احمدشاه عبادی

 

مدرنيته درخدمت به منافع انسان

 

برای بازکردن حصار بستهً تاريخ کشور باستانی ما آهسته ، آهسته درها و دريچه های نقادی آزاد از جزم انديشی ، خرافه پرستی ها ، افسانه های دروغين حاکميت جهل و موهومات و مصاف با دگم ها گشوده ميشود. در اين راستا نوشتهً « ... تأملی بر گفتارهای روشنفکری در افغانستان » را جناب احمد حسين مبلغ و گفتمان دلچسپی را که محور آن « تقابل و همسويی سنت و مدرنيته» می باشد را جناب سيد ابوطالب مظفری و جناب ميرحسين مهدوی روزنامه نگار شجاع در شماره های 2 ، 3 و 4  نشريه وزين آفتاب به نشر سپاريده اند. با شور و صفای عاشقانه از سرفرزانگی تمام به ستايش حقيقت پرداخته ، روحيه پايدار و دلسوز و مراقب را در بيان ديدگاههای خويش نشان داده اند. کاش اهل نظر ما به مانند ايشان از خود برايند ، يا اقل به خود آيند و عادت برکنار رفتن را کنار بگذارند که هزار گونه سخن حق منتظر گفتن و شنيدن است.

شد آنکه که اهل نظر برکناره ميرفتند

هزار گونه سخن بردهان و لب خاموش

خوشنما خواهد بود هرگاه در آغاز اين نوشته از نقد مشخص و مبرا از اضافه گويی علامه محمود طرزی شخصيت تاريخی کشور به وظيعت نابسامان فرهنگ در جامعه و سياست بی تفاوت دربار وقت به نهاد های آموزشی ، ( که تا به امروز همچنين نابسامان و ناگوار است ) يادی کنيم . عمده ترين نکات نقد علامه طرزی از اينقرار است :  " بسيار افسوس که ما مردم افغان به سبب جنگ آوری و سلحشوری که در خلقت به آن متخلق هستيم ، هر چيز را به قوت شمشير پنداشته ، جهت قوت علمی را هيچ در هيچ ميدانيم زيرا افغانان ما علم را به معنای دانايی تلقی نمی کنند و منحصر در همان کتاب های کهنه و فرسوده ای پر از خسک و همان طالب العلم های بيچاره ای گرسنه و بی چراغک می شمارند! و اگر چنين نمی بود ، دراينقدر سالهای مديد ديده های ما يک بنای جديد بنام مکتب بايد ميديد ، حالانکه نديد ، معارف و مکتب را بدعت و تقليد غير دين و ملت هم پنداشتند." طرزی 1254 ش ، ص 415 ــ 416

به باور نگارنده مدرنيته و مدرنيزم از مهمترين پرسش های فلسفی عصر ما شمرده ميشود و به همين دليل کسانی که آنرا مبحثی در فلسفه غربی ها تلقی ميکنند و اعتقاد دارند که مدرنيته « مسالهً ما » نيست مسئلهً غربی هاست دچار اشتباه اند.

علاوتا می توان گفت که يکی از مختصات دوران ما اينست که پرسش های جهانی همگانی و جهانی اند. اگر از مسايل خاص کشورها و فرهنگ های مختلف بگذريم درخصوص پرسش های اساسی فکری و عقيدتی و فلسفی نمی توان مسايل « ما » و مسايل « آنها » را از يکديگر جدا کرد . مدرنيزم و خرد باوری اول در غرب و از جاننب متفکرين غربی طرح شد ولی بزودی به سوال عمومی و همگانی تبديل شده ، انتقاد آن از طرف متفکران پست مدرن نيز دارای اهميت جهانی است. به عقيده بسياری از متفکران علوم اجتماعی ، مدرنيزم دوران تاريخی است که از رنساس فرهنگی در اروپای بعد از سده ميانه آغاز شد.  بعضی ها نيز نقطه آغازين دوران مدرن را انقلاب صنعتی می دانند و بعضی ديگر پيدايش نظام توليد سرمايه داری و بازار آزاد را شروع دوران مدرن می خوانند. خصوصيت برجسته اين دوران عبارتند از : رشد شهر نشينی ، توسعه علوم جديد ، ايجاد و ظهور نهاد های جديد اجتماعی ، سياسی و تعليمی ، از ميان رفتن تدريجی نظام های قانونی و گسترش نظام های مردم سالارانه. مدرنيته خصوصيات يک دوران تاريخی است که کم و بيش از قرن شانزده ميلادی در اروپا آغاز و تاعصر حاضر ادامه يافته است. در اين دوران چهرهً زندگی بشر در اروپا تغييراتی شگرف و بنيادی کرده است.  از مهمترين حوادث اين دوران پيشرفت سريع علوم و تکنولوژی جديد ، وقوع انقلاب های دموکراتيک در اروپا ، استقلال امريکا و گسترش نظام اقتصادی مبنی بر مبادله کالا در جهان و افزايش تدريجی دين گريزی ( سکولاريزم ) می باشد.

