پرسشي چند از سيدهاشم سديد

در باره سيد جمالدين افغاني

  نبشته اديبانه ي سيد هاشم،سديد آغا را خواندم واز طرزجمله بندي وقالب سازي آن براستي لذت بردم، اما از بُعد تاريخي وديدگاههاي كهن نگري آغاي گرامي دچارسردرگميها گرديدم. اميدوارم كه به چند پرسش من با بزرگواری شان اگر لازم دانستند ، جهت روشن گرديدن ذهن من پاسخ مرحمت فرمايند.

    اول پرسش من اينست كه از پيشينه هاي مشترك محيطي ونامهاي تاريخي كه حد اقل وجوه مشترك بين ايران كنوني وافغانستان جديد را در برگيرنده باشد، كمي روشني بيندازند.

    دوم  پرسش من روي اين مطلب ميباشد كه اين سيد جمالدين افغاني ، چند سال در افغانستان زنده گي كرده وزبان اول اين سيد كدام زبان بوده، وچرا از افغانستان، تولد گاهش پا به بيرون گذاشته است؟ آواره بوده ويابدعوت ديگران، خاك آن ديار را ترك گفته است؟

    سوم مصارف اين همه سفرهاوسخنرانيهائيكه جناب شما برشمرده ايد از كجا تهيه ودر خدمت سيدقرار داده ميشد؟ وازاين سيد دانشمندكدام مربي ويا خويشاوندانيكه تا كنون در محيط تولدگاهش باقي باشد وجود دارد؟ واين دانش را سيد دركدام كشور ويا زادگاهش فرا گرفته بود ويا دانش خدادادي بود كه بدون رفتن به مدرسه  نصيبش گرديده بود؟

     به نظرشما كسيكه در يك جاي تولد بيابد، هويتش را از همان جاي ميگيرد ويا اينكه سلسله اي نسب درهويت شخص مهم خواهد بود؟ اصلآ واژه هويت را چگونه بررسي وتعريف ميكنيد؟

     آيا سيد جمالدين عرب تبارنبود؟ اگرني چرا واژه سيد كه در عربي همان آقا وبادار معنا ميدهد پيشوند نامشان قرار داده شده؟ اگرچنين باشد، به نظرمن سيد نه افغان است ونه ايراني ! صرف دراين اب وخاك تولد يافته وتكامل نموده است وهرچه كه هم توان داشته درجهت معرفي هويت تباريش كوشيده است واين شيوه يا بنام اسلام بوده ويا به نام جنبش هاي آزاديخواهي وبا تآسف ازاين جنبشها دركشورزادگاهش به قول شما كدام برجستگي كه بدرد ما تا امروز ميخورد وباعث كمرنگي ستم وستمگريهاي شاهانيكه مدتي كوتاه اين جناب سيد هم سمت رايزني را عهده دار بود به قول تاريخ، ميگرديد، كه نگرديد.

      شما در يك جاي گفته ايد كه افغانها كسي وجائيكه از خودشان نبوده از خود نگفته اند. خيلي خوب هم بيان داشته ايد وكشور هند و هندو زبانان را مثال بيشتر داده ايدكه به نظرمن لازم است كه مهاتما گاندي را بگويم كه افغان بود؟ روي كدام پيوند؟ از لحاظ انساني ميگوييم كه شخصيت خوب وانسان آزاديخواه براي كشورش بود. اما وجوه مشتركی بااين اقا نداريم. ولي اگر پيشينه تاريخي كشوريكه امروز به نام افغانستان ياد ميشود، نه پيشتراز هزار سال را درنظر بگيريم هم ما حق داريم كه بگويم فردوسي شخصيت ماست وهم ايرانيهاي امروزي اين حق را دارند. شما در هرخانه تخاري وبدخشاني وديگرافغانستانيهاي امروزي ، برويد حتمآ كتاب حافظ وسعدي وبيدل ،مثنوي معنوي وشاهنامه فردوسي را ميبينيد وآن مردم اين اشخاص را جزء فرهنگ وهويتشان پذيرفته اند وحق هم دارند كه بپذيرند .

