کانديداى اکادميسين سيستانى
سويدن

 


تقديم به فرهاددريا، هنرمندمحبوب قلبها



اى زن، اى مادر
«اى مظلوم تاريخ ، اى تمام شب مسافر»
 

فرهاد دريا، هنر مند محبوب کشورما با آواز گيرا وپرازصميميت خود، نه تنها درقلبهاى همه افغانهاجاى دارد، بلکه درميان ايرانيها وتاجيکيهانيز هنرمندمحبوب، شناخته شده وجا افتاده ايست. نمى دانم در آواز اين هنرمند خوش آوا وخوش سيما چه تاثيرى نهفته است که هروقتى صدا وسيماى او را از وراى امواج راديو و يا ازصفحه تلويوزيون ميشنوم، احساس عجيبى توام بااحترام نسبت به او بمن دست ميدهد. شايد براى اينست که من او را آگاه ترين وباسوادترين ومتعهد ترين هنرمندکشورميدانم. واقعيت اين است که فرهاددريا، فارغ از رنگ تعلق است و درانتخاب وگزينش واژه ها، کلمات وترانه ها وآهنگها وصحنه پردازيهاى هنرمندانه وعاطفه برانگيزش چنان دقتى بخرچ ميدهدکه بدون ترديد تاثيرعميقى بردل واحساس شنونده وبيننده خويش برجاى ميگذارد. يکى از ترانه هاى بسيار بسياردلپذير ودوست داشتنى دريا، ترانه «مادر» است که درآن تاريخ بدبختى ورنج بيکران مادر را در دوکلمه «اى مظلوم تاريخ» و«اى تمام شب مسافر» به بيان گرفته و انصافاّ که چه زيبا و چه شاعرانه مادر راتعبيرکرده است. درسراسر اين ترانه، واژه هاى مروج زبانهاى مردم افغانستان چون مرواريدهاى گرانبهايى در رشته مصراعهاپهلوى هم قرار داده شده واز ترکيب آنها،ترانه بسيار نغز وپرمغزمادر را آفريده است. وشکوه اين ترانه آنگاه خوبتر تجلى ميکند که با آواز سحرآميزخودش پيشکش شنونده هاشده است و بى دريغ آدمى را به ياد مادر، اين موجودشکيبا وپرستيدنى مى اندازد. يادش بخير درهرکجاى که هست.

چه کسى تواند بود که اين غزل را با آواز لاهوتى دريا بشنودو در درياى عطوفت مادرى غوطه ورنشود واشکى نثار قدم مادرش نکند؟ شب سوم مى٢٠٠٥، اين غزل را ازبرنامه تلويزيونى «از لاس انجلس تا کابل» شنيدم، ضمن آنکه برفرهاددريا درود وتحيات فرستادم، به ياد زن افغان ومادر افغان که درچنگال اهريمن بنيادگرائى بيباکانه توهين ميگردند وسر بريده ميشوند، بى اختياراشکهايم جارى شد،و برآن شدم تا اين مقاله را بنام مادربنويسم، زيرا که دراين هفته درامريکا واروپااز روزى بنام روزمادرتجليل ميشود وچه بهتر که منهم از مادر افغان، اين موجود صبور وپرتحمل، يادى بکنم. ازمادرى يادبکنم که ازطلوع تاريخ درکشورما تا امروز مورد آزار وشکنجه وتجاوز مردان قرار دارد واجباراً دروادى سرنوشت سياه خويش تا پايان عمر مسافرمانده است. و در اين سفربى پايان هرباريکه فرصتى ميسرشده تا نفسى براحتى بکشد وخستگى اين راه طولانى را ازتن درآورد، ديو خودخواهى بنيادگرائى براو نهيب زده و مجدداً او رابه ادامه اين سفر توانفرسا به حرکت واداشته است. آيا اين سرنوشت محتوم زن افغانست که تا زنده است بايد چون برده زرخريد در اختيار مطلق مردباشد؟

