سید داوود مصباح

 

گذرگاه خطرناک تاریخ

‏06‏/22‏/2023

قسمت – سی وهفتم

دنیای ما مانند رود خانه ایست که به جریان تند خود ادامه می دهد بدون آن که کوچکترین ملاحظه ای در باره آب زی ها داشته باشد . درجهان آدمی هم همین طور است . یک روندی که با تندی برای مقاصد سیاسی و احتماعی خود و سروری برجهان هستی حرکت دارد ، بدون آن که به میلیون ها انسان روی زمین که برای خوردوخواب خود مشکل دارند کوچکترین اندیشه ای داشته باشند .               رمزورازاین روند را کارل مارکس کشف و توضیح داد ، گرچه از زمانه های کهن اندک انسان های آگاه درک و تلاش های برای اصلاح این روند متضاد بشری نمودند وحتی درادیان ابراهمی پروتستان ها اصلاحاتی را آغاز کردند ونهضت انابیب تیسم را بوجود آوردند و در این راه عدالت خواهی قربانی دادند .جان لیل برن ( پیشوای حزب لولر ها ) و جراردوینستانلی ( پیشوای حزب دیگرها  ) با همیاری فلاسفه های چون توماس مونزر، ملکورهوفمان ، جان اف لیدن ، ژان کالوین ومارتین لوتر ودیگران یک سلسله تیوری های را طرح و تدوین کردند ، اما به نسبت عدم درک دقیق اقتصادی و شکاف عظیم طبقاتی نتوانستند انقلابی در روند زندگی بوجود آورند و این تنها مکتب مارکسیسم راه رهایی بشریت را کشف ، فرموله وتنظیم وقانونمند ساخت وبر اساس این دانش ودرک علمی وشناخت اساسی عوامل باز دارنده ، می توان میلیون ها انسان یعنی 90 درصد جوامع بشری با این سلاح علمی خود را از شر ستم طبقاتی و زیاده خواهی اقلیت سرمایه داری رهایی بخشند . این که مارکس و انگلس در زمان حیات شان در قرن 19 با تأسیس اتحادیه کمونیست ها وبعد در کمینترن اول و دوم تلاش کردند تا انقلاب کمونیستی به ثمر برسد وبعد والادیمیر ایلیج لنین با پیروزی رسانیدن انقلاب اکتوبردرعمل وارد یک فاز جدید گردید ، اما مشکل اساسی در آن است که استثمار شوندگان که حداقل 90 در صد جوامع بشری را تشکیل می دهند ، هنوزبرای رفع ستم و رهایی از استثمار آگاهی و آمادگی لازم را ندارند . این 99 در صدی های جوامع بشری مانند هما ن آب زی های رود خانه تند اند که خود را مجبور به زیستن در همان شرایط دشواربدانند .99 در صدی های بشری کمتر فرصت دارند که فکر نمایند که زندگی یک جانس و یک لطف عظیم است واین حیات مدت و زمان کوتاهی دارد و نه باید هدرو با رنج و عذاب سپری کرد . چه باعث رنج و عذاب می شود ؟ چرا نمیشود راحت زندگی کرد ؟ وصدها چرای دیگر . هر انسانی به اطراف خود نگاه کند ، سنگ و چوب و آب وخاک در انحصار افراد محدود است و این افراد محدود طبیعت و محیط ما را در اختیار خود گرفته و اکثریت تحت فرمان آن ها درآمده اند و این احماقت انسان است . کاملاً این حقیقت است که بنیاد جوامع بشری بر اساس یک تقلب بزرگ ووحشت ناک گذاشته شده است و این بنیاد تقلبی قابل بر انداختن است و 99 در صدی های بشری خود باید این سیستم اجتماعی اسارت بار را بر اندازند ، بدون آن که منتظر یک فرمان روا و یا یک چوپان باشند . حد اقل بیش دوهزار سال است که این سیستم اجتماعی تقلبی بر زندگی 99 در صد جوامع پاسخ نمی دهد ، پس چرا منتظر بود وباید برانداخته شود . درین مدت طولانی عده ای با ترفند های گونه گون بر دوش مردم سوارند و دست به دست یکدیگر حکومت ها و سازمان های فریب بزرگ را بوجود آورده اند ، تا 99 در صدی های جوامع بشری را استثمارو غارت نمایند و زندگی را برای آنان تلخ و پر عذاب بسازند .

این مشکل تنها در خاورمیانه یا افریقا نیست ، بلکه در کشورهای صنعتی وبه تصور خود شان متمدن ( ! ) این فقر و سیه روزی و بد بختی و مشکلات خورو خواب به شدت وجود دارد . در ایالات متحده امریکا اکنون حد اقل پنجا در صد مردم زیر خط فقر بسر می برند . بطور نمونه یک نگاه کوتاه به نوشته ی « هلنا نوربرگ هاج – استیون گورلیک » نویسنده امریکایی اندازیم : « معیار زندگی امریکایی ، یک ارمان احمقانه است . تصویر آیده ای امریکایی را از وضع کودکان آن تشخیص دهید ؛ داشتن نگاه به آینده ، فاصله بسیار زیادی دارند . یکی از شاخص های نشانگر این وضعیت این است که بیشتر از8 میلیون و سه صد هزار کودک ونوجوان امریکایی به دارو های روان در مانی احتیاج دارند ، بیش از دو میلیون داروهای ضد افسردگی مصرف می کنند و دو میلیون نفر دیگرداروهای ضد اضطراب و قریب به نیم میلیون کودک از تولد تا سه ساله برای تسکین اضطراب داده می شوند . » 1

 این وضع درحالی است که در ایالات متحده امریکا طبابت وامورصحی هم مربوط به کمپانی های سرمایه داری وخصوصی است . در مقاله دیگر در نیویارک تایمزمنتشیر شده آمده است : « درامریکا بیش از صد میلیون انسان مبتلا به بیماری شکر اند . 122 میلیون امریکایی دچار بیماری قلب ، ریه وعروق اند . 840 هزار از این ها سالانه جان خود را از دست می دهند . ¾ درصد مردم اضافه وزن دارند و بیش از نیم مردم امریکا نا سالم و مریض اند .» 2  

