استوارباشي هميشه، اي امان الله خوب !

 

سخنانيكه شما در متن انگشت بدركوفتن، موشت بدركوفتن ارد ،را خواندم ودرود برشما كه عجب راستي را بدون اغماز وبا شهامت كامل بيان داشته ايد!

     البته اين مسايل براي ما وشما مبرهن است وريشه وبنيادش را از ،ازمنه هاي دورترميدانيم. اماگفتن اين مسايل براي خود گمكردگان بيهويت شده وروشنفكرنمايان بيگانه با فرهنگ وتمدن پيشينيان ، خيليها اهميت كلي دارد. اگر دانشمندان وسياستمداران ما، محافظه كاري را كنار ميگذاشتند وطور برهنه راستي جامعه را براي نسل سردر گم چنانيكه شما امروز بيان كرده ايد، بيان مينمودند، امروز ما دچاراز خود بيگانگي واينقدر درماندگي نميگرديديم. اگرچه بودند انسانهايكه با جان شيرين خويش اين حقايق را براي ما در صفحه زرين تاريخ حك نمودند، اما برما بود كه جدي تر راه آنهارا مي پيموديم وزودتر قافله رابه سرمنزلش ميرسانيديم، كه تغافل كرديم.

     من شمارا با نام ميشناسم، واز راه وانديشه ي شما كم وتم باخبرم. فرق شمابا ما در، دريافت حقيقت فاصله چنداني ندارد. اما اينكه شما حقيقت وراستي رابا برهنگي كاملش در همچو جامعه ايكه تا هنوز غرق برتري جوييهاي ابلهانه ورواج سازي اكثريت جنگلي است، براي شما خجسته باد ميگويم. وبه انهايكه تا هنوز منتظرند وبيان حق را در مصلحت پندارهاي واهي وحدت شكني تلقي ميدارند واز گفتن حقايق هم در ترس ووهم بسر ميبرند، ميگويم كه ، چه وقت وچه زمان شما ياراي بيان راستي تلخ وشيرين آور را خواهيد داشت؟ در قيامت هركس پاسخ خودرا،خود، خواهد داد. اما دراين دنيايكه ديگران بخاطر ما جان دادند وماتوان ياد نام ، نامي ايشانرا نداريم، به دادن چه جواب خواهيم پرداخت؟ رسالت روشنفكري دراينست كه جامعه را بيدار وحقيقت رابه همگان بياگاهاند. آيينه بودن كار روشنفكران راستين است. اگرما دراين زمان ودراين قرن خرد گرايي بازهم به جهالت پروري رويگردان شويم، اين جامعه واين مردم بيچاره را ، دركدام ايينه سرچپه گرفتار خواهيم كرد؟

       در كشوريكه زن را از جگرگوشه اش جدا وآنرا به فروش ميرسانند، چگونه انديشه رابا راهكرد انساني آشتي بايد داد؟ وريس جمهور ما اين شيوه را پسند مردمان داخل كشورش ناميده وازجهانيان وتمدن پنهانش ميدارد.( سيستم قبيله گرايي) . وروشنفكر ما هم مزمزانه زير چترسياه اين سيستم، پا دراز كرده دم از دليل وقليل ميزند. واين سيستم را جز غيرت افغاني وافغانانيت مي پندارد. شايد حدود اين افغان وافغانيت بي ريشه هر جهالت را غيرت وهر دانايي را برعكس آن بداند كه ميداند.

 بهر صورت من از بيان نبيشته ي خوب وبيداركننده اي شمابه جسارتم افزودم وشما را دراين راه تنها فكر نميكنم وبدانيد كه فرزندان خراسان بزرگ حالا به شيوه هاي خود شناسي پي برده اند وهرگونه بابا سازيهاي ابلهانه راديگر كوركورانه نخواهند پذيرفت. وبه هرگونه جفايكه در حق ما ودر حق ديگران از اين باباهاي وحشي ودرنده خوي، يا آگاهانه ويا غولانه رقم زده شده است، نزد ما   محكوم است وافتخار اين درنده خويي را به پيروان اين جهالت پيشگان مبارك ، نا مبارك خواهيم گفت. وشما در مورد خط ديورنديكه از مدت حداقل 58 سال است كه مردمان اين سرزمين ودارايي ملي مارا مانند اژدهاي، دودمه فروكشيده است وپسماني ما ازاين خط واين قبيله سرچشمه گرفته است، چه خوب دليل روشن كننده براي ساده لوحان سياسي ومصلحت طلبان خود فروخته ،بيان داشته ايد. احسن برشما. اما شوراي ملي ونمايندگان مصلحت پسند بي نتيجه ما با تاسف هنوز جرات بيان اين حقايق را ندارند واصلا اين وظيفه انهاست كه مردم درمانده خراسانرا ازاين بند قبيله گراي وعقبماندگي تاريخي برهانند وبه جاي قبيله وديورنديهاي بيگانه با ما به قضاوت نه نشينند. درتمام اثار جهان بيرون افغان ويا پشتون را بنام اكثريت وقوم سازنده معرفي كرده اند واين قوم سازنده را امروز جهانيان دارند خوب از نزديك بهتر ميشناسند وجهالت پروري ايشان بر ديگران هم بي تاثير نبوده است وروشنفكران انتزاعي ما كه نه خود ونه انهارا ميشناختند، دراين جوي بيل را به روش آب زدند ومارا يكسره از فرهنگ آدميت جدا ساختند. افغان به قول ابن بطوطه همان دزد وبي فرهنگ وشوم وبي دانش، براي همه باشنده گان اين سرزمين هويت نا خود آگاهانه گرديد وازاين جعل بي رقم ما چطور خود را كنار خواهيم زد، وظيفه وجداني وايماني هر داننده وهر روشنگراست كه بي تفاوت نباشد واين هويت قلابي را با نوشته وبا بيان وبا حركت به مردم ديارش معرفي بدارد وهويت سازنده وپرافتخار مردم را به كمك دانايي وتوانايي براي مردم اين سرزمين بر گرداند.