سوال عمده در بارهً اين دوران آنست که چه چيز انديشه بشر را در اين دوران از دوران های ديگر متمايز می کند و جواب آن همان چيزی است که « پروژه فکری مدرنيزم » يا « انديشه روشنگری » نام گرفته است.

انديشهً مدرن در ابتدا موضوع نقدهای گوناگون بوده است. درقرن نزده بخصوص دو فيلسوف برجسته يعنی مارکس و نيچه به نقد مدرنيزم مبادرت ورزيده اند که نقد های شان قابل تامل می باشد. در زمان ما يعنی در دهه های پايآنی قرن بيستم و آغاز سده کنونی. سنت فکری ضد مدرن در نوشته های متفکران فرانسوی مانند ژاک دريدا ، ميشل فوکو ، ژان فرانسواليوتار ، ادامه داشته در کشورهای انگليسی زبان ريچارد رودنی  و السدر مکنتاژِ و در رشتهً فلسفه علم درآثار پال  فايرآيند ، نقد های پراهميتی ارايه شده است.  بطور کلی ، يکی از نگرانی های اصلی متفکران پست مدرن ، پرسش دربارهً جهانگستری ( جهان شموليت ) ، اصول و ارزش هاست ( حقوق بشری يوني ورسال است ) به گمان آنها. يعنی از ميان بردن تفاوت ها و جلوه های گوناگون فرهنگ ما و يکرنگ کردن و از بين بردن تضاد ها و تفاوت زندگی جهانگستری همينست. فلاسفهً روشنفکری از « جان لاک » و آرای تجربی وی مبنی براينکه ذهن انسان در بدو تولد همانند کاغذ سفيدی است که برآن چيزی نوشته نشده است و اينکه تمامی دانش ، شناخت ، احساسات و عواطف انسان محصول تجربه هستند ، به بسط آراء خود پرداختند. علم انسانی ايکه فلاسفهً روشنگری ارايه کرده بودند ، کاملا تجربه گرا بود. اين بدان معناست که علوم اجتماعی که آنان تهداب آنرا گذاشتند هم بيانگر پديده های اجتماعی براساس تجربهً انسانی است و هم رويکردی علمی به اين پديده ها بشمار ميرفت. زوشنفکران عصر روشنگری « علم» را عصارهً عقل روشنگری می دانستند. با بکار بستن دانش مبتنی برعقل و تجربه می توان نهاد های اجتماعی سالم و دقيقی را بناء نهاد که به کمک آنها بتوان در جهت سعادت ، رفاه و خوشبختی انسان ها گام برداشت و آنان را از ظلم ، ستم ، بيعدالتی ، استثمار و استبداد آزاد ساخت. علوم نقش مهمی دراين روند برای انسان ايفا نموده چشم اندازهايی در پيش روی انسان گشود که ميتوانست بربخش ها و جنبه ها و جنبه هايی از طبيعت که برای منافع بشر بسيار زيان آور بودند غلبه کرده و آنها را تحت کنترول خود درآورد. علم توانست به بشرکمک کند که در زراعت انقلابی ايجاد کند  و فعاليت های زراعتی خود را پربارتر ، خلاق تر و و سودمند تر سازد. با استفاده از ماشين آلات کشاورزی ميزان اراضی تحت کشت را وسعت بخشد با استفاده از تراکتور ، تريلر و ديگر نوع ماشين های قلبه در مدت کوتاهی توانست اراضی وسيعی را شخم زده زير و رو کند ، با استفاده از تحقيقات لابراتواری و آزمايشگاهی متعدد برروی انواع بذرها توانست هنگام « کاشت» به اصطلاح بذرها از نظر کمی و کيفی سطح محصولات زير کشت را افزايش داده و در « برداشت » محصول نيز به پيشرفت چشمگيری نايل آيد ، با استفاده از انواع کودهای کيمياوی ، با استفاده از آبياری ميکانيزه و دواپاشی جهت دفع آفات و مبارزه با حشرات موذی به افرايش بازدهی و باروری محصولات کمک کرد ، بدينترتيب انسان توانست بريکی از دشمنان طبيعی ديرين خود يعنی « قحطی» غلبه کند. اينها تنها يکی از دستاورد های مهم مدرنيته در خدمت به منافع انسان ها بود که اساس آن با انقلاب علمی و دستاورد های  روشنگری بناء نهاده شد. چنين دست آوردها در تمام عرصه های سياسی ، اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی رخداد که برشمردن هريک آن ها فرصت بسياری را می طلبد. خلاصهً سخن آنکه انسان از آوانی که وارد عصر مدرن ، صورتبندی مدرنيته شد به بهره برداری و استفاده از دست آوردهای آن پرداخته ، روندی که همچنان ادامه دارد. پروژهً فکری مدرنيته و خصوصيات اين دوران تاريخ بشری وسيع است که در حوصلهً يک مقاله نمی گنجد. خوشنماست اگر روشنفکران جامعهً ما هريک پيرامون موضوع ابراز نظر نمايند.

« آبی که برآســــود زمينش بخورد زود

دريا شود آن رود که پيوسته روان است.»

 


بالا
 
بازگشت