به این ترتیب می بینید که سرمایه داری چه دشمن عظیم نابودی بشریت است و این سیستم خودو بیگانه نمی شناسد و مایه ای عذاب انسانی است . تا این سیستم ضد بشری بر انداخته نشود انسانیت به پایگاه خود بر نمی گردد . براندازی این سیستم ضد بشری کار ساده ای نیست ، چون قاطبه ای ملت های جهان گروگان یک اقلیت حاکم کشورهای خود شان اند که دارای وسایل سرکوب جمعی هستند  مثل ارتش ، پلیس و شبکه های اطلاعات و جاسوسی عظیم و اتاق های فکری توطئه گرو مکاروخطر ناک . منجمله حاکمیت سرمایه داری امریکای شمالی . چراحاکمیت سرمایه داری می گوئیم ؟!          به این سبب که درایالات متحده امریکا ، حاکمیت یا مدریت کل کشور بر اساس اراده جمعی ملت امریکا ساخته نشده ، بلکه بر اساس اراده ای سرمایه داران آن ساخته شده . ازاولین بنیان گذاران امریکا که برده داران و ملاکین بزرگ و بعد کارخانه داران و شرکت های بزرگ بودند  ، تا امروز این شرکت های بزرگ و انحصارات و به ویژه مجتمع نظامی صنعتی حکومت را تشکیل داده اند . این کار را پنهان هم نمی کنند و آشکارا دلالان ولابی های کمپانی ها وغول های انحصارات و به ویژه مجتمع نظامی صنعتی در کاخ سفید ، سنا و مجلس ، پنتاگون و سازمان جهنمی سیا حضور دارند و کشور را طبق برنامه سرمایه داران  مدریت می نمایند . ازرسانه ها گرفته تا مجتمع نظامی صنعتی در خدمت سیستم سرمایه داری بوده از اتاق فکری سرمایه داران در وال استریت هدایت می شوند . مدیرانی که در دستگاه اداره امور دولت گماشته می شوند از رئیس جمهور گرفته تا روئسا و مدیران تمام بخش وسناتورها و نمایندگان مجلس مجریان سیاست گذاری اتاق فکر سرمایه داری اند . یک نمونه ای آن را مالک ایلان ماسک چندی قبل ابراز داشت ، به این ترتیب : به تاریخ 14 ماه می 2023 در اخبار فارسی بی بی سی گزارش کرد : « در جریان تبدیل مدیرایلان ماسک از مالک آن پرسیدیم که مدیر جدید کی خواهد بود ؟ مالک ایلان ماسک در پاسخ خبر نگار ما گفت : « من مدیر ایلان ماسک نیستم ، سگ من مدیر است . » 3

به این ترتیب می توان درک کرد که مدیران حکومت ایالات متحده امریکا چه منزلت و مقامی دارند . زمانی که از امریکا سخن به میان می آید ، منظوراز همان مستخدمین سرمایه داری در حکومت امریکاست نه ملت آن . سرمایه داران وانحصارات درامریکا برای سود بیشترو انباشت ثروت دولت را تعیین وکنترول می نمایند . این مجتمع نظامی صنعتی است که برای فروش صلاح وتسلط کامل بر جهان ، حکومت ایالات متحده امریکا را به ماجراجویی های شرم آورنظامی وسیاسی می کشانند . امپریالیسم امریکا مثل امپریالیسم بریتانیا هر از گاهی که به بحران مواجه می شود ، راه نجات را در جنگ جستجو می نمایند . چنانچه ملاحظه می شود ، جنگ های نیابتی به اشکال کار برد به تناسب محیط ادامه دارد . گرچه اکنون این امپراتوری رو به زوال است ، لکین زمان می برد تا بشریت از شر آن رهایی یابد . برای مثال به تاریخ مراجعه کرد که واقعیت های موجود را شفافیت می بخشد :

 زوال امپراتوری بریتانیا :  Decline of the British Empire

      امپراتوری ها دریک روز یا سال سقوط نمی کند ، این روند نزولی به آهستگی در طول زمان نسبتاً درازی صورت می گیرد . زوال امپراتوری بریتانیا به مرورزمان بر اساس سیاست های شتاب زده ای اقتصادی نظامی صورت گرفت .مثلاً : «  از آغاز تا فروپاشی امپراتوری بریتانیا 25 سال را در بر گرفت  » 5                                                                                                           بعد از جنگ اول اروپا یا به اصطلاح جنگ اول جهانی ، انگلیس سالها قبل به بحران اقتصادی مواجه گردیده بود ، کمپانی وخانواده مورگان در امریکا با دادن وام ولابی گری برای بریتانیا این امپراتوری را سر پا نگهداشته بود . در زمینه دکتور « ویلیام اف انگدال » در کتاب « صدسال جنگ » چنین می نویسد : « میلیارد ها دالر پس انداز های امریکایی که توسط تجارت خانه جی پی مورگان در وال استریت سازمان دهی شد که عنصر قاطعی در پیروزی انگلیس بود . در زمان صلح ورسای در 1919 ، انگلیس مبلغ گیج کننده 7/4 میلیارد دالربه امریکا بدهکار بود ، درحالی که پس از جنگ اقتصاد داخلی اش در رکود عمیقی بود ، صنایع آن کاملاً بهم ریخته وتورم قیمت بومی پس از چهار سال جنگ 300 در صد بالاتربود. دربین سال های 1913 تا پایان جنگ در 1918 بدهکاری انگلیس به بیش از 9 برابر یعنی 924 در صد افزایش داشت که به پول آن زمان مبلغ عظیم 4/7 میلیارد پوند بود . » 6 

