان دهی کارگران ایران بسیار تاثیر گذار بود وبخش چپ مشروطیت ایران را شکل می داد . مثلاً «درتبریز با سی هزارکارگر درحدود ده درصد کارگران یعنی سه هزارنفر عضوفعال اتحادیه ها بودند . دررشت با پانزده هزار کارگردرحدود بیست درصد کارگران ( سه هزارنفر ) عضواتحادیه بودند . درانزلی اتحادیه ماهی گیران نه هزار عضو داشت . از پنجاه هزار کارگردرتهران 16 درصد عضواتحادیه بودند . درنیمه دوم سال 1300خ شورای مرکزی اتحادیه های کارگری درتهران باعضویت 9 اتحادیه ایجاد شد . ازهر اتحادیه سه نماینده عضوشورای مرکزی بود وجلسات شورا با مدریت « محمد دهگان » دردفتر روزنامه « حقیقت » تشکیل می شد .» 1

منظورازاین یاد آوری مختصر اوضاع ایران به ارتباط جنبش های توده ای این است که اوضاع افغانستان درزیر پاشنه های استبداد شاهی هرگونه تفکرحتی در باره درباروحکومت را جرم غیر قابل عفومیدانستند ، چون توسط آخند ها ومولوی ها به مردم به تاکید حکم الا هی داده شده بود که ( پادشاه سایه خدا است ) وهرگونه سخن گفتن در باره پادشاهی شرک به خداوند محسوب می شد . شاه هم هرکی را که مخالف خود وسلطنتش شناسایی می کرد به اشد مجازات محکوم واعدام وحد اقل با غول و زنجیر به حبس ها طویل المدت محکوم می کردند .

درافغانستان استبدااد وهم مبارزه علیه آن منشأ هندی وترکی داشت . درهند حکومت استعماری انگلیس دربرابر مردم هند از حد اکثرتشدد وفشاروسلطه وتابعیت استفاده می کرد . درافغانستان انگلیس شدت استبداد امیر عبدالرحمان راتایید وتشویق می کرد . امیرهم جزخیالات واراده ای خود به حرف هیچ یک از مشاورین ودرباریان گوش فرا نمی داد وی در وصیت نامه ی خود به پسرش حبیب الله خان چنین می نویسد : « آن موادیکه به مسایل سیاسی تعلق می گیرد،لازم است که درحل وفصل آن به وزرا واعوان خود اعتبار نکرده بر مسایل جزوی وکلی آن شخصأ اهتمام وغورنمائی » 2  

امیرحبیب الله به این وصیت پدرش عمل کرد ومشروطه خواهان را به اشکال مختلف به قتل می رساند وعده ای را به جبس های طویل محکوم می کرد . بطور مثال« مشت نمونه خروار» مشروط خواهان یک جلسه عمومی درلیسه حبیبیه تشکیل داد ، قرارشدیک عریضه به شاه برای بعضی اصلاحات تقدیم شود .این عریضه توسط پروفیسورغلام محمد میمنگی به جلال آباد برده شد وبه حضور امیرتقدیم گردید .امیرامرداد تا چهارنفر ازجوانان آن نهضت را همانجا اعدام کنند ؛ لعل محمد خان غلام بچه ، جوهرشاه غوربندی ، محمدعثمان خان پسر محمد سرورپروانی ومحمد ایوب خان پوپلزایی قندهاری را به توپ پراند . پروفیسورغلام محمد میمنگی را روانه زندان نمود وعده ای زیادی را به زندان فرستاد ، آنهم چه زندانی دخمه های تاریک و پرحشره .

باوجود استبداد بخشی از جوانان با شدت به هر گونه امکانی حتی مسلحانه به مبارزه ای خود ادامه دهند ، چنانچه عبدالرحمن لودین درشب 12 سرطان 1297خ درشب تولد امیرحبیب الله حینیکه موکب امیر به شوربازار رسید بالایش فیر کرد ولی موفق به کشتن وی نگردید .