افغانستان را گذرگاه فاتحان وکشورگشايان گفته اند. اين سخن بدين معنى است که در اين کشورگشائيها، مادر افغان بخاطر از دست دادن پسر، برادر، شوهر و هستى خود، درد ومصيبت ورنج فراوان را متحمل شده است. ازلشکرکشيهاى کوروش هخامنشى و اسکندر مقدونى درقرنهاى ششم وچهارم پيش از ميلادگرفته تاهجوم قبايل صحرانورد يوچى و کوشانى و هپتالى (در قرون اول تا پنجم پس ازميلاد) و از يورش اعراب مسلمان در قرن هفتم گرفته تا هجوم هاى ترکان سلجوقى وترکان غُـز در قرون يازدهم ودوازدهم و از طوفان خانمان برانداز مغول در قرن سيزدهم گرفته تاترک تازى تيمور لنگ دراواخر قرن چهاردهم و از لشکرکشى هاى خانمان برانداز نادر افشار در نيمه قرن ١٨ تا هجوم هاى مکرر استعمار بريتانيا در قرن ١٩ ميلادى و از تجاوز قشون سرخ شوروى درآغاز دهه ٨٠ قرن بيستم تا بيدادگريهاى تنظيمهاى جهادى و طالبانى ، همواره زن افغان ومادرافغان در اين کوره بيداد و تباهى تاريخ سوخته وخاکستر شده است. وقتى تاريخ را ورق ميزينم ، مى بينيم
که سرداران تباهکار عرب براى فتح کابل وغارت مردم آن چه لشکرهايى نياراسته اندو بجان کابل وکابل شاهان هجوم نياورده اند؟ در طول دو صد سال اول تاريخ اسلام، هرباريکه کابليان مورد هجوم قشون اعراب قرار گرفته اند، مجبور ميشدندتا براى نجات خود وناموس خويش ،از ده تا بيست ميليون درهم، همراه با هزاران برده نابالغ و کنيزکان صغير رابه عنوان حق الصلح به لشکرگاه اعراب بفرستند وبدينسان هزاران مادر وخانواده بخاطر برده شدن فرزندان نوجوان و يا به کنيزى رفتن دوشيزگان جوانشان داغديده ميگرديدند. بياد بياوريم تهاجم مغولهاى چنگيزى را که نه تنها به مردان و زنان جوان و پدران کهنسال رحم نمى آوردند، بلکه براى ايجاد ترس و رعب دردل مردم، حتى کودکان شيرخواره را از سينه مادران برميگرفتند و درجلو چشم آنان با سرنيزه خشم خود شکم ميدريدند، اين درد را تنها زن ومادراين سرزمين تحمل کرده ميتوانست. زمانى که تيمور به خشم مى آمد و فرمان قتل عام مردمان شهرى را ميداد، اين مادران و زنان اين ديار بودند که شوهران يا برادران و يا پسران جوان خود را از دست ميدادند ودر سوگ از دست دادن عزيزان خود بجاى اشک خون ازديده ميريختند. کدام انسان باسوادى است که نداند سلطان علاءالدين غورى بخاطر چى به لقب «جهان سوز» مشهورگشت ؟ او چنان يک سلطان مستبد و ستمگرى بود که وقتى غزنين را فتح کرد، دستور داد تا هفت شبانه روز شهر پرشکوه غزنه در آتش بسوزد و مردمان بى گناه آن شهرتا هفت شبانه روز قتل عام شوند، و زنان و دختران شهر به اسارت در آيند. بنابر اين دستور وحشيانه قيامت صغرا در شهر غزنه بر پاشد و زنان و مادران آن سرزمين بيک باره در غم برباد رفتن هستى، شرف و ناموس و همه چيزخود در آتش خشم و غضب آن سلطان جنايتکارچون دانه هاى اسپند بريان شدند.بُست دومين شهر با شکوه آل محمودغزنوى بود که بدستور اين سلطان قهاربسرنوشت غزنين گرفتار شد و زنان ومادران بسيارى برباد رفتند. بنابرين ميتوان گفت که: زن افغان، مظلومترين و مصيبت ديده ترين ورنجکشيده ترين زن درروى زمين است که در طول تاريخ بار اين همه مصيبتها را بردوش خود حمل کرده است. وسرانجام اين زن افغانست که با وجود داشتن کشور مستقل و هويت مستقل، در زادگاه خويش چنان به هيچ گرفته ميشود که درزمان طالبان اگر يک سانتى ازبدنش بيرون از منزل ديده ميشدشلاق ميخوردودر زمان مجاهدين بر او تجاوزصورت ميگرفت واکنون اگرمشغول کارى باشد، سربريده ميشود. بدين دليل است که برخى ازروزنامه نگاران خارجى او را به عنوان «شهروندان درجه هيچ» شمرده اند. و اين حرف با وضعيت حقوقى زنان افغان بى مناسبت نيست. بارى يک ژورناليست امريکايى يکسال پيش در مورد وضعيت حقوقى زنان افغان زيرعنوان «زنان افغانستان، شهروندان درجه هيچ» مقالتى در نيويورک تايمزنوشته که رضا ثابتى آنرا ترجمه و در روزنامه هاى شرق و ايران امروز بچاپ رسانده است. درمقاله ميخوانيم : «... بوش در سال ٢٠٠٢ در سخنرانى سالانه اش گفت: مادران و دختران افغان درخانه هاى شان در بند بودند... اما امروز آنها آزاد هستند.» اما آنها آزاد نيستند. بيش از دوسال از آن هنگام گذشته وبسيارى از زنان افغان هنوز هم درخانه هايشان زندانى هستند. وضعيت زندگى درکابل بهتراز زمان حکومت طالبان است، امادر بسيارى مناطق و ازبسيارى جهات طبل پيروزى امريکا توخالى است. به اين چند تصوير از افغانستان توجه کنيد: يک دختر ١٦ ساله از شوهر ٨٥ ساله اش که در ٩ سالگى عقدش کرده بودندفرار ميکند. او را دستگير و به دوسال ونيم زندان محکوم ميکنند. دادگاه عالى(ستره محکمه) افغانستان اخيراً نشان دادن زنان خواننده در تلويزيون افغان را ممنوع کرده است. شرکت زنان متاهل را درکلاس هاى دبيرستان(ليسه) نيز منع کرده وساعات رفت و آمدزنان بدون همراه را محدود کرده است. چندى پيش مردى متهم به قتل شد، خانواده او متعهدشدند به جاى پرداخت ديه (خونبها) دو دختر ٨ ساله و ١٥ ساله را به عقد مردانى از خانواده مقتول درآورند. هم اکنون در هر ٢٠ دقيقه يک بار، يک زن افغان هنگام وضع حمل ، جان خود را از دست ميدهد، بدون اينکه حتى يک پرستاربه او رسيدگى کند. نتايج تحقيقات سازمان ملل درسال ٢٠٠٢ نشان داد: آمار مرگ و مير مادران در منطقه بدخشان بالاترين آمار مرگ ومير در دنيا بوده است.