    اگربه تاريخ كمي از ديد وسيعترتماشا مينموديداين حق را هم به هرايراني وتاجيكستاني وافغانستاني قايل ميشديد كه ازقلمرو فرهنگ كهنشان وجغرافياو

افرادواشخاصيكه با اين فرهنگ وبا اين زبان شناخته شده اند، با افتخارياد كنند وازآن خود بدانندواين پاسخ دندان شكن به آنهاي خواهد بود كه اين فرهنگ را پارچه ساخته اند وانگريزنماهاي خودي وبيگانه تاهنوزبه دشمني شان با اين فرهنگ واين شخصيتها ادامه ميدهند.  با تآسف كسانيكه از خود گسسته شده اند ونسبت به هويت فرهنگي، بي باور گشته اندوشگردهاي تقليدي وتلقيني را ، اختيارو به چنين سخنان بي پايه وبي اساس فريب واژه پردازيهاي دور شونده را ميخورند، ما بايد كه اول ريشه واساس تاريخي مانرا دريابيم وپهناي اين فرهنگ را روشن بسازيم ، به كنه حقيقت راستين خواهيم رسيد. واگردر چارچوب اين كشور كنوني وبا اين نام استعماري خودرا بسنده وهويتمانرا گم كرده حساب وقناعت كنيم، همان است كه بايد گذشته ي تاريخي مانرا مانند اغاي سديد چرند بناميم وشاهنامه را هم افسانه بي اساس ودروغين حساب نماييم واز نيمه قرن نوزدهم به بعدزيست مانرا در چارچوكات سرحدات تعيين گرديده از سوي انگريز ها وهويت افغاني بسنده بدانيم.

     كسيكه تاريخ دوهزارسال يا بيشتر ويا كمترسرزمينش را هزار سال پيش بيان كرده باشد به حقيقت نزديكتر است ويا آغاصاحب سديد كه در قرن بيست ويك دارد تاريخ گذشته را دروغ مي پندارد واين حماسه هاي زنده كننده اي حكيم توس وخراسان بزرگ را تخيل وانمود ميكند كه به نظرمن بازهم اين اغا رگ وريشه اش به شور آمده وبا فردوسي شيرين كلام اين فرهنگ از دروديوار تعصب تباريش سركشيده است واين همه عظمت تاريخي ايران باستانرا كه افغانستان كنوني وجديد جزآن است، فداي همتبار ديگر سيد جمال كرده است. فكر ميكنم كه اغاي سديد از سروده ايكه فردوسي بزرگ در تذكره هويت ايران زمين نسبت به اعراب وخلفاي جاني وآدمخور اموي وعباسي، سروده بود است نا راحت شده اند كه حق دارند از ريشه وتبار خويش براحتي دفاع نمايند ولي به ريشه وتبار ديگران هم حق توهين را ندارند.

   اغاي سديد ! مگرشما شاهد اين نميباشيد كه هرافغان به خوشحال ختك آنسوي مرز و رحمان باباي آنسوي مرز وديگر خانهاي دوسره بيرون از چار چوكات كشوركنوني ما افتخار ميكند؟ وحتا بزرگترين جاده وقلب كابل تاريخي وپايتخت رتبيل شاهان بنام آنسويهاي جنوب كشورمان نامگذاري نشده است وچندين مكتب ودانشگاه بنام ختك وبابا در كشور سناييها وخسروها وجود ندارد؟ اينكه ما قدر خود رانميدانيم وافراد واشخاص نخبه ودانشور ما طي سالها دارند از نظر نسل نا پديد ميشوند، كي مقصراست؟ ايران؟ خدا بيامرزد پدر هر ايراني امروزي را كه ما داريم هويتمانرا ونخبگانمانرا از چاپ وپژوهش قلم بدستان وفرهنگ دوستان ايراني ياد ميگيريم، ميشناسيم و بازهم نا سزايشان ميگويم كه چرا آثار ناصر خسرو را ايرانيهاچاپ ميكنند ونمي گذارند كه اين شخصيتها محوشوندوتبارختكان برما هويت بتراشند وما هم زبونانه پذيراشويم وسرهم بلند نكنيم. اين است مقصد كلي شما جناب عالي؟  

