تحقق  نظام دموکراسی باعث حل همه

 

جانبهء بحران دير پای افغانستان خواهد شد

بخش سوم :

 

انجنیر سخی ارزگانی ( آلمان )

 

چند اصل لازم دموکراسی جهت حل بحران در کشور:

    شادروان  عبدالحسين  توفيق شاعر شهير و محبوب کشور ما موجوديت  و تداوم حيات اساسی جهان مادی ، اجتماعی ، معنوی  و بالاخره خرد کنونی را معلول آزادی انسان  در جامعه دانسته و ايجاد تمدن ها و آبادی ها را ناشی از آزادی ، مبارزه و آزمون های جوامع بشری درک نموده که نسبت به آزادی چنين داد سخن زده است : 

حيات  خود  ز  آزادی  توان  يافت        ز   آزادی    بنیادی   توان    يافت

رهء   تعمير  دل ها  جستجو  کن !       ازين جا  ره  به  آبادی  توان  يافت

 

آزادی :

    نيک می دانيم که خداوند انسان را آزاد خلق کرده و  انسان هم کاملا حق دارد که با تفکر ، انتخاب و اختيار خود آزادانه  و مختارانه در روی کرهء زمين زيست نموده و فقط  خود تعيين سرنوشت اش را نمايد . انسان با حرکت و پویش خویش در بستر زمان لولیده و تابیده تا اینکه پس از تجارب گوناگون مادی ، اجتماعی و معنوی خود « آزادی » را کشف و مورد بهره برداری قرار داده است .  پس آزادی حق مسلم هر فرد از جامعه بوده تا از آن برای پيش برد  مقاصد  سالم ، پسنديدهء  و حیات عقلانی اجتماعی- سياسی ، اقتصادی ، فرهنگی و ... خود در جامعه استفاده نمايد  و همچنان به آفرینش تاریخ  و نقش سازنده  آن پیشگام باشد . 

     پس  گفته می توانم که اصل و ذات آزادی يک عنصر مهم از بدنهء نظام دموکراسی در جامعه است . بدون آزادی نمی شود که  از عناصر ديگری  دموکراسی جهت تغيير و یا حد اقل تعریف سيمای جامعه سخن گفت . آزادی حق مسلم مردم است که با داشتن قانونی و ریشه یی آن ،  جامعه صاحب آزادی  بيان  و انديشه ،  آزادی عقيده ، آزادی  مطبوعات ، آزادی مذهب و دين ، آزادی اقتصادی ، آزادی سياسی ، آزادی اجتماعات مدنی و تشکيل اتحاديه ها ، آزادی فرهنگی ، آزادی کار و شغل  ، آزادی انتخاب همسر ، آزادی سفر و مسکن ، آزادی طلاق ، آزادی انتخاب زيست ، آزادی هنر  و ... می گردد . پس ملاحظه می شود که عنصر آزادی هم  به  نوبه خود  یکی از سرآغاز نطفه های تکامل ، ترقی ، تمدن و پيشرفت جامعه و جهان از راهی خردورزی ، خودسازی و پيکار مسالمت آميز می باشد . و چنانچه ارزش ها و ميراث های تمدن بشر تا کنون در جهان مؤيد ادعای ما در اين زمينه است . به یک حساب آزادی یکی از اساس همه جهش ها ، بلوغ ، تکامل ، نوزایی  و پویایی در نظام جامعه ، طبیعت و خرد می باشد .

 انتخابات آزاد :

    حکام مستبد در افغانستان هيچگاهی انتخابات آزاد و دموکراتيک را به مثابهء نياز و حق مشروع و خدا دادهء مردم  ما مد نظر نداشتند . تدوير لويه جرگه ها و انتخابات پارلمانی تا کنون مطابق با ماهئيت و خواست های ظالمانهء شاهان و حکومات استبدادی ، قبيلوی ، طبقاتی ، ایدولوژیکی و خاندانی خودکامه از بالا بر مردم  ما تحميل می شدند . دولتمردان تمامیتخواه و خودکامه از ميان جامعه ،  نمايندگان  جيره خوار ، اقشار طبقات مستبد ،  اربابان قبيله ، ستم پيشگان  و ...وابستگان مربوط به دستگاه حاکمه دولتی را انتخاب نه ؛ بلکه آنها را انتصاب می کردند . علی رغم آن ، يک تعداد انگشت شماری از نمايندگان واقعی مردم هم گاه و بيگاه در پارلمان راه پيدا می کرد که نقش آنان در برابر دستگاه جابر و عناصر تنگ خرد انتصاب شدهء حکومت های استبدادی ، خيلی کم رنگ بوده است .

    انتخابات آزاد یکی از عناصر مهم دموکراسی بوده  که بدون این اصل دموکراسی خلق شده نمی تواند . در يک انتخابات آزاد و دموکراتيک ، مردم برای نخستين بار مجال حق رأی به شخص و يا حزب مورد نظر خويش را بدست می آورند  و نمایندگان و یا رئیس دولت خود ها را بر می گزینند .  و تا  به این وسیله خود را از اسارت خودکامگان ، قدرتمندان ، استثمارگران ، جلادان و ديکتاتوران و حاکميت های  فردی ، انحصاری ، قومی ، قبيلوی ، خاندانی و ... نجات دهند . همچنان  مردم قانونا حق آنرا دارند  تا بر اعمال وکلای منتخب و حکومت منتخب خویش نظارت قانونی کنند و حکومت را  از  خود بدانند . در همين رابطه است که انتخابات آزاد ، مشارکت مردم را  از طريق رأی گيری قانونی و انتخابات  دموکراتيک  ، مستقيم و غير مستقيم  تضمين نموده و تداوم حکومت منتخب را نويد داده  و نيز طرق استفاده های فردی ، حزبی ، ايدولوژيکی ، طبقاتی ، مذهبی ، قومی ، خاندانی، قبیلوی ،  اسبتدادی و ... از قدرت را قانونا  ملغی قرار داده  و  تدريجا  از  بين می برد . 

     اکنون که جامعه ما در برابر تجارب  دشوار نهادينه سازی و قانونمندی انتخابات آزاد ، کثرتگرایی و ... دموکراسی قرار گرفته است . اميد است که با مقررات و موازين دموکراتيک انتخابات تحت نظارت سازمان ملل متحد ، نمايندگان احزاب سياسی رسمی کشور ، نمايندگان نهادهای جامعه مدنی ، مسؤلين کميسيون مستقل حقوق بشر ، مؤظفين کميسيون انتخابات ، مراجع حقوقی و قضايي کشور عاری از نفوذ ناجایز احزاب ، استبداد تفنگ ، زمامداران دولتی ، قدرت های خارجی ، ناقضین حقوق بشر ، قاتلان مردم ، مافیای مواد مخدر ؛ قاچاقبران ، اربابان محلی و ... در افغانستان نهادینه و قانونی گردد .

     دموکراسی با اراده  آزاد  و داوطلبانه مردم خلق می گردد و با خواست ها و نیازمندی اساسی مردم عمل می کند ، از مصالح ملی مردم حراست می دارد و در میان مردم زیست نموده و همچنان دارای هستی پایه دار در بطن نظام جامعه  می گردد. انتخابات آزاد یکی از مهم ترین استخوان بندی بدنهء نظام دموکراسی بوده  که مردم با داشتن قانونی و تطبیق عملی آن در تعیین سرنوشت سیاسی- اجتماعی و ... خویش صاحب حقوق و قدرت مؤثر در حاکمیت سیاسی کشور می گردند .

حقوق مدنی جامعه :

نظام جامعه از نگاه حقوقی  به ایجاد  و نهادینه سازی و تأمین حقوق مدنی افراد جامعه ضرورت دارد . و این امر با تفکر و گزینش آزاد و نهادهای  اجتماعی غیر دولتی در جامعه عرض اندام کرده و زمینه های هویت حقوقی و قانونی جامعه مدنی را تدریجا در عرصه جامعه ایجاد می کند .

   در تاريخ سياسی کشور ما ، حقوق مدنی مردم  از طريق بر پايي نهادهای مدنی غير حکومتی چندان مجاز نبوده و مغاير سياست های استبدادی در افغانستان بوده است .اگر احیانا نهادهای ناچیز مدنی بوده ، حکومات کشور ما از آن یکطرفه به نفع نظام خودکامه کار گرفته اند .