گسترش تجاوز وسرقت مسلحانه، غالباً توسط نيروهاى امنيتى افغان، تاثير وحشتناکى روى زنان داشته است. دختران به دليل نا امنى راه ها در روز روشن جرئت نميکنند به مدرسه بروند و مادرانشان هم به همين دليل نمى توانند به مراکز بهداشتى يا دکتر وبيمارستان مراجعه کنند. وقتى هم که به يک زن تجاوز ميشود، به دليل لکه دار شدن شرافت خانوادگى، جانش توسط اقوام خودش تهديد ميشود. گروه ديده بان حقوق بشر در گزارش خود تصريح کرده که « بسيارى از زنان و دختران در واقع زندانيان خانه هاى خود هستند.» عفو بين المللى نيزاز قول يک کارگر افغان آورده که : « درزمان طالبان اگر زنى يک سانتى از بدنش معلوم ميشدشلاق ميخورد، اما اکنون به او تجاوز ميکنند.» کشتن زنان و دخترها بخاطرشرافت خانوادگى و ازدواج هاى زودهنگام و اجبارى عميقاً درجامعه افغانستان ريشه دوانيده است. روند تغييرات بايد از جايى آغاز شود و مهمتر از همه تامين امنيت درافغانستان است . امريکا فرصت را از دست داده است، اما شايد بازهم فرصتى باشد. حتى الآن درافغانستانى که پيش روى ماست ، دختران دزديده ميشوند، به آنها تجاوز صورت ميگيرد، برخلاف ميل شان به عقد پيرمردان در آورده ميشوند، از تحصيل منع ميشوند، بکارتشان مورد آزمايش قرار ميگيرد و درخانه هاى خودشان زندانى ميشوند، اين بلاها را ما برسرشان آورديم.»(نيويارک تايمز)(ايران امروز، ٣ اسفند ١٣٨٣)

بى بى سى در برنامه جام جم خوددرهفته اخير ماه اپريل ٢٠٠٤، پيرامون وضعيت زنان دوسال پس از سقوط طالبان، مطالب درد ناکى اظهار کردوگفت : «... پنج هفته پس از اولين حمله هوايى ارتش امريکا،برمواضع طالبان درافغانستان، سرشناس ترين زن امريکا، لورا بوش، با سربلندى دررسانه ها اعلام کرد: «براثر تلاش و موفقيت هاى افرادارتش ما، ديگر زنان افغانى درخانه هاى خود زندانى نيستند و ميتوانند آزادانه به خيابان بيايند. جنگ ما عليه تروريسم ، مبارزه اى براى احقاق حقوق از دست رفته زنان افغان نيز هست .» با اينحال بعد ازسه سال تصويرى که سازمان عفو بين الملل از اوضاع افغانستان وبخصوص زنان افغانى ترسيم ميکند، تصويرى است کاملاً متفاوت با گفته هاى خانم لورابوش.

بنابرگفته سازمان عفو بين الملل، با گذشت دوسال از سقوط رژيم طالبان درافغانستان ، جامعه بين الملل و دولت انتقالى افغانستان ناتوانى خودرا در حمايت از زنان بى دفاع افغان ثابت کرده اند.خطر دزديده شدن و مورد هتک حرمت قرارگرفتن از سوى نيروهاى مسلح هنوز زنان و دختران را تهديدميکند. ازدواج هاى اجبارى ، خصوصاً دختر بچه هايى که به زور درعقد نکاح مردان بسيارمسن تر از خود درآورده مى شوند و برخوردهاى خشونت آميزخانواده ها با زنان و دختران همچنان در بسيارى از نقاط افغانستان بوفور به چشم ميخورد. در حقيقت اين وضع ، زنان افغان را همچون گذشته در هاله اى از رنج و غم پيچيده است. اگرچه درشهرهايى چون کابل وبرخى شهرهاى ديگر، اندک بهبودى در وضعيت حقوقى زنان به چشم ميخورد، مثلاً دختران و زنان ميتوانند به مدرسه بروند و يا درمجامع عمومى حضور يابند و برسرکار بروند، اما در اکثر شهرهاى افغانستان اوضاع طور ديگريست و اين آزادى هاى نسبى که ازآن سخن رفت ، در هيچيک از اين مناطق به چشم نمى خورد.براى نمونه ، درهرات يکى ازشهرهاى واقع درغرب افغانستان، اسماعيل خان همان احکام طالبان را به مورد اجرا ميگذارد. در شهر هرات بسيارى از زنان اجازه تحصيل وکارکردن درادرات راندارند. تعداد زنانى که در ادارات دولتى اين شهر مشغول فعاليت هستند، ازتعداد انگشتان دست تجاوز نمى کند. زنان هنوز اجازه ندارند تنها بيرون از منزل قدم بزنند ويا تنها براى خريدبروند يا سوار تاکسى شوند و حتماً بايد مردى از افراد خانواده آنان را همراهى کند.

