افغانستان آینده : تناقض ها ، تقلید ها و تهدید ها

خليل رومان

با تدویر انتخابات پارلمانی و آغاز فعالیت این نهاد بزرگ ، ایجابات موافقتنامه های بن ظاهرا ًبپا یان میرسد. افغانستان دوباره در مسیری قرار داده میشود که سرنوشت مردم خود را، خود تعین کند. نظر کوتاه بر آنچه تحت موافقتنامه های بن اجراء شده است، میرساند که کشور از هرج و مرج ها، بی ثباتی ها و افراط گرایی ها، بسوی تعادل و آغاز دگرگونی های سرنوشت ساز درحرکت است. نمونه های بارز این خوشبینی ها را میتوان درانتخابات ریاست جمهوری، تصویب قانون اساسی و انتخابات پارلمانی سراغ کرد؛ اما این حرکت با آهنگ بسیار کند و اشتباه امیز در جریان است. باوجود همکاری های وسیع بین المللی و آرامی نسبی داخلی هنوز هم تضمین های عدم برگشت برگذشته های دردناک از لحاظ سیاسی ، اقتصادی و نظامی بوجود نیامده است. هاله ای از شک و تردید نسبت به آینده در نظریات و موضعگیری های عده ای از صاحب نظران و اهل سیاست مشاهده میشود. وضع زندگی اقتصادی مردم رو به خرابی میرود ؛ افغانستان به کشورمصرف کننده یی مبدل شده است. بین واردات و صادرات تناسب وجود ندارد ؛ ما به کشور مصرفیئی تبدیل شده ایم که حتی آب نوشیدنی خود را از بیرون تهیه می کنیم. تفاوت بین زندگی مردم عمیق و عمیق تر می شود؛ فاصله فقر و غنا زیاد و زیادتر میگردد. به نظر میرسد هر زمانیکه کمک ها و مساعدت های خارجی قطع گردد، افغانستان به نقطه اولیه بازگشت  نمایند که بدون شک، جنگ ، بی ثباتی ، بحران های سیاسی ، مالی و اجتماعی را در پی خواهد داشت. کسی برای جلوگیری از چنین آینده بد شگون فکر و کار نمیکند. مصروفیت های عمده در درون و بیرون حاکمیت ، تلاش تب آلود برای کسب جاه ، مقام و پول است که با نوعی حالت دفع الوقت و اقدامات زودگذر توام گردیده است . درحالیکه ایجاد تحول ، آنهم بطور آنی کار یک شخص و حتی یک نهاد نیست ، بنیاد هایی برای اساسگذاری چنین تغیرات در جامعه وساختار های دولتی - حکومتی مشاهده نمیشود.نهاد های دولتی به گونه قومی ، تنظیمی ، سهمیه بندی ها و توصیه های با آدرس و بی آدرس شکل گرفته است. ما از داشتن ارگانها و نهاد های ملی در مرکز و ولایات محرومیم.

با دادن وعده ها و اظهار آمادگی های مصنوعی ، مردم محتاج افغانستان و بیش از همه رهبران و مدعیان به آرمانگرا های که شب و روز به " مدینه فاضله " می اندیشند، تبدیل شده اند. اکنون که زمان عمل فرا رسیده است، مدعیان تکانی نمیخورند و آرمانگرایان از تصور های بلند تنزل نمیکنند. این امر لابد پیدایش برزخ عمیق رابطه و بحران اعتماد را بدنبال خواهد داشت که علی الرغم بعضی پیوند های ناجور، به ابعاد آن اضافه میگردد. مدیریت ضعیف کارفرمایان و سیاستگذاران جامعه را به سوی انقطاب های خونین و حداقل به جانب بیزاری و اظهار علنی نفرت و انزجار میکشاند.