 درباره تاریخ مشروطه اول تاسوم درافغانستان کتاب و آثار زیادی موجود است که نسل جوانی که علاقه به امور دارند بخوانند که علاوه برتاریخ غبار و تاریخ افغانستان در پنج قرن آخیر فرهنک ، کهزاد و جبیبی ودیگران نوشته اند وعلاوه درسایت وزین آریایی در سایت وزین سپیده دم نویسنده توانا وفرهیخته عبدالواحد فیضی عزیزما مفصل و دقیق نگاشته اند ودوباره نویسی دراین نوشته لازم دانسته نمی شود . صرف بعضی بخش های که یاد آوری از آن بحیث نمونه ای ازرزمندگی وعمق احساس عالی مبارزین راه آزادی خالی ازلطف نیست . همچنانیکه در مبارزه انگیزه اساس کار است و این انگیزه درمبارزین متفاوت است .عده ای برای قدرت ، عده ای برای شهرت ،عده ای احساسات وعده ای برای رهایی ازستم .بعضی ازاین مبارزین که ستم نژادی، مذهبی وطبقاتی را تامغزاستخوان درک و احساس می کردند همان هزاره بچه های بودند که در مشروطیت با قاطعیت تمام وسر به کف می رزمیدند ؛ چون میرفتح محمد خان میرزاد ، سرورخان جویا وبراتعلی خان تاج ازرهبران حزب وطن که  سالها از عمرشریف شان را در زندان سپری کردند . این ها آتشی در سینه داشتند که بقلم نمی توان شرح داد . این مردان آگاه ومبارز سربکف ازسرزمینی می آمدند که مردم آن بخاک وخون کشانیده شده بودند زنان و کودکان اسیرومردان قتل عام شده بودند وزندانها پراز این مردم عذاب دیده بود . اگر دیگران برای مشروطیت یک شاه دست نشانده انگلیس مبارزه می کرد ،این فرزندان ستم های گوناگون و مضاعف برای شکستاندن زنجیرهای شان آگاهانه وبراساس یک ضرورت اساسی می رزمیدند ، و مبارزه می کردندتا خود و قوم اسیرو پریشان شان را از اسارت وستم برهانند . این فرزندان قوم تحقیر شده واسیروپریشان درمبارزه در صف اول بودند ودرامتیاز درصف آخر، امتیازی اگرممکن می شد . حتی تاریخ نویسانی چون غبار فرهنگ ازاین مردانی که مردانه در صف اول مبارزه سربکف بودند و ازجمله موئسسین جمعیت وطن بودند ، صرف نامی از ایشان برده شده ، درصورتی که می بایست فصل های از کتاب تاریخ شان به میرفتح محمد میرزاد ، سروروجویا وبراتعلی تاج اختصاص می یافت . دراین زمینه کاندید اکادیمیسن محمد اعظم سیستانی درمقاله ای چنین می نویسد : « غبار، درعین حالی که ناگزیراست از سایر زندانیان سیاسی نام ببرد ، اما تعریف در خور شأن از آنهای که یکجا با او به زندان رفته بودند وحتی برخی بعد ازرهایی خودش اززندان ، درزنندان مانده بودند ( مثل سرورجویا ، مرحوم براتعلی تاج ومرحوم فتح محمد میرزاد ) بدست نمیدهد . آیا در میان اعضای جمعیت وطن وسایر مشروطه خواهان وعناصر سیاسی ، کسی نبوده که نقش همطرازغباردرتشکل وبسیج نیروهای ملی و آزادی طلب کشوربازی کرده باشد ؟ اگرمرحوم سرورجویا از مرحوم غبار چندین گام بجلو نبوده باشد به هیچوجه از ایشان عقب تر نبوده است ، سرورجویا گفته بود :

   اشک بر بسترم ای شمع بیفشان و بسوز     منتها تا دم صبح است دوام من و تو » 3   

محمدسرورجویا :  (  1281- 1342خ ) کابل  

تحصیل دررشته روزنامه نگاری در ایران وتاشکند . کاردر روزنامه ا تهفاق اسلام هرات وانیس . ازجمله موئسسین حزب وطن .  