انگلیس قرض می گرفت و خود را در جنگ اول جهانی با فرانسه بر المان پیروز ساخت و به این امید که با تقسیم جهان بین متفقین پیروز جنگ به ویژه دست یابی به چاهای نفت خاورمیانه ورونق دوباره کشتی رانی و تسلط برمنابع می تواند علاوه بر پرداخت بدهکاری بار دیگربر امپراتوری خود ادامه دهد . اما ، غافل از آن که امریکا دیگر برای بریتانیا موقع تسلط برمنابع وفرمان روایی جهانی را نمی دهد . و بریتانیا هم نمی تواند از آن همه بحران اقتصادی و مشکلات داخلی خود بر آید و ناگذیر امپراتوری زوال یافت و قدرت مانور اقتصادی و سیاسی و نظامی بدست امریکا افتید . بریتانیا و فرانسه بعد از پیروزی در جنگ خاورمیانه وافریقا را بین خود تقسیم کردند . انگلیس که بر نفت باکو چشم داشت ،با کمک های بیدریغ به ضد انقلاب  روسیه تصور می کردند که انقلاب ساقط خواهد شد . برعکس تصور استعمارگران ارتش سرخ به فرماندهی « تروتسکی » و رهبری « لنین » به پیشروی و تصفیه ضد انقلاب و 14 تا 20 لشکرهای اعزامی استعمارگران ادامه می داد . « لنین » و ارتش سرخ تا اواخر سال 1920 با شکست ارتش سفید « رانگل » ونیروهای ضد انقلابی اعزامی استعمارگران را مغلوب ساخت .  از جانب دیگرتآثیر انقلاب اکتوبردرکشورهای مستعمره جنبش های آزادی  بخش ملی را برانگیخت . همچنان در اروپا جنبش های سوسیالیستی رو به پیروزی بودند .          امپراتوری درحال زوال بریتانیا بعد از جنگ جهانی اول سخت در تلاش بود که با انحصار نفت در خاورمیانه و مکزیک و امریکای لاتین وبرگردانیدن طلا دربانگ های خود ، اقتدار در حال ازدست رفتن را بگیرد .«  درمارچ 1921، وینستون چرچیل وزیرمستعمرات انگلیس، جلسه ای از60 متخصص بلند پایه انگلیس در امور خاورنزدیک درمورد تقسیم سیاسی نهایی سرزمین های فتح شده درقاهره برگزار کرد . دراین نشست نام بین النهرین به عراق تغیر یافت وبه  پسرحسین بن علی هاشمی بنام فیصل بن حسین داده شد . نیروی هوایی سلطنتی انگلیس بطوردایم درعراق مستقرودولت فیصل در  عراق تحت کنترول مقامات شرکت نفت ایران – انگلیس قرارگرفت . وقتی وزارت کشور امریکا به نمایندگی شرکت های نفت استاندارد امریکا ، که مایل به سهیم شدن در امتیاز خاورمیانه بودند ، شکایت رسمی ارائه داد . لردکرزن ، وزیر خارجه انگلیس در 21 اپریل 1921 جواب کوتاهی به سفیر انگلیس درواشنگتن فرستاد که هیچ امتیازی درخاورمیانه به کمپانی های امریکایی داده نخواهد شد . » 7

 این پاسخ آتشی را در روابط انگلیس و امریکا مشتعل ساخت که به ضرر بریتانیا و به نفع اتحاد جماهیر شوروی انجامید . دیگرامریکا عملاً از پشنهاد چرچیل برای تهاجم نظامی برای بر اندازی انقلاب بلشویکی حمایت نکرد . ضربه دیگر به بریتانیا در کنفرانس جنوا در16 اپریل 1922 بود که  « والترراسنائو» وزیر خارجه المان در اجلاس وزرای کشورها که وزیر خارجه اتحادشوروی « چچرین » نیز حضورداشت اعلام کرد که المان واتحادجماهیر شوروی به یک توافق دوجانبه رسیده اند که طبق آن روسیه موافقت کرده ادعای غرامت جنگی خود از المان را ببخشد و در عوض المان موافقت کرده که از جمله فن اوری صنعتی به شوروی بفروشد . » 8

خلاصه تمام سال های بعد از جنگ اول امپریالیستی و استعماری ، بریتانیا تلاش کرد که با تصاحب منابع نفتی امپراتوری رو به زوال خود را نجاد دهد ، اما به نتیجه نرسید . در رقابت های  نفتی هم توفیقی زیاد نیافت و سرانجام وارد معامله با شرکت های نفتی امریکا گردید .

انگلیس که تا این زمان روی استخراج نفت وفروش آن وبازپرداخت بدهی و باز یابی اقتدار امپراتوری خود دل بسته بود ، با فشار کمپانی های نفتی امریکا مجبور به سازش گردید . در1927 موافقت نامه « اکناکاری » تقسیم بندی استخراج و بازار راامضا کردند . عبورازخط قرمزبریتانیا از تنگه دردانیل ، ترکیه ، سوریه ، لبنان ، عربستان سعودی ، اردن ، عراق وکویت را شامل می شد ، طبق موافقت نامه بین سه قدرت نفتی انکلیس و امریکا و فرانسه تقسیم گردید . در1932، هفت کمپانی عمده انگلیس و امریکا اعضای کارتل اکناکاری بودند . اسو(استاندارد نیوجرسی ) ، موبیل( استاندارد نیویورگ ) ، نفت خلیج ، تکزاکو ( استاندارد کالیفرنیا « شورن » ) شل سلطنتی المان وشرکت نفت ایران – انگلیس ، به این ترتیب کارتل نفتی ( هفت خواهران ) انحصار استخراج و بازار فروش و تعیین قیمت را بدست گرفتند و دیگر شرکت های نفتی را ملزم به رعایت قوانین خود نمودند . قاعده این بازی سیاست نفتی تا حال به اشکال مورد نظراپیک ادامه دارد .

پیمان ورسای : Treaty of Versailles

( پیمانی که هیتلر را بوجود آورد ) دراین قسمت آئینه ی تاریخ چهره کثیف و حریص سرمایه داری به ملاحظه می رسد که چگونه بخاطر منافع خصوصی سرمایه داری میلیون ها انسان قربانی می شود ، اما برای سرمایه داری سود و بازاراهمیت دارد نه جان میلیون ها انسان . درجنگ اول المان بعد از چهار سال مجبورساخته می شود که در 28 جون 1920 تن به امضاء پیمان اسارت بار و تحقیر آمیزی بدهد که سرانجام ملت المان نتواند بار این تحقیر را تا آخر بدوش کشند . انگلیس که جنگ را با قرض از مجتمع مورگان در امریکا به پیش می برد ، بعد از پایان جنگ مطابق برنامه ای طرح شده  انگلیس امپراتوری عثمانی ، اتریش ، ومجارستان والمان ازهم فروپاشید ومنطقه ای وسیع نفت خیزبه تسلط بریتانیا و فرانسه درآمد . این جنگ امپریالیستی باعث تلفات 21 میلیون انسان و تلفات میلیونها انسان دیگر ازقحطی و امراض گردید . قحطی وحشتناک در ایران وتلفات انسانی ( 1917-1919) به اثر مداخله مستقیم انگلیس برای خریداری تمام محصول گندم از ایران . انفلوانزای اسپانیا (1918-1920) که باعث تلفات میلیون ها انسان گردید .

