مقـــولـــۀ ملـــت در يک نظــام مبنی بــــر دمــــوکـراسی بـــایــد بـــه نـــورم هـــا و اسـاســات عـلمــی و حقیقـــی آن مــورد بــررسی قـــرار داده شـــــود

احمد سعیدی

 

نخست از همه توضیح باید کرد که سیاست مجموعه وسیع و گسترده از ارزش ها بوده که با سیر و روند اجتماعی جامعه بشری ارتباط عمیق و ناگسستنی را دارا می باشد ، ولی این ارزش ها در بسا موارد باهم در تضاد قرار داشته و قضایا را از زوایا و دیدگاه های دلخواه خویش مورد غور و بررسی قرار می دهند که این مجادله دایمی و پایان ناپذیر که در طرز و تفکر و ایدیولوجی های اقشار مختلف جامعه متبارز می گردد ، بس این افرادجامعه اند که از چگونگی طرز روش و اندیشۀ فکری با نظرداشت منافع خویش در پی تحقق آن بکار و فعالیت برمی خیزند ، زیرا اندیشه های فکری ابعاد وسیع و متعدد را داشتـه کــه پیروان آن نیز از لحاظ کمی بیشمار اند .

در نوشتار کنونی مقولۀ سیاسی و حقوقی را در یک نظام مبتنی بر پایه های دموکراسی و مردم سالاری مورد بحث و بررسی قرار می دهیم که مسلماً با شرائط کنونی جامعۀ افغانی در تطابق قرار خواهند  داشت .

در افغانستان امروز که فراز و نشیب های سخت و دشوار را پشت سر گذاشته است بسیاری از مقولات پذیرفته شده در مورد دولت ملی و ملت را مورد باز نگری قرار می دهند . یک امر طبیعی است که گرایشات گوناگون سیاسی بر حسب جایگاه شان  برداشت های ویژه را از نهاد های سیاسی و اجتماعی جامعه و از چگونگی سازماندهی آنها در فرایند ایجاد دولت ملی این کشور دارند که با وضوح کامل این یاد داشت نیز خــارج از دایرۀ آن نمی تواند باشد .

مقولۀ ملت و ویژه گی های ملت داری مبتنی بر دموکراسی بر شالوده یک سلسله نورم ها مطرح گردیده است .

در واقعیت این تلاشی است برای ارائه پاسخ به آن طرح های سیاسی که در افغانستان کنونی گرایشات عشیرئی و قبیلوی شان را بجای طرح های دموکراتیک مقوله ملت و دولت ملی مطرح می سازند ، برداشت تبار محوری از ملت در نوشتار کنونی امریست که نه تنها روند دموکراسی و حاکمیت مردم که بیشتر از آن تمامیت ارضی و زیست باهمی ساکنان افغانستان را مورد تهدید قرارد داده است ، با وجود اینکه در عصر و شرائط کنونی جهان ، تبار محوری و رجعت به هویت های بیش مدرن و پهلوی دیگر پروسۀ جهانی شدن را به نمایش می گذارد ، با این هم فرار به آغوش هویت های پیش مدرن و پیش سیاسی اگر از سوی بدیل جهانی شدن نیست ، از جانب دیگر دفاع از چنین هویت های نیز الزامی به نظر نمی رسد .

در افغانستان امروز برخورد به مسئله ملت ، حقوق مردم و مبارزه با هویت های نژادی در فرایند ایجاد یک دولت ملی فرا قومی و مبتنی برعدالت از اهمیت ویژه برخوردار می باشند. در آستانه دگرگونی هائیکه اکنون ما ایستاده ایم ، روشن ساختن حدود تنگنا ها و گشایش های موجود و همچنین طرح و تدوین هنجار هایئکه در پرتو آن روابط اتباع ، دولت  و جایگاه حقوقی افغانستان در برابر جامعه بین المللی باید نظم و انسجام بیشتر یابد .

در کشور عزیز ما روابط سنتی حاکم بر جامعه و همچنین رابطه میان حاکمیت ، مردم و مناسبات قدرت میان باشنده گان این کشور دگرگون شده اند ، نخبه گان سیاسی و نظامی افغانستان بر پایه توانائی های نظامی و سیاسی شان  که تقسیم قدرت دول مجدداً در پرتو شرائط  نو و مقتضی صورت گیرد ، از چشم انداز آزادی نمی توان بر چنین مطالبه ایراد گرفت ، اما در پناه این طرح هم از جانب هوا داران آن و هم از جانب آنانیکه با آن در مخالفت قرار دارند ، گرایشی مطرح می گردد که نمی توان به آن مقابله برنخاست ، زیرا آن آگاهی که در پی مشارکت مردم در مقاومت و در نتیجه تجربه مهاجرت های خارجی و داخلی تبلور یافت ، امروز خطر آنست که به مثابه ابزار ایدیولوژیک در خدمت سیاست های تبار محوری قرار گیرد در جدال میان آنانیکه هویت افغانستان را هویت قبیلوی و قومی میدانند و آنانیکه با حرکت از هویت های محدود به قرأ و قصبات سهم سرزمین و دسته های سپاه می خواهند ، آنچه که به قربانگاه فرستاده می شود ایجاد افغانستان مبتنی بر دموکراسی و دور از نژاد پرستی است .