      در نظام دموکراسی ،  با اصول کثرتگرايي ، تمام نهادهای حقوق جامعه مدنی بر بنياد قانون اساسی دموکراتيک کشور جديدا ايجاد و نهادينه گرديده و همچنان نهادهای مدنی به صورت مشروع  از حق  باز پرسی و تفتيش  قانونی بر ارگان های حکومت منتخب  نيز برخور دار خواهند بود . نهادهای مدنی که غير دولتی اند ،  مستقلانه  و  بر مبنای  قانون اساسی مردمی  کشور فعاليت های  خود  را  در چوکات  نظام  دموکراسی غرض اعتلا  و  نیازمندی های اجتماعی و شکوهمندی های جامعه سمت و سو می دهند و در همين بعد هم پشتوانهء دموکراسی تقويت می گردد . جامعه مدنی صاحب نهادهای اجتماعی ، اتحادیه های صنفی و تشکلات ویژه  یی غیر دولتی می باشد . این گونه تشکلات جامعه مدنی نقش مؤثر را در ارتباط با ساختار پشتوانه عدالت اجتماعی و دموکراسی بازی می کند . بايد افزود که عناصر با ایمان ، مؤمن ، تمدنخواه ، انسان دوست ، دموکراتیک و خردمند سازندهء کشور ما در این راستا بيشترين سعی و مبارزه را به خرج دهند تا حقوق مدنی مردم  در کشور به صورت قانونی و عملی ايجاد و تدریجا استحکام يابد .

حقوق سياسی جامعه :

   در طول تاریخ کشور ما حقوق سیاسی جامعه هرگز در حاکمیت سیاسی دولت ها احترام نگردیده و بر جامعه یک فضای فقر سیاسی ، فرهنگی ، اجتماعی ، مادی ، استبدادی و ... نظام فئیودالی و فرهنگ قبیلوی  مطلق حاکم بوده است .

     در گذشته های تاريخ کشور ما ،  نه تنها حاکميت های سياسی در انحصار حکومت های غير مردمی زمام داران و طبقات ستمگر و تک فردی ، فاشیزم قبيلوی ، خود محوری تک خانوادگی و ...  بوده ؛ بلکه کليه ثروت ملی ، معنوی و مادی نيز در اختيار غير مشروع دولت مردان ، برادران سلطنتی ، اميران ، درباريان و همبستگان حکومت ها و مستبدين افغانستان  بودند و اکنون نيز تغيير ماهوی چندانی نکرده اند .  از همین لحاظ است که حقوق سیاسی جامعه هیچگاه در نظام سیاسی- اجتماعی از سوی سردمداران دولتی رعایت نشده است .

     در پهنه نظام دموکراسی ، حقوق سياسی  همهء مردم بدون انحصار حاکميت و تبعيض  قومی ، مذهبی ، دينی طبقاتی و سياسی در حاکميت دموکراتيک ملی کشور با اصل کثرتگرايي  و شايستگی رعايت گرديده  و تمام افراد جامعه از ثروت ملی و تکثر منابع قدرت به طور عادلانه  ، حقوقی و دموکراتيک مستفيد خواهند شد . در دامن نظام دموکراسی ، زمينه های مسالمت آميز عبور از سياست های انحصار قومی ، ايدولوژيکی ، منطقوی ، استبداد  دینی  طبقاتی ، اتنیکی ، قبيلوی ، فردی و ... به  طرف ایجاد  سياست  آگاهانهء  حکومت « فراخ  دامن  ملی و  شايسته  »  ،  « تفاهم ملی » ،  روند  « ملت سازی »  ، « دولت سازی عصری »  و تحقق  « وحدت ملی »  نيز ميسر می گردد . در این راستا است که شخصیت حقوقی و سیاسی جامعه عملا به رسمیت شناخته شده و جامعه صاحب حقوق سیاسی می گردد .

     زمانيکه با عادلانه شدن حقوق سیاسی جامعه و حضور نمايندگان  منتخب تمام  پيروان  مذاهب و اديان واقوام و اتنی های ساکن و تابع در کشور به صورت عاقلانه  و دموکراتيک در کليه ارگان های سياسی ، اجتماعی ، اقتصادی  و ... عملا رعايت گردند ؛ در اين صورت است که همهء مردمان جامعه با اشتياق و کار و پيکار خستگی ناپذير و دل انگیزانه جهت اساس گذاری و تحقق وحدت ملی ، آبادانی کشور  و غنای فرهنگی و عقلانی شدن امور سياسی- اجتماعی و ... در افغانستان تلاش مشتاقانه خواهند کرد .

    نا گفته نماند که با اصل شايستگی  ، صداقت ورزی آگاهانه ، ابتکار شکوهمند ، عقلانيت ، سازندگی و ...  افراد و شخصيت ها ، نهادهای اجتماعی و کل مردم  جايگاه لازم و بايسته خويش را در بطن نظام دموکراتيک جامعه احراز خواهند نمود . در اين صورت است که حکومت از مردم و توسط مردم ، برای مردم  و در خدمت کل جامعه خواهد بود . يعنی حکومت وظیفه خدمت کردن قانونی و صادقانه و آگاهانه  و مسؤلانه  را  برای  جامعه  به  عهده  دارد . در اینجاست  که تضاد  حکومت و مردم  تدريجا تضعيف شده  و جامعه  همراه  با  حکومت  تابع  قانون  تکامل عصر گرديده و از نياز زمان به عقب نمی مانند .

   پس جامعه با خرد دموکراتیک ، زیر بنای علم  و عقلانیت و منطق روز، نطفه های  طبیعی  « آبستن »  مدرنیته  را  در بطن نظام قبیلوی خلق کرده و جامعه قبیلوی ، طایفوی ، عشیروی  را به صورت مسالمت آمیز و تدریجی به زایش و پویش جامعه جدید هدایت می نماید . دموکراسی تفکر سازنده همنوایی و همبستگی اتنیکی ، قبیلوی ، طایفوی را فی مابین جوامع باهم خواهر- برادر افغانستان به سود ترقی ، پیشرفت جامعه و به نفع نهادینه سازی « وحدت ملی » به ارمغان می آورد .

عدالت اجتماعی :

    دردا ، که افغانستان همواره از نعمت عدالت اجتماعی  در نظام اجتماعی- سياسی جامعه هم کاملا محروم بوده و بی عدالتی در تمام شوون حيات اجتماعی ، معنوی ، مادی وغيره سايه شوم و نکتبارش را گسترده و پهن نگهداشته است . و از همین لحاظ فاجعهء عمیقی اجتماعی دامنگیر توده های پا برهنه و ریسمان به دوشان جامعه  ما  بوده  و اکنون نیز می باشد .

    ميراث داران نظام عقبگرای اجتماعی- سياسی ، عقل گريزان ، مستبدين قومی ، حکومات قبيلوی ، سلطنتی و نژاد پرستان انحصارگر ؛ دشمنان سرسخت تحقق عدالت اجتماعی در افغانستان بودند و اکنون نیز هستند . و آنهم بدتر اينکه حکام مستبد توسط ملاهای درباری و جيرخور خود در ذهنيت عامه مردم  چنين تلقين نموده بودند که فقر ، گرسنگی ، بی خانمانی ، مريضی ، تصفيه نژادی و هزاران مصائب ديگری اجتماعی  گويا از طرف نظام اجتماعی- سياسی نيست ؛ بلکه اين همه ناگواری ها ، سياه روزی ها ، آوارگی ، جنگ ها ، قتل عام ها ، فقر اجتماعی و ... به اصطلاح از طرف خدا بر انسانها نازل شده است . همه می دانند که خدای متعال عدالت اجتماعی را توسط انسان برای خود انسان در کتابش بشارت داده است .  پس چرا ايزد يگانه  هرگونه ظلم ، تمدن ستيزی ، بی عدالتی ،  زن ستيزی ، کشتار ،  دانش ستيزی ، حق کشی ها و نظاير اينرا در قرآن شريف مطلقا ممنوع قرار داده است ؟ چرا حق تعالی انسان را به انصاف ، راستکاری ، عدالت ، خرد نگری ، تسامح ، برابری ، پرهيزگاری ، تقوا ، علم جويي ، پارسایی  و ... در جامعه دعوت فرموده است ؟ چرا خداوند بزرگوار حق تغيير و تعيين سرنوشت سياسی و اجتماعی وغيره انسان را مطلقا متعلق به خود انسان دانسته است ؟  پس عملا به مشاهده می رسد که همه ناگواری های اجتماعی ، قتل ها و ... همچنان زیبایی ها ، ایجاد تمدن ها و ... همه محصول عملکرد های ذهنی و جسمی و تجارب انسان ها هستند .

