خليل رومان

 

                            افغانستان:

       تضاد تحرک اجتماعی و ایستایی حاکمیت

 

-  بدنبال حوادث  گذشته و تحول های چهار سال اخیر، در اوضاع سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی افغانستان تغیرات قابل ملاحظه رونماشده است.

-  تحرک اجتماعی با سازمان یابی منجمنت و اداره تناسب کیفی ندارد.

-  با مسایل کهنه و انباشته شده و آنچه در حال تکوین است ، با میتود ها و فکر جدید بر خورد صورت نمیگیرد.

-  در دموکراسی عاریتی جاری، مردم فکتور و عامل تعیین کننده نبوده بلکه برای بقا و تداوم حاکمیت های مایشایی وسیلهء بیش نیست.

- برخی از روشن فکران افغانستان با مشاهدهء زرق وبرق و امکانات فراهم شدهء مادی به توجیه گری های بی ماهیت مصروف اند و در مدار جاذبهء قدرت، رسالت ملی – تاریخی شانرا نادیده می انگارند.

از چهارسال بدین سو امید مردم افغانستان برای فراهم آوری بهبودی در زندگی آنان- جا زده است. مردم که با تغییرات در آستانهء ادارهء موقت و کنار زدن حاکمیت طالبان مجال تنفس مجدد یافتند و برای تجدید  حیات اجتماعی و اقتصادی خویش آمادگی های تبارز دادند، اکنون که چهار سال میگذرد ، سر خورده و روی گردان اند. به نظر میرسد که وعده های بلند بالا ازینطرف وآنطرف و عدم توانایی بسر رساندن این وعیدها نوعی نگرانی و دلهره در میان آنان ایجاد کرده است.

مردم افغانستان با توجه به کوره راه ها وعقبه های دشوار گذار سی سال اخیر و تحمل جبرهای زمان و نظام های گذشته آبدیده و حساس گردیده اند. اندیشه و فکر امروز، اندیشه و فکر دیروز نیست. امروز سیاست به مفهوم عام خویش د رب هر خانواده را میکوبد و هر کسی طبق میل خویش بنحوی  ازانحا در سیاست داخل و شامل گردیده است. فکر میشود این یک دست آورد عظیم تاریخی و درس مهمیست که گذشت روزگار آنرا آموختانده باشد. در عین حال سر خورد گی و بی تفاوتی نسبت به مدار وقرار هائیکه طبق یک سنت اجتماعی بین مردم ود ستگاه حاکمه تبیین می یابد، در رکود و سقوط و کناره گیری از فعالیت های اجتماعی نقش بارز دارد.

جامعهء امروزی ما بطور عموم به یمن روشنگری های متداوم و تجربه عملی روزگار، به سرحد تفکیک خوب از بد، خطا از ثواب ، وفا از جفا، درست از نادرست و صحیح ازغلط رسیده است. اگرچه هنوز هم برای روشنگری راه دراز باقیست وعده ای تلاش های هستریک دارند تا با شعارهای قوم گرایانه و سمت گرایانه از یمین و یسار شکنی را در روان اجتماعی افغانستان تحمیل نمایند. اما با و جودیکه این تلاش ها با تقسیم پول ها وامتیازات بلند درمقطع های معین همسویی موقتی ایجاد میکند، نمیتواند از آهنگ موزون وهارمونی حرکت در مسیر منافع ملی افغانستان بکاهد. زمان با صدای بلند، کوتاهی عمر تعاملات و معاملات سبک سرانه و قدرت طلبانه را اعلام نموده ومینماید.به این حساب دوران چلش زد و بندهای قوم گرایانه و برخورد های سمتی – محلی برپایه تفوق طلبی از سالها ، ماه ها، هفته ها، روزها، ساعت ها، و لحظه ها نیز کمتر شده است. این تقلا ها با هر ترفند و آذین بندی که همراه گردد، خریدار و طرفدار معقو ل و منطقی ندارد.

بلا درنگ باید حساب بلی قربان گویان، مداحان و توجیه گران را که هر یک از" حسن خدمت" در دوره های مختلف در پی مزد جداگانه بوده اند، ازین امرمستثنی ساخت.

با این پیش در آمد میخواهم تصریح کنم که جامعهء امروزین افغانستان در پلکان اول دموکراسی، عدالت اجتماعی و اعمارو بازسازی مادی و معنوی پا گذاشته است. علی الرغم ادعاهای نا بجای بعضی ها ، مردم کشور در بسیاری عرصه های حیات اجتماعی از تدبر و تربیر ودوراندیشی برخوداراند و سررشتهء تنظیم سرنوشت شان را خوب میدانند. اما با تاسف  ، حاکمیت های باد آورده و سوار بر تانک و توپ تجاوزونیرنگ ،کاربست عملی این شعورعالی را متوقف ساخته وبه تعویق افگنده است.