به نظر ميرسد زنان که تصورميکردند پس از سقوط طالبان ميتوانند از آزادى هاى نسبى برخوردار شوند، ديگر توان تحمل اين همه ستم نابجا را که برآنان مى رود، ندارند وپايان دادن به زندگى خويش را بهترين راه حل براى رهايى از اين رنجى که ميکشند، ميدانند. مدت زمانى است که هرماه خبر خودکشى تعدادى از زنان و دختران هراتى به گوش ميرسد. اين ميزان درمقايسه با آن دسته از زنانى که درزمان حضورطالبان درافغانستان دست به خودکشى مى زدند، بسيار بيشتراست.واقعيت تلخ امروز افغانستان اين است که هرروز زنان بيشترى دست به خودکشى مى زنند. طور مثال (در هرات تا کنون ١٨٦ زن و دختر به دليل نبودن آزادى هاى مدنى وفشار هاى مضاعف بنيادگرايان دست به خودکشى زده اند که از آنجمله ٦٥ نفر شان جان باخته اند)(سايت آريائى، از مقاله ضرورت ايجاد تفاهم ميان سازمانهاى هم سفر)

وضعيت زنان درولايات شمالى و جنوبى نيز چندان بهتر از آنچه در هرات ميگذرد، نيست. بنابگفته کارمندان يکى ازسازمان هاى غير دولتى وابسته به سازمان عفو بين الملل، در زمان طالبان اگر زنى براى خريداز منزل بيرون ميرفت و گوشه اى از بدنش ديده ميشد، کتک مى خورد، اما حالا موردتجاوز قرار ميگيرند. حتى درکابل، به دليل حضورتعدادبسيارى از سربازان امريکايى وخارجى ، زنان افغان احساس امنيت نمى کنند و مجبورندهمچون زمان طالبان برقع بپوشند. اگرچه دربسيارى از مناطق مدارسى براى دختران تاسيس شده است، اما اغلب والدين از فرستادن دختران خود به اين مدارس هراس دارند، چراکه دختران و زنان را در مسير رفتن به مکتب ومدرسه مورد آزار و اذيت قرار ميدهند و خطر دزديده شدن و مورد تجاوز قرارگرفتن ، دختران مدرسه را تهديد ميکند. تا کنون حدود ٤٠٠ کودک اختطاف شده است. وچندين مدرسه دخترانه در سراسر افغانستان به آتش کشيده شده است .

فوزيه بى بى(شاعرو نقاش ٢٦ ساله)، درحال کشيدن طرح هايى از چشم انداز دهکده اش در ولايت خوست ديده ميشود. در نقاشى او ابرهاى تيره وتاريکى برسرزنان مصيبت ديده و جنگ زده سايه افگنده است . او ميگويد: هيچ چيز عوض نشده است، نه احساس من و نه موقعيت زنان همه چيز مثل گذشته است. در مناطق روستايى وشهرها خشونت وبى حرمتى به زنان ادامه دارد، از وقتى که کودک بودم مى ديدم چگونه زنان و دختران را همچون کالا خريد وفروش ميکنند، آن وقتها کودک بودم وکارى از دستم نمى آمد. حالا هم نميتوانم کارى بکنم و تنها ميتوانم درشعرها ونقاشى هايم وضعيت اسفبارو غيرقابل تحمل آنان را به تصوير بکشم ، همين وبس. اين شاعره جوان که اشعارش درماهنامه محلى به چاپ ميرسدو از شهرت خوبى هم برخوردار است ، نزد هموطنان خودناشناخته مانده است، چرا که در افغانستان (مخصوصاً درميان قبايل) حتى پس از طالبان ذکرنام يک زن روى کتابها ونشريات کارى است پرمخاطره وغيرمعول که هم ميتواند خود نويسنده را به درد سر بيندازد وهم ناشر کتاب را.