     اما در اصول و طرزالعمل نظام دموکراسی ،  عدالت اجتماعی جهت جلو گيری از حق تلفی های سياسی ، مادی و معنوی ، اجتماعی، خودمحوری ها ، عصبيت های قومی ، اتنیکی و مذهبی  ، خودکامگی های حزبی ، فردی ، طبقاتی ، زبانی ، فرهنگی  و ... مطابق قانون  اساسی دموکراتيک کشور در جامعه تحقق و استحکام يافته ؛ و زمينه های مشارکت سياسی ، اجتماعی ، اقتصادی ، فرهنگی همهء مردم  در جامعه مساعد می گردد . و همچنان تقسيمات و  اصلاحات دموکراتيک واحدهای اداری و کشوری ،  توليد و توزيع عادلانه تمام ثروت ملی کشور را برای کليه اقوام و اتني ها و پيروان مذاهب و اديان  داخل کشور ما ، طبق قانون اساسی دموکراتيک تضمين می نمايد . تمام نهادهای زيانبار ، ناکار آمد ، بی عدالتی ها  و ...  جايش  را  تدریجا  به عدالت اجتماعی ، برابری های مادی ، معنوی و نظام دموکراسی در جامعه خواهند داد . عدالت اجتماعی ،  يکی از نيازهای  جدی عصر کنونی مردم  افغانستان نيز است که با زمينه سازی و تحقق آن  در جامعه  شیرازهء  نظام دموکراسی تقويت خواهد يافت . عدالت اجتماعی جزء مهم از چهارچوبهء بدنه دموکراسی است  و خداوند هم  آنرا  صریحا  در سورهء  قصص آیهء  ششم  قرآن برای  انسان  بشارت  داده است .

تساوی حقوق زنان با مردان :

   در افغانستان قبل از همه ، حقوق زنان با وحشی ترين شيوه از سوی دولت مردان مستبد ، مرد سالاران  ستمگر و تاجران دين  رسما  و عملا غصب شده است . و نا انسانی ترين ظلم ، حقارت ، بی حرمتی ، کنیزی ، بردگی و ... قتل در مورد تمام اقشار زنان  و حتا دختران صغير و نابالغ ميهن عزيز ما   تا کنون هم صورت می گيرند . در واقع  امر از سه دهه به این طرف زنان کشور ما  با انواع اسارت ها ، حق کشی ها ، اهانت ، پرخاشگری یا ، محروميت ها ، تبعيضات جنسيتی  ویژه یی در نظام ملوک الطوايفی  و در زير کشتارها ، سنگسارها  و ساطور جلادانهء قدرتمندان بومی ،  مرد سالاران بی خدا و نا انسان زیاد تر قرار دارند ؛ که چنين مصايب آنان  همواره  از  سوی متوليان سياسی ظلمتگرا  و قدرتمندان  جنون انديش و بی خرد  جامعه ما حتا توسط لويه جرگه های ارتجاعی و همچنان از مجاری قوانین اساسی  کاذب کشور هم عملا رسميت پيدا کرده است .

    مثلا در قانون اساسی دولت اسلامی مجاهدين به ریاست استاد برهان الدین ربانی آمده بود که  تنها « مرد حنفی مذهب » حق کانديد شدن برای مقام رياست دولت و زعامت مردم افغانستان را دارد . یعنی با منطق اسلامیستان سیاسی زنان حنفی مذهب هم حق کاندید شدن به  ریاست  جمهوری  کشور را ندارد . در اينجا با صراحت تمام از مجاری قانون اساسی نه تنها حق کاندید شدن پیروان مالکی ، حنبلی ، شافعی ، جعفری ، اسماعیلی ، موسوی ، عیسوی ، اهل هنود ، سک و ... ساکنین کشور را در مقام ریاست جمهوری منتفی و منع نموده ، بلکه هم علنی ترین و بی شرمانه ترین تبعيض جنسيتی را عليه  زنان نیز اعمال کردند و زنان را دراین زمينه هم از حق کاندید شدن در مقام ریاست جمهوری محروم نمودند . آیا این چنین ماده قانون اساسی دولت اسلامی مجاهدین در تضاد با آیت والعصر ، اعلامیه حقوق بشر ، میثاق های ژنف ، موازین جهانی و ضد منافع مردم افغانستان و مغایر دموکراسی قرار نداشت ؟  حال پرسش اينست که ميراث داران اسلام سياسی تا چه وقت به آبروی قرآنکريم و سنت نبوی و مذهبی جامعه بازی می نمايند ؟

آیا زنان انسان نیستند که از حق مشروع انسانی ، اسلامی ، سیاسی ، مدنی ، ملی ، دموکراتیک و ... مطابق جوهر قرآن و موازین قرنموازین بین المللی ، اعلامیه  جهانی حقوق  و ضرورت  زمان در حاکمیت  دولتی افغانستان مستفید شوند و خودها  را  به  مقام  ریاست جمهوری کاندید نمایند ؟

     در سايه نظام و حکومت دموکراتيک است که  زنان با مردان در پرتو قانون اساسی دموکراتیک کشور با تمام معنا متساوی الحقوق شناخته شده و عملا به حقوق سياسی – اجتماعی وغیره خودها می رسند . و همچنان زمانيکه تمام اقشار اناث طبق قانون منتخب مردمی بدون تبعيض در کلیه نهادهای جامعه راه پيدا کنند و زنان با استفاده از اين فرصت دموکراتيک ، با خود باوری ، خردورزی ، خود سازی سالم و پيکار سازنده خويش ، لياقت  و شايستگی خويش را در جامعه به اثبات برسانند  ؛ خواهی و نخواهی جايگاه شايسته و بايسته خويش را در نظام اجتماعی و سياسی با پشتوانهء دانش  و شايستگی  به  صورت  پایدار  در جامعه  بدست خواهند آورد . اينجاست که  با نقش تعيين کنندهء زنان  در تمام شؤن جامعه و با تحقق تساوی حقوق کامل زن و مرد ؛ بالاخره نظام ارباب - رعیتی و مرد سالاری  با نهادهای مادی و معنوي شان تدریجا دفن گورستان خواهند شد و جايش  را به نظام  خردمندانه  دموکراسی  و بالاخره انسان سالاری  خواهد  داد. پس گفته می توانم که در نظام دموکراسی سازنده تضادهای خشن و فرسایشگر جنسیتی به طرف تضعیف شدن میرود .

پلورالیزم  و یا  کثرتگرایی  فرهنگی :

      نخست بايد گفت که فرهنگ به يکی از تعريف ها عبارت از تمامی ارزش ها ، سنت ها ، رسوم ها ، عقايد ، شيوه های زندگی ، آداب ، باورها ، رفتارها ، اشکال گوناگون مناسبات و الگوهای اجتماعی جامعه و نظاير آن بوده  و فرهنگ يک عنصر مهم در ساختار هويت ملی در يک کشور به حساب می آيد .

   رشد متوازن و دموکراتيک فرهنگ های  ملی يک جامعه ، عامل مهمی در ايجاد پايه ها و غنامندی « فرهنگ ملی »  ،  « وحدت ملی »  و  « هويت ملی »  به شمار مي آيد . برعکس ، ناپيوستگی ، جدايي و تعارضات فرسايشگر فرهنگی يک جامعه ، نطفه های همآهنگی فرهنگی و وفاق ملی را از اساس ضربه پذير می نمايد و موجب عصبانيت ها و تظلم های سياسی ، اجتماعی ، مذهبی و دينی ، فرهنگی و ... در جامعه شده  و باعث شکاف عميقی در جامعه مي گردد  و نهادهای فاشيزم قبيلوی ، عصبیت های فرهنگی  و شؤنيزم اتنیکی را ايجاد و تقويت می نمايد

   اما در نظام دموکراسی ، فرهنگ های همه اقوام و اتنی ها  با اصول پلوراليزم حق دارند که مطابق قانون دموکراتيک و عادلانه  با هويت های قومی و اتنيکی خود  و بدون تعصب با هم بصورت مسالمت آميز زندگی کنند .  و همچنان همهء پیروان فرهنگ های گوناگنون از تمام آزادی های قانونی ، حقوق مدنی ، سياسی و اجتماعی خودها به گونه عاقلانه و مساويانه برخوردار گردند . در اين صورت است که با احترام گذاشتن به حقوق و هويت های فرهنگی اقوام و جوامع مختلف کشور ما ، پيش زمينه های اساسی  تحقق عادلانهء وحدت اجتماعی و حدت سياسی که همانا  « وحدت ملی »  است  ، مساعد می شود .  و همچنان  عناصر  « فرهنگ سازی ملی  » و « وحدت ملی »  بصورت رياليستی و منطقی نهادينه و جريان آن تسريع خواهد گرديد . در  اين صورت  است  که  جامعه  قومی  و اتنيکی  تدريجا  به « ملت واحد »  و « افغانستان واحد  و موکراتيک »  و تجزيه ناپذير تبديل خواهد گشت .  و مردم ما از تمام نهادهای فرسايشگر بحران قوميت ، شؤنيزم اتنیکی ، فاشيزم قبيلوی ، استبداد خاندانی ، خود محوری فردی ،  تعصبات مذهبی  ، دینی ، خويشتن خواهی  و ... تدریجا نجات خواهند يافت . به اين  وسيله است که جامعه با عبور خردمندانه  از گند و فرهنگ های عقبگرانهء جامعهء قومی ، اتنیکی ، قبيلوی  ، عصبيت های مذهبی و دينی زيان آفرين به سوی هسته گذاری « فرهنگ ملی » مستحکم ،  « ملت شدن واحد »  و نهادينه سازی  « مردم سالاری »  گام خواهد گذاشت .