اگر در افغانستان ، نیروها و شخصیت های اثر گذار از یکجانب و جامعه جهانی از سوی دیگر، نارسایی ها، اشتباهات و کژروی های مطرح در سیاست ، اقتصاد، اداره، امنیت داخلی ، منطقوی و بین المللی کشور را ارزیابی درست و منطقی نه نمایند ودرقبال هر یک تصمیم نگیرند، با آنکه آخرین امیدواری ها و چانس های مردم به هدر میرود ، کشور دستخوش تضادها و بی رویه گی های نظامی- سیاسی خواهد شد که برای قابو کردن و کنترول آن ، به نیرو ها و امکانات عظیم مادی نیاز خواهد بود.

اکنون که کشور در آستانه آغاز فعالیت پارلمانی قرار دارد ، لازم است با طرح فورمولبندی شده منافع ملی افغانستان بحیث منشور ملی فعالیت همه ، قضایای امروز و فردای کشور مورد تحلیل و ارزیابی قرار گیرد و راه های علمی بیرون رفت از اوضاع جستجو شود. افغانستان کنونی در چه حالتی قرار دارد؟

1 - از لحاظ اداره و مدیریتتاکنون چند نوع مدیریت بمشاهده رسیده است: مدیریت دولتی که نهایت ضعیف ، پرفساد و از چشم افتاده است . با وجود امکانات نسبتاً مساعد، به زندگی کارکنان دولتی توجه حداقل صورت نگرفت و برعلاوه اقتصاد مافیایی، گرانی نرخ مواد اولیه و سطح بلند زندگی وارداتی برآنان فشار جدی وارد میکند.

فساد اداری در انواع و اقسام مختلف اعم از رشوت، اختلاس و حیف و میل دارایی های عامه ، قوم پرستی در تعین و تقرر ، عدم باز خواست و کنترول ، مرکز گریزی و فعال مایشأ بودن ادارهء افغانستان در بسیاری محلات ،این نهاد ها را به موانع جدی و دست و پاگیر مبدل ساخته است .

اداره کننده گان و مدیران در حالیکه خود با حکمت باد آورده در راس قرار گرفته اند ، با رهبری ضعیف و برابر به هیچ ، نقش و اهمیت اداره و مدیریت را تنزیل داده اند. معیار ارتقا شناخت شخصی ، قومی ،رفاقت ها، توصیه ها ، سهمیه بندی ها و رابطهء خارجی است. لذا امید به ترقی از راه خدمت و صدافت در اداره به یاس مبدل شده وکسی به آن اهمیت نمیدهد. در ادارهء افغانستان توافقی امضا ناشده در باره اختلاس ، رشوت، سوء استفاره و حیف و میل بوجود آمده که جز- وجدان و ضمیر آگاه و مسؤول در نزد خدا و خلق الله، مانعی دیگری در برابر آن مشاهده نمی شود. البته همه کارکنان بطورعام دسترسی به آن ندارند و ناچار برای اصلاح دعای خیر میکنند.اداره افغانستان از بنود تشکیل، مفکوره و موضعگیری ملی رنج میبرد.

نوع دیگر، مدیریت انجویی است که بعضی افغان های مقیم خارج ویکتعداد کارمندان افغان موسسات خارجی در آن استخدام شده اند. معاشات بلند دالری دارند وازظرفیت کاری و مسلکی برخوردارنیستند. مهارت کامپیوتر و زبان انگلیسی اقبال رسیدن به پست های بلند را برای شان تضمین کرده است. افغان های زیادی ازامریکا واروپا چهارنعل بسوی افغانستان آمدندومی آیند تا با تقررموقت دریکی از پست های مهم دولتی و حکومتی پول سازی کنند و زمانیکه ریگ زیر دندان شان پیدا شد ، با درآمد های بزرگ – بعد از چند سالی به زندگی آرام و بی درد سردرکشورهای مقیم عودت کنند.آغاز چنین نمونه ها درسطوح مختلف مشاهده میشود. برخی از روشنفکران افغان که از خارج آمده اند، پروژه ها و پلان های کشور های مقیم را تقلید نموده و کماکان بر شرایط افغانستان که مستلزم ارزیانی و تحلیل جداگانه است، تحمیل میکنند. در حالیکه پلان ها و پروژه های مذکور محصول اندیشهء قرن بیستم است و ما از لحاظ اقتصادی، اجتماعی، امنیتی و غیره در شرایط قرن سیزدهم امریکا و اورپا قرار داریم. لذا تحمیل اندیشه ها و فرآورده های علمی تخنیکی قرن 21 برگرده های ملتی که هنوز شرایط قرن سیزدهم آنکشور ها را ندارد، با همه خوش نیتی ها، امر محال بنظر میرسد.