استفان گراهام-خبرنگار اسوشئتدپرس- ازکابل گزارش ميدهد: بنابه اظهارات يکى از مقامات بلندپايه سازمان عفو بين الملل با گذشت ٣ سال از سقوط طالبان، زنان افغانى همچنان باخشونت هاى تعصب آميزو رعب آورمواجه اند.از آتش زدن مدارس دخترانه گرفته تاسوء استفاده هاى جنسى و روحى. ميزان اين اذيت وآزار به اندازه اى است که برخى از زنان دست به خودکشى مى زنند.

استفان گراهام، مى افزايد: واقعيت اين است که اگرچه دولت کرزى توانسته است آزادى هايى را در اختيارزنان قرار بدهد، خصوصاً درشهرکابل، اما اوضاع درساير مناطق وشهرهاى که تحت سلطه استانداران و حکام ظالم قرار دارند، برمنوال گذشته است. به گونه ايکه به اعتقاد برخى از اعضاى سازمان حقوق بشر وساير سازمان هاى بشردوستانه، موقعيت زنان نسبت به گذشته بدترو وخيم ترهم شده است. خصوصاً در روستا ها وشهرهايى که نيروهاى شبه نظامى سوء استفاده گرجاى خالى طالبان را پر کرده اند.( سايت آريايى، ٢٨ اپريل ٢٠٠٤)

خانم «مونيکا هاوزر» ، مدير عامل سازمان ــ امداد و مدافع حقوق زنان ــ روز ٢ اگست ٢٠٠٤در شهر کُلن به راديوصداى آلمان گفت:« سراسر افغانستان همچون يک زندان بزرگ است.» او افزود: دختران جوان افغانى بطرز وحشتناک وگسترده يى به ازدواج هاى اجبارى کشانده مى شوند. گرسنگى براى زنان و کودکان افغانستان يکى از عوامل تسليمى آنها در برابر مردان است. و اين وضعيت درحالى برزنان ومردم افغانستان حاکم است که اخيراً کنسرن امريکائى مواد غذايى «بورگر کينگ» اولين شعبه رستورانت خود را درکابل داير کرده است.

به گزارش خبرگزارى کاتوليک، درخيابانهاى شهر کابل شمار بنيادگرايان اسلامى به سنت طالبان روبه افزايش است . هنوز بسيارى دختران را به عنوان « ماشين زاد و ولد» به زور ميفروشند، تا يک نان خور کمتر برسرسفره خانه بنشيند. خانم هاوزر مى افزايدکه خود دوسال پيش نسبت به دگر گونى ها در افغانستان بسيار خوشبين بوده ، ولى بامشاهده اين ستم ها عليه زنان ، از جمله کتک هايى که آنها هرروزه از مردان خود مى خورند، ديگر جايى براى اين خوشبينى نمى گذارد.بازگشت مردانى که در تعبيد بوده اند، بروخامت اوضاع افزوده است: «اين مردان بدون رعايت هيچ نوع موازين اخلاقى فکر ميکنند ديگر بخت به آنان روى آورده و هر تعداد دخترى که بخواهندبه عنوان زن دوم و سوم مى توانند در اخيتيار بگيرند. و اين دختران را مجبور مى کنند به اين وضعيت تمکين کنند.» به گزارش خبرگزارى انگليکان به نقل از خانم هاوزر، هم اکنون دختران را درسن هفت سالگى به خانه شوهر مى فرستند و وضع حمل در سن دوازده سالگى موارد نادرى نيستند. از سوى ديگر، امکانات آموزشى براى اين دختران برابر باصفراست. از نظر خانم هاوزر، روند دگرگونى و اصلاحات در افغانستان بسيار کند است.

به گفته خانم هاوزر، بسيارى زنان افغانى حتى غذاى روزانه خود و فرزندان خودرا ندارند. اين زنان آنقدر در فکر سيرکردن شکم خود وکودکان خود اند که ديگر فرصتى براى فکر کردن به خشونتى که عليه شان روا داشته مى شود ندارند. اين زنان هر اندازه که فشار هاى روانى را پس مى زنندو نميخواهند آن را ببينند، به همان اندازه بيشتر به بيمارى هاى گوناگون دچار ميشوند. سازمان مدافع حقوق زنان «مديکا موندياله» پروژه هايى رابراى دفاع از زنان و دخترانى در نظر دارد که در افغانستان دچار روان پريشى شده اند. اين سازمان گزارشى مبسوطى پيرامون ازدواج هاى اجبارى ارائه داده است و بزودى برنامه هاى عملى خود را در اين زمينه آغاز خواهد کرد.حدود سى نفراز همکاران اين سازمان بين المللى دفاع از حقوق زنان، افغانى هستند. اين سازمان درکنارمشاوره و کمک به زنان دچار بيمارى هاى روحى، به زنان زندانى نيز کمک هاى حقوقى مى دهد.