پیمان ورسای علاوه به غیر نظامی ساختن المان ومنع تولید هرگونه جنگ افزار، برای المان 132 میلیارد مارک طلا که حدود 269 میلیارد دالر امروزی می شود ، به پرداخت غرامت به متفقین به ویژه انگلیس و فرانسه نمودند . المان را به مهره سوخته تبدیل کردند ، به ویژه فرانسوی ها که هم سرحد المان است بلامانع هر وقتی می خواستند به المان بیایند و دست به هر جنایتی که می زدند بدون باز پرسی بود . المان ها را تحقیر می کردند . این رفتار تحقیر آمیز حس ناسیونالیستی المانی را بیدار وتحریک می کرد . از این احساسات ملی حزب نازی وهیتلردر سخنرانی های پر شورو ناسیونالیستی خود استفاده کرد و مردم بدان پیوست تا جای که هیتلرتوانست به مقام نخست وزیری برسد که داستان آن درکتاب های تاریخی زیادی منتشیر گردیده است وتوضح آن خارج ازین بحث است . هیتلربا سرعت به پیشوا تبدیل شد که با سرعت به تولید جنگ افزار پرداخت ودست به تشکیل و تجهیز یک ارتش نیرومند زد . ادامه دارد –

منابع :

1 – هلنانوربرگ هاج – استیون گورلیک ، اقتصاد غذایی را بخانه بیاورید ، برگردان به فارسی : محمود سبزواری .  

2 – نیویارک تایمز، غذا مارا می کشد ، برگردان : دکتور مرتضی محیط ، 25 اگوست 2019ع       3 – بی بی سی فارسی ، اخبار روز یکشنبه 14 می 2023ع

4 – یوری امیلیانوف ، آغازجنگ سرد ، نشر. 

5 -  والتین کاتاسانوف پروفیسور ودکتورعلوم اقتصاد ، افول امپراتوری بریتانیا ، ترجمه : ا،م،شیری  6 -  دکتورویلیام اف انگدال ، صدسال جنگ ، ترجمه : ابراهیم شایان ، نشر : رود ، 1397خ .

7 – همان ، ص 82

 8 – همان ، فصل ششم ، ص 89 .                      

 

 

++++++++++++++++

 

‏چهار شنبه‏، آوريل‏ 19‏، 2023

 

قسمت ، سی وششم    

از زمانی که افغانستان دردست آل یحیی به اصطلاح وطنی یحیی خیل افتاد ، سیاست داخلی استبدادی ودرسیاست خارجی رو به غرب ، توسط انگلیس هدایت می شد . انگلیس به شدت متوجه افغانستان بود که کسترش تحولات انقلابی اتحاد شوروی از طریق افغانستان به هند انتقال نیابد . از این سبب استبداد سلطنتی را حمایت می نمودند . استبداد حکومتی به حدی بود که کوچکترین حرف و نظرراجع به حکومت وکشورراتحمل نمی کرد . افراد حکومتی از افسرتا سرباز وازمدیراداره ی دولتی تا رأس حکومت دست چین ووفادار به یحیی خیل بودند . هریک ازمشروطه خواهان ودانشگاهی ها وافرادی را که درک متفاوتی از دربار و دستگاه داشتند یا زندانی ویا شدیداً زیرنظردستگاه امنیتی حکومت بودند . باوجود استبداد واختناق جوانان ومبارزین دست از مبارزه بر نمی داشت . گرچه مبارزین از جهان بینی علمی و مبارزه طبقاتی وجنبش های کارگری اطلاعات و معلومات وآگاهی نداشتند ورفع استبداد وایجات فضای بازتری را هدف قرارداده بودند . دراین گیرودارمبارزین ومردم نسبتاً باسوادتر میدانستند که این خاندان حاکم یحیی خیل دست نشانده انگلیس است وتمام ریزودرشت سیاست و عمل کرد حکومت را هدایت می کند . هاشیم خان که از1929تا 1946ع برافغانستان حکومت می کرد ، علاوه برمبارزین جوان داخل کشوراز قوم افریدی و مهمند که سخت طرفدارامیر امان الله خان بود نیز نظارت می کرد وهرنوع واکنش ضد انگلیسی را دربین قوم وزیر و افریدی و مهمند خنثی می نمود . انگلیس هم از اقوام سرحدی سخت درتشویش بود ، چون ضرب شصت این قبایل را بار بار امتحان کرده بودند .ازجانب دیگرانگلیس با اشغال مستقیم وغیر مستقیم استعماری خود با فرانسه در خاورمیانه عربی وشمال افریقا سخت مصروف وبرای تصرف و حفظ چاه های نفت که ماده حیاتی بود درعراق  کویت وایران  برنامه های زیادی داشت وبدین اساس به هیچ صورت حاضر نبود که درهند وسرحدات افغانستان مشکلاتی بوجود آید . درافغانستان از 1929تا 1946 محمدهاشیم جلاد حاکم بود از حمایت انگلیس بر خوردار بود ونیروی باز دارنده هرگونه جنبشی دراین حوزه بود وبا تطمیع سران اقوام افریدی ومهمند از کسترش جنبش ضد استعماری جلوگیری می کرد . البته هزینه های پولی این کارزار توسط انگلیس پرداخت وتمویل می شد . باوجود شدت استبداد هاشم خان وهزینه انگلیس برای خاموش ساختن اعتراض مردم وجنبش های مختلف . جنبش ها یک پی دیگرانسجام می یافت وبه میدان مبارزه اجتماعی آزادی و عدالت خواهی حضورمی یافت . چنانچه درسال 1327خ / 1948ع جنبش سید اسماعیل بلخی از هرات به کابل آمد .