زنده یاد اکادیمیسن دستگیر پنجشیری، ازقول هم زنجیر محمد سرورجویا محمد نعیم شایان ، چنین می نویسد : « مرحوم سرورجویا شعر می سروده است ، سخن شناس بوده است . به اندیشه های پیشرو زمان واصول جهان بینی علمی آگاهی داشته است . به نقش دیگرکننده ای « خیل فقرا» دهقانان فقیر وبینوایان درتحولات کیفی جامعه سخت باور داشته اند . شعور و شعار م.س جویای فقید را فقط ازین دومصراع سروده ای او به روشنی می توان یافت ، که زیر تأثیر تحولات کیفی همان زمان آفریده بود : « شد زار ز « خیل فقرا » سلطنت « زار»      تارشته ای دولت به کف کارگر افتاد » 4 

به ادامه اکادیمیسن دستگیر پنجشیری فقید چنین می نویسد : « این چند بیت روشن و شعار گونه با عریانی تمام این حقایق تاریخ مبارزه انقلابی مردم میهن ما را آشکارا بیان میدارد که فقید سرورجویا ورفیقان همدل و هم راز وهمفکرش دردهه های ( 30 – 40 خ ) تا چه حد از سلطنت واستبداد رنجیده وبر ضد اسبداد ونظام سلطنتی کینه ریشه داروخصومت عادلانه تاریخی داشته اند : 

من نیم عنصر سستی که به تحریک « بهار »   نزد اغیار فرمایه به فریاد شوم 

آرزوییست که از ظلم در آتش سوزم               باعث سوختن خانه ی صیاد شوم 

یا ببرم دم گلچین و دو گوش صیاد               ازچمن رانده ، برهم زن بیداد شوم  « سرورجویا »  سرورجویا ، میر فتح محمد خان میرزاد و براتعلی تاج تا ختم صدارت سردار محمد داوود خان در زندان ماندند . در آخر های صدارت وی وزیر داخله « حکیم » نزد جویا و میر فتح محمد خان میرزاد و براتعلی تاج می رود و پیام حکومت را به ایشان می رساند : « درصورت امضاء یک تعهد نامه حکم آزادی شما صادرمی شود .» جویا به پاسخ می گوید : « بروحکیم جان و به ارباب خود بگو ! صد بار زندان را نسبت به آزادی خفت باری که شما دارید ، ترجح می دهم » ، سپس جویا به سلول خود رفته وشعری زیر عنوان « خوی پلنگ » می سراید که چند بیت آن را دراین جا می آوریم : 

رهایی نیر زد به گردن پتی ها – ز آزادگان پیش هر کورولنگی 

نیرزد چو روباهی سوراخ جستن  - بخویش آنکه پرورده ، خوی پلنگی

« فتح » تا نجوئیم مردانه یاران  -  خوشست مرتورا گوشه دهمزنگی     « سرورجویا »  

میرفتح محمد خان میرزاد فرقه مشر :

این مرد مبارز ، شجاع ونترس وحلیم و مهربان در1282خ /1903ع، درروستای منگسک بهسود دریک خانواده بزرگ قوم چشم به جهان گشود . طبق معمول آموزش را درمحل درمسجید و مدرسه انجام داد وزبان عربی ونحوصرف وگرامر عربی را تا حدی فراگرفت که روان به عربی صحبت ومتون عربی را مسلط گردید . درخط و کتابت فارسی هم پیشرفت زیاد نمود . چنانچه اقای یزدانی می نویسد : « او ( میر فتح محمد خان میرزاد ) اشتباهات ادبی دانشمندان را در کتابچه ای یادداشت کرده بود ودر نظرداشت لغتنامه عربی به فارسی تألیف کند .»

  میرفتح محمد خان میرزاد از جوانی تمایل زیاد برای آموزش داشت وکتاب های تاریخی را مطالعه می نمود وجوان آگاه وبامردم سروکار داشت ، چون مرد مهربانی بود مردم او را دوست میداشت . چون جوان با استعداد وآگاهی بود درزمان حکومت امیر امان الله خان بحیث علاقه دارمقرر شد وتا آخر حکومت امانی درآن وظیفه بود . میرفتح محمد میرزاد درجمع بزرگان افغانستان در لوی جرگه 15 جوزای 1308خ برابر به 5 جون 1929ع درپغمان اشتراک داشت با وجود آن که درآن موقع 25 سال داشت . بعد از سقوط حکومت امیر امان الله خان وی با سعید احمد خان شاهنوردرکوتل اونی درمقابل لشکرمیرحبیب الله خان  دست به مدافعه زد وتا آخردوران 9 ماهه اواین سنگربه مدافعه ادامه داد . اگر امان الله خان می خواست که دوباره به قدرت برگردد ، ده ها هزارمرد جنگی درمناطق مرکزی آماده ای پیکار بودند .