انتخابات ریاست جمهوری و پارلمانی، ایجاد جامعهء مدنی، تمایل عمومی برای تطبیق قانونیت، احترام به حق شهروندی و یک سلسله تحولات دیگر طی چهار سال گذشته، با همه نواقص افق روشنی را در برابر آیندهء کشور باز نموده است. این دست آورد مردم غنیمت بزرگی درراه تجدید مراحل گذار تاریخی یک کشور واز آنجمله کشورما محسوب میشود.

اما آیا کار گذاران و مسئولان با آهنگ رشد اجتماعی د مسازو همآهنگ بوده اند؟

اگر جواب آری و مثبت است، چگونه و با چه طرزالعمل ها ومیکانیزم ها همراه اند و اگر منفی و نخیر باشد، چرا چنین است و علت های واقعی درچه هاست؟

سعی میورزم پاسخ اساسی و علل آنرا در سطور آینده مشخص سازم.

از نظر نگارنده ، پاسخ به سوال فوق منفی است. یعنی کارگذاران و مسئولان با آهنگ اجتماع نه تنها همآهنگ نیستند بلکه در بعضی حالات مخالف و متضاد با آن اند. چرا؟

اول: تفاوت دیدگاه ها و محرک ها:

جامعهء ما در آغاز آزمایش های زندگی نوین قرارگرفته است. این تحول از درون و عمق جامعه بحیث یک حرکت خود جوش متبارز نگردیده بلکه به عاریت گرفته شده است. در سبک و سنگین کردن وچند و چون آن تا زمان زیادی تقلید ها، فرمایشها ودیکتات ها نقش موثر دارد. در چنین حالات منابع قدرت سازاز اهمیت زیاد برخودار اند و پیوسته سخن اول را میگویند. بنابرین قدرت پرستان و تشنه گان حاکمیت، امکانات و فرصت های شان را در تقرب بسوی منابع قدرت ساز صرف مینمایند؛آستان بوسی میکنند و با هزار وسیلهء جایز و ناجایز برای اظهار خوش خدمتی با یکدیگر به مسابقه میپردازند. درست در همین نقطه خط فاصل بین فرصت طلبان و آینده نگران ایجاد میشود.

فرصت طلبان که هم و غم شانرا رسیدن بقدرت تشکیل میدهد، به بکبارگی از هر گوشه و کنار سر میکشند و خود را به مقام های پر منفعت و سود آور میرسانند.  بی جهت نیست که خیل عظیمی بنام متخصص، کار شناس، داکتر و ماستروکار آگاه ، مشاور وانجوهای داخلی و خارجی از چهار گوشه جهان – چهار نعل به افغانستان شتافته اند و با اتکا به پیشتوانه های داخلی و خارجی، سفارش ها و سهمیه بندی ها، مقامات مهم ادارهء سیاسی، دپلماتیک ، اداری و مالی کشور را بدون طی سلسله مراتب اداری، سابقهء ماموریت و خدمت  به تصرف در آورده اند. پول سازی از مدرک معاشات دالری، رشوت و اختلاس برای تأمین ما بقی عمر در کشور های دومی هدف اول آنهاست. اگر امتیازات دالری که قشر مذکور برای خود ساخته اند، قطع گردد، فکر نمیشوداین عده با معاش و در آمد موازی با سایرین آرزوی ادامهء کار را داشته باشند. اینها و یا اکثریت شان حاضر نیستنند، سرنوشت خودرا با سرنوشت مردم گره زنند و با غم و درد ملتی که سی سال تمام رنج کشیده اند، چنانکه در گذشته نساخته اند، بسازند.

خلاصه این که قدرت باد آورده و حاملان آن یکجا با فرصت طلبان راه کوتاه می پیمانند و در جستجوی منابع قدرت ساز شب روز می گذرانند.

برای آنان بسترسازی انکشاف تحول به خودجوشی و تحرک خودی، انگیزش مردمی و ایجاد پایگاه ها ونهاد های اجتماعی و دستجمعی کار طاقت فرسا و زمان گیر به حساب میآید و چون برای فرصت کوتاه و با هدف معین دست بکار شده اند، از صرف تمام عمر درین راه انصراف بعمل میاورند. به همین دلیل از روی آوری بمردم و انعکاس خواسته ها و مطالبات آنان دوری میجویند و مانع اشتراک بالفعل آنان در سیاست گذاری ها و  پلان گذاری ها میشوند.  خصیصه و ماهیت عملی فرصت طلبان در آن است که به مشکلات مردم توجه ندارند و جز در مواردیکه بقول معروف کارد به استخوان نرسیده باشد، نمیپردازند. رسیدگی به تمایل ملی – مردمی را تکلیف نمیپندارند.