جنبش اجتماعی علامه سیداسماعیل بلخی : 

  شناسنامه بلخی :

  نام کامل : سید اسماعیل بلخی فرزند : سیدمحمد حسین بلخی عالم دینی وواعظ بی بدیل .  زادروز : 1299خ /1920ع

  محل تولد : بلخاب ولایت سرپل

 تاریخ وفات : 24سرطان 1347خ

  فرزندان : علیرضا ( علی ) ، خدیجه وصدیقه   تحصیلات : مدرسه های مشهد ، عراق ، قم درمجموع 16 سال                                                   

 

 فعالیت های اجتماعی سیاسی :

سید اسماعیل بلخی در زمان آموزش حوزه ای جوان حساس و فعال در زمینه های اجتماعی بود . با شدت از حوادث ورخ دادهای سیاسی ایران وافغانستان عکس العمل نشان میداد . وی هنوزیک طلبه بود که درسال 1314خ جهت تبلیغ به قفقازرفت وتوسط پلیس اتحاد جماهیرشوروی بازداشت وبعد از سه شبانه روز آزاد شد . بعد ازاعلام رفع حجاب درایران درتجمع اعتراضی در مسجد گوهر شاد مشهد سخنرانی پرشوری ایرادنمودکه باپلیس ایران در گیر شد ومجبور به اختفا و بعد از مرز خارج شد و به هرات برگشت .    

    سیداسماعیل بلخی 16ساله بود که درهرات مقیم شد و به سخنرانی وارشاد مردم پرداخت . درهمان سال 1315خ به نوشتن کتاب خود بنام « زنبیل بلخی » آغازنمود.شیوه ارشاد وی کاملاً با دیگران فرق داشت . اوبرای اشتی بین مذاهب شیعه و سنی وتصوف وعرفان موعظه می کرد ومردم را برای اتحاد ومبارزه علیه حکومت ستمگروفاسد فرامی خواند وشیوه سخنرانی وی مدرن وبیانگر  حکومت سیکولار و دموکراتیک وخواهان جمهوری منتخب مردم  بجای نظام شاهی درافغانستان  بود.بلخی قرائت متفاوت ونوینی ازمذاهب اسلامی داشت،در1320خ مبارزه اصلاحی باهمکاری   محمدطاهرقندهاری ومیرآقا هراتی برای اصلاح منبرها داشت سرانجام فعالیت آخندی وفرعی پاسخ  احساسات پرشوراحتماعی بلخی را نمی داد ، شروع کرد به تشکیل گروه وحزب سیاسی بنام ( حزب اتحاد ) رهبری این حزب ازهرات به کابل منتقل شد و به مبارزه مخفی ادامه یافت . به روایت دیگر « حزب اتحاد درسال 1317خ/1938ع درهرات تاسیس شد وبعدازاین که وی به کابل آمد در1327خ /1948 طورسری درچنداول کابل به فعالیت پرداخت . اهداف بلخی را درین شعرمی توان دریافت             برسرمنزل مقصود چسان راه بریم       راهزن راهبر وخس دزد امام است این جا

            بردگان سرخوش آزاد به هرجا اما         ملتی بر در یک شخص غلام است این جا

            دیگران را به فلک سبقت دانش به دوام     رفتن ما به عقب هم به دوام است این جا

            بلخیا نکبت ادبار ز سستی پیداست          جاره این همه ، یک بار قیام است این جا

علامه سید اسماعیل بلخی یک مبارز نوگرابود وباورهای دینی را وسیله قرارنمی داد . بلخی یک جمهوری نو ومدرن را درنظر داشت وانتخابی بودن آن را توسط مردم بدون مداخله وفشاروبه اراده مردمان کشور بدون تفکیک جنسیتی و قومی ومذهبی می خواست . بلخی ، برخلاف حکومت های اسلامی در عربستان و ایران ، برابری زن و مرد ویک جامعه مدنی مثل اروپا می خواست . بیشترین مطالب را در باره بلخی آنانی نوشته اند که تحت تاثیرجمهوری اسلامی بوده وجنبش بلخی را هم نهضت اسلامی عنوان کردند که به هیچ صورت چنین نبوده . بلخی جمهوری اسلامی نمی خواست و هم در مرام حزب اتحاد وهم در اشعار بلخی به وفور آمده که یک جمهوری آزاد مستقیل بدون کدام پیش وند و پس وند وآزادی کامل مذاهب وبرابری تمام ساکنین کشوربوده است ، چنانچه اشاره به جمهوری شوروی سوسیالیستی می سراید :

           نورجمهوریت ، ای مقصود شرق      ای یگانه طالع مسعود شرق

اگربخواهی علامه سید اسماعیل بلخی را بشناسیم ، باید به دیوان اشعار وی مراجعه کرد . نه این که هرکی عمامه به سر داشت یک آخند متعصب است . در ایران زبده ترین مبارزین مثل « میرزایونس » مشهور به میزاکوچک خان جنگل ، میزامحمد تقی کلند پسیان ، میرزااحسان الله خان وعارف قزوینی و دیگران تحصیلات مدرسه ای داشتند ، اما سر از انقلاب سوسیالیستی برآوردند . میرزاعبدالحسین کرمانی معروف به میرزا آقاخان کرمانی تحصیلات مدرسه ای داشت وبعد حزب « آدمیت » را در استانبول  تأسیس واز روشنفکران انقلابی جنبش سوسیالیستی در ایران بود .         بلخی از این جمله شخصیت های مبارز وانقلابی درافغانستان بودند . ارشاد بلخی برای زحمتکشان و دهقانان بود وبرای رهایی از هرگونه ستم ونابرابری وفقربود ه است . جنبش علامه سید اسماعیل بلخی ضداستعمار ، ضد ستم ، ضد فقر وضد بیسوادی و جهل و خرافات آغاز یافت . بلخی خود چنین می فرماید :

       عزم من در قالب مذهب نگنجد ای رفیق   مسلک پاک صراط المستقیم آیین من است           از جانب دیگر شما وقتی به اعضای فعال « حزب اتحاد » نگاه کنید ، هیچ آخندی را در جمع فعالین نمی بینید ، بطور مثال : « به رهبری سید اسماعیل بلخی ، خواجه محمد نعیم خان قوماندان کوتوالی محمد ابراهیم خان معرف به گاوسوار ، میرعلی گوهر غوربندی ، غلام حیدر خان کندک مشر ، محمد حسن تولی مشر ، قربان نظربای کندک مشر ، محمد اسلم خان شریفی ، میر اسماعیل شاه پسرسید سرور وکیل سرخ وپاراسا در شورای ملی ، عبدالغیاث خان مدیر لوازم از کوهستان ، محمد صفرخان وکیل وعبدالطیف سربازاز یاران عملیات قیام . »