طرزسومی، مدیریت ادارات ملل متحد و کشورهای خارجی است که با داشتن ده ها و صدها کارمند، متخصص،مشاوروغیره عرصه های مهمی را گاه باتکراروبدون ارتباط با هم تصاحب نموده اند. با معاشات معیاری کشورهای مقیم، ظاهراً مصروف بازسازی افغانستان اند.

مشاوران و متخصصانیکه استخدام شده اند نیر برای پول سازی و دریافت معاشات وامتیازات بلند به افغانستان آمده اند و طی سه سال هیچ کاری به نفع بازسازی انجام نداده اند. سؤ اداره و مدیریت در افغانستان وادارات استخدام کننده مانع پلان دهی و ارزیابی کارهای این مشاوران و متخصصان شده است.

2- از لحاظ سیاسی : آیندهء سیاسی کشور مخشوش است . هیچ کس نمیداند از لحاظ سیاسی به کدام سمت و سویی میرود. جامعه به الگوی قومی و زبانی اهمیت زیاد میدهد. انقسام اجتماعی کشور در زمان حاضر بد ور محورهای قومی و زبانی- بدترین نمونه را دارد. حتی در میان یک قوم الگوهای زیادی که درعین حالت در مخالفت هم قرار دارند، مشاهده میشود.احزاب و سازمانهای سیاسی تاحد زیادی از تاثیرات قومی، زبانی ، مذهبی و منطقه یی برخورداراند. حتی کشور هائیکه به موجودیت افغانستان واحد، توافق ندارند، در عقب چنین گرایش ها قرار میگیرند.

امنیت سیاسی و امنیت داخلی کشور در معرض تحول منفی سیر میکند. افغانستان بنابر فقر اقتصادی در دراز مدت قادر نخواهد بود تا از خود بطور مطمین دفاع کند. اکنون در سراسر کشور امنیت پلان شده و یکدست وجود ندارد. علی الرغم خطرباالغعل جنگ با مخالفان، برخی ازدولتی ها نیز نمونه های خشن و بارز بد امنی در کشوراند. اداره سیاسی مملکت از یک دست صورت نمیگیرد.گاهگاهی بالای موقف های دولتی و تقاضا های نا مفهوم معامله های بزرگ صورت می پذیرد که جبیرهء عواقب آن را مستقیماً مردم افغانستان میپردازد. سیاست داخلی و خارجی  دچار تناقض های اشکاراست. خط روشن قابل پیروی و راهنمای سلوک همگون برای همگان در هر حالت وجود ندارد. اقدام های که در زمینه های معین صورت میگیرد، به اراده تصمیم گیرنده گان رابطه دارد. در هیچ عرصه ای فورمول معین و مشخص ، تحلیل شده و متناسب با منافع ملی وجود ندارد. اشخاص ذی قدرت و ذی نفوذ طبق سلیقه ها و برنامه های شان ، تعین کننده تکلیف مردم اند. افغانستان امروز بیش از هر وقت دیگر از فقدان برنامه و اجندای واحد رنج میبرد. این در حالیست که کشور در هیچ زمانی چنین توانا و با امکان نبوده است. در عرصه داخلی آنچه بر آن مشارکت گفته میشود، طیف نسبتا وسعیی از مردم و نهاد های گوناگون فکری را بخود جلب نموده است. در عرصه خارجی تقریباً همه کشورهای دنیا و بخصوص کشورهای متقدر جهان کشور را مساعدت مادی و معنوی میکنند؛ با آنهم بازسازی مادی و معنوی آغاز نیافته است.