   خلاصه اينکه کثرتگرايي و تنوع فرهنگی عادلانه با تضمين قانون اساسی دموکراتيک ، مسيرش را بسوی نهادينه سازی غنامندی فرهنگ ملی ،  مشارکت ملی در امر گسترش حيات ملی ، وحدت ملی گشوده ؛ و پايه های مادی ، اجتماعی ، معنوی ، قومی  ، قبيلوی و نظام ظالمانه فرسوده  با زير بنای آگاهی  و خردمندانهء سياسی و اجتماعی در مرور زمان تضعيف خواهد شد .

    در نظام دموکراسی ، بافت و کشمکش های اتنيکی و قومی و نا پیوسته گی فرهنگی جايش را به زيست مسالمت آميز آگاهانه و داوطلبانهء اجتماعی ، تفاهم شايسته ملی ، همبستگی ملی ، همسویی فرهنگ ملی ، هم پذير مذهبی و دينی ملی و بالاخره عبور هوشمندانه  از خشونت ها و تعارضات اتنيکی ، قومی و فرهنگی به سوی  « ملت سازی »   و  « دولت سازی عصر جديد »  خواهد داد . اينجا است  که  زير ساخت های  وحدت ملی  بصورت  طبيعی  ، اقتصادی ، اجتماعی ، فرهنگی و حقوقی  از  پايين  توسط مردم در گسترهء و جوهر نظام  مردم سالاری تدريجا به وجود خواهد آمد و هرگونه  استبدادهای فردی  ، قومی ،  مذهبی  وغيره  تدريجا دفن زمین  خواهند شد .

کثرتگرايي زبانی :

      زبان در يک جامعه وسيله  افهام  و تفهيم است . زبان يک جزء  فرهنگی  خيلی پر اهميت و سازندهء  وحدت فرهنگی و  هويت ملی کشور می باشد . و به هر پيمانهء که زبان های  يک جامعه طبق نياز عصر در مسير ترقی و تکامل همه جانبه قرار می گيرد ؛ وحدت فرهنگی و هويت ملی را غنا می بخشد . ولی  متأسفانه که اربابان خیره سر ، زمامداران مستبد و خود محوران لجام گسسته کشور ما از زبان هم بهره برداری سياسی را به نفع طبقاتی و مستبدانهء خودها نموده است و کشور و جامعه ما  را از تعالی و شکوهمندی های ، زبانی ، فرهنگی ، مادی ، اجتماعی و معنوی هم محروم  نگهداشته اند .

     حاکمان تمدن ستيز، متعصب و ظلمت گرای کشور ما خلاف دين اسلام و منانع ملی کشور ما  و مغاير اعلاميه جهانی حقوق بشر که افغانستان هم عضو آن است  ، اصول کثرتگرايي زبانی را  هم  در کشور رعايت نکردند . از ميان تمام زبان های ملی کشور ، صرف زبان  ملی پشتو را قبلا از روی منافقت در قانون رسميت دادند . برعلاوه اينکه دولتمردان مستبد کشور به صورت حقوقی و عادلانه به  رشد فرهنگ و زبان ملی پشتوی ما خدمت صادقانه ( به صورت کاذب توجه کردند )  ننمودند ؛ بلکه از اين رهگذر خصومت زبانی را  فی مابين اقوام و اتنی های افغانستان  نیز به وجود آوردند و همچنان زمينه های تنش ها ، عصبيت های کشندهء قومی و اتنيکی را در جامعه وسعت بخشيدند . اينجا است که نيت شوم سياسی حکام خودکامه شؤنیست کشور ما به اثبات می رسد که حتا به قوم ، زبان ، قبيله ، فرهنگ ، مذهب ، خانوادهء خودها هم خيانت جبران ناپذير را عمدا به خاطر تداوم انحصار حاکميت فاشیستی خودها  انجام داده اند .

     نمونهء ديگر تدريس زبان پشتو در مناطق دری زبانان ، ازبکها ، ترکمن ها ، بلوچها وغيره و تدريس زبان دری در مناطق پشتو زبانان  با سياست نادرست و غرض آلود تعليمی و آموزشی همراه بود که کوچکترين نتايج مثبت را در جهت همسوی های زبانی ، فرهنگی ، وحدت و هويت ملی کشور ما به بار نياروده است . مثلا : وقتی که يک شاگرد دری زبان ، زبان پشتو را از صنف چهارم تا ختم فاکولته می خواند ، او بعد از فراغت تحصيلات عالی هم قادر نيست که نوشتن پشتو را چه مي کنی که حتا از تکلم کردن با زبان پشتو نه تنها عاجز است ؛ بلکه  غير آگاهانه يک نوع حساسيت منفی را عليه زبان ملی پشتوی ما نشان می دهد . برعکس ، عين قضيه در مورد يک شاگرد پشتو زبان که زبان دری را از مکتب ابتدايه تا پايان دانشگاه خوانده است ، صدق می کند . و همچنان ازبکها ، ترکمن ها ، پشه يي ها ، نورستاني ها ، بلوچ ها وغيره . اينکه در قمست زبان های ملی ساير اقليت های اتنیکی کشور ما چه  گونه  ظلم ها  صورت گرفته است ، هم  کاملا  روشن است . 

     همچنان با پيروی از سياست های ناروا و ضد ملی گذشته  در شرايط  کنونی ، تصويب سرود ملی تنها به زبان پشتو در قانون اساسی جديد کشور ما با توطئيه فاشيستان ، انحصارگران و عقبگريان و حاميان خارجی شان هم به نفع جامعه پشتون ما هرگز نيست . اگر منظور از رشد و ترقی  زبانی و فرهنگ ملی کشور ما می بود ، پس چرا دولتمردان وطن ما نسبت به تمام زبان های ملی مردم افغانستان توجه عادلانه و دموکراتيک نکردند و نمی کنند ؟

     علی رغم آن ، تاريخ شهادت می دهد که حکام غير دموکراتيک پشتون ما نه تنها به زبان ، فرهنگ ، حقوق و آزادی های مشروع و دموکراتيک اتنی های غيرپشتون وفادار نبوده و نیستند و هرگز خدمت نکردند ؛ بلکه در مورد جامعه و فرهنگ پشتون ما نيز صادق نبودند و از تحقق حقوق دموکراتيک در چوکات سياست ملی برای جامعه پشتون ما هم سر باز زدند . همه می داند که مقصد شوم زمام داران انحصارگر و ضد دموکراتيک تحقق نظام خودکامهء پشتون سالاری  و فاشیزم  عبدالرحمن خانی و ملاعمرخانی همراه با افراطی ترين شؤنيزم قبیلوی ، نا مروج ترين تعصبات مذهبی و آنهم در خدمت يک مشت انگشت شمار مستبد جامعه ما بوده و است که اين ميراث شوم ، ضد اسلامی ،  ضد انسانی و ضد ترقی از گذشته های دور تا کنون به اثبات رسيده است و بس .

    اما در نظام  فراخ دامن و خردمندانهء دموکراسی بر خلاف سنت های ظالمانهء گذشته ، قوم سالاران انحصارگر موجوده ؛ زبان  حاکم و زبان های محکوم وجود نخواهد داشت . تمام زبان های ملی ما طبق قانون مداری دموکراتيک به رسميت شناخته شده و مطابق مقتضای زمان و مفیديت  آن جهت غنای فرهنگی و ترقی کشور از آنها استفاده می شود. تعصب و تعارضات زبانی در پرتو قانون دموکراتيک در  چوکات گسترهء تکامل فرهنگ ملی کشورتدریجا حل خواهد شد . در نظام دموکراسی ، بيگانگی زبانی و فرهنگی تدريجا همپاي تکامل نهادهای اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی جامعه  ؛ جايش را به همسويي و غنای زبانی و فرهنگی داده  و باعث عظمت و سلامتی  « هويت  ملی »   فرازمند  در فرايند  کشور می گردد . لذا ، با  کثرتگرایی  زبانی است که  تهداب « کثرتگرایی فرهنگی » در کشور تدریجا ریشه  خواهد  گرفت  و در بستر  پویایی  خود  نهادهای « فرهنگ ملی »  را غنی خواهد ساخت .