نادرخان که سپاه سالاردرحکومت امیر امان الله خان بود وبا رفتن امیراز قدرت وی مردم جنوبی را بنام امیرامان الله خان فرا خواند وقتی که سقاوی ها را شکست دادند ، نادرخان با شتاب دریک جرگه ای شبانه خود را پادشاه اعلام کرد .

سنگرداران کوتل اونی که تا آن لحظه متظر برگشت شاه امان الله بودند ، با اعلان پادشاهی نادرخان با تأثرو ناامیدی از سنگرپایین آمدند ونادرخان به این سنگرداران پاداش نظامی داد . به سعید احمد خان شاهنور رتبه نائب سالاری وبه میرفتح محمد خان میرزاد رتبه فرقه مشری اعطا نمود که میر فتح محمد خان میرزاد با پسر نادرخان ( محمدظاهرشاه ) به تعلمگاه نظامی رفتند ومدت نه ماه با نمرات عالی تعلیم نظامی را پاس کرد . میرفتح محمد میرزاد بحیث فرقه مشر اول به فرقه هرات تعیین شد .

به گفته مردم جنوبی « یحیی خیل » برای حفظ و بقای قدرت با انگلیس هم پیمان وبا شوروی هم سرمی جنبانیدند ، چون ازشوروی به ویژه از استالین می ترسیدند . ازجانبی هم با اقوام داخل کشور مدارا می کرد ؛ چون دولت نادرخان از لحاظ مالی در مضیقه قرارداشت وتوان جنگیدن با قبایل را نداشت . دریک حمله مردم کوهدامن وشمالی نزدیک به سقوط رسید که باز هم مردم جنوبی به کمک وی آمد وحکومت یحیی خیل را نجات دادند .  نادرخان به « نادرغدار» شهرت داشت ، چون باغدرو مکارگی و دسایس ماهرانه مخالفین خود را نیست و نابود می کرد .

مردم جنوبی وقتی با نادرخان ارگ کابل را فتح کرد باعجله درشب 14بر15اکتوبر1929دردومجلس خودرا پادشاه ساخت . حبیب الله خان را با وجود سوگند ودست گذاشتن روی قرآن با یارانش به قتل رسانید .  نادرشاه هنوز یک برفه نشده بود که دست به حذف مشروطه خواهان وشخصیت های ملی وطرفداران امیر امان الله خان ، زد . چند نمونه محدود از کتاب « والادیمیربویکو» بنام رازهای سر به مهر تاریخ دیپلماسی افغانستان ، ترجمه دانشمند گرانمایه عزیز آریانفر، را مرور م کنیم : « در1930ع محمدولی خان درروازی ومحمود سامی را محاکمه وولی خان را به 8سال زندان محکوم وبعد درسال 1933ع به نام دشمن شاه وملت اعدام کرد . عبدالرحمن لودین یک شخصیت شناخته شده مشروطیت راکه در این زمان شهردار انتخابی کابل بود درارگ شاهی تیرباران کرد وجنازه خون چکان او را برسرخری درشوره بازار نزد همسرش فرستاد تاج محمد پغمانی که یکی از سردسته های حزب سری مشروطه خواه بود ، با توپ پرانده شد . همچنان فیض محمد باروت سازرااعدام کرد ومحی الدین آرتی را بعد از فرار درپشاورشناسایی وبه قتل رسانید . بگیرو ببند جوانان افغان آغاز شد ومیرغلام محمد غبار راهی زندان شد وده سال تام در زندان بسر برد . غلام نبی خان چرخی که درارتش امانی هم طراز نادرخان بود ، درابتدابحیث سفیرازکابل دورساخت . در دسامبر 1930ع سوء قصد بر سرورجویا صورت گرفت ، که به سختی زنده ماند . ( تخلیص از نگارنده ) 5  