اين سازمان معتقد است که، هنوز اميدواريهاى وجود داردکه برگزارى انتخابات پارلمانى در سال آينده ميلادى ، بر نفش زنان درسياست و جامعه افزوده شود. به گفته خانم هاوزر، ستمى که درزمان حکومت طالبان بردختران و زنان رفته ، بويژه خارج از حيطه کابل به کمبود زنان جوان آموزش ديده انجاميده است. و«بار ديگر بايد ظرفيت هايى از پائين جامعه رشد کند.».(سايت آريائى،٧ اگست ٢٠٠٤)

هريک ازاين نوشته ها تصاوير گويايى استند از وضعيت ناهنجار زنان افغان در دوره حکومت اسلامى مجاهدين وحکومت انتقالى افغانستان که واقعاً جاى بسيار تاسف و دريغ است. وعلت عمده آن نفوذبنيادگرائى مذهبى فقدان امنيت وقدرت جنگ سالاران جهادى برسرنوشت زنان است.

در هرحال با وجود تمام مشکلآتيکه درپيش روى زنان قرارداشت وقراردارد زنان افغان در لويه جرگه قانون اساسى افغانستان يک چهارم اعضاى لويه جرگه را تشکيل دادند. ودر همين لويه جرگه تاريخى آنان همبستگى و اتحادشان را در حمايت از «ملالى جويا» نماينده زن جوانى که با اظهاراتش عليه جنگ سالاران باعث خشم آنان و جنجال زيادشد، به نحو حيرت انگيزى به نمايش گذاشتند. و باز در همين گردهمايى، زنان نماينده با قاطعيت روى يک ماده از قانون اساسى که تساوى حقوق اتباع افغانستان را به رسميت مى شناخت پافشارى کردند. آنان خواستار اين بودندکه ماده مذکور به طور شفاف و روشن بيان کندکه «زن» و«مرد» در حقوق مدنى افغانستان در همه موارد داراى حقوق برابر ومساوى هستند، اين ماده مطابق نظرنمايندگان زن تغيير کرد و در نتيجه آنان پس از اين درارتقا به پستهاى بلند دولتى مانع حقوقى ندارند. به پيروى از اين دست آورد قانونى، زنان که از جنگ واز هرچه جنگسالاراست متنفر اندعلى رغم تهديدهاى گروه طالبان وسايرنيرو هاى شبه نظامى، آماده شرکت وسيع خود درانتخابات رياست دولت شدند و دريک روز نسبتاً سردبه پاى صندوقهاى رأى رفتند وبا ريختن رأى خودبه شخص موردنظر و غالباً به آقاى کرزى ثابت ساختند که آنان قلباً خواهان دموکراسى وحکومت قانون اند.آقاى کرزى پس از انتخابش به حيث نخستين رئيس جمهور منتخب مردم، سه نفراز زنان منور هريک دکتر مسعوده جلال را به حيث وزيرامورزنان وخانم صديقه بلخى را به حيث وزير شهداومعلولين وخانم آمنه افضلى را به حيث وزيرامورجوانان درکابينه اش شامل ساخت وخانم حبيبه سرابى سابق وزير امور زنان را بحيث نخستين والى زن درولايت هزاره نشين باميان منصوب کرد. اينان با حضورخويش نقش زنان را در اداره امور کشور به نمايش ميگذارند واميدوارى زنان افغان رابه بهبود وضع اجتماعى شان بيشترساخته اند.

مگر متاسفانه که نفوذبنيادگرائى مذهبى وقدرت جنگ سالاران جهادى برسرنوشت زنان تاهنوز زنان را از دسترسى به حقوق حقه شان محروم ساخته است . چنانکه درتاريخ ٢٥ اپريل ٢٠٠٥ زنى که خواستارطلاق ازشوهرخود شده بود، به اتهام روابط نامشروع در پيش چشم نيروهاى حافظ صلح آلمانى درولسوالى ارگوى بدخشان سنگسارگرديد. در قرآن دراين خصوص گفته ميشود: درصورتيکه چهارنفرمرد بر رابطه جنسى نامشروع زنى با مردى ديگرى شهادت بدهند، وبگويند که آنها اين رابطه جنسى را باچشمان خود ديده اند، آنگاه زن به زندانى شدن درخانه تا پايان عمر محکوم خواهدشد. چنانکه در آيه ١٥ سوره نساء
آمده است: (والتى ياتين الفاحشه من نساء بکم فاستشهدواعليهن اربعه منکم فان شهدوا فامسکوهن فى البيوت حتى يتوفهن الموت او يجعل اﷲ لهن سبيلا-) ترجمه : ( زنانيکه عمل ناشايست مرتکب ميشوند، چهارشاهدبرآنها بخواهيد، چنانچه شهادت دادند، دراينصورت آنرادرخانه نگهداريدتا زمانيکه عمرشان بپايان برسد ويا خدا برايشان راهى پيداکند.) سوال اينجاست که کدام مرد وزن مسلمانى را ميتوان سراغ داد که عمل سکسى را در برابرچشمان ديگران انجام بدهند، و مرگ فجيع سنگسار را به جان بخرند، معلومدار که ثبوت اينکار خيلى مشکل است وطبق مدلول آيه فوق هيچ کسى نميتواند به اثبات برساند که فلان زن بافلان مرددر جلو چشمش به عمل سکسى دست زده است . مگر ملاهاى بى سواد وبى خبراز حکم خدا ورسول وحقوق بشر، حدس وگمان واتهام شوهر را درحق زنش بجاى يقين ميگذارندوبه حيات يک موجود مظلوم بنام زن پايان ميدهند و نام آن را تطبيق شريعت غراى محمدى ميگذارند.