کثرتگرايي  و یا  پلورالیزم  مذهبی و دينی :

   افغانستان متأسفانه یکی از کانون تعصبات ناروایی مذهبی- دینی نیز بوده و اکنون هم می باشد که از این ناحیه ضربات جبران ناپذیری به پیکیر نحیف و نا توان مردمان افغانستان وارد گردیده و بد بختانه علاج این سرطان تا کنون به صورت علمی و دموکراتیک از سوی متولیان سیاسی  سراغ  نگردیده است .

 شاعر فرزانه تنوع و کثرتگرایی مذهبی را این گونه مورد تأید و ستایش قرار می دهد :

گرچه مذهب مختلف  هيچکس بيگانه نيست       باغبان را در چمن هر گل برنگ  ديگريست

   تا جائيکه تاريخ شهادت می دهد ، دين يک عنصر  خيلی مهم  فرهنگی در حيات جامعه بوده و می باشد . و اگر با عقلانيت و آگاهی لازم  از دين بهره گيری منطقی صورت گيرد ؛ جامعه صاحب همبستگی مذهبی- دینی ، شکوهمندی اعتقادی ، پيشرفت و  وحدت ملی شده  و هممچنان دين در هويت سازی منطقی جامعه نقش مؤثر و تعيين کنندهء را بازی می کند . برعکس ،  اگر دين مورد استفاده غرض آلود سياسی اشرافيت مذهبی ، اربابان  خود محور  و حاکمان مستبد دولتی قرار گيرد، در اين صورت نه تنها قدسيت و جوهر  دين زير سوال رفته ؛ بلکه امور اجتماعی و کشوری  از اين ناحيه نيز به سوی قهقراء و تباهی کشانيده می شود . ولی متأسفانه در کشور ما تا کنون از دین و قرآن خدا استفاده ابزاری بر ضد کرامت انسان ، تمدن ، تکامل ، اعلامیه جهانی حقوق بشر ،  تحقق جامعه مدنی و دموکراسی صورت گرفته است .

     کثرتگرایی مذهبی- دینی یکی از عناصر متشکله دموکراسی بوده که نهادینه سازی پلورالیزم مذهبی- دینی به نوبه خود زمینه رشد نظام دموکراسی را در کشور تقویت می کند . در نظام دموکراسی اعمال خشونت و تبعیض مذهبی  و دینی در جامعه هرگز مجاز نیست . مرتکب  جرم از این ناحیه قانونا مجازات می گردد . کثرتگرایی مذهبی- دینی ره گشای همبستگی مذهبی و دینی در جامعه بوده و تعصبات را تدریجا به طرف زوال می برد . فلهذا ، رعایت و گسترش کثرتگرایی  مذهبی  و  دینی  در  افغانستان  از عوامل  دیگری   در امر  ایجاد   و غنی   سازی  « همبستگی مذهبی- دینی »  ،  تکامل  « فرهنگی ملی »   و گسترش  دموکراکسی  در جامعه  به شمار می آید .

     پس لازم است که تمام پیروان مذاهب اهل سنت و جماعت ، شیعه ، اهل هنود ، سک ، موسوی ، عیسوی و ...ساکن و تابع در افغانستان ؛ بیش ترین تلاش را جهت همبستگی مذهبی- دینی در کشور به خرج بدهند تا ریشه های تعصبات مذهبی- دینی به صورت مسالمت آمیز و تدریجی خشکانیده شود  و همچنان از این جهت عناصر تشکیل دهندهء دموکراسی نیز تقویت گردد .

عبور خردمندانه از مناسبات قومی و اتنیکی به ملت واحد :

    دموکراسی با توجه عقلانی و حکم قانونمندی تکامل زمان از واقعیت ها و بافت جامعه کثیرالاتنیکی در نظام اجتماعی جامعه بوده که تنوع و پلورالیزم قومی و اتنیکی را نیز به رسمیت می شناسد . و زمینه ها را برای رشد مثبت و رقابت فزاینده سازنده جهت نهادینه سازی پایه ها و مایه های  « همبستگی مذهبی- دینی  »  ،  « تفاهم ملی »  ،  رشد « اقتصاد ارگانیک ملی »  ،  « اعتماد ملی » ، ایجاد « فرهنگ ملی »  ،  استحکام پایه های « استقلال ملی »   و  « وحدت ملی »  مد  نظر دارد . وقتی که  اتنی های کشور ما  بر مبنای قانون اساسی دموکراتیک وارد عرصه بالندگی و پویایی شخصیت اتنیکی جامعه در رابطه با یکدیگر گردند و ازارزش های مثبت اتنیکی خودها جهت تهداب گذاری « ملت سازی » بهره می جویند .

    در خطه جوهر نظام دموکراسی زمینه های عالمانه ، عقلانی ، عملی و تدریجی عبور از مناسبات فرسوده و تنگ سمتی ، عشیروی ، قبیلوی ، قومی و اتنکی به « ملت واحد » مساعد گردیده و آخرین جنازه ساختار فرتوت سیستم  فیئودالی و فرهنگ قبیلوی و پراگندگی اتنیکی برداشته خواهد شد .

    دموکراسی یگانه نظامی است که کثرتگرایی اتنیکی را به رسمیت شناخته وتدریجا پیش زمینه های گذار منطقی ، عملی و سازنده ء آنرا  به  « ملت واحد »  مساعد می سازد .

   دموکراسی مسأله بحران اتنیکی را بر مبنای خرد حاکم روز و نیازمندی قانون تکامل زمان به صورت ریشه یی ، تدریجی ، مسالمت آمیز بر اتکا و خواسته و اراده مردم در دستور حل قرار می دهد . دموکراسی با شناخت عمیق از بافت و ماهئیت اتنیکی و ...  نظام جامعه ، زمینه های عبور خردمندانه مسایل اتنیکی ، قومی ، قبیلوی ، طایفوی ، دودمانی  وغیره  را  به  « ملت »  شدن منطقی آماده  می نماید . دموکراسی  به  طور مسالمت  آمیز و تدریجی  نهادهای  جدید  مادی ، اجتماعی و معنوی را جهت پایه گذاری اساسی « وحدت ملی »   راستین  خلق می کند تا تضاد اتنیکی ، قومی ، قبیلوی وغیره به صورت تدریجی و صلح آمیز تضعیف و بالاخیر زوال یابد .

    تا جائیکه عملا تجربه شده است  به جز از حاکمیت نظام دموکراسی ، جمهوری پارلمانی و ساختار فدرالی تضادها و بحران های اتنیکی ، اقتصادی ، اجتماعی ، فرهنگی ، تباری ، قومی ، سمتی ،  قبیلوی آن قابل حل نخواهد بود . پس این نظام دموکراسی – فدرالی آزمون شده در جهان کنون نیز است که ما باید آنرا جهت حل اساسی تضادها و بحران های اتنیکی ، مادی ، اجتماعی و معنوی کشور خویش یک بار به آزمایش بگیریم .

    در سایه قانونمندی دموکراسی ، اتنی های جامعه ما به صورت آگاهانه و مسؤلانه با هم نزدیک می شوند و به یک دیگرقلبا احترام می گذارند و شخصیت اتنیکی وغیره خود ها را متقابلا به رسمیت می شناسند .  و همچنان عصبیت های قبیلوی ، مذهبی و اتنیکی به مرور زمان اعتبار خود را  از تمام زیر بنای اجتماعی ، مادی و معنوی آهسته آهسته از دست می دهند  . با همکاری و شناخت تدریجی اتنی ها ، روابط تنگ عشیروی ، قبیلوی ، قومی ، اتنیکی ، مذهبی ، سمتی و ... به طور مسالمت آمیز کم رنگ گردیده و همراه با تکامل و ترقی نهادهای مادی ، اجتماعی و معنوی جامعه به طرف زوال می روند . یعنی پایه های زیانبار مناسبات گوناگون قبیلوی ، قومی و اتنیکی به صورت مسالمت آمیز و تدریجی از هم فرو می ریزند . و بر عکس نهادهای اجتماعی ، مادی و معنوی نوینی مدنی و دموکراتیک غرض ایجاد و نهادینه سازی  « وحدت ملی »  تدریجا نطفه گرفته و در بستر تکامل زمان بطور مسالمت آمیز به « ملت واحد » و تجزیه ناپذیر عرض اندام می کند . در این صورت است که جامعه ما با زیر بنای دانش و آگاهی سیاسی سازنده و رشد زیر بنای های مادی ، اجتماعی و معنوی جامعه از سرطان های استبداد فرهنگی ، تعصبات مذهبی- دینی ،  خود محوری اتنیکی ، تجزیه سمتی ، انحصار حاکمیت خاندانی ، فاشیزم قبیلوی ، پشتونوالی ، تاجیک والی  ، هزاره والی  ، ازبیک والی ، بلوچ والی  ، عرب والی و ... تدریجا رهایی خواهد یافت .