بلخی و یارانش در روز اول ( نوروز ) 1329خ / مارچ 1950ع دست به قیام زدند تا محمد ظاهرشاه را ساقط سازند و جمهوریت را اعلام نمایند . دررهبری قیام جاسوسی « گل جان وردکی » رخنه کرده بود و به شاه محمود خان گزارش داد . قیام پیش از آغازخنثی گردید ، بلخی و عده ای از یارانش دستگیرگردید . بلخی خود را تسلیم وجانانه اعتراف واقدام خود را طی نوشته ای موجه اعلام نمود . 14 سال زندان را سپری ودر 1343خ از زندان بیرون آمد .

علامه سید اسماعیل بلخی بعد ازرهایی زندان به سفر به ایران و عراق وسوریه پرداخت . سرانجام درسال 1347خ به اثرمریضی درشفاخانه علی اباد کابل بستری شد وبه احتمال زیاد درآنجا مسموم گردید و ساعت پنج بعد از ظهر روز یکشنبه 24سرطان 1347خ به ابدیت پیوست ودرافشار کابل مدفون گردید . واین ظهور وغروب یک افتاب روشنگری ومبارز راه رهایی از ستم و استبداد خاندان یحیی وحاکمیت اسبدادی بود ، یادش گرامی باد .

قیام دهقانی 1324خ/11مارچ 1944ع :      

به رهبری محمد ابراهیم بیگ ( گاوسوار ) :

محمد ابراهیم خان کاوسوارازتبارمردان با احساس وغیورمیهن عذاب دیده افغانستان دوران استبداد دوم خاندان یحیی خیل . این مرد مبارزضد استبداد وستم در29ثور 1294خ / 15می 1915ع دربرگرولسوالی شهرستان ولایت دایکندی چشم به جهان کشود . بعد از سپری کردن دوران کودکی در یک خانواده بزرگ قوم پا به جوانی گذاشت ، متوجه شد که درچه عذابی مردم گرفتاراند . دراین زمان نادرغدارتوسط شاگردیک مکتب بنام عبدالخالق به ضرب مرمی تفنگچه به قتل رسیده بود ، محمد ظاهر پسرش هنوز به سن بلوغ حکومت کردن نرسیده بود . کاکایش بنام محمد هاشیم خان بنام صدارت حکومت را در دست گرفت . درحقیقت حکومت را « فریزرتیتلر» سفیربریتانیا در کابل هدایت می کرد . انگلیس میدانیست که اگرجوانان افغان به اتحادشوروی آشنایی پیداکند وایدئولوژی طبقه کارگرواندیشه سوسیالیستی در افغانستان نفوذ کند ،با سرعت هند مشنج گردیده جنبش های غیر قابل کنترول به میان می آید . ازین سبب کوچکترین حرکت جوانان ومشروطه خواهان ویا هر شکلی از اعتراض را زیر نظر داشت و توسط حکومت دست نشانده سرکوب می شد . دراین سال ها انگلیس سخت به بحران اقتصادی مواجه بود ، هرچه گندم وروغن وسایر موادخوراکی بود از هند وایران به پایگاه وسربازان خود در افریقا و مصر ودیگرجا ها می رسانید براین اساس درافغانستان برای وزارت دفاع و پلیس وادارات مووادخوراکی به سختی تهیه می شد . محمد هاشیم خان برای تدارکات غذایی این بخش ها فرمانی صادرکرد که روغن و گندم مورد نیاز ازهزاره جات تأمین شود . به این اساس مالیه وباج وخراج به ترتیب ذیل بالای مردم هزاره حواله شد :

1 – روغن شرکت کته پاوی .

2 - خبری  

3 – شاخ پولی .

4 – سر پولی .

5 – گندم گدام .

6 – سرچربی « بی بی » .برای معلومات نسل جوان با بسیار اختصارروی هر بخش این حواله ، باج ویامالیه مکث باید کرد .

 روغن شرکت کته پاوی :

     این شرکت دروغین تقلبی حکومتی بر این اساس بود که ازهرراس حیوان شیرده باید چهار پاو ( دوپاو= 1کیلوگرام ) ازهزاره جات به شرکت در بدل قیمت تعیین شده شرکت ، تحویل داده شود . در آن زمان قیمت هر « سیر » ( 16پاو ) روغن در بازار آزاد کابل صد روپیه ( افغانی ) بود . شرکت فقط 22 روپیه قیمت هر سیر روغن را تعیین کرده بود . این که چرا مردم آن را کته پاوی می گفت ؟ ! ( کته یعنی بزرگ ، سنگین ) ترفند شرکت آن بود که در وزنه های خود سرب نصب کرده بود بجای یک پاو یک ونیم پاو وبجای یک سیر یک ونیم سیر روغن را بنام یک سیر دریافت می کردند . درفرمان هاشیم خان قید شده بود که از هزاره جات سالانه هزارخروار روغن تحصیل شود ( هر خروار = 80 سیر ) بعنی 80هزار سیرروغن مردم هزاره به شرکت تحویل بدهند .         مردم کوه پایه های هزارهرجات مشک های بزرگ روغن را با عبور از مسافت های زیاد از کوه وکمر وکوتل به کابل برسانند و به شرکت تحویل بدهند و رسید اخذ نمایند . هرخانوارهزاره تا 12 سیر روغن به حساب وزن شرکت ( کته پاوی ) 18سیر روغن تحویل بدهند و در صورت تعلل یا تحویل ندادن روغن کار به حبس و شکنجه و شلاق می کشانید .

2 – خبری :

درقالب دین ، تحت نام عشروذکات از زمین آبی و دیمی ازده سیرمحصول یک سیر به حکومت تحویل و رسید اخذ نماید . در غیر آن باز مجازات حبس و چوب زدن در انتظارکسی که رسید تحویل ذکات به حکومت را نداشت ، بود .