ستره محکمه(محکمه عالى) افغانستان دو روز بعد از وقوع اين حادثه در ٧ ثور١٣٨٤توسط مولوى محمدصديق رئيس دارالافتاى ستره محکمه اعلام داشت که :« صدور حکم فتوادرافغانستان مربوط به ستره محکمه است واز سوى اعضاى رياست دارالافتا صادر ميشودو علماى محل نميتوانند فتوا صادرو آن را تطبيق کنند.علما ماهرگاه بامسايلى برميخورند که ضرورت حدشرعى درآن ديده شودبايد آن را به ستره محکمه راجع سازندتا موضوع ازمرجع قانونى ورسمى موردغور قرارگيرد.» (افغان پيپر،٤ مى ٢٠٠٥)

مولوى محمديوسف ملا امام قريه ايکه درآن فتواى سنگسار زن بدبخت تطبيق شده،ميگويد: «علماى قريه فتوا صادر نمودند، مردم خشمگين شدند ومعطل حکم محکمه نشدندوفتوا را تطبيق کردند.» به همگان معلوم است که در هيچيک از دهات افغانستان چندين عالم دينى وجود ندارد وصرف يک نفرملاامام مسجد وظيفه پيشبرد امور مذهبى را بدوش دارد. شکى نيست که شوهر مقتول براى انتقام کشى از زنش که خواهان طلاق خود بوده ، تهمت روابط نامشروع را براو وارد نموده و جناب ملا امام ده فتواى سنگسار اين زن راصادر وبعد توسط شوهرش درملاء عام سنگسارشده است. برطبق آيه ١٥ سوره نساء، درکجا و چه هنگام چهارنفر شاهدان عينى، عمل جنسى نامشروع ان زن را با مرد ديگرى بچشم خود ديده اند؟ پوليس محلى ميگويد: هشت نفر به جرم اين عمل دستگيرشده اند و اظهارات شان ضد ونقيض است. اگر چنين باشد، پس معلوم است که دليل قتل زن غير از اتهام عمل نامشروع سکس بوده است و دراين صورت بايد ملا امام قريه که بدون تحقيق همه جانبه فقط شهادت شوهر را ملاک عمل قرارداده وبه قتل زن مظلوم، آنهم بشکل سنگسار فتوا صادر کرده است ، موردبازخواست جدى قرارگيرد؟

برضد اين عمل قرون وسطائى وغيرقانونى فقط کمسيون مستقل حقوق بشرافغانستان ابرازهمدردى نشان داد وگفت :درصورتى که قانون نقض شده باشد، ارگانهاى حراست ازقانون بايد مسايل را از طريق پوليس وسارنوالى بررسى کند وحکم محکمه صادرگردد. کمسيون مستقل حقوق بشرخواهان بررسى قضيه است. يک خانم معلم از کابل دراين ارتباط اظهارکرده گفت: « سنگسار يک زن مارا به ياد دوره بربريت طالبان مى اندازد. خانمى که در بدخشان به قتل رسيد ولوکه گناهکارهم بوده باشد، بايد مراجع قانونى درموردش تصميم ميگرفتند، نه افراد احساساتى.» (افغان پيپر)

به دنبال اين جنايت هولناک ، رسانه هاى معتبرجهان گزارش دادند که در تاريخ ٢ مه ٢٠٠٥ سه نفر کارمند زن را که در يک موسسه کمک رسانى طبى در ولايت بغلان کار ميکردند، توسط افراطيون اسلامى بشکل فجيعى سربريده شدندو به زنان مظلوم هوشدار دادند که اين است سزاى زنانى که در موسسات خارجى کارميکنند. اين جنايت که دولت افغانستان و وجدان بشريت آگاه را تکان داد، در ذهن هرکسى اين سوالات خطورميکند که اولاً اين هرسه تن سه مادر بودند که به اجازه شوهرويااقارب خودبراى کاريابى به اين موسسه خارجى مراجعه کرده بودند. ثانياً آنها حتماً مادرانى بودند که تعدادى کودک سرونيمسر از خود داشتند ومجبور بودند ازطريق عرضه نيروى کار خودبراى اطفال شان لقمه نانى فراهم آورند . ثالثاً ممکن است اين زنان نسبت به ساير زنان محل به لحاظ دانستن زبان خارجى توانائى ومهارت کار را دارا بودند. طبيعى است که درصورت داشتن اقارب نزديک از قبيل شوهرويا برادر وپدرواقوام ديگر خون اين زنها بى انتقام نخواهدماند.رابعاً اگر آنها داراى اين شرايط بوده باشند، پس ديگران چه حق دارندبه حريم ناموس وشرف ديگرى مداخله کندومانع کار وکسب کسى بشود؟ و حتى زندگى را که حق طبيعى هرموجود زنده است از او بگيرد.