مسئله ملت و چگونگی برخورد به آن یکی از بحث برانگیز ترین و پیچیده ترین مسایل مطرح در علم سیاست می باشد ، ما در پروسه ایجاد ملت افغانستان دچار یک سلسله مشکلات نیزمی باشیم .

بدون ارائه پاسخی مبتنی بر دموکراسی و مبرا از تبار محوری و نژاد پرستی به چگونگی ایجاد ملت در افغانستان به مشکل خواهند توانست به سوالات مطروحه امروز و به نیاز های توسعه و تکامل مسالمت آمیز افغانستان به سوی یک آینده روشن پاسخ ارائه باید نمود .

در میان برداشت های گوناگون از مقوله ملت در افغانستان ، دوگرایش از اهمیت ویژه برخوردار اند و آنهم به دلیل اینکه هر دوی آنها با تکیه بر ارکان دولت و مخاطب قرار دادن عقب مانده ترین احساسات مخاطبان شان به مقوله ملت از چشم انداز ایدیولوژی ملی گرائی قومی می نگرند .

گرایش نخست ، گرایشی است که به دادن تفسیر و تعبیر نژادی از ملت آنهم از طریق طرح ویژه از هویت افغانستان در پی توجیه و تداوم حاکمیت های قومی می باشند ، در این طرح همواره سخن از هویت (افغانی) افغانستان است .

آنچه که در این نوشتار از اهمیت ویژه برخوردار است ، اینست که در میان اقوام ساکن افغانستان یکی از اقوام دارای اکثریت می باشد و این قوم اکثریت هویت ملی این کشور را تعین می کند .

در صورتیکه چنین باشد ، اکثریت مورد نظر دموکراسی ـ اکثریت شهروندان بدون در نظرداشت وابستگی های نژادی ، مذهبی و فرهنگی بوجود آید ، شهروندان نه بر پایه پیوند های تباری ، بلکه باید با تکیه بر اصول خرد و فرزانگی بر سرنوشت شان تصمیم گیرند .

گرایش دیگر هویت ملی را حاصل جمع هویت هـــای قومی و عشـــایری می داند در این جا نیز مسئله اصلی تأمین حقوق اقوام و گاهی قشلاق هاست تنگ بنای ملت بر گروه های قومی خرد و بزرگ نهاده می شود عملاً در یادداشت کنونی به ارتباط افغانستان ، طرح برابری قومی برای تحقق دموکراسی و عدالت نیست بلکه نخست جا انداختن هویت های دسته جمعی بر پایه تعلقات قومی است و دوم تأمین حقوق این اقوام که گویا همه اعضای آن منافع و خواست های همگون دارند ، بدون توجه به این امر که اعضای چنین جمعی در کدام نقاط جهان زنده گی می کنند و یا اینکه جانبداران کدام طرح و برنامه سیاسی می باشند و یا اینکه آیا هویت های فرا ملی برخی از چنین ـ انسان های در محدوده تنگ هویت های پیش سیاسی می گنجد و یا نه این باور مانند گرایش رقیبش به هوا داری هویت های گله ئی می خیزد و با همه فریاد برابر طلبی نمی تواند از دایره نژاد ، ریشه ، زبان و مذهب فراتر رود ، در هر دوی این گرایش فردیت انسان مورد توجه قرار نمی گیرد .

برداشت های موجود در جهان معاصر را از مقوله ملت می توان به گونه زیر جمع بندی نمود :

 

1.    جانبداران مقوله ملت فرهنگی بر این باوراند که ظهور یک ملت بر نهاد های مدنیتی و فرهنگی که منجر به تبلور یک فرهنگ واحد ملی می شوند بستگی دارد ، مرز های ملت ـ مرز های فرهنگ مشترک است .

2.    جانبداران مقوله ملت قومی ملت را محصول قومیت می دانند ، قومیکه گویا دارای ریشه نژادی واحد است و در تاریخ با سربلندی و قهرمانی بی مانندی به مثابه قهرمان ترین ملت دنیا هستی و بقای قومیتش را تضمین می کند در ادبیات تبار محوری در سراسر جهان صحبت از قهرمانترین و برترین و کهن سال ترین قومیت دنیا است وقتیکه ادبیات ناسیونالیزم های گوناگون را ورق زنیم در واقعت با گزارش های از جسور ترین ها و سربلند ترین ها روبرو می شویم ، اقوامی که در تاریخ ده ها بار مغلوب شده و با اقوام دیگر خلط شده اند ، خود شان را در درازای تاریخ شکست ناپذیر و پیروز تر واز دید نژادی نابتر ازهرکسی دیگری می دانند از این چشم انداز آنانیکه بیرون از دایره قوم هستند یا اقلـیت انــد و یا اینکه مهــاجر می باشند.