هر كسيكه خدمت به فرهنگ ما ميكند واين فرهنگ فرهي وداد گرانه را زنده ميسازد از ماست وماهم ازآنيم. امروز اتحاديه اروپا با فرهنگهاي گوناگون دارند يكي وهمگرا ميشوند وما داريم در خط تعيين كرده اي استعمار مانند اسپ گادي روانه اي از خود بيگانه شدنيم. مگربيان كننده هويت به نظر شما چه است ؟ يك ملت داراي كدام ويژه گيها بايست كه باشد تا آنرا ملت ناميد؟ آيا شما نام افغان وملت افغاني را مي پذيريد؟ اگر بلي اميد وارم كه مارا هم در روشنايي تاريخي واهميت فرهنگي آن قرار دهيد. اگر ني چرا خود را از پيوندهاي هويت گرايي ميدوانيدودر شاخه اي شكيل ميشويد كه از همان ريشه سر برآورده است. ايرانيها به نظر من بخاطراز كساني دفاع ايراني بودن ميكنند كه به زبان فارسي دري بروز شخصيت كرده اند وآنقدر به فرهنگ وداشته هاي فرهنگيشان مينازند كه افتخار آن شخصيتهارا جزء روح وروانشان حساب ميكنند وما كه دراثر دورساختن مان از فرهنگ با تبار وداشته هاي گذشته مان بيگانه شده ايم ونه آثاري ازاين گذشته گانمان داريم ونه نشانه اي، چگونه بگوييم كه به جاده نام گذاشته ناصرخسرو بباليم ويا به مدرسه مولانا جلال الدين بلخي كه تا همين چند دهه دركشورش كسي اين شخصيت را نمي شناخت ودر تركيه پول مليشان به سكه جلالدين رومي ضرب زده شده است، اين كشور حق دارد كه آنرا شخصيت ترك تبار بداند.  ما كه دشمن خوديم وبيگانه با نخبگانمان، تقصيرش را بالاي ايران بايد گذاشت؟ از سوي ديگراين شخصيتهاي شناخته شده وانديشوران زبان فارسي دري مربوط همه انسانهاي انديشور وباورمند انديشه انساني هستند ونبايد كه ما چوكات بندي محدود كننده براين قلمروحكم نماييم وقلمرو اين فرهنگ بزرگ را كه در اسلام فرهنگ اسلامي آفريد ودرانسان انديشه نيك وگفتار نيك وكردار نيك را خلق كرد وهمه را بسوي خوبي وانسان شدن سوق داد، چنين تفكر خورد كننده را جايز بدانيم.

      آغاي بزرگوار! اين لاهور وسغد وبلخ وشيرازوبغداد نبودند كه اين فرهنگ زاده يكي ازاينها باشدواين افراديكه دراين سرزمينها زيست داشته اند همه ازبركت اين فرهنگ واين زبان بوده است كه به چنين منزلت رسيده اند وبناء اينها همه مربوط همين فرهنگ اند واين فرهنگ در هركجائيكه است وقرار دارد حق دارد كه اينهارا ازآن خود بداند. مارا به جهانكشايان بي مروت كاري نيست. امپراتوران كشنده ويا سازنده را ازاين قلمروبيرون ميكنيم واهميت فرهنگ وزبان كه بيان كننده هويتهاست ودربرگيرنده تمدنها وداشته هاي بشريكه تا امروز بما رسيده است. زبان را من تنها وسيله افهام وتفهيم نميدانم، بلكه روكننده عظمت فرهنگ وتمدن كه مارا شناخت حاصل ميشود ميدانم. چرا امروز مردم پول ميدهند وزبان انگريزي راياد ميگيرند؟ بخاطريكه بيان كننده اي فرهنگ وتمدن وتخنيك روز است. آيا اين زبان همان وسيله افهام است وبس؟