      فكر ميكنم، هم انديشان راه راستي دارند با تحريراتشان پيوند هاي راستين را در مي يابند وبدون اينكه بيكديگر گوشزد كرده باشند ويا معرفت حاصل كرده باشند، يك فكر واز يك انديشه ( راستي) برخوردارند وبيشتر آنها ريشه وبنمايه هاي خويش را شناخته اند ودليل پسماني وذلت بار انساني را نيز خوب يافته اند. اين سبب ميگردد كه راه را يكي وخواست را همگاني سازيم تا زودتر به سرمنزل مقصود برسيم. هدف، ما همان حقيقت پنهان كرده شده است كه با چراغ راستي برآن مستولي خواهيم شد. اميد وارم كه شما هم با اين نوشته خوبتان بسنده ندانيد وبه پيكاردور از خشونت ونافرماني مدني در برابر برتري جويي وشيونيزم دور از فرهنگ انساني ، طور دوامدار بنويسيد وتلاش به خرج دهيد تا رهروان حقيقت جو را شمع درخشان تاريكها بشويد. ومن شاهد وبيننده گفتگوي اقاي گرامي داكتر كاظم استاد سابق دانشگاه كابل با خانم زهره يوسف داود بودم ودر مورد كتاب ايشان كه راجع به تاريخ واهميت زنان افغانستان امروزي وروياروي سنتگرايي قبيله با تجدد ستيزي همين قبيله ، مسايل خيليها ارزنده را بيان داشته اند وبراي بار نخست است كه من اين استاد براستي دانشور را ناظرم كه به بعضي حقايق نا گزير اعتراف كرد واز دربار ودربار منشي كمي پا فرا تر گذاشت. اما بازهم براي پديده قبيله دريچه خود ساخته محيطي وكوهستاني را در واژه علم امروزي پديد آورد وعلت خشونت وعقب ماندگي را دراين قبيله شرايط زيست محيطي وانمود كرد. وفرق آنرا با مناطق شمال كه با كمال تاسف بي تاثير ازحاكميتهاي چندين قرنه همين قبيله نبوده است ، صرف كوه وتنگي زندگي وانمود كرد كه از نظرمن وشايد بسياريها اين دليل قابل قبول نخواهد بود. زيراكه اين سرزمين داراي ملت از نظرگاه عربي ، بوده است. ما در ميان تاجيك ويا ازبيك ويا هزاره، قبيله بخصوص را شاهد نبوده ونيستيم. اما در مناطق جنوب وكوههاي سليمان ، شاهد هزاران قبيله ودشمنيهاي تاريخي بين همين قبيله هستيم. سران قبيله مانند يك رهبر بالاتر ازرهبر حتا دين دراين سرزمين جايگاه خود را دارند وامرو نحي آنها مانند ، فرستادگان خداوند يكسان است. زن درميان اين قبيله حيثيت حيوان را دارد. ميتوانند آنرا بفروشند ويا بكشند. اما با وجوديكه تاثيرات حكومات قبيله وي در طي چند قرن در جامعه خراسان بزرگ ، با كشيدن شمشير غيرت نما از نيام، چشم ديد است، بازهم مردمان شمال وحتي كوهستان درواز بدخشان را اگر مورد پژوهش قراردهيد خواهيد ديد كه ، فرهنگ درميان اين مردمان از چه جايگاهي بزرگ برخوردار است. با سواد وبيسوادش، شعر گويا اند وكسي كه شعر ميسرايد، بي پيوند با فرهنگ نيست.