3.    جانبداران مقوله ملت به مثابه یک جمع حقوقی و سیاسی ملت را گروهی از انسان ها می دانند که بر پایه نیاز های سیاسی و اجتماعی در یک فرایند تاریخی دارای یک سرنوشت مشترک شده و با ابراز آزادانه راه ملت خویش و ارکان های آنرا بوجود می آورند ، اعضای چنین ملتی می خواهند در محدوده جغرافیائی مشترک شان به مثابه عضوی از جامعه بین المللی درچارچوب هنجار هائیکه خود بر پایه خرد و فرزانگی بوجود می آورند و بر حسب ایجابات سیاسی و تاریخی آنها را تعدیل و دگرگون می سازند ، با هم همزیستی داشته باشند ، زیرا برای چنین داشتن فرهنگ ، نژاد و یا دین واحد الزامی نیست ، مشترکان در نتیجه ابراز آزادانه ارادۀ شهروندان آن دارای تبار ها و ریشه های گوناگون .

اندیشه حاکم در باره ملت در افغانستان امروز بیشتر در محدوده های دو دیدگاه نخستین صورت می گیرد ، بسیاری از اندیشمندان چپ و راست دیروز به درفش برداران یکی از این دو دیدگاه یاد شده عوض شده اند و این در حالیکه امکانات ارائه برداشت سومی از ملت به مردم بسیار اندک و ناچیز است .

دوگرایش نخستین که فوقاً تذکر یافته است از ملت یک برداشت ایدیولوژیک دارند و از طرح های شان به مثابه ابزار های ایدیولوژیک حاکمیت به مثابه ابزار بسیج کننده بهره می گیرند .

طرح هویت های طبیعی جمعی در کشور های چند قومی و چند فرهنگی زمینه است که از آن می توان مخاطبان را برای عملکرد های جمعی بسیج نمود ناراضایتی ها را در چنین موارد به مثابۀ درد مشترک قومی تفسیر نمود و خوبی ها و دست آورد ها را نیز به مثابه دست آورد های مشترک مطرح نمود .

چنین مشترکات حقیقی و فرضی به هویت مشترک تباری و یا فرهنگی قوام بیشتر می بخشند و همبستگی میان گروهی را تقویت می کنند ، گرایش تبار محوری بر خاستگاه فرد و فردیت او آغوش جامعه سیاسی نیست بلکه جامعه طبیعی و بیولوژیک است ، محور جامعه نیست بلکه قوم است ، همان قومی که بسیار جسور ، افتخار آفرین و سلحشور و برتر است و در دامانش دانشمندان ، شاعران و فرزانگان بیشماری آفریده است .

ایجاد دولت ملی در افغانستان ، دولتیکه مبتنی بر ارزش های دموکراسی و آزادی باشد ، نمی تواند بدون تعریف و برداشتی نو از ملت افغانستان به تحقق پیوندد ، دولت ملی دولتی است که در آن شهروندان صاحب و منبع اصلی قدرت می باشند . شهروندان مجموعه از گروه ها و خیل های تباری نیستند بلکه شهروندان مجموعه افراد اند که سوای پیوند های قومی ، مذهبی ، جنسی و فرهنگی باید دارای حقوق و وجایب برابر باشند دولت ملی که با تکیه بر اراده چنین جمعی بوجود می آید از سوی آزادی های اساسی انسان (حقوق بشر) را می پذیرد و آنرا تأمین می نماید و از سوی دیگر حقوق و آزادی های شهروندان را چنین دولتی در برابر قانون مانند یک شهروند مسئول بوده و در کلیه اجرأتش تابع قانون (دولت حقوقی) می باشد .

دولت های ملی معاصر به ویژه دولت های دموکراسی ها بیشتر مبتنی بر مدل جمهوری (دموکراسی) می باشد .

نتیجتاً باید گفت که محققین و پژوهشگران تعریف های گوناگون را در بارۀ ملت نموده اند ، اما تعریف گسترده و همه جانبه با نظرداشت خصوصیات میت های اتباع یک کشور که دارای زبان ها ، نژاد ها و مذاهب گوناگون می باشند ارائه نداشته اند ، باید از محققین و پژوهشگران دعوت بعمل آورد تا با نظرداشت خصوصیت های قومی و تاریخی کشور عزیز مان افغانستان یک تعریف عمیق و همه جانبه را مورد طرح و تدوین قرار دهند تا خلای اندیشوی که در زمینه در شرائط کنونی مسلط اند مرفوع گردیده باشد ، زیرا اکنون که جامعه افغانی دارای یک نظام مبتنی بر دموکراسی می باشد .

بناءً مستلزم آنست تا در مورد با نظرداشت حقایق کنونی با مقوله ملت برخورد حقوقی با نظرداشت تاریخ کهن این سرزمین صورت گیرد تا پراگنده گی های فکری که در زمینه نزد برخی از اندیشمندان موجود اند مرفوع گردد .

 


بالا
 
بازگشت