قانون اساسی دموکراتیک :

قبل از سلطنت شاه امان الله غازی در افغانستان قانونی وجود نداشت . حکم فردی شاهان مستبد و  با پشتوانه فتاوی مذهبی ملاهای درباری بالای مردم بود که حیثیت قانون جنگل را داشت . شاه امان الله خان نخستین قانون اساسی را غرض اصلاحات مدنی و ترقی جامعه وضع کرد . با وجودی که قانون اساسی شاه بر اساس اراده آگاهانه و دموکراتیک مردم شکل نگرفته بود ، اما این یک قانون مترقی و مفید بود . اگر این قانون اساسی و نیات صادقانه و ملی شاه امان الله حامی استقلال کشور از سوی ملاهای دیوبندی و سایر مرتجعین و انگلیس های منتفی و به شکست مواجه  نمی شدند ، یقینا که با تطبیق این قانون اساسی پایه های جامعه مدنی ، رشد اقتصادی- اجتماعی ، فرهنگی- سیاسی ، همسویی مذهبی – دینی ، تفاهم ملی و ... در جامعه خلق می گردید و پایه های استقلال و تمامیت ارضی افغانستان استحکام می یافت .

   پس از عصر شاه امان الله غازی حامی استقلال تا کنون ما دارای قوانین اساسی هستیم . این قوانین هیچگاه ممثل اراده خود مختارانه و دل انگیزانه مردمان ساکن و تابع کشور ما نبودند .  و  بلکه این قوانین  بر مبنای خواست ها ، ماهیئت استبدادی نظام کهنه جامعه  و ذات دولت های خود کامه و غیر دموکراتیک طرح و مشروعیت کذایی هم یافته بودند . هرچند در بعضی از این قوانین اساسی افغانستان گاه گاهی ماده های مدنی و مترقی هم درج گردیده بودند ، اما این چنین کارها جنبه های نمایشی را داشت و یک اتمام حجت بیش نبود .

     برای ساختار یک افغانستان نوین مطابق نیازمندی زمان به یک قانون اساسی دموکراتیک ضرورت است که استخوان بندی و جوهر آن بر اساس خواسته ها ، نیازها و آرمان های والای مردمان کشور ما شکل گرفته باشد . این چنین قانون اساسی دموکراتیک که به صورت طبیعی و آگاهانه از دل جامعه برخاسته و برای جامعه باشد ، یکی از عامل نیرومندی در حراست از حقوق مردم و پیشرفت کشور خواهد بود . پس باید قانون اساسی جدید که ممثل اراده ، ضرورت ها ، خواسته ها و آرمان های عادلانه و دموکراتیک مردم ما  و همچنان پاسخگوی منطق و نیازمندی عصر باشد ، تدوین  گردد  و رضایت مردم  را حاصل کرده  و مورد تطبیق و نظارت در جامعه قرار گیرد .

در فرجام بايد گفت که :

      با تمام  تلاش های مذبوحانه  تماميت خواهان مستبد ، تمدن ستيزان ، عوامل اجانب ، خرد گريزان ، زن ستيزان ، حکومات خودکامه گذشته و کنونی خوب درک می گردد که آنان به استقرار حاکميت  مشارکت ملی- دموکراتيک تمام مردم  و اتنی ها در مورد آبادانی و شکوهمندی کشور ، ثبات پايه دار سياسی و امنيت در جامعه ، حفظ استقلال سياسی و تماميت ارضی ميهن ما باورمند نبودند . انحصارگران و مستبدين جامعه ما به خصوص طالبان تمدن ستيز و نژاد پرستان  و سایر اسلامیستان  به مصالح ملی و نظام دموکراسی در کشور هرگز  صادق نبودند و حال هم نيستند. پس از اين معلوم است که يک مشت ناچيز ديکتاتوران قبايلی همراه با متعصبين افراط گرای مذهبی  ، عظمت خواهان ، فاشيستان کشور ما با ميراث عبدالرحمن خانی و ملا عمر خانی  هرگز به قوم و فرهنگ  و منطقه خودها هم  بصورت قانونی ، حقوقی و مشروع پابند نبودند و حال هم هرگز  وفادار نيستند .

     آنها فقط مقاصد ضد انسانی ، ضد ملی و ضد دموکراسی را  به خاطر تحقق تداوم انحصار حاکميت سرطانی ، خودکامگی و نوکر منشی شان  به اجانب در سرزمين ما مد نظر داشتند و اکنون نيز  متأسفانه همين سياست خود محوری  و خويشتن  خواهی و  شؤنيستی در پوشش های  « دموکراسی » ،  « قانونیت » ،  « عدالت » ، « حکومت فراخ دامن » ، « رعایت حقوق بشر »  و نظير اين  در افغانستان نیمه جان ادامه دارد .

      به هر صورت در انديشه  خرد مداری  و  تفکر  دنيامداران  سازنده  ، دینداران ترقی خواه ، عناصر ملی ،  دموکراسی  را  بنام  « حکومت مردم ، از طرف مردم در خدمت  مردم »  دانسته اند که امروز اراده مردم از راه انتخابات مستقيم و  يا غير مستقيم در نظام های سياسی و اجتماعی اکثر ممالک اروپايي ( شاهی و يا جمهوری ) ، آسيايي ، امريکای لاتين ،  به خصوص کشورهای متمدن و پيشرفته فيدرالی و ...  بصورت عينی به مشاهده می رسد .  و مردم با انواع مختلف در مکانيزم  حاکميت سياسی شامل بوده و همچنان به مثابهء آله فشار و قوه ناظر بر کارکردهای دولت ها و حکومت های منتخب خودها هم قانونا  اثر می گذارند . تا حقوق و عدالت اجتماعی و سياسی  در مورد همهء  افراد جامعه  بصورت  دموکراتيک  و عاقلانه توسط دولتمداران  عملا رعايت گردد . و حکومت ها با حق نظارت مردم بر دستگاه سياسی از خطا ، فساد اداری ، ديکتاتوری و ... نيز محفوظ بماند . از سوی ديگر ، عمر چنين سيستم های دموکراتيک و فيدرالی تا کنون در جوامع بشری پيشرفته پايه دار و طولانی و سودمند هم به اثبات رسیده اند .

     خلاصه به هر پيمانهء که دموکراسی شکوفا می شود . و اين  منش و روش حکومت داری با خواستهای طبيعی ، نيازهای عادلانه سياسی ، اجتماعی ، حقوقی ، فرهنگی ، اقتصادی و آرمان های خجستهء مردم  ما مطابق با اقتضای زمان  و قانونمندی تکامل پاسخ  مثبت ارايه می نمايد ؛ به همان اندازه  جريان  رشد سالم هويت تکاملی انسانی ،  فرهنگی ، اقتصادی ، اجتماعی ، آزادی و ... به صورت  منطقی نهادينه  شده  و همچنان ضمانت عينی  و علمی اجرايي آن  به  نفع  قانون تکامل  جامعه  تضمين شده  و نويد حفظ  پايه های  استقلال  و تماميت  ارضی ، حاکميت ملی  و آزادگی بدست می آيد . و يا  به  عبارت  ديگر گفته  می توانيم  که  در نظام  دموکراسی ، با طرح  و تطبيق  قانون اساسی دموکراتيک  آزادی ها ،  خواسته ها  و آرمانهای اجتماعی - سياسی ، مردمی و ...  در جامعه  با  زير بنای خرد  و آگاهی سياسی ، علمی  ضمانت شده  و  به انسان  و جامعه و کشور جوهر پويايي لازم  را  به  طور مستمر عطا می کند .