    اما دريغ وصد چند دريغ!! كه اينسرزمين امروز از رسانه ها شنيده ميشود كه شهروندانش از گرسنگي در قرن بيست ويك دارند هلاك ميشوندودركشور مسلمان، بسياريها راحت به خواب ابليسي فرو ميروند. يمگان دره از قهر طبيعت زنده اش را ميميراند واز نمايندگان بر گزيده ومسلمانان اشتهاري وقلابي كسي يافت نميشود كه براي آن سرزمين وبراي آن ريشه واساس انسانيت، يك لب نان هم از آسمان فرو ريزد. در قرآن مجيد است كه:

       اگردر ديار ويا صدا رسشما كسي از برادران مسلمان شما گرسنه ودرمانده است وشما از امكانانت بيشتر برخورداريد وكمك به آن ، نميكنيد، در مسلماني شما شك است وشما هرگز بنده خداوند نيكو پسند نخواهيد بود. اين همه تظاهردردين بيهوده وبي اثر خواهد بود. براي « تو رباني» براي تو « زلمي» وبرا تو« محبت شاه» ميگويم كه شما بخاطر اخذ معاش ومعامله خود را نماينده مردم بدخشان جازده ايد؟ خانم كوفي جايش محفوظ است و حقيقتا منحيث يك خانم رسالتش را به وجه احسن به انجام رسانيده است. ما شاهد جاندادن دها انسان بدحشان در قرن بيست ويك از لحاظ گرسنگي هستيم واما شاهد دفاع از حق اين مردم بيچاره از ، زبان وكلاي انتخابي ايشان ، نميباشيم. مرگ بهتر كه توان حق گفتن، نداشته باشيم. آقاي رباني!! شما درآخيرت در پيشگاه مردميكه ترا پرورش داده اند چه جواب خواهي داشت؟ مگر ازاينكه رهبر وشخص آگاهي كه از درد و درماندگي ملتش بيخبر باشد، وبي تفاوت بماند، در قيامت اگر ايمان داريد به چه پرسش خداوندي گرفتار خواهيد بود؟

        شما درايام رياست جمهوريتان هيچ چيزي براي آندياريكه آشاميديد وتكامل كرديد، نكرديد. امروز خيلي دارايي داريد واما بفكر قيامت اين داراي را براي مردم گرسنه مانند اقاي « بيات» صرف نميكنيد وزر پرستانرا هم در روزگار اسلامي ، محكوم ، مينمايد. شكايت است كه شما را در وزير بي اكبر وخان بي باور به خان، به زره بين هم بكاوند يافت نميكنند. اينست رهبر اسلام شناس وباني جهاد مردم !

      من به اين باورم كه قدرت عامل فساد وقدرتمند بيزار مردم است. شما كه دراين راه تلاش وافر كرديد، مرا دچار اشتكاك در مسلماني وعلم مبارك راه راستان ومحبان اهل واولاد پيغمبر اسلام« ص» انداخت. اسلام را سياسي وهمه بد گهريهاي انسانها را درصابون دين به پاكي، نا پاكي سپرديد. نماز را صابون عدالت وپاكي ساختيد وكردارهاي نا پاك را شايسته رفتن به مسجيد تلقي نموديد. اما از كسانيكه خون انسانرا ريختاندند وكسي را با گلوله به زمين خداوندي در زراعتش به خون ، نشاندند كه هژده سال ملا ايمام آنديار بود. واين كس واين آدمكش هموند حزب شما، يعني جمعيت اسلامي افغانستان بود. نامش محمدين از قريه جوي ولسوالي درواز بدخشان است واميد وار است كه ولسوال منطقه هم بشود. اين فردنه تنها ملا همرا بيگ تربغني، بلكه زماندين خان، برادر استاد جلال ويك معلم را نيزاز آرخود ويكي از پدران خوب دره ي شوريان را كه در خوركد، هم مهمان بوده وهم مانند كسيكه شكار پرنده كند ، نامبرده را در درخت سيب بلند كرده وآنرا مانند گنجشك از  ، زير درخت با مرمي تفنگ بي جانش كرد تا سنوي جوان چند روزه به نكاه رسيده اش رابه ضربشمشير به زني بگيرد وآن كس را به نام ننگين ادمكش ياد بايد كرد. اينها امروز در جامعه ما حيثيت مجاهد« حيف بر نام تواي مسعود» كه در قطار اين جلادان خدا نا ترس، وجه مشترك داري. من به انهايكه ازادي وآزادمنشي رابالاتر از ديگر مسايل ميدانستند، احترام دارم. اما خدا ناترسان عربزده وغربزده را هرگرز در پندار بخششم قرار نخواهم داد.