     من در مورد اينكه فردوسي واسكندرمقدوني را ايراني گفته باشد، معلومات ندارم وجايش بود كه فرد ويا نكته ايكه فردوسي بيان كرده بود ، در نبشته خويش طور مستند بيان ميداشتيد.   از نظرمن كه شاگرد شما وهمه قلم بدستان سرزمينم هستم، كارهائيكه جهانكشايان پيشين ميكردند، به هيچوجه قابل پذيرش خرد امروزي نيست ونه ويرانكاريهاي سكندر وكشتار خليفاي اموي وعباسي كه خطشانرا از اسلام محمدی جدا ميدانم. وهرنوع زورگويي وخشونت قدرت طلبي چه از نوع عبد الرحمان خان باشد وچه از نوع نادرخان قرآ ن خور باشد وچه از نوع لشكر كشيهاي غنيمتگيرانه ابداليها ويا غزنويها بسوي هند ومردمان هندوستان، همه را تقبيح می کنم . البته اين قضاوت ازديدگاه كنوني است ونه از آن زمانيكه خصلت وشيوه هاي جهانكشايان بي رحم چنين بوده است.

      اينكه فردوسي را شاعرتوانا وخيال پرداز ميدانيد حق فكروانديشه ي شما نسبت به فردوسي است، اما شما ميگويد كه دراين سرزمين انسان وحتا دولت وجود داشته است كه ايرانيها غرض اشغال اين سرزمين آمده است، ومن ميگويم كه بلخ را مادر شهرها در جهان ميگفتند واين شهر ازانديشه هاي خردمندانه آشو زردتشت نيز بهرور گرديده بود وكيانيها وپيشداديان را شما هم خيال وافسانه ميدانيد؟ كيومرث وجمشيد ونوروز را ساخته فكر فردوسي ميپنداريد؟ نوبهار بلخ را چه جايگاه وتخت رستم را در سمنگان به چه تشبيه ميداريد؟ اين فردوسي بيشتر ازاين چه گفته است كه خيال آنرا درآن شما احساس كرده ايد؟ وباز اين فردوسي ايرانرا كجاي اين سرزمين ميداند؟ كه شما با ايران سرسازش نداريد.  به نظرشما تاريخ نويسان ومحققان راستين بدون عقده يونان درکجا وجود داشته است كه تاريخ دنيارا شفاف بيان كرده باشد وتمام جنايت امپراتورهايشان را بيغرضانه بازگو كرده باشد. مگر دانشمندترين وفلسفه دان ترين يونان اگرغلط نكنم آقاي افلاطون نبود كه به سكندر گوشزد ميكردكه درايران زمين رفتي اثار قابل انتقال را يا ترجمه كن ويا انتقال بده ومتباقي را بسوزان؟ آيا چنين نكرد كه كرد. چگونه شما تكيه بر چيزي ميكنيد كه بازهم غرق خود پسنديهاي زمان خودش بوده است. وبزرگترين اثريكه قرآن پارسي اش گويند وادامه همان شاهنامه دقيقي بلخي را، بديده محقرانه مينگريد وآنرا خيال ميناميد كه نهايت بي انصافي است. كسي كه طي مدت سي وچند سال عمرش بخاطراين نامه صرف كرد وبا شكم گرسنه هويت آفريد واين سرزمين را از عرب شدن، نجات داد، آيا خيالش قابل تحسين وپرستش ملي نيست ؟

      عجم زنده كردم بدين پارسي..

او كاخ ابديت اين هويت واين فرهنگ را اعمار نمود وما با افتخار كامل به آن ميباليم ودرود بر روان پاك حكيم توسي وخراساني ودرنهايت ايراني ميفرستيم !

