بصیرکامجو

آلمان

« برخورد عقلانی باسیاست تباراندیشی »

 

درک واعتقادات اسلوب حق گرایی عقلانی ، حُسن بشردوستی و محبت وازخود گذشتگی مارا متعهد به این رسالت میسازد که انعکاسات عینی انتقاد اخلاقی از درد ها و مشکلات جامعه ونظام موجود درافغانستان به معنای دفاع ازمنافع کلی انسان دور از غرض ورزی دراعتراض بغض تباراندیشی ست . که این احساس تکلیف مارا در امر تسریع تأمین زیرساخت گوهرهای مادی وفرهنگی نظام عادلانه شهروندی مدد میرساند.

     نبود اطاعت وفرمان برداری ازاحکام اخلاقی واسلوب عقل گرایی وویژهً فراخ اندیشی درتاریخ افغانستان بزرگترین موانع علیه شیوه های ملی اندیشی و جهان اندیشی قرار گرفته است .

     درتاریخ جامعه افغانی افزونتر از دیگر جوامع بشری همیشه تحت چنبره قانون جبر جو فکری حاکم ، دست اندرکاران سیاسی قدرت موفق بوده است که بااستفاده ازسیاست غیر اخلاقی واستعمار زده وابستهً خویش ، ذهنیت های نژاد پرستی ونقش آتش بیاری ، تشجیح گری نسل تبار اندیش را به پیش ببرند .

      آنعده افرادیکه زادهً چنین دستگاه قومگرایی بوده اند و در اندیشهً قبیله سالاری بزرگ شده اند، در یک پروسهً طولانی تاریخ این تعلیم تک تباری وخود محوری غیراخلاقی دروجود ضعیف النفس شان ازنسلی به نسلی از حالت اکتسابی به حالت  فطری تبدیل گردیده وبرخلاف رشد جسمی درفقرسجایای ملی اندیشی و جهان اندیشی دور از احساس وجدانی قرار گرفته ،  ودر بی رنگی هویت تزلزل پذیری و ضعف اراده تا سرحد معامله ننگین فروش وجدان ، استقلال وآزادی ملت گام گذاشته اند . و بخاطر دسترسی به اهداف شوم شخصی ، گروپی و قومی خویش درهمسویی حفظ منافع استکبار زمان وبه یاری آشکار روحانیت جامه سفید وابسته به حاکمیت متفقاً نایل بدریافت مدال شرم آور مزدور منشی از حاکمان جهانی وقت گردیده اند.

     به همین گونه در تحلیل وبینش های سیاسی ـ اجتماعی وبرداشت های ذهنی و روحی این دسته افراد بیگانه پرست تبلیغ مقوله های نظیر: منافع ملی ،  وحدت ملی ، صلح وهمبستگی ووو همه یک فریب محض ودروغ بزرگ چیزدیگری نیست .

     تاریخ شاهد است که سرشت وناتور سیاست های قبیله دوست داشتی، خود محوری  وایديالوژی منشی شاخصهً مرکزگرایی قدرت داشته وصرف نابودسازی محور حوزه های مشترک ملی ، فرهنگی ، تاریخی وسیاسی و محکم ساختی قدرت خودی ضدمردمی چیزدیگری نیست . این حقه بازی های معلوم در همه زمانه ها با شیوه های خود راضی ساده لوحانه درجامه : مذهبی ، لسانی ، سمتی ، قومی ودیگر انگیزه های سیاسی وارداتی ازطریق استحمار هویت ملی بنمایش گذاشته شده است.  وبا این میتود سیاه ورویکرد های قرائت گونهً سنجیده شده ؟ شانس واقعی همایشی سیاسی ملی و فرا ملی را نابود ساخته اند.

     نسل نوین وترقی پسند نباید پایبست برداشت های ذهنی وآویزه دار بست اندیشه های تنگ نسب گرایی گردند . بعقیده ما صواب وصلاح منافع ملی دراتحاد مبارزه علیه ستم ملی وهرگونه تعدی وبیگانه پرستی نهفته است .

     دردا به آنعده عناصریکه از دید احساس اخلاقی و عقلانی هنوز درصف چرکینهً احساسات قرون وسطایی انگارهً ذاتی خواستی ایستاده اند . اما ریکارانه درکلمات مجرد ، خویش را مردمگرا وجهان اندیش متبارز میسازند . وخود را مجذوب اندیشه غرب صنعتی قلمداد میکنند وموقعیت انفعالی وواکنش خویشتن پذیرانه نسبت به جهان متمدن دارند. به نظر ما این نوع برداشت های شکلی وواکنشی که همگونی عقلی میان احساس پاکیزه اخلاقی وعملکرد سیاسی شخص نداشته باشد ، همچو تجرد پسندی خوابگونهً غیر علمی نه کدام حقانیت دارد ونه به مصالح ومنافع ملی سازگار است. هویداست که این طور طرز تلقی ها واین نوع موافقت های نا مستدل وخود بینانه ، اقوام و ملیتها را از مسیر خودجوشی طبیعی به سمت قهقرایی وچند پارچگی سوق میدهد .