بدون ترديد اينکار نتيجه فتواهاى است که ازسوى شوراى علماى اسلامى صورت ميگيرد. بارى بى بى سى درتاريخ ٣٠ اگست ٢٠٠٣ گزاش داد که شوراى علماى افغانستان يک چنين فتواى را در مورد ممانعت زنان افغان ازکار درموسسات و انجوهاى خارجى درکابل صادر کرده بود. بدون ترديدافراطيونى که دست به اين جنايت زده اند، از اعضايا هواداران همين شوراخواهندبود. دولت افغانستان مى بايدجداً جلو اين تندرويها رابگيرد، درغير اينصورت بهتراست تا تذکر «تساوى حقوق اتباع افغانستان» را ازقانون اساسى کشورحذف کند، زيرا قانونى را که روحانيون حقوق بگير دولت نقض کنند و در ترديد آن هر هفته وهرماه يک فتوا صادر نمايند، بدرد جامعه زنان افغانستان نميخورد.پس کجاست حقوق بشر ؟ و کجاست دموکراسى ايکه امريکا از آن در افغانستان دم ميزند؟

بی جاه نبود اگر وزارت امور زنان از حق اين زنان مظلوم  بدفاع بر می خاست وبطور عاجل توسط ابلاغيهًٌ ای  اين عمل را محکوم می نمود. همچنان انتظار می رفت تااتحاديه سراسرى زنان افغانستان  هرچه زود تر عکس العمل  زنان را با سازماندهی يک گردهم آيی گسترده  از زنان شهر کابل  نشان می داد.  گرچه که چند روز بعد به تقبيح اين مسئله با صدور يک ابلاغيه پرداخت و  بدنبال آن زنان کابل دست به تظاهرات محدود زدند.  يک هفته بعد ازا ين حادثه سازمان ملل نيزخشونت عليه زنان  کمک رسان به پروسه بازسازی کشور را محکوم نمود و از دولت افغانستان تقاضا کرد تا عاملين اين حادثه هر چه زودتر به پنجه قانون سپرده شوند.اما جای تعجب است که گروه هاى مدافع حقوق زنان افغان درخارج ، چراهيچگونه احتجاجى دراين ارتباط به مقامات وارگانهاى ذيربط حقوق بشرسازمان ملل و ديگر نهاد هاى مدافع حقوحق بشر ابراز ننمودند و صداى اعتراض زنان افغان را بگوش جهانيان نرساندند؟ همه ميدانيم که مرگ زهراکاظمى ژورناليست ايرانى الاصل کانادائى درايران از دوسال به اينسو سروصداى فراوانى در رسانه هاى گروهى ايرانى ورسانه هاى بين المللى بپاکرده است و درد سرفراوانى براى دولت ايران ايجاد نموده است، چنانکه حکومت ايران مجبورشده است کسانى را که مرتکب خشونت درجريان بازجوئى از زهرا کاظمى وبالنتيجه موجب مرگ او شده اند، قربانى بدهد. ولى درکشور بدبخت افغانستان ، ظرف يک هفته چهارتن زن، بدون اثبات جرم و گناه سربريده ميشوند و يا سنگسار ميگردند، گوئى آب از آب تکان نخورده است وتمام نهادهاى مدافع حقوق بشر وناظران نقض حقوق بشر خموشى اختيار کرده اند تا مبادا، خم برابروى اعضاى شوراى علماى اسلامى نيفتد.شوراى که تا ديروزبنام رهبران تنظيمى هست وبود افغانستان را بدستور باداران خارجى خودنابودکردندو امروز زيرنام شريعت اسلام ، عرصه کارو زندگى را برزنان مظلوم افغان تنگ وتنگتر ميکنند.

با کمى تأمل در مى يابيم که شوراى علماى اسلامى افغانستان با تعقيب خط ومشى طالبان وصدور فتواهاى شرعى در موردممانعت کار زنان درموسسات خارجى ، زمينه ساز ومسبب اصلى اين فجايع درافغانستان ميباشد. به نظر ميرسد که شوراى علماى اسلامى از طريق صدورفتواهاى زن ستيزانه خويش ، در صدد انتقام کشى از  زنان  اين مظلوم ترين  بخش از جامعه افغانستان  است که با دادن رای خود به آقاى کرزى او را به رياست جمهوری افغانستان رساندند.  قرار مسموع آقاى کرزى در تقررافراد پيشنهادى رئيس شوراى  علمای اسلامی  درپست هاى حساس دولتى ازخود بى تفاوتى نشان داده اند. بنابرين سعى بعمل مى آيد تا با اعمال وحشيانه بوسيله تندروان اسلامی   درشمال کشور موجب بدنامى حکومت کرزى درمجامع بين المللى گردد.

(پايان)
 


بالا
 
بازگشت