      اگرايرانيها دانشمندان پارسي گوي راايراني ميدانند وشما افغاني، كدام بيشتر به حقيقت نزديكتراست؟ افغاني بودن ويا ايراني بودن؟ اين ايران شهنامه كجاست به نظرشما؟  اين رستم زابلي واين مهراب شاه كابلي واين تهمينه وزال ورودابه كيها هستند؟ وچرافردوسي شهنامه را براي ايران سرود ودر غزنه تقديمش كرد؟ اينجا ايران بود؟ اگر ني چرا در اصفهان وتبريز؟ شما كمي از لحاظ تاريخي به مسئله نگاه بداريد وحد وحدود جغرافيايي اين سرزمين را با هويتش بررسی نماييد  وبعدآبه قضاوت بنشينيد. شما اول اين واژه افغان وافغاني راكه تا امروز كسي توان تشريحش را نداشته وهمش را گنگ وسردرگم گذاشته اند ، بما وديگر شاگردان مكتب تاريخ معرفي وبشناسانيد وبعدايران وايراني بودن رابه باد استهزاء بگيريد.  بنابرين افغانستان يك نام جديد در قالب هويت گمشده ودرهم وبرهم برما تحميل گرديده وهيچگاه تحت اين نام در زير سيطره ايران كنوني قرار نداشته است كه شخصيتهاي افغاني را ايراني بنامند. اگر ميناميدند در قدم نخست احمد خان دراني را كه سالهاي سال درايران بزرگ وخدمتگار ايرانيها بود، ميناميدند ويا شاعر توانا وبا نام ونشان پشتونستان كه به قول آقاي پروفيسور كاكردر قديم همين جا افغانستان بوده است ومردمان شانرا به نام افغان ياد ميكرده اند، يعني خوشحال ختك ورحمان بابا را ايراني ميگفتند. چرا اين ايرانيها دراين باره كدام ادعاي ندارند؟ وبزرگترين منطقه شهر تهران را بنام ناصرخسرو ويا فردوسي را با مجسمه اش وسنايي را با هزاران جلد كتابش كه پدرغزل مينامند، از خود ميدانند؟ هركلام يك ايراني امروزي، باگفتار نيكو واز ادب پر، رودكي با چه شوق وذوق بيان ميگردد! را از آنها بگيريم؟ آيا خدا خوشنود خواهد شدكه اين همه خدمت فرهنگي وماندگار ايرانيهاي دانشمند را درباره شخصيتاي خراسان، نا ديده بگيريم؟ ما كه وارث شدومد اين شخصيتها خود را ميگيريم، چه كاري در جهت معرفي وكلام زرين شان انجام داده ايم، شما؟

دردانشگاه كابل در زمان حاكميت حزب ديموكرتيك خلق، كسي حق نام گرفتن از جلالدين بلخي وناصرخسروبلخي يمگي را نداشت، چه برسد برآنكه دردانشگاه انديشه هاي اين بزرگان تدريس ويا فهمانده شود ويا بزرگداشت روزتولد ويا رحلتشان گرفته شود، بازهم ادعاي دركار است؟قبل ازآن هرگزنام شانرابزبان پروانه نداشت كه بياورد.

       شما خود تاريخ را از نظرگاه استعمار داريد بررسي مينمايد واين نامهاي ازبيكستان، تركمنستان ، تاجيكستان وافغانستانرا، چگونه ريشه قرار ميدهيد وازاين بنمايه هاي ساختگي به قضاوت تاريخ ميپردازيد؟ آيا اين نامها از قدامت حداقل سه صد سال برخوردار هستند؟ اگر ني چرابر مبناي كاذبانه بر قضاوت مي نشينيد؟ در صدراسلام ازاين نامها شنيده ايد؟ جزبخارا وسمرقند وسغديكه از تاريخ پيرتراست را شنيده ايد؟ اين فردوسي امروز دارد هزاران فردوسي ديگر دراين دنياي هويت ستيزان مي آفريندوهزاران رستم ديگربه خاطرگرفتن حقش از مادران ، تهمينه وار به زايش ميگيرد. ما اين حق را با انديشه هاي ناب انساني وكردارهاي همگرايانه وبدون توهين وتحقير خواهيم ستاند وباورمنديم انرا درآن راستاي سخنوران نيكو سرشت، پيوند خواهيم كرد.

       اگرشمابه اين زردتشت راغي، دراجي ، دروازي هم از دريچه تعصب وبي باور نگاه بداريد وآنراهم افسانه بدانيد، من به قول تبار شما مشكوك ودر نام شما كه سيد هستيد،بي باور خواهم گشت. ودر قسمت سيد جمالدين افغاني، البته نه معادل پول افغاني ، بلكه انسان رسا ودانشمنديكه قدرش از پول افغاني بالاتراست نزد من كه شما آنرا با پول افغاني مساوي ساخته ايد، شخصيت جهانشمول بوده است. وشما براي من وديگردوستانيكه به اين سايتها سرميزنندبگوئيدكه اين جناب چه كاري را انجام داده است كه جامعه افغاني، را درجهان امروزي به معرفي بگيرد وقابل مباهات مردمان آنطرف خط ديورند باشد؟ وخيرش به كنر واسعد ابادئيكه امروز يا زيرسم تروريزم انسانش جان ميدهد ويا مورد بمباردمان قرار داده ميشود، چه رسيده است؟ ويا اينكه در هوا با خيال مي باليم!