    به گونه مثال : ما داوری های تبار اندیشی وبی وزنی صداقت ورویکرد های فکری چنین عمل ضد انسانی را از دید احساس اخلاقی و عقلانی مشت نمونه خروار درگفتمان زیر مورد بازبینی قرار میدهیم .

     جهت وضوح بحث مان اظهارات خوشبینانهً نه چندان دور آقای زلمی خلیل زاد امریکایی ـ افغانی تبار ( سفیر امریکا درافغانستان ) را درنظرمیگیریم . ومیبینیم که این آقای محترم تقریباً زیاده از یک ربع قرن دارد که شناسنامهً وطنداری کشورایالات متحده امریکا را کمایی نموده است . وموافق اطلاعات معلوم دراین مدت زمان گویا آموزه های علمی واخلاقی جهان دموکراسی را نیز فرا گرفته است.

      آقای خلیلزاد دربیان پنداریش ازطریق صدای بی بی سی آگاهانه ازملاقات ودید و بازدید های سیاسی مقامات ارشد طالبان با حاکمیت محترم آقای کرزی چندی پیش درکابل خبرداد .  وبا صدای از خودراضی گفتند که : « درروز های بعدی مردم افغانستان خبرهای خوشی ؟ درمورد پیشرفت ملاقات های حکومت باطالبان را خواهند شنید ...»

     اول اینکه یک سفیر کشور خارجی باپذیرش واحترام نورم های پسندیده شده حقوق بین الدول این حق را ندارد که درمسایل داخلی وخارجی یک مملکت مستقل دخالت نماید . اگر آقای خلیلزاد به این باور باشند که کشورشان امریکا به افغانستان کمک های وسیع وهمه جانبهً مادی و معنوی میکند وقوای چندین هزاره آنها اکنون مصروف نبرد به اصطلاح ؟؟ درمبارزه علیه تروریزم درافغانستان موقعیت گرفته اند . وبدین لحاظ حق دخالت درامور سیاسی این کشور را درردیف حق طبیعی خود محفوظ نگهداشته اند . این یک باور نامعقول وغیراخلاقی است .

    چراکه جهانیان ومردم ستم دیده افغانستان باتخیلات بافتگی ساخت« سرمایه » هم عقیده نمی باشند واینطور می اندیشند که :  کشور امریکا خود تولید کننده واقعی عناصر تروریست ( القاعده ـ طالبان ) درگذشته بوده است. که نتایج ودست آورد های ضد بشری وضد اخلاقی این سیاست بی گوش ونابینا زمینه ساخت واقعه دلخراش یازده سپتمبر دوهزارو یک در نیویارک وواشنگتن گردید .

      که دراثرآن نزدیک به چهار هزار انسان بی گناه امریکایی جان خود را ازدست دادند . موازی برآن ازدست این تروریستان حرفه یی هزاران هزارمردم  رنجدیده افغانی قربانی این سیاست زشت وعاقل فریب تروریست سازی فرا قاره یی گردیدند .  

     آقای محترم زلمی خلیلزاد خود آگاه اند که امریکا با پُرویی وندامت صرف قروض خونبهای عملکرد سیاست ضد اخلاقی وضد انسانی خود را به مردم افغانستان می پردازد وبس . این عمل بدهکاری مطلقاً از ارزش اخلاقی برخوردار نبوده ونیازی به افتخار هم ندارد. اگربحثی از ترحم وکمک درمیان باشد ، از دید و احساس دگردوستی هرنوع کمک های مغرضانه ترحم مآبانه بدون محبت واقعی به انسان نمک بدون طعام است .

     توده های ملیونی افغان ازدست طالبان و القاعده ستم کشیدند وبدترین شرایط وحشت وترور را در موجودیت آن حاکمیت بربار صفت متقبل گردیدند ودراوضاع واحوال کنونی ازشنیدن نام آن جانیان آدمخوار درد میکشند وتنفر دارند .

