احمدشاه عبادی

هالند

نگاهی چند درحاشيهً حوادث ناگوار وطن

  

درين روزگاريکه اکثريت بسيار بزرگ افغانها ازسرنوشت دردناک خود چه درسطح ملی و چه در سطح فردی رنج ميبرند. رنج ميبرند بخاطر اينکه امنيت و تماميت ارضی وطن شان به خطر افتيده است و اقدامات نادرست و غرض های شخصی کار را بجايی رسانيده که کشوری مانند پاکستان جرات يافته است تا در حيات مردم ما مداخله نمايد و با فرستادن نيرو شهرها وولايات ما را ويران و مردم آنرا بيخانمان ، آواره و دربدر نمايد. اين رويداد ها ازهمان سياست های ديروز بيگانگان سرچشمه ميگيرد که سالها جنگ عليه مردم افغانستان را اداره کرده اند و حال در صدد بهره گيری از امکان ستراتيژيکی اند که برای شان فراهم شده است. عمو سام در صدد است که منابع نفت و گاز ترکمنستان و ساير جمهوری های آسيايی اتحاد شوروی سابق را به آبهای بين المللی برساند.

سرمايه گذاری امريکا دراين رابطه از مدتها پيش افشا شده است و لذا نبايد نقش سکوت و امنيت مورد تائيد غرب در افغانستان را که در رسانه های گروهی از آن ياد ميکنند از نظر دور داشت، همانطور که ديروز در دوران جنگ سرد از گروههای بنيادگرای مذهبی بهره ها گرفتند اکنون از پس آن توسط همان بازی سياسی زيرنام همان شعارهای " همبستگی با مردم افغانستان " " حکومت با قاعدهً وسيع " و " حقوق بشر" استفاده مينمايند. وطن ما از چند سال بدينسو گرفتار سلطهً گروههای افراطی مذهبی و طلاب مدارس دينی گرديده است که اين سلطه نه حکومت است و نه اسلامی است و نه ربطی ميتواند به افغانستان داشته باشد. حکومت نيست زيرا دهها مرکز قدرت در گوشه و کنار کشور هرکدام ساز خود را ميزند ، قوانين صريحاً نقض گرديده است و هرچه است مبارزه قدرت ميان گروههای افراطی مسلح و خطرناک است. اسلامی نيست زيرا اسلام ربطی به زورگويی و قتل وخود کامگی و تبعيض ميان مسلمانان ندارد. اسلام به هرکس ک دستاری به سرگذاشت حق نميدهد مردم را بکشد ووسيله مال اندوزی و تجاوز نيست ، بيشتر مسلمانان در افغانستان و خارج آن از آن بيزارند.

علت اينکه رسوايی و بی پروايی را نبايد در شخصيت و حيات اين بيچارگان افراطی جستجو کرد زيرا با يک نظر سطحی درين زمينه از درنده خويی و آزمندی مطلق آنها ازهر ملاحظهً اخلاقی بهراس می افتد علت را بيشتر در فلسفهً آنها جست. اينها اساس حاکميت را بر " حق حکومت الهی " ميگذارند درحاليکه ديگران پس از قرنها تحول در انديشه سياسی و بدور افگندن حق خدايی پادشاهان و اميران ، فلسفهً خود را برمنافع افراد جامعه قرار داده اند که مشروعيت حکومت بر رضائيت حکومت شوندگان استوار است. در افغانستان حکومتی را به آزمايش قرار داده اند که چانس بُرد ندارد و فلسفهً سياسی آن بی اعتبار است. بناً نبايد اين هرج و مرج ووحشيگری بيش ازاين  زندگی فردی و ملی مردم افغانستان را به تباهی کشاند و اين نتيجه ی است که اکثريت افغانها در هرجا بدان رسيده اند.

تار و پود کسانيکه ميخواهند باعث نجات ديگران گردند بايد از محبت و محنت يافته شود و چنانچه شيخ اجل سعدی ( رح ) از زبان شمع به پروانه می گويد :