      اين سيد مكرم چرا در تركيه وفات وكسي از تبارافغانيش يافت نشد كه به موقع جسدش را به زادگاهش انتقال دهند وبالاخره استخوانهايش رابا چه جنجال ودعوي به كابل نه به كنر انتقال ميدهند ودر دانشگاه كابل، اين سرزمين بي دانشمند وبي ريشه كه دانشگاهش هم بي نام است واگر نامي دارد به نام كسي است كه نه هويتش معلوم است ونه رويتش! اگرشما واژه سيد جمالدين افغاني را ذكر نميكرديد، خاك افغاني فكرش ميكرديم، يعني اينكه خاك هم افغاني شده است.

  آخيراينقدر دروغ پسند بودن هم، براي انسان وانسانيت، نه افغانيت، ضرردارد.

ما زماني به اين خاك واين سيد افتخار خواهيم كرد كه مانند مولانا غوغا درجهان افگندواز،زلال معنويتش دنياي امروز وافغانستان هنوز تشنه از معنويت مولانايي ، سيراب شود. امروز كسي را نتوان كرد فريب.

       شخصيتهاي كه خود را محدودبه يك تبار ويك محيط ميكنند، آنهايا محلگرا  ويا ازاهل واز فضل انسانيت بي بهره اند. مگر از مولوي نشنيده ايد كه ميگويد: نه تركي ام،نه بلخي ام، نه تازييم، نه از ملك خراسانم، نه رومييم، نه بلخيم، من انسانم كه ازاهل نكويانم!

      آغاي بزرگوار سديد، كه هيچگاه خواست سد شدن را در شما نسبت به راستي وبيان حقيقت ندارم، باجاري شدن شريان راستي وبازگو كردن حقيقت، من به اين باورم كه، شما بيان كننده تملقات نا خود اگاهانه هستيد ويابه شكل انتزاعي ، حقيقت  را خوب ميدانيد ولي مصلحت را تمرين ميكنيد!

     من خيلي نوشته هاي شمارا خوانده ام، اما چنين وچنان را تا هنوز در تشخيص شما ملاحظه نكرده ام. يا مانند اقاي سيد عسكر موسوي در بند چوكی هستيد  ويا فراموش كار شده ايد كه هم تاريخ وهم فرهنگ را به باد فراموشي داريد  ميسپاريد. ايا به نظر شما افغا نستان ، زمانيكه داراي حكومت مركزي با جاري شدن خون هزاران انسان آزاديخواه وبخصوص هزاره هاي قهرمان ومتعهد خراسان كبير را داشت، پشت سر ميگذاشت،چيزي بنام دستاورد براي ما بجا گذاشته است يا خير؟ اين مركز گراي وقدرت طلبي چيزي براي ما يادگار تكرار شدني بجا مانده است ياخير؟ جفا،بي عدالتي وعقب ماندگي وسيستم پوسيده قبيله گرايي !

         مارا به سكندرت چه حاجت باشد........ با نيكي و انديشه اطاعت باشد...

اين سكندر چرا به اين مرز بوم هجوم اورد؟ چرا به مكه ومدينه نرفت؟ چرا به يمن وبغداد نرفت؟ اينرا شما هم ميدانيد.

   عجب!جمشيد! يما آن پادشاهم! من آن خوبم، چرا باشد گناهم؟ اين ادبگاه، چه عجب مشك و ختن ميباريد.

          من درانم كه حقايق بيان خواهم كرد. ني مانند كسانيكه بيشتر ، قانون شكن اند وازبيان راستي ترس دارند! ترس برادر مرگ است!