برنامهء آنان صرف تحکیم کیش شخصیت ، اشباع خلاها و شکست های روانی ناشی از عقدهء حقارت ، خود بزرگ بینی و بهر قیمت که شد ه ارضای خاطر منابع قدرت ساز خارجی میشود. فرصت طلبان برنامه های دراز مدت برای ایجاد نهادهای ملی – مردمی ندارند و بنا بر آن دفع الوقت می نمایند و چهار روز خوشگذرانی و زر اندوزی را غنیمت می شمارند.

در نقطهء مقابل فرصت طلبان ، شخصیت ها و نیروهای آینده نگر که یا در گذشتهء حیات سیاسی - اجتماعی کشور و جود داشته اند و یا با تحول اوضاع زائیده میشوند، قرار دارند.

این گروه علم بردار حقیقت جویی و حقیقت یابی است. به شعار های عوام فریبانه اتکا ندارند و فریبکاران را از هر قماش که باشند با جدیت افشاء می کنند. ساحهء نفوذ آنان به دسترسی در هیراشی قدرت وآگاهی مردم ازاطلاعات ، نشرات وتبلیغات بستگی دارد.  قدرت را نه معراج آرزوها بلکه وسیله برای رسیدن به آرمان ها ی متعالی خود، مردم و بشریت می انگارند. از حساب مردم و بنام مردم زر اندوزی نمیکنند و سر نوشت خودرا با سرنوشت آنان یکی و یکجا میدانند. توجه اساسی این نیرو ها انکشاف خود آگاهی، سهم گیری فعال مردم در تحولات و حل مشکلات ، همسویی عملی ملی برای بسیج و انگیزش بازسازی حیات ملی است. منابع قدرت ساز را در چشمهء شفاف مردم جستجو میکنند و از ینرو خود را پیوسته از آيینهء قضاوت آنان مشاهده میکنند. زیرا دیر یا زود منابع قدرت ساز خارجی به اتمام میرسد و یا در نقطهء دیگر از جهان پر آشوب تمرکز میکند و همزمان بآن قدرت های باد آورده نیز هبوط می نمایند و دموکراسی های عاریتی جای خود را به مردم سالاری حقیقی تخلیه مینمایند . لذا باید برای چنین جاگزینی طبیعی آمادگی داشت. تاریخ سیاسی جهان و افغانستان این نمونه را بارها عرضه داشته است. زیرا حاکمیت های که با بازوی ظلم حرکت کنند وفشار مشبک اداری،  اختلاس، رشوت، بی عدالتی، بی تفاوتی، خواسته ها و تمایلات جداگانه در هیات حاکمه و دمسازی با چپاول و مافیای اقتصادی ، سازش  کاری و تسلیم  طلبی و معامله بر آن تا دم در د ستگاه مشاهده شود، دوام و بقایی در تاریخ ندارد. این است که آیندهء نگران با تحلیل شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و تثبیت مسیر حرکت فعال مایشای دستگاه حاکمه الزاما راه ها و شیوه های مقابله با آن را با تدبیر و بدون ایجاد سر وصدا های کر کننده و جازدن های فرسایشی جستجو و عملی مینمایند.

دوم: دفع الوقت و فرصت طلبی:

در نظام اداری افغانستان درهر مرحله تغیرات و تبدلات صوری یا بنیادی برای فراهم سازی تسهیلا ت در دستگاه قدرت بعمل آمده است. این امر تا حدی اجتناب ناپذیر نیز است. شخصیت های کنار زده شده اند و اشخاص دیگری جای آنانرا پر ساخته است. اما بدعت نا بخشودنی چهار سال اخیر غیر از آن است. کنفرانس بن بستر گذار از جنگ قدرت بسوی تنظیم حیات صلح آمیز را در افغانستان بنیاد گذاشت. اما استفاده کننده گان و ازما بهتران که باید به سهم خود خشتی بر این بنیاد می گذاشتنند، بنا بر دلا یل معلوم و نامعلوم وظیفه خودرا به شایستگی انجام نداده اند. نمادهای آشکار این ادعا قرارذیل اند:

- تقسیم وزارت ها برای اربابان سلاح وزر وزور.

- با النوبه تقسیم پست های وزاتخانه ها درداخل و خارج به خانواده ها، اقوام دور و نزدیک هر متصدی.

- ایجاد اداره ها ونهاد های مماثل با مصرف گزاف ، بی توجهی وچشم پوشی از اداره ها و نهادهای قبلا موجود.