3 – شاخ پولی :

    مالیه ای که برای هر حیوان منظور شده بود به این ترتیب : از هر راس گاو 4 روپیه ( افغانی ) الاغ 5 روپیه ، بزو گوسفند دوروپیه / افغانی ، تحصیل می شد ، علاوه بر « ماسلانه » ( حواله دار یک پولی می گرفت بنام ماسلانه ) وعمال حکومتی ( تحصیل دارحکومتی هم یک پولی می گرفت  علاوه برغذای مکلف واسب برای رفتن ) .

4 – سر پولی :

    برای هر فرد چه زن ، مرد وکودک یک مالیه سرانه وضع شده بود که از 5 تا 7 روپیه تعیین گردیده بود که باید سالانه به حکومت تحویل و رسید داشته با شد .

5 – گندم گدام :

    هراز گاهی از 700 تا 1000خروارگندم بالای مردم هزاره جات از طرف حکومت حواله می شد . علاوه برآن از 40 تا صد سیر گندم بالای هرزمین دارهزاره بنام گندم خوش خرید صدراعظم حواله می شد .

6 -  سرچربی « بی بی » ( ملکه ) :

    حواله روعنی است بالای باشندگان افغانستان مرکزی به اصطلاح محافل حاکمه آن زمان هزاره جات . این سر چربی بی بی در زمان عبدالرحمن حواله شد که تا زمان ظاهر خان ادامه یافت . مقدار آن با اضافه کردن سهم حکومت محل تعیین و از مردم حصول می گردید .

    این حواله ها و مالیات و باج گیری حکومتی با بسیار خشونت ، اهانت وستمگری حصول می شد ومردم بسیار شکنجه و عذاب می دیدند .

در بهار سال 1323خ /1944ع بود که نخست ابراهیم بیگ به نزد حاکم شهرستان رفت وگفت که اگربه این حواله ها کاهش داده نمی شود ، حد اقل در جمع آوری از تشدد ، خشونت و اذیت و آزار مردم کاسته شود . حاکم عبدالجلیل نام با توهین وحقارت با ابراهیم بیگ برخورد کرد .محمد ابراهیم بیگ دست به سلاح برد . حاکم از ترس جان گریخت  . وقیام محمد ابراهیم خان گاوسواراز اینجا رقم خورد . درسال 1324خ ابراهیم خان به مردم دستور داد که دیگر به غارتگری های حکومت تن ندهند .

   سرانجام کار به مصالحه کشید و ابراهیم خان گاوسوارملزم به زندگی در کابل شد .

در کابل بود که در سال 1328خ /1949ع با علامه سید اسماعیل بلخی آشنا شد و برای بر اندازی بساط شاهی وتأسیس جمهوری در افغانستان در کنار بلخی درحزب اتحاد به فعالیت پرداخت .

    حزب اتحاد رویکرد مسلحانه داشت و در نوروز سال 1329خ / 1950ع ، قرار بر این شد که صدراعظم شاه محمود خان که در افتتاح میله نوروز در سخی می آید ، توسط محمد ابراهیم خان هدف قرارگرفته به قتل برسد وافرادی از نظامیان کنترول اوضاع را دردست داشته باشند ومدافعان مسلح نظام را سرکوب نمایند . عده ای موئظف بودند که با کشته شدن شاه محمود خان بالای کوه آسمایی آتش افروزند تا علامتی باشد به نظامیانی که برای تسخیر ارگ شاهی توظیف گردیده بود .

   اما ،این برنامه در آخرین جلسه هیئت رهبری قیام توسط گل جان وردکی و دونفری را که گل جان با خود آورده ، به شاه محمود خان صدراعظم گزارش داده شده بود . به این صورت قیام قبل از عمل خنثی و ابراهیم خان گاوسواروعده ای دستگیروعلامه سید اسماعیل بلخی خود را به پلیس معرفی و با نوشته بسیار دقیق قیام را موجه بیان نمود . دفاعیه بلخی بسیارافشا کننده ونظام شاهی را به شدت مورد نکوهش قرارداد .

                                از سخنان سید اسماعیل بلخی هنگام " استنطاق »     

" . . . در بدخشان زنان و دختران جوان لباسی ندارند تا ستر عورت کنند, در نورستان پوست بز می پوشند؛ در قبایل افاغنه از فرط عسرت در شینوار عندالاحتیاج زن حسینه و زیبای خود را بازن بدشکل دیگری که نسبتاً زندگی مرفه دارد با گرفتن چند دانه بز و مبلغی نقد مبادله می نمایند (سر می گیرند) آدم فروشی خصوصاً از جنس لطیفه بازار گرم دارد؛ دختر فروشی وبهای آنرا مبلغ گزافی به عنوان (ولور) گرفتن شیوع عام یافته و جزو کلتور گردیده و این بدعتها نمایانگر منتهای فقر و بیچارگی مردم بد بخت این مرز وبوم است. کوچیها هنوز با حیات بدوی مبتلا و این باآنچه انسانیت نام دارد بیگانه اند. 
طوایف هزاره در زیر یک سقف با حیوانات زندگی می کنند و از کلیه مزایای ابتدایی حیات بشریه محروم اند و هیچ امید بهبود از آینده ندارند. گروه هائیکه به نام پشه یی یا (شاتری) یاد میشوند و در دره های مشکل گذار کوهساران و قلل جبال آشیانه و خوراک اکثریت شان علف و میوه کوهی است, نان گندم را در عمر خود مزه نکرده اند. ابواب علم و معرفت بر روی عموم بسته و ملت قهراً در ورطه جهل نگهداشته شده تا دایماً محل استثمار مستکبران و اقویا باشند. فرهنگ و معارف مروج امروز که بی شباهت به روش استعمار گران نیست روحیه فرزندان این خاک را کشته خصوصاً با جلوه های تبعیضی استعدادها را در نطفه خنثی کرده است. خودی و شخصیت سرکوب شده, اختناق و فشار بر مشاعر عامه حاکم است. مردم امنیت مالی و جانی ندارند. محیط افغانستان با تمام وسعت و پهنایش زندانی را مانند است که مردم اجباراً درآن به سر می برند. احساس مردم از دلچسپی به وطن کور شده؛ دوام این زندگی برای همه ناگوار و ازآن بیزارند. مسؤل تمام این بد بختیها خانواده سلطنتی موجوده است. تحمل آن اکنون بردوش ملت ستمدیده افغانستان سنگینی میکند. ما بر خاسته ایم این بار کثیف را از شانه بر اندازیم، اگر توفیق نیافتیم آیندگان حتماً این کار را کردنی اند و اعمال شما پاداشی جز این ندارد"   .1 

بلی، روند زندگی اجتماعی چنین با افت و خیز های شگفت انگیزی به پیش می تازد . امید واریم که آیندگان با استفاده از تجارب وپیروزی وشکست ها ی مان درس بگیرند ومتکی بانیروی خود کشور و سرزمینش را بسازند وزندگی را به مسیر عادلانه برگردانند .