تاريخ نگاران ما دايما بر گفته اي خود صادقند.مگر باينكه تاريخ را برحسب حقيقت راستين نبيشته باشند.

          ما از كوروش داريم شكايت ميكنيم، از هزاران يار بد كاران حكايت ميكنيم.

كوروش از خويش هرگز نميترسيد. او ادمي بود كه با نيكوي سرشت، چگونه ، يك آدم آزاديخواه وهم پسند انساني از ديگرانيكه با انديشه هاي كذابيت مبتلا  بودند، در وحشت اين كوتاه نظران باشد؟

       ايا دراين ايام كه مغلها ميزيستند، اين سرزمين كنونی را به نام افغان وافغانستان ياد ميكردند؟ هرايراني كنونيكه به اين عقيده است كه افغانستان در گذشته مال آنها بوده است ويا ايران مال افغانستان بوده است، غلط كرده است. اين سرزمين درگذشته هاتازمان دست ناپاك اهريمنان وخودگسيختگان اين جدايي رابميان ، نياوردند،اين كشوريكي وداراي يك فرهنگ ويك زبان ويك قلمروبوده است. ايران شرقي وايران غربي ويا آرياناي كبير وبعدآ خراسان بزرگ، همين دياربوده است كه حدود وثغورش را ميتوانيد از تاريخ آن زمان به مطالعه بگيريد.

   اين كاريكه بعضي انسانها دارند دراين جهان پهناور، به هويت خويش وگذشتگانشان ميبالند، به نظر شما نشنليزم افراطي است؟ كسيكه بي هويت است وبه دنبال هويت بيگانه سرگردان ميگردد،واز خود بيگانه شده است، كار معقول وپسنديده خواهدبود؟آخير يك عرب ويا يك اروپايي ويا يك روس وپاكستاني ويا هندوستاني،به هويت خويش نميبالد وافتخار وبا آن اميدزندگيش رابه پيش نميبرد كه ميبرد وانسانهارا اگر از هويتشان جدا سازيم،دراين دنياي زودگذر به چه دل خواهند بست واميدوار خواهندبود واحساس بيان غرورملي در نزد شما چه معنا دارد؟ شماچرا از جنون نشنليست خلفاي اموي وعباسي ياد نميكنيد كه ديگران را موالي وخودرا مولا جازده بودند؟ آنهااز دانش وسوادهم خيليها بي بهره بودندكه فضل فروشي دانش واهليت ميكردند. اگر دانشمندان خراسان بزرگ را ازآن دوره حذف بداريم، چه چيز درآن باقي خواهد ماند؟ ادعاي ايران نسبت به اينكه سيد جمالدين مربوط آن بوده ويا ني، چه درد آنرا دواخواهد كرد؟ اين سيد در فرانسته به خود نام ديگر ميگذارد وماشاالله تمام دنياي انزمان را راحت سير وسفر ميكند واين مصارف را از كجا وتوسط كدام مرجع سربراه ميكرد، به خدامعلوم است؟ وبه قول شما اگر سيد عرب تبار واز نبيره امام حسين بوده ، روي كدام دليل خودرا از پيروان آن امام به جهانيان معرفي نداشته است كه خودرا يكي از رهروان انديشه هاي اسلامي ابوحنفيه معرفي داشته است.