      « آنفرديكه آدم را مانند گنجشك در شاخ سيب  منطقه اي بادمگ درواز كشت، كي بود؟ شمير نام بود/. دزد بي پدر واين كس را حقوق بشر با محمدين بني، تربغني يكجا گرفتار وبه جزاي اعمالشان بايد برسانند. ازاين كشتار واين جنايت اين دونفر بخصوص همه اي باشندگان ان ديار مطلع اند.

     آمديم در مرز ديگر موضوع: اميد وارم كه اقاي امان الله استوار با بزرگواريشان ، به اين مسايل ديقت فرمايند. اين نه توطه است ونه افتراء.

     درديست كه ناداني مردم اثرش است. مردم ما به كساني راي داده اند كه يا لقمه نانرا غنيمت دانسته اند ويا كيش عقايد بي بنياد را! بسيار دانشمندان دلسوز به حال مردم ، خود را كانديد كردند اما اقليت چند برآنها راي ندادند. امروز بايد كه عذاب اين همه بي سنجشي را خود بچشند. اين اقاي زلمي! كي است كه بر سرنوشت دانشورانه بدخشانيها حاكميت دارد؟

    اي بدخشاني ! مگر ناصرخسرو را در حريم تو تبعيد نكردند؟ اما تو بخاطر دانشمنديش آنرا پذيرفتي. زيراكه ادبگاه تو راه بي ادبان هرگز نبوده است. اي جيحون واي سيحون! زردتشت ، از راگا ويا راغاي توبر بلخ نامي پا نگذاشت؟ از اناهيتا واز ميترايكه دنيا بران ريشه اش را ميسنجد و گنج ابديت را برآن ميتراود، پا نگرفت؟

      لاكن اينبدخشان چگونه زير سم قساوت روزگار اب ميشود وشهروندش رادر حال جان دادن ميبيند وازتوان روزگارش بي اماني ميكند.

      سيد محبت شاه! پير وپيشواي باطنگرايان آنديار! شما چگونه با روح ارام وبا گرفتن هزاراها دلار باد آورده خودرا بي خبرو غفلت به مرگ يمگانيهاي قهرمانيكه مزار ناصر خسرو درآنجاست ، در پارلمان جا ميزنيد ويكواژه به آدرس آنديارهم بيان ، نميكنيد. ايا شمارابازهم نماينده مولا وآقا خانرا فرستنده شما بر كسانيكه در بند پيرو مريدند بدانند؟ اخير پيريكه از حال مريدش خبر ندارد، پير راستين خواهد بود؟

      من به انچه كه شما باورداريد ويا ني سوگند ميخورم كه اگر در راه مردم نرويد با برهنگي بيشتر به افشاي شما خواهم پرداخت وكريمشاه حسين را كه در برابر ما بيتفاوت است، با خصوصيات زمان بر ملا خواهم ساخت.

     اين پير دانا ميتواند بخاطر فرايند اقتصاديش هوتلها بسازد وشريكي كه ازآلمان دارايش را نصف كند يا بنام شريك زندگي ويا بنام ديگرحقدارش كند كه طرح جدايي را مطرح نمايد وهزاران پول اسماعيله هارا دست خوش اميال خويش قراردهد وهزاران مريد در يمگان دره وقبرستان وارامگاه حكيم نامدار ناصرخسرو در يك درهم و بي اساسي بسر برد، چه تفكرش خواهيم كرد؟ وبه سيد محبت شاه كاشاني كه از درواز انتخابش كردند وامروز صدايش لال ودلار زبانش را گنگ ساخته است چه اميدي برقرار خواهيم نمود؟  اين اغاخان بزرگوار توان انتقال وتداوي بسيار هنگفت باباي شرمنده اي مردم افغانستانرا چندين مراتب داشت، امانه پول بازسازي آرامگاه ناصرخسرو  ، ونه پول زنده ماندن چندين يمگاني را داشت كه براي مريدانش بپردازد؟

    امروز من از هرچه كه انسان است مشكوكم. صد مراتب به خدمت اغاي سيد منصور نادري نامه فرستاديم وما تا هنوز منتظر آنيم كه در مورد مزار ناصر خسرو هدايت دهند، اما خبري نيست. اينها يا دلالان اند ويا بي باوران! كسيكه به ترياك خو افريند.... بدوري زاهل خرد جا گزيند...

     البته اين نوشته با سرنامه به اقاي امان الله استوار اغاز وبه مسايل پيچيده اي ديگر انجاميد، طلب عفو كرده واين انگيزه ايكه شما افريديد باشد كه در برگيرنده چيزيشود كه سازنده گيش ، وافرتر وخود شناسيش بيشتر گردد.

                                 زنده باد بيان آزادي.

                                 تاشويم اسمان ابادي.

    

                     اشناي ، خط وانترنيت شما

                                       درويش


بالا
 
بازگشت