 -  پس ثابت است  که  دموکراسی از خواست ها ، آرمان ها ، نيازها و ارادهء های دل انگيزانهء مردم  در نظام اجتماعی و سياسی جامعه حفاظت و حراست میکند . در نظام دموکراسی ، حاکميت سياسی محصول ارادهء آگاهانه مردم و برای مردم بوده و در خدمت مردم می باشد . حکومت منتخب دموکراتيک خادم جامعه و مردم است . و همچنان  مردم ، حکومت را از خود می دانند و ميان حکومت و مردم هيچ بيگانگی ، جدايي ، دورويي و تضاد منافع وجود ندارد . اين تحقق ارادهء مختارانه مردم در حاکميت سياسی و اجتماعی چيزی است که خداوند در قرآنکريم بشارت داده است . و دموکراسی هرگز ضد کلام وحی الهی و قرآن خداوند لايزال نبوده و نيست .

 در جامعه دموکراتيک روشنفکران به عوض عمل سياسی به کار سياسی آگاهی دهنده و عملکردهای سازندهء اجتماعی و مردمی برای جامعه خود انجام می دهند . روشنفکران ، رسالت اساسی روشنگری ، خرد ورزی ، نوزايي انديشه ، تعقل نگری را در ميان جامعه ترويج می دارند تا جامعه با کسب شعور سياسی و دانش صاحب صلاحيت حاکميت و تعیین سرنوشت ملی- دموکراتیک خود شود .

- دموکراسی زمينه رشد فرهنگهای اتنيکی جامعه ما را  مساعد نموده و آنراقانونا و علما به فرهنگ ملی مرتبط می سازد . همچنان   دموکراسی  تنش ها و خصومت های فرهنگی و زبانی و مذهبی  جامعه را با آگاهی و مبارزات مردم باطل اعلام می دارد و وحدت ملی راستين را با غنای فرهنگی نويد می دهد .

- دموکراسی  با سياست خود راه کشای منطقی علمی همبستگی دينی و وحدت ملی است تا اختلافات و تنشهای  فاجعه آفرين اتنيکی و قومی ، مذهبی ، دينی ، و مناسبات کهنه و فرهنگ تنگ قبيلوی به زباله دان تاريخ سپرده شود .  

- دموکراسی الهام آور تحقق نهادهای جامعه مدنی  مستقل از برنامه های حکومت در کشور است تا نهادهای مدنی  به مثابه آله فشار و کنترول بر اعمال حکومت از حقوق و آزادی های قانونی  مردم حمايت  و حراست کرده باشد .

- دموکراسی خواهان جامعهء سياسی است که تمام قوانين کشور مبنی بر اراده مردم  در تطابق با قانون اساسی دموکراتيک کشور طرح و مشروعيت پيدا نموده و مردم عملا از حق نظارت بر قانون  و عملکردهای حکومت منتخب برخوردار باشند . بدین صورت هم است که مولفه های قانونيت و قانونمداری در جامعه بسوی نظام مترقی گشوده می شود  و جامعه با قانونيت و تطبيق تداوم آن دارای ماهئيت تکاملی خردمندانه می گردد .

- دموکراسی عناصر و عوامل تحديد کننده قدرت حکومت را قانونا بوجود آورده تا حکومت از گزند استبداد و انحراف قانون  سالم مانده ؛ عدالت ، مصؤنيت وقانونيت بصورت علمی و مقتضای عصر در جامعه مورد تطبيق قرار بگيرد .

- دموکراسی تا آن حدود آزادی های انسان را رسما و عملا در جامعه تضمين می نمايد که در تضاد به منافع عامه مردم و خلاف مصالح کشور و در تناقص به قانون اساسی  دموکراتيک و خواست و ارادهء آگاهانه جامعه قرار نگيرد .

- دموکراسی زير بنای پويندگی مادی ، اجتماعی و معنوی را با مقتضيات عصر جديد و حکم قانون تکامل برای جامعه نويد داده و زمينه های بهره برداری عادلانه و آگاهانه و رقابت های مثبت را برای همگان در ابعاد اقتصادی ، فرهنگی ، اجتماعی ، منطقوی ، سياسی ، هنری ، روانی وغيره بدست می دهند .

- نظام دموکراسی با حکم قانونمندی تکامل زمان ، دين را با پشتوانه خرد و عقلانيت از چنگ اسلاميستان تمدن ستيز نجات داده و آنرا در اختيار توده های مسلمان قرار می دهد تا مردم مستقيما بدون حضور دلال مذهبی با خدای خويش راز و نياز کنند . و همچنان منبعد دين مورد استفاده سياسی دکانداران دینی  وغيره قرار نگيرد .

- دموکراسی بر مبنای تفکر نوين و آگاهی سياسی سازنده ، پيش شرط های پوسيدگی و زوال نظام ارباب  رعيتی  و باطل بودن فرهنگ مسلط  قبيلوی و تمدن ستيز را در تمام مناسبات اجتماعی ، اقتصادی ، فرهنگی  ، سياسی ، روانی وغيره جامعه به ارمغان خواهد آورد .  و نهادهای مدنيت و عقلانيت ، نوزايي ، مادی ، اجتماعی ، معنوی جامعه  و ... را بارور خواهد نمود .

- دموکراسی مرجعيت و اتوريتهء سياسی موروثی نظام های خودکامه را باطل و آنرا دشمن مدنيت و در ضديت کامل با عصر روشنگری و عالم خرد در کشور اعلان می کند . مرجعيت و اتوريته سياسی تنها منوط با اراده داوطلبانه و آگاهانه مردم است نه  مربوط به اربابان زر و قدرتمندان مستبد و دست نشاندگان اجانب مغرض در کشور ما .

- دموکراسی جهت تحقق اساسی تکامل فرهنگ ملی ، مجال رشد و بالندگی طبيعی و عادلانه خرده فرهنگ های ملی ميهن  را در جوار فرهنگ های بزرگ کشور در افغانستان آماده کرده و مردم را از تجزيه و نفاق فرساينده فرهنگی نجات می دهند . و بنياد فرهنگ ملی سازنده  را ايجاد و غنی می سازد  که بيانگر هويت های  مشترک و عادلانه ملی تمام اتنی های کشور ما  باشد .

- بحران اکثريت و اقليت جامعه طبق قانون دموکراتيک  با صندوقهای رأی قابل  حل  و فصل است . يعنی رأی اکثريت دل انگيزانه مردم در مورد انتخاب شخص رئيس دولت  و يا ساير مقامات عالی حکومتی  ، تصويب و يا نفی قوانين کشور  و خلاصه تمام مسايل جامعه تعيين کننده  ، منطقی ، عملی و مشروع  می باشد . و حقوق اقلیت های اتنیکی ، مذهبی  و دینی در چوکات قانون اساسی  دموکراتیک  حل  می گردد .

- قانونمندی دموکراسی ، زمينه های انتقال مسالمت آميز قدرت را در نظام سياسی برخلاف روش خودکامگان سياسی در جامعه  مساعد می نمايد . و زمينه های عينی  حاکميت مطلقه ، کودتاها ، تصاحب جبری قدرت سياسی را از بين برده و فقط از پائين با اراده اکثريت مردم مسأله انتقال حاکميت سياسی و تمام معضلات ملی  را درمجاری قانون اساسی دموکراتيک و از راه انتخابات آزاد و دموکراتيک حل می نمايند .

- افغانستان به دموکراسی نهايت ضرورت دارد تا ثبات ملی و سياسی ، امنيت و صلح پايدار ، حاکميت مردم سالاری ، نظام عقلانی اجتماعی- سياسی در کشور ما به وجود آيد . در غير آن  مانند  گذشته ميدان برای استبداد خالی شده و اين بار پاسداران فرهنگ  قبیلوی و نظام تاريخ زده با حمايت تروريزم بين الملی القاعده و برخی از کشورهای توسعه طلب  با شيوه های ديگری وارد عرصه سياست ضد مردمی  در کشور ما خواهند شد .

- دموکراسی با رضايت مردم به ميان آمده و در بطن خواسته ها ، نيازها ، علايق و آرمانهای معقول جامعه زيست نموده و پاسخ پويا و مثبت را  به مقتضای عصر تکامل می دهند . و در ضمن دموکراسی حقوق و آزادی های مردم را در حاکميت سياسی در جامعه حفظ کرده و برای مردم حق نظارت بر دستگاه دولتی را نيز  قانونا آماده می سازد .

- دموکراسی مانند اسلاميستها و فرصت طلبان مغرض در لباس دین توجيه گر اعمال مستبدان و تبريه کنندگان ديکتاتوران نيست ؛ بلکه  دموکراسی با ابزار خرد ، منطق و عقلانيت ؛ ناکارآمدی و باطل بودن ماهئيت نظامهای استبدادی و خودکامگان پاسدار سيستم کهنه ملوک الطوايفی ، دين فروشان ، فاشيستان و ...  را به اثبات می رساند و ابزارهای عينی زوال آنها را با حکم رشد زمان  و تکامل قانونمندی تاريخ  بدست مردم  می دهد .