3- از لحاظ امنیتی : امنیت داخلی و خارجی افغانستان آینده همچنان در پرده ابهام است . مشکل امنیتی و مداخله پاکستان در امور آن حل نه شده است. رهبران انکشور هنوزهم با تردستی عمل میکنند وجامعهء جهانی را درباره واقعیتهای افغانستان فریب میدهند. ما سیاست واقعبینانه و معقول را در قبال پاکستان اتخاذ نکرده ایم. این عرصه نیز مانند سایر زمینه ها به سلیقه ها واگذار شده است. د رحالیکه ستراتیژی حساب شده پاکستان متوجه تضعیف همه بود و نبود کشورماست. هنوزهم برخوردهای ساده لوحانه مبنی براینکه موجودیت افغانستان مقتدر، پیشرفته و دارای اقتصاد نیرومند به نفع کشورهای همسایه است، دنبال می شود. در حالیکه درکشور های همسایه هراس نامفهومی ازاقتدارآیندهء افغانستان چیره شده است. دولت های گذشته افغانستان نتوانسته اند مشکل ادعای ارضی خود را با پاکستان حل نماند. ازنیرو پیوسته سند نابودی وانقراض خود را خود، امضا کرده اند. درک این مسالهء ساده که پاکستان نمیخواهد افغانستان آزاد از اراده انکشور شکل گیرد، به معمای ذهنی نزد برخی ها مبدل شده است و لذا با نوعی خود فریبی به قلب ماهیت نیات سیاست گذاران پاکستان در قبال افغانستان میپردازند. اکنون وقت آن فرا رسیده است تا مردم افغانستان این مشکل را برای همیش حل کنند و به کدورت ها و شرارت های طولانی که باعث بدبختی های بزرگ شده است، نقطه پایان بگذارند.

درینمورد ضرب المثل مردمی " سود سر- سرمایه را خورد" مصداق عینی پیدا میکند. ما برای ادعا های مبهم  سرمایه های بزرگی را برباد داده ایم. با شعارها وشعرها مشت به هوا کوبیده ایم. درعوض درطول تاریخ ادعا، با انواع بسیارپیچیده ومرموزمداخله تا سرحد نابودی مواجه گشته ایم که این روش هنوزهم ادامه دارد . تازمانیکه موضوع خط دیورند حل منطقی ، عادلانه و به نفع تمام جوانب را تامین نکند، پا فشارها ومداخلات گوناگون و کیثرالجوانب حکومت های پاکستان از گلوی مردم افغانستان برداشته نخواهد شد. در فضای نوین بین المللی که همگرایی های بزرگ منطقوی خصوصیت بارز آن است، ادعای ارضی با زور نابرابرو اتلاف شانس های بزرگ برای ترقی و انکشاف درازای آن ، عمل متناسب با منطق تمدنی و انکشافی نخواهد بود.

در چنین اوضاع و احوال اثرات دراز مدت عوامل یاد شده چه ها خواهد بود؟

دانستن این نکته خیلی ها ضروریست تا معین گردد که تدابیر من در آوردی و در واقع دور از واقعیت های افغانستان چه عواقبی خواهد داشت. تا جائیکه از روال عملکرد های کنونی بر می آید، با همه خوشبینی های موجود نمیتوان به آینده امیدوار بود.زیرا که :