     اما آقای خلیلزاد باتأسف بعد از بیست وپنج سال آموزش علمی و تجربه برداشتی از جهان متمدن وآزاد امریکا وغرب هنوز هم در گِلابهً احساس قبیله گرایی خود گیرمانده ودرکیف احساسات غرور قدرت چند روزه ، بدون احترام به خون شهیدان راه ستم ملی وستم مذهبی  وبدون ارجگذاری وحرمت مداری اخلاقی به رنجدیده گان مادران ودوشیزگان این کشور ، ملاقات چند نفرجانی وآدمکش طالب را با چنان خوش رضایتی درونی کودکانه استقبال واعلام نمودند . وبدین وسیله ادای احساسات خونی وذاتی قبیله انگاری خود را از نام امریکایی اصیل درضدیت با احساس اخلاقی و آموزه های نظری خود بی هراس به نمایش گذاشتند. وبه اثبات رسانیدند که داوری های سیاسی ایشان درتاریکی های اغراض خود محوری و قومیت گرایی به راه امیرعبدالرخمن خان و محمد نادرخان منتهی میگردد .

     امر وجدان تابع آلودگی های مادی و معنوی حیات نبوده ومنزه از اغراض نفسانی با پاکیزگی نیت وارادهً نیک به فرمان عمل حکم میکند . افضلیت عمل که انسان را به قله های شامخ کمال میرساند متابعت از احکام اخلاقی و عقلانی مرهون به صداقت است .

     هرنوع چالش حقوقی ایکه با حقوق ملی سازگاری نداشته باشد باید آنرا محکوم کرد . چنانیکه درمقام عمل ازحقی باید دفاع کرد که سازگاری عملی ونظری با حقوق بشری داشته باشد .

     اگر با اندیشهً عالیتر محبت وبا تفکر عقلانی به ارتباط عناصرشکل ساخت حیات اجتماعی ووحدت ملی نگاه کنیم مارا به آمیزه یی از نقاط متعالی میرساند که درآن موقعیت وعقلانیت فکری مانه با داشته های نامستدل اجتماعی سنتی وغیر سنتی مخالفت مینماید ونه کاملاً مرعوب و مجذوب جهان مدرن میشود . بلکه درمسیر تعادل مادی ومعنوی حقوق انسانی ( حق ملکیت و حق مشارکت درساختار سیاسی قدرت) سیر میکند .

     اجرای وظایف اخلاقی وابسته به وضع درونی انسان ورابطه محتوم میان نیاز ومحبت است .  تحقق این وظایف بستگی به فهمایش زبان استعمار ندارد . برعکس تابع یک قانون درونی ست که در قلب انسان نگهداشته شده است . وآن قانون محبت ودگردوستی است .

     بناً نظام آینده افغانستان را نه بر پایه تک محوری و عشیره گرایی ، بل برپایه عقل عملی احساس و محبت قلبی بنا نهاده شود که مقرون به خواست وارادهً  نیک ایکه فعلش ماهیت اخلاقی داشته ومبین اثبات عدم دخالت تمایل و غرایز باشد .

     رنجا ! تلخبختانه سیاست های حاکمیت آقای حامد کرزی درتخالف ساختار نظام سیاسی شهروندی و درراستای عدم تعادل مشارکت ملی به پیش میرود . صدور فرمان تشکیل کمیسون مستقل  ملی تحکیم صلح درافغانستان (که در حقیقت تشکیل  وزارتیست صرف بمنظورجلب و جذب ووساطت طالبان  به حاکمیت فعلی) ، همچنان نصب آگاهانه محترم صبغت الله مجددی ( که از پدرو پدرکلان ها همیشه روحانیون معظم و مبلغین دینی طبیعی زاد حاکمان دربار بوده اند )  به صفت یک روحانی  گوش به فرمان به ِسمت رهبری این نهاد سیاسی اجتماعی وابسته به دولت ، اقدام شخصی وچالش نابجای است که با این تکتیک های نیرو جمع ساختی قومی تحت نام مشارکت ملی ، امنیت آینده کشور جنگ زده را تحت سوال قرارداده وآرزوهای لفظی وظاهری سیاست فراملیتی حاکمیت را نقش برآب ساخته همسویی اهداف قومگرایی  و آرمان های مشترک آقایون گرامی کرزی ـ خلیلزاد را یکباره بنمایش می گذارد.

      واضح است که چنین عملکرد های خودمحورانه حاکمیت آقای کرزی ، روز تاروز ماهیت ضد ملی خودرا به مردم و جهان آشکار میسازد .

     عملیکه انگیزه آن زیرفشار الزام جبری چند جانبه از برون ودرون نظام مناشی باشد واز روی کمال واختیار صورت نگیرد وازاحساس تکلیف انگیخته نشده باشد ، فاقد جنبه اخلاقی وانسانی بوده وضد منافع ملی و وحدت ملی قرار میگیرد .       

 باعرض حُرمت



بالا
 
بازگشت