- دموکراسی از آزادی های گفتار ، نوشتار و عقايد وغيره را  در جامعه حراست می کند تا مردم در فضای دموکراتيک نه تنها نظام سياسی دلخواه خويش را انتخاب کند . و همچنان بر اعمال و رفتار دولت از حق نظارت عادلانه و مستمر قانونی  برخوردار باشند ؛ و دولت را  از خطا استبداد ، فساد اداری ،  استفاده جويي ها ، خطر وغيره  برحذر دارند .

- دموکراسی برخلاف حکومت های استبدادی هيچ گونه قيودات را به نشريات ، گفتارهای شفاهی و نوشتاری  مردم و مطبوعات  و ساير حقوق قانونی جامعه  ندارد و در پی تحقق قانونمندی و قانون مداری دموکراتيک در جامعه بر اساس اراده و خواست داوطلبانه مردم مقتضای زمان است . و دموکراسی ا ز تمام قوانين مشروع و مردمی کشور حمايت می کند .

- دموکراسی الهام آور تحقق نهادهای جامعه مدنی  مستقل از برنامه های حکومت در کشور است تا نهادهای مدنی  به مثابه آله فشار و کنترول بر اعمال حکومت از حقوق و آزادی های قانونی  مردم حمايت  و حراست کرده باشد .

- افغانستان با داشتن دموکراسی ، اعتماد سياسی اتنی ها را در جامعه خلق خواهد نمود . همه ميدانند که تاکنون هيچ حکومت نخواسته است که اعتماد سياسی مردم را مبنی بر موازين قانون اساسی دموکراتيک بدست آورد . برعکس دولت ها از راه فريب سياسی ، کذابيت ، خيانت ، زور ، بیگانه پرستی وغيره بر مردم حکومت کردند . اکنون حکومت آقای کرزی هم با تمام پشتيبانی جوامع بين المللی و رضايت نسبی جامعه ما نتوانست و يا نخواست که اعتماد سياسی کل اقوام و اتنی های مختلف کشور را کسب کند . يعنی دولت های ادارهء مؤقت ، انتقالی و انتخابی کشور ما به « بحران اعتماد » نيز دچار است . اگر سياست نفی اتنی ها در حاکميت سياسی کشور بازهم مثل زمانهای قبل تکرار شود ، نه تنها دولتمردان کنونی حمايت جهانی خود  را  از دست خواهد داد ، بلکه باعث عدم اعتماد بيشتر مردم شده و  با خشم فزاينده و مبارزات مردم کشور نيز مواجه خواهند شد .

- دموکراسی زير بنای پويندگی مادی ، اجتماعی و معنوی جامعه را با مقتضيات عصر جديد و حکم قانون تکامل برای جامعه نويد داده و زمينه های بهره برداری عادلانه و آگاهانه و رقابت های مثبت ارزش آفرين  را برای همگان در ابعاد اقتصادی ، فرهنگی ، اجتماعی ، منطقوی ، سياسی ، هنری ، روانی وغيره بدست می دهند .

- در دموکراسی  نه تنها رعايت عميق از کرامت انسان به عمل آمده ، بلکه گوهر انسانيت با عقلانيت و علم  و نيازمندی زمان صيقل خواهد گرديد و  پيشرفت همه جانبهء  انسانيت در راس تمام اهداف جامعه قرار خواهد گرفت .

-  در نظام مردم سالاری قانون اساسی دموکراتيک ، حق رهبری حکومت را با رأی گيری اکثريت مردم همچنان و تأمین حقوق دموکراتيک اقليت های کشور تضمين می کند .  و جامعه را از انحصار حاکميت تک فردی ، حزبی ، دینی ، ايدولوژيکی ، تک قومی و خانوادگی وغيره  مستبدين  بطور ابد نجات می دهد و شيوه ها و اصول های ممتد  پلوراليزم  سياسی را  به  صورت خردمندانه استحکام می بخشد .

- نظام دموکراسی سنت های خرفاتی قضايي کهنه را که در لباس دين وجود دارد ، آنرا تدريجا با توجه با شرايط وقت باطل و به جای آن بصورت مسالمت آميز سيستم قضای مسلکی ، مدنی ، علمی  و عصری  را  مطابق  با  نيازمندی  زمان  در خدمت  جامعه  قرار می دهد  تا  قضای عادلانه  و دموکراتيک  به  نفع  تکامل  زمان  پاسخ  مثبت  ارايه  نمايد .

- دموکراسی آزادی های بيان ، افکار و عقايد را طبق قانون پذيرفته بین المللی و اعلامیه جهانی حقوق بشر عملا ضمانت می کند ؛ تا انسان باداشتن  حق انديشه ، آزادی و عقايدش صاحب هستی خويش گردد . هستی زمانی بدست می آيد که انسان آزادانه از حقوق انديشه ، بيان ، عقيده و امثالهم در جامعه برخوردار باشد .  و به عبارت ديگر جوهر هستی فکر کردن را به اثبات می رساند . يعنی  وقتی که انسان فکر کرد ، صاحب هستی خويش مي شود و حتا ارزش و تداوم خود  را با فکر کردن به اثبات ميرساند . انسان با فکر کردن ، رسالت و ماهيت ارزش آفرينی و خلاقيت و نوزايي را به خود خلق می کند و بقاي رشده یابندهء انسان را به مفهوم علمی و شکوهمند و ممتد بدست می دهد .

- در نظام دموکراسی ، نهادهای دولتی از نهاد دينی از همديگر جدا بوده و قدسيت دين رعايت گرديده و دين در روابط خصوصی مردم نقش خود را به وجه احسن اداء خواهد کرد . و مردم با حق اختيار و آگاهی خود ، بدون دلال مذهبی با خدای خود مشغول  راز و نياز خواهند شد و دين هم از سوء استفاده صاحبان قدرت ، يزيديان زمان و مغرضين سياسی رهايي  سالم خواهد يافت .

- دموکراسی مشارکت عادلانه مردم را در قدرت سياسی کشور ضمانت می کند . دموکراسی با تحقق جامعه مدنی برای مردم مفهوم پيدا کرده و مؤثرترين وسيله ای در  مبارزه عليه هرگونه خودکامگی ، انحصارگری ، نژادپرستی ، زن ستيزی ، جمود نگری ،  اخوانیزم بی خدا ، فرهنگ ستيزی  ، تروریزم ،  خرد ستيزی و ... در جامعه  است . 

- در نظام دموکراتيک ، جامعه  علما آگاه می گردد که انسان برای دين نيست ؛ بلکه اين دين است که برای انسان و آنهم در خدمت  آزادی انسان از اسارت ، جهالت و امثالهم می باشد . و خداوند دين را برای رفاه اجتماعی و ترقی انسان و ... عطا فرموده است . اسلاميست ها ی وهابی ، طالبی ، القاعده و همفکران شان با جهالت و تفسيرهای غلط خودها از دين ، انسان را قربانی دين نموده و می نمايند . در واقع دين خدا را نقض کرده و مردم را نيز تحميق می نمايند . دين خدا از جهل ورزان و دکانداران مذهبی ضربه پذير گرديده و چنانچه از يزيد گرفته تا ملا عمر ، دين محمدی را با شيوه های اسامه بن لادن و همفکران شان  بد نام  نموده  و مردم بيگناه هم  قربانی همين گونه سياستها و کنشهای جاهلانه دين فروشان و دلالان دينی در لباس های موسويت ، عيسويت  و به خصوص دين محمدي وغيره  شده است  .

-  در نظام مردم سالاری قانون اساسی دموکراتيک ، حق رهبری حکومت را با رای گيری اکثريت مردم کشور تضمين می کند  و جامعه را از انحصار حاکميت تک فردی ، تک حزبی ، تک ايدولوژيکی ، تک اتنیکی  ، تک طبقاتی ، تک مذهبی ، تک دینی ، تک خانوادگی وغيره  مستبدين  بطور ابد نجات می دهد .

- در اثرتحقق و نهادینه سازی نظام و ارزش های دموکراسی و ملت واحد در کشور ما  اند که جامعه افغانستان به طور دایم از سرطان حبیثهء  پشتونخواهی ، تاجیک خواهی ، هزاره خواهی ، ازبیک خواهی ، عرب خواهی ،  و ... خواهی و تک روی های زیانبار نجات خواهیم یافت .

خدا آن ملتی را سروری  داد       که تقديرش بدست خويش بنوشت

 به آن ملت سرو کاری  ندارد       که دهقانش  برای  ديگران  کشت

 

و من الاخرد التوفیق

پايان

 


بالا
 
بازگشت