ترا آتش عشــــــق اگر بربسوخت

مرا بيـــن که از پای تاسر بسوخت

تو بگريزی از پيش يک شعله خام

مراســـــــتاده ام تا بســــــوزم تمام

بازسازی و ساختن جامعه ی آينده ما در سوال هاست که به آن پاسخ بايد داده شود. درکشاکش بين تجربه و تاريخ از يکطرف و اميد و خوشبينی است که ميتوان به آن پاسخ گفت. مبرمترين وظيفهً افغانها ساختن جامعهً آينده است. جامعهً دور از زياده روی ها و اشتباهات گذشته ، جامعه ايکه بتواند از آخرين فرصت های باقيمانده برای رفع عقب مانی و پسماندگی خود استفاده کند و اين کار بايد درهمين گيرو دار آغاز گردد ، نيروهای را که برای نجات افغانستان و بازساختن آن وجود دارد بايد شناخت که عبارت از مردم ، تجربهً ملی و منابع طبيعی و سازمانی کشور ميباشد. بايد اين سرمايه ها بسيج گردند و درست بکار برده شوند. درين ميان بزرگترين نيرو نسل کنونی افغانهاست که بيشترين مصيبت را ديده است. تا اين مردم در شرايط کنونی در تلخکامی ، بی اعتقادی و سرگردانی بسر ميبرند ، و تا اين زخم های کينه و دشمنی را بر پيکر خود دارند نخواهند توانست بجايی برسند. و فرمانروای خود باشند و تا وقتی اين مردم زمان کارهای خود را در دست نگيرند کشور عقب مانده و محتاج  خواهيم بود. ساختن افغانستان که بتوانند در چارچوب ملی عمل کند بساط استبداد و انارشی را برچيند حرکت خود را بسوی سازندگی از سرگيرد بزرگترين هدف فعاليت سياسی در اوضاع و احوال کنونی محسوب ميگردد. اين نظر را که افغانستان در شطرنج جهان مهرهً بيش نيست و سرنوشت آن در امريکا ، روسيه و حتی در پاکستان تعيين ميشود بايد بمثابهً اولين گام بدور انداخت. ما در گذشته ها عادت کرده بوديم درکارها مشيتی ببينيم ، ديدن دست  بيگانه ی امريکا ، روسيه و انگلستان در پشت سر رويداد سياسی و قلمداد کردن تاريخ گذشته افغانستان بصورت سلسله ی از توطئه ها و پلانهای آنان بحث کنونی محافل افغان های داخل و خارج کشور را در بخش بزرگتر آن درامهای يونان باستان گرديده است که خدايان هميشه در امور انسانها جهت می گرفتند و انسانهای بی اراده ، دستخوش خوایتهای آنان بودند. برای اين گروه از افغانها ناتوانی امريکا و روسيه در ادارهً امور خود شان هيچ ارتباطی بقدرا مشيت وارشان در افغانستان ندارد و به انگليس يک قدرت درجه دوی نظامی و اقتصادی و پاره پاره شده در جنگ طبقاتی و روسيه ی از هم فروريخته که درحال اختفار قرار دارد  امريکای سرگردان در ميان سياست ها و مراکز قدرت متضاد چنان پلانهای دراز مدت و مغلق نسبت داده ميشود که خود آنان را به حيرت می اندازد ، سهم اشتباهات مسئولان رژيم های گذشته و نيز اپوزيسيون آن در روی کار آمدن بنيادگرايی مذهبی دراين نظريه بافيها همان اندازه ناديده گرفته ميشود که نقش قطعی افغانها درتعيين سرنوشت آيندهً شان ، همه دست روی دست گذاشته اند تا آنها که ما را به اين روز انداختند خود شان کار را درست کنند. کمتر کسی حاضر است بپذيرد که اين خود ما بوديم ، هريک به نوبهً خود و به شيوهً خود با کارهای که کرديم که نبايد ميکرديم و نکرديم که بايد ميکرديم خود را به اين روز انداختيم و اين تنها خود ما هستيم که ميتوانيم وطن خود را ازاين فلاکت نجات دهيم. درجهً مداخله بيگانگان درکارهای ما بيش از همه بستگی به آن دارد که خود ما چه اندازه چنين امکاناتی برای آنان فراهم ميکنيم. نقش ابر قدرت در امو رجهان غير قابل انکار است ولی قدرت آنرا شرايط گوناگون محدود ميکند. دراين جهان وسيع هر ملتی کم و بيش ميدان کافی برای عمل دارد و ملتی ميتواند ارادهً خود را اعمال کند که در ميان خود توافق داشته باشد. اختلاف و تضاد در ميان عناصر و افراد يک جامعه امری ناگزير است اما نبايدگذاشت اختلاف به جايی برسد که موجوديت وطن را تهديد کند. اگر نتوانيم با اختلافات درونی خود زندگی کنيم و در ميان خود همزيستی داشته باشيم به نابودی تهديد خواهيم شد.

اينکه بسياری از افغانهای آگاه پريشان آنند که افغانستان به روزگاری بدتر از آنچه دچار شده است مباد گرفتار شود مبالغه نيست. در هر کشوری که مخالفان نابود کردن يکديگر را بهتر از همزيستی با يکديگر يافته اند بيگانگان در آنجا به دست اندازی و مداخله پرداخته اند و کار را به فاجعه و مصيبت جبران ناپذير کشانده اند. ما اگر نخواهيم سال های آينده را نيز مانند گذشته در آشفتگی و سرگردانی وضايع نمودن نيروهای و خونريزی برادر کشی از دست بدهيم بايد در صدد يگانگی ملی باشيم ،نه به اين معنی که همه يکسان بيانديشند و عمل کنند بلکه به اين معنی که همه بتوانند در يک نظام با هم بسربرند و حق ابراز نظر و فعاليت و رقابت و حق حيات برای يکديگر قايل باشند. هر اختلاف بمعنی دشمنی نيست و هر دشمنی نبايد به منظور آخرين نفس به انجامد. در روحيهً افغانها در شرايط کنونی چنين تمايلات و گرايش های خطرناک را بسيار ميتوان يافت و از همين سبب است که زندگی ما تهديد ميشود. برقراری نظم و قانون و بازسازی افغانستان کار پردامنهً است که بايد هزاران افغان هر يک در حيطهً توان خود باهم از نزديک تلاش ورزند. چنين همکاری بدون توافق وسيع بين الافغانی امکان نخواهد داشت و کسانيکه صرفا به يک هدف آنی می انديشند و پس از رسيدن به آن آماده اند گلوی يکديگر را بدرند بايد بدانند که هرگاه هم آهنگی براساس تفاهم تاريخی و ارزيابی مجدد تجارب مشترک و برمبنای سازنده تری استوار نباشد به يان همه خواهد بود و فراموش نبايد کنيم که هرگاه اکنون برای رسيدن و همراهی و توافق بين الافغانی نکوشيم فردا در افغانستانی که ادامه حوادث غم انگيز امروزی و جنگ برجای خواهد گذاشت  کسی يارا ووقت برای سرنوشت کشور نخواهد يافت.

 

 


بالا
 
بازگشت