- میراثی سازی پست های مهم رهبری کننده به اقوام، تنظیم  ها، احزاب وحتی به شخصیت ها.  طوریکه در صورت تبدیلی یک وزیر باید جای به وزیر همان قوم یا در تبدیلی سفیر، والی و ...  به همان قوم ، تنظیم و حتی خانواده داده می شد. ( نمونه های در چندین وزارت، سفارت، در چند ولایت و... به مشاهده میرسد.)

- فرو گذاشت  اصل شایستگی، وطندوستی، تجربه، اهلیت و تخصص طوریکه یک متصدی نا بکار در اثر شکایات متواتر به پست معادل یا مناسب درجای دیگر تبدیل گردیده است.

- تضاد بین حرف و عمل، دموکراسی در گفتار... آریستوکراسی در رفتار.

- بی عدالتی در توزیع عواید و کمک ها، عدم تمرکز منابع پولی، به گونه ایکه هر وزارت خانه و هر نهاد پنهان و آشکار خود در  صدد جستجوی منبع تمویل کننده برآمده و برای خود منابع تمویلی تدارک میکند. عدم توازن در توزیع معاش مامورین  :  ( یک مامور به

 سر نوشت گذاشته شدهء ادارهء افغانستان حد اعظم پنجاه دالر معاش دارد. درحالیکه نور چشمی های اربابان قدرت، توصیه شده گان ودانشمندان!! کامپیوتر وزبان انگلیسی از صد چند تا هفتصد چند میگیرند.)

چه کسی جواب خواهد داد ، آیا در دموکراسی های د نیا این تفاوت  عجیب وغریب که مایهء شرمساری وخجلت تاریخی مسئولان ا ست وجود سابقه وحالیه دارد؟ البته تفاوت محدود نظر به تخصص ، نوعیت کار و یک سلسله ارزش های مقایسوی طبیعی به نظر میرسد

- عدم همآهنگی بین موسسات و نهاد های خارجی و داخلی.

- نداشتن ستراتیژی ملی بازسازی در همآهنگی با خارجیان و داخلیان

- مصرفی سازی، مود پروری، اصراف درائی عامه به حد اعلی رسانیده شده است. گاهی فکر نمیشود که این همه مصارف غیر ضروری و تجملی از کمک بمردم افغانستان تهیه میگردد.

آنچه تذکر داده شد فهرست نامکمل است. ذکر تمام آنچه درین باره باید گفته شود از محدودهء این مقال خارج است.

سوم: عدم توجه به نکته نظرهای اختلافی:

نکته دیگری که باید در این ردیف آورد، اهمیت ندادن به نظریات و انتقادهای مردم است. در دموکراسی عاریتی در افغانستان صرف انتخابات-  ان هم با مصارف گزاف و سرسام آور به شمول خرید رای و اشخاص چشم گیر بوده است. غیر ازآن در هیچ جای نام و بویی از دموکراسی بمشام نمیرسد. روزانه در روزنامه ها، تلویزیون هاو جراید، گفتگوها ی در مورد عملکردها و اجراآت صورت میگیرد. اما عکس العمل در قبول و یا تردید آن که مشخصهء اصلی و وجه ممیزه دموکراسی اصلی از قلابی است دیده نمیشود. فضای بوجود آمده چنین تعریف میگردد: مردم حق دارند هر چه بگویند وما فاعل مختاریم  حق داریم  هرچه بکنیم.

بهترین سخنان، خوبترین مشوره ها وپالوده ترین مصلحت ها در هوا پراگنده میشود و تأ ثیری ایجاد نمیکند. روال به گونه ایکه بوده است، با وسایل و افکار کهنه ، من در آوردی، سلیقه یی ومقطع یی ادامه می یابد. کنش و واکنش در یک مسیر قرار نمیگیرند. مردم خواهان تحول، ترقی و بهبودی اند، حاکمیت و مدیریت در استییایی و رکود بسر میبرد.

روشنگران و آینده  نگران از گفتارها و نوشتارها دست برداشته اند؛ خسته شده اند و بر قلم ها و زبان ها مهر زده اند ، یا مهر زده شده است. عده ای خود سانسورشده اند، برخی دیگر را پول های باد آورده خاموش ساخته و قدمی و قلمی بجز در مصلحت وتوجیه نمیزنند. رسالت و مسولیت تاریخی درافشای ماهیت ها و شنا ساندن پدیده ها خریدار و طرفدار ندارد....

آیا برای به سامان رساندن این همه نا بسامانی ها راه حلی وجود دارد؟

 آری ...

پس چگونه است این راه حل؟؟

وما علینا الا البلاغ

 


بالا
 
بازگشت