ابراهیم بیگ گاوسوار درزمان پیروزی انقلاب ثوربه کابل بسر می برد ومرحله اول انقلاب را تجربه کرد . نورمحمد ترکی منشی عمومی حزب دموکراتیک خلق افغانستان و رئیس شورای انقلابی ونخست وزیروببرک کارمل معاون همه ای این مقام های حزبی و دولتی ، اما در عمل همه ای قدرت اجرایی توسط حفیظ الله امین هدایت می شد . عبدالله امین برادرحفیظ الله امین که تا پیروزی انقلاب هیچ کاره بود ، درقدرت وفرمان روایی دست بالای داشت . بطورنمونه : در اپریل1979/ ثور1358خ به اثرتشدد عمل به اصطلاح انقلابی دربامیان نا آرامی های بوجود آمد که با سرکوب شدید قوای فرقه 8 قرغه ، قریه های دشت عیسی خان و دره فولادی بمباران شد . با این اکتفا نشد ومردم دره ای فولادی بامیان به کوه بابا متواری گردیده بود . عبدالله امین به بغلان رفت و مردم را جمع کرد و به مردم ابلاغ نمود که جوانان ومردم بغلان به بامیان رفته ،مردم بامیان را سرکوب ( سرش از ما ، مال و دارایی شان از شما ) ولی ، مردم بغلان با شجاعت تام این ابلاغیه ای عبدالله امین را رد کردند وگفتند ما با مردم بامیان برادریم ، چطور ما به جان ومال برادران خود یوریش ببریم این کار ناروا است ، بیایید مارا هم بکشید . عبدالله امین با رد فرمانش از جانب مردم بغلان به پغمان رفته لومپین های خروطی بغمانی را جمع و روانه بامیان نمود . این لومپین ها به کشتار و چوروچپاول مردم بی دفاع بامیان پرداختند وکاروانی از اموال غارت شده ای مردم بامیان به پغمان تشکیل شد . سرانجام بعد از آن همه قتل و کشتار و چوروچپاول مردم مرکز بامیان ، حفیظ الله امین به وزارت داخله دستور داد که بزرگان و ریش سفیدان مردم مرکزی به بامیان برای مصالحه اعزام شوند . روزی نگارنده را به وزارت داخله خواست . وقتی به دفتررئیس امنیت وزارت داخله رفتم ، دیدم که جمعی از بزرگان آنجا نشسته اند ورئیس امنیت برایم گفت که دستور داده شده که شما با این جمع به بامیان رفته با مردم مصالحه کنید . در این جمع میر فتح محمد خان فرقه مشر ، ابراهیم بیگ گاوسوار ، میر خادم بیگ ، محمد حسن خان ارباب وتعداد زیادی حضورداشتند . قصه طولانی است ، خلاصه که به بامیان رفتیم . وقتی به بامیان رسیدیم از طرف نظامیان مثل اسرای جنگی با ما رفتار می شد که برای نگارنده سخت گران و اهانت بار تمام شد . از آنجای که کینه و نفرت عظیمی از حفیظ الله و باند وی برایم ایجاد شده بود و یک باندیست بنام عین الله عینی از دشت ارچی آن جا والی بود .روزی در منبر سید آباد برای دیدار مردم رفتیم و سرگروپ ما شخصی که در تمام مرحله حکومت ملی دموکراتیک سروکله اش دیده می شد بنام گل محمد کوهستانی بود که در مرحله دوم اورا خوبتر شناختم که از کارمندان ( خاد ) بود . با دیدار بامردم هرکی سخنرانی کرد وآخرین نوبت به نگارنده رسید . وقتی خواستم سخنانم را آغاز نمایم ، جمعیت عظیمی که در ممبرنشسته بودند به گریه کردن پرداختند ، چون با من خاطرات خوب و خوشی داشتند . من هم گریستم و بعد گفتم : « ما 14 سال مبارزه کردیم و بعد انقلاب ، بخا طر آن که شما به نان و آبی برسید و از انواع ستم رهایی یابید . قرارنبود که مرمی ای را که به قیمت خون مردم افغانستان خریداری شده بود ، به سینه خواهر ومادر خود شلیک کنیم وشما به کوه ها متواری شوید ، انقلاب غلط شده است و به کج راهه رفته . . . » فردای آن روشنبه مرا با افسر پلیس مسلح در یک جیپ نظامی به کابل خواستند . من ، فرقه مشر فتح جان را با دو تن از بزرگان سرخ و پارسا با خود به کابل آوردم و فرقه مشر فتح جان را به منزل پسر شان و دوتن از بزرگان سرخ وپارسا هم به محل های خود پایین شدند و مرا به وزارت داخله بردند . حدود چهل روز در جنایی وزارت داخله توقیف بودم ودرپنجم جولای 1979/ اول حوت 1358 دوروز بعد از اغتشاش چنداول مرا به محبس دهمزنگ انتقال دادند .

ابراهیم بیگ معروف به گاو سوار ، در بامیان بسیار اذیت شد . سرانجام از کابل به پلخمری رفت ودرسال 1361خ به جاودانگی پیوست . یادش گرامی باد .

 

منابع :

1 -  نصیر مهرین ، دمی با تاریخ ، قیام محمد ابراهیم بیگ گاوسوار ، هامبورگ ، 5جون 2013ع / دلو 1392خ .

2 – دفتر شماره نهم نگارنده .  

 

 

 

 

 

 

قبلی

 

 


بالا
 
بازگشت