مدیریت و میتود های راهبردی درین عرصه به گونه علمی و منطقی عیار نگردیده است؛ فساد به چالش بزرگ در اداره دولت مبدل شده که دیر یا زود نظام را از پا در میآورد. چند گانگی از مدیریت بر داشته نه شده و این چندگانگی باعث انزجار، نفرت، کار شکنی و حتی رویارویی خواهد شد. تصور اینکه اداره افغانستان جوابگوی نیازمندی های رشد، انکشاف و بازسازی نخواهد بود، خیلی دشوار نیست. به عاملان دارای تجربه وسابقه خوب کاروشخصیت در اداره افغانستان، بحیث شهروندان درجه دوم نگاه میشود. آنانیکه بالاف و گزاف از خارج آمده اند، اراده و توانایی هیچ تغیری را ندارند. به مجرد کمائی های بسنده از مدارک مختلف به اوطان مالوف عودت خواهند کرد. برای نوسازی فکری و اداری تصمیمی و ارادهء وجود ندارد. با قطع شدن کمک های خارجی و معاشات بلند، منفعت خواهان و پول سازان افغانی و خارجی بازگشت خواهند نمود و شعبات آنان بسته خواهد شد افغانستان دربدر ، بدون ترقی و انکشاف بار دیگر بسوی بی ثباتی سیاسی و خانه جنگی ها برای تصرف و حفظ قدرت و اقتدار سوق خواهد گردید.

تا زمانیکه هر هموطن، هر باشنده افغانستان سیاست، تحول، ترقی وانکشاف را بطور محسوس و موثر در زندگی خود، درک نکند، بعید بنظر میرسد تا بوحدت ملی واقعی دست یافت. دولت ها و حکومت های افغانستان متاسفانه در طول تاریخ با مردم همزبانی نداشته اند اهداف آنان با اهداف ملت در مسیر های مخالفم هم قرار داشته است. مولفه های منافع ملی بحیث حبل المتین که انگیزه وحدت ملی مردم افغانستان باشد، تعریف و تثبیت نگردیده است. بعلت فقدان برنامه در عرصه های بخصوص، کشور دچار تناقض گفتاری و رفتاری بوده که لطمه شدیدی به اعتبار ملی بار آورده است. بیگانه پرستی و توجیه مداخله بیگانه های مدافع حاکمیت ها، با لطائف الحیل، زورو جنگ و سؤ استفاده از مجبوریت های اقتصادی، معلوماتی و آگاهی معمول بوده است.

در چنین حالت پر آشوب نمیتوان به نتیجه اینکه افغانستان درآینده از لحاظ سیاسی باثبات خواهد بود، رسید.

وضع امنیتی ازلحاظ داخلی و خارجی درمسیر مطلوبی که متضمن حل قاطع باشد، چندان مثبت جلوه نمیکند. با چنین پس نظر آیا راه معقول و مناسب حل این همه مشکلات وجود دارد؟ ایا میتوان برای سیاست اقتصاد ، اجتماع ، فرهنگ ، امنیت ، ترقی و بازسازی مادی و معنوی کشور فکر و کار کرد؟ طرحی، نظریه، ارادهء و بلا خره نیت خیری برای گذار کشور از حالت موجود به حالت تضمین شدهء آینده وجود دارد؟

نگارنده برآنم حل سوالات های مهم مطرح شده نه تنها به گونه مطلوب وجود دارد، بلکه فکتور زمان بهترین ومناسب ترین فرصت را همین اکنون بدست داده است. اگر امروز در پی جستجوی آن بر نیاییم، شاید فردا خیلی دیر شده باشد. در ینصورت نسل های امروز و فردای افغانستان برای هدر دادن فرصت ها، سبک سری ها ، تنبلی ها و تن پروری ها ما را نخواهند بخشید. پس چه باید کرد؟ نزدیکترین پاسخ این است که باید اول از خواب غفلت بیدارشد، پرده ها و  پنبه های ضخیم را از چشم و گوش بدور انداخت. به واقعیت های موجود  با چشمان خود نگاه باید کرد و صدا های متراکم مردم را به گوش های خود باید شنید. اینجاست که زمان و مکان راهیایی بسوی اتخاذ تدابیر جدی و جدی تر را در راستای منافع ملی تلقین خواهد کرد.

 

 


بالا
 
بازگشت