    اين دولت دلسوز افغانستان كه قادر به آوردن خاك سيد از تركيه شده بود وآنهم با هزاران دعوي پرجنجال، اما اين دولت توان انتقال خاك مطهرخداوندگار بلخش را هرگز نداشت وآنرا انتقال نداد؟ آيا اين مولانا افغان نبود؟ ويا لياقش را نداشت كه خاكش به ميهن آورده ودرزادگاهش بلخ نامي به خاك سپرده شود؟ در سال 545 ق م كشوريكه افغانستان ، نام داشته بوده باشد هرگز در قلمرو كنوني سرزمين امروزي ما وجود نداشته است كه ايران برآن حمله ور شده باشد ونيز به صراحت ميگويم كه كشوري به نام ايران هم درقلمرو كنوني ايران امروز وجود نداشته بود وشما داريد تاريخ ونامهاي تاريخي سرزمين مارا كاملامغالطه ميكنيد وداريد نسل امروزي را دريك سردرگمي قرار خواهيد داد. افغانستان آنوقت،منظورشما كدام خيطه وقلمرو را ميگفتند؟ ايا افغانستان ويا واژه افغان درآن زمان اصلآ وجود ظاهري داشت ويا خير؟يعني اينكه در زمان داريوش سوم هم نام اين سرزمين كنوني را افغانستان ميناميدند؟ ومردمانش را نيز افغان؟ اگرشما اين مطلب را به يك تاريخدان يوناني بيان كنيد، مورد خنده قرار خواهيد گرفت كه سكندر هيچگاه به كشوري بنام افغانستان، نه حمله كرده است ونه چنين نام در قلمرو سكندر وجود دارد. وهمچنان در مورد ايران هم صدق ميكند. كوروش امپراتور پارس ونصف دنياي آنروز بود. خود قياس نمايد كه تاريخ را چگونه به باد مسخره گرفته اند.

     سيد اگر براستي افغاني ميبود، حداقل عمرش را دركشورش ، در خدمت افغانيهاي خودش كه اشدآ ضرورت به مشوره ورهنمايي داشتند، ميگذرانيد، كه نگذرانيد متآسفانه وبسيار مدت كوتاه ميگويند در دربار امير شيرعلي خان زندگي كرده است وبس ! اين سيدجمالدين افغاني ، از كدام كشوربه روسيه سفر ميكند وقصدش كمك به مردم خودش افغانها بوده ويا كدام هدف ديگر را تعقيب ميكرده؟ واين سيد تمام اين همه كشورهاي مسلمان را مانده ونزد يك كشور بي كتاب ولا مذهب غرض اخذ كمك سفر ميكند وانگريزها هم انرا زير نظر قرار ميدهند، چه منظور وچه ترسي دراين مطلب نهفته است؟ از سخنان شما برميايد كه تا زمان سيد دين از تفكرديني بي بهره بوده است ودر سالهاي زندگاني سيد است كه اين تفكر نصيب دين ميگردد. اما اين دست آوردهاي تفكرزاي ديني براي ما امروزچه افريده است، هم معلوم نيست. واز شما يك پرسش ديگردارم كه اين اقاي الدين جمال ماهانه 50 فرانك را از طريق كار وعرق ريزي بدست ميآورد وكرايه خانه در فرانسه ميپرداخته است ويا مريدانش برايش مساعدت ميكردند؟ وچرا نامش چنين گفته است واز پسوند افغاني خود را دراين مرحله بي بهره مانده است؟ به هر صورت من هم درود بروح وروان سيد دانشمند ميفرستم واز دانشمندان خوب سرزمين خود تمنادارم كه در جدا سازي وفصل كردن اين فرهنگ واين زبان كه يكي هستند وباز قلمرو واحدي را خواهند پيمود، بدون پيورزي وتعصب به مسايل نگاه بدارند ودر جوي استعمار ودشمن تاريخي اين زبان واين فرهنگ آب خوش خدمتانه وخداي خدمتگارانه، را نريزند.

     شاعرگران مايه ميگويد: چومعنا دارد اندر خود سفر كن؟

سه پرواز در عالم معنا اهميت دارد:

    از زشتي به زيبايي، از ناداني به دانايي ،واز بدي به نيكويي .اگراين سه پرواز را نداشته باشيم، در مرحله حيواني باقي ميمانيم. ما هرقدر در فكر خويش باشيم وبه خود بباليم واين بالندگي از رويا به بيداري تبديل نماييم، به همان اندازه پيرو راه خوب ورشد انديشه هاي انساني خواهيم گرديد ، در غيرآن اين بي باوري وخود فرو سازي ما را دچار درماندگي بيشتر ساخته، نه بخود خواهيم چيزي شد ونه جامعه وفرهنگ از ما خوشنود خواهد گرديد.

        اميدوارم كه نواقص وكمبوديهايم را كسانيكه اين مطلب را از نظر ميگذرانند،بخشيده ، از رهنمايي دانشمندانه خويش مرا بي بهره نسازند.

 

                                                 ميرزايي          

   


بالا
 
بازگشت