نادرخان از هریک مشروطه خواهان وطرفداران امیر امان الله خان کینه عمیق داشت وبامساعد شدن زمینه های مناسب آنان را زندانی ویا اعدام می کرد . ازمیرفتح محمد خان میرزاد هم کینه عمیق در دل داشت ، چون امیرامان الله خان با خوانواده میرغلام حسن خان روابط دوستانه داشت وبا رفتن امان الله خان ازکابل مدت بیش از یک ماه محمد امین خان برادر امیر امان الله خان دربهسود مهمان ایشان بود . سرانجام بهانه ای برای هاشیم خان بعد از قتل نادر خان پیداشد تا عده را به شمول میرفتح محمد میرزاد فرقه مشر ، نائب سالارسعیداحمدخان شاهنور ، فرقه مشرغلام نبی خان چپه شاخ ومحمد اسحق خان مدیرلوازم شمال که شاعرهم بود ، بدون محاکمه زندانی وتا 1326خ درزندان دهمزنگ با شرایط سخت وطاقت فرسا را گذرانیدند وبعد از رهای مشروط هرکدام به یک سمتی تبعید شد . فرقه مشر میر فتح محمد خان میرزاد به قندهار تبعید گردید . فرقه مشرمیرفتح محمد خان میرزاد دراواخرسال 1329 خ امکان یافت که به کابل برگردد . این مردان رزم وپیکارعادلانه زمانی که امکان یافتند که از تبعید برگردند ، بلا معطل شروع به مبارزه کردند وحزب ملی وطن را سازمان دادند وازجمله هیئت رهبری میرغلام محمد غباربحیث رئیس حزب وطن برگزیده شد ( داستان آن درتاریخ غبار و فرهنگ ودیگران آمده است ) باردیگرغباروسایر رهبران وفعالین « حزب وطن » روانه زندان پرمشقت شدند ، طولانی ترین دوران حبس را سرورجویا ، فرقه مشر میر فتح محمد خان میرزاد و براتعلی تاج سپری کردند ؛ ( 1331خ تا 1342خ مدت 11 سال ). که جویا قبل از آزادی به زندان جان سپرد وتاح بعد از رهایی فقط دوماه تاب آورد ، جاویدانه شد . فرقه مشر فتح محمد خان میرزاد بعد از رهایی باوجود ارتباط ودوستی با شخصیت های سیاسی و اجتماعی وشخص غبار ونورمحمدترکی وببرک کارمل ، شامل تشکیلات حزب سیاسی ای نشد . زنده یاد اناهیتا راتب زاد به منزل میرفتح محمد خان میرزاد فرقه مشررفت و آمد داشت ونورمحمد ترکی فقید همچنان بارها به منزل فرقه مشرمی آمد وروزها باهم هم صحبت بودند . با آن همه ارتباط و دوستی عضویت هیچ حزبی را نپذیرفت ، اما طرفدارگرایشات چپ بود وجوانان را ترغیب به آن می کرد . بعد ها با پیروزی انقلاب ثور، به کمک مالی وتسلیحاتی گروه های به اصطلاح جهادی (!) به ویژه گروه های ساخت آخند های ایران چندین بار از فرقه مشر فتح محمد خان میرزاد دعوت کردند وایشان در پاسخ آنان گفت « از شما شیخ و آخند چیزی ساخته نمی شود ، امید من به این حزب و دولت است . »

 سرانجام درجوزای 1359خ ، درعضویت جبهه ملی پدروطن دراولین اجلاس آن درجوزا سال 1359خ درقصر سلام خانه ارگ ریاست جمهوری درجمله هیئت رئیسه سمت چپ ببرک کارمل فقید عبدالهادی داوی وسمت راست میر فتح محمد خان میرزاد فرقه مشر قرارگرفت واین برای شیخ وآخند سخت گران بود. گرچه دراین اجلاس بحیث عضوجبهه ملی پدروطن داکترروان فرهادی ،عبدالرحمن پژواک ، داکتر غلام فارق اعتمادی ، جنرال خان محمد خان ، جنرال نظیرکبیرسراج ، محمد آصف فکرت وعبدالحمید مبارزودیگران اشتراک داشتند ، لکین برای جهادی های شیخ وآخند نفوذ فرقه مشر میر فتح محمد خان میرزاد ناگواربود . میرفتح محمد خان میرزاد درسرکاریز قلعه شاده زندگی می کرد بدون آنکه امنیت ایشان تأمین می شد ، ایشان را درهیئت رئیسه جهه ملی پدروطن نمایش دادند . این باعث گردید که دردرب منزلش ترورگردد .

براتعلی تاج    

(1289خ/1910ع – 1342خ/ 1963ع ) تاج یکی دیگر از ستاره های درخشان جنبش مشروطیت افغانستان است که درتاریخ جنبش ومبارزات ضد ستم جاویدان ومایه افخارکاروان آزادی و شرافت می باشد . تاج از کودکی انواع ستم را دیده و لمس کرده بود . تاج تحت سرپرستی مامای خود درکابل شامل مکتب شد وبا کاروآموزش ادامه داد ودرزمان امیر امان الله خان درجمله صد دانش آموز ممتاز به ترکیه برای ادامه تحصیلات مدرن فرستاده شد . وی با موفقیت تحصیلات خود را به پایان رسانید ودرسال 1940 به کشور برگشت . وی بحیث استاد دردانشکده خقوق مصروف به تدریس شد . اما ، این کارهای متداول عطش انقلابی اورا پاسخگونبود . اوکه درترکیه مبارزه وپیروزی ترک های جوان به رهبری مصطفی کمال ( اتاتورک ) را دیده بود ، سخت علاقه مند مبارزه وانقلابی چنین در افغانستان بود . دراین زمان مشروط خواهان افغان بیشتر ار حدود شاهی مشروط برنامه ای نداشتند . اوبعد از دید و بازدید با مشروط خواهان که انقلابیون زمان خود در افغانستان بودند به این نتیجه رسید که با گروه مبارزین میرغلام محمد غباربپیوندد . در 16جدی 1329خ / 1950ع درجمله موئسسین حزب وطن ، شامل مبارزه جدی وآگاهانه گردید . تاج درمبارزه خود جدی و فعال بود ، هنوز فعالیت حزب وطن و نشریه وروشنگری های آن دوسالگی را را به پایان نرسنیده بود ،حکومت نادرخانی تحمل این حزب را از دست داد و رهبران وفعالین آن را به زندان فرستادند . « تاج از بهار1331خ تا تابستان 1340خ در زندان می ماند . این زمانیست که دکتورعبدالرحمن محمودی و براتعلی تاج ازحبس رها وسرورجویا قبل برآن پس از سپری نمودن 22 سال در زندان جان سپرده بود » 6

آخرین زندانی که از محبس زنده برآمد میر فتح محمد خان میرزاد فرقه مشر بود . براتعلی تاج بعد از رهایی از زندان فقط دوماه زنده بود وجاویدان شد . یادش گرامی باد .  ادامه دارد

منابع :

1 – محمودسعیدی ، مقاله ، نک جاسکی ، برخی از ویژگی های چپ مهاجر، در1399خ ، منتشرشده درسایت چپ ایران .

 2 -  امیر عبدالرحمن خان ، تاج التواریخ ، ج 1-2 ، ص 549، وصیت امیر به ولیعهدش امیر حبیب الله خان .

  3 – کاندید اکادیمیسن محمدعظیم سیستانی ، سرورجویا وطن پرست فراموش شده ، مقاله ، نشرشده : تارنمای هود ، 21/6/2020 .

  4 – زنده یاد اکادیمیسن دستگیر پنجشیری ، مقاله ، نشر شده در سایت وزین آریائی .  

  5 -  داکتر والادیمیربویکو ، رازهای سر به مهرتاریخ دپلماسی افغانستان ، برگردان فارسی : عزیزآریانفر ، از امان الله تا ظاهرشاه ، نشر : تارنمای زندگی ، 2008.

   6 – میر محمد صدیق فرهنگ ، افغانستان در پنج قرن اخیر، ج 1 ، قسمت دوم ، ص 700 .

                       

  

قبلی

 

 


بالا
 
بازگشت