متن سخن رانی محمد بشیربغلا نی درجلسه ی نهضت میهنی تا ریخ 25فیبروری 2006 درکشورهالند

 

  به اجازه ی حضار گرامی،

 

     به خاطر نبود وقت کافی، به صورت ارتجالی کوتاه سخن می گو یم، و از کمی و کاستی آن پوزش می خواهم. قبلاً خاطرنشان میدارم که جلسه ی تاریخی 29/  2 /   2004  که بیشتراز پنجصد نفر درآن اشتراک داشت و سخن محوری درآن اتحاد همه نيروها بر پایه ی طرحی پیشکش شده بود که به اتفاق آرأ پذیرفته شد، و بنام « طرح نهضت میهنی» به منظور نظرخواهی همه صاحب نظران، گروه ها و محافل سیاسی کشور نشر گردید و تأثیرات مثبت و گسترده بجا گذاشت. البته بعضأ شگردها و داوری های کهنه و تعصب آلود گروهی و قومی سبب شد که نهضت میهنی نتوانست نقش وصل کننده بازی کند و جغرافیای آن کماکان محدود باقی ماند.اخیرأ تعداد پیامهای گرم تبریکی هواخواهان نهضت به حزب تازه تا سیس و رسمیت یافته نشان می دهد که تفکر غالب ادغام نهضت درآن حزب است.      

   آنهايی که درکشور گردهم آیی برگزار نموده برنامه سازی و حزب سازی نموده و رسماً شناخته شده اند؛ بعضی آنها از میان برخی مسايل به گونه ای به دو مسئله ی اساسی در پروگرام شان توجه نشان داده اند.  یک ـ  وحدت ملی برای نجات وطن از جنگ و بحران؛

دوـ عدالت اجتماعی؛ اگر واقعاً دور از تعصب گروهی و قومی بخاطر منافع ملی با این بیان صادقانه پابند بمانند و بتوانند با دیگران در یک صف استاده شوند و به مسايل بغرنج سیاسی برخورد شفاف و انسانی نمایند؛ راه رسیدن به هدف را نزدیک وهموار می سازند، کاریست عظیم و تاریخی.

دموکراسی معروف ایکه خارجی ها با گروهی قوم گرای وفادار بخود یکجا به کشورآورده اند، میخواهند که از طریق انحصار قدرت در دست آنها، حضورنظامی خود را به اهداف استراتیژیک دیرین خود درمنطقه حفظ نمایند؛ پیاده ساختن این اهداف بحران زا شده  با اشکال فراوان مواجه می باشد. و اما دموکراسی مشروع که حاصل فرایند طبيعی و قوانین تغيیرپذیر در ذهن و باور مردم آزاده ی جامعه باشد، اشکال تطبیقی ندارد.

      باید از روزگار گذشته بیاموزیم. جنبش روشنفکری که از آغاز پراکنده سر کشید، نتوانست توانا و آرام قد بالا کند. اگرچه یک بخش آن در پیوند با خارج به قدرت رسید، لیکن وجود سازمانهای گوناگون مقابل هم، تعصبهای قومی و مداخلا ت بیگانگان که جنگ های شدید فاجعه بار را سبب گردید، گلیم هستی آن برچیده شد و بدیل آن رژیم های جنگجو و تراژدی آفرین بوجود آمد و سرنوشت کشور، بگونه ی ناخوش آیند رقم خورد.  با تأسف اکنون هم روشنفکران دچار تفرقه هستند و نباید دوباره به آن راهی رفت که جنبش آزادیخواهانه و تحول طلبانه در گروه های جدا و در تقابل هم قرار داشته باشند که جفا به مردم وطن و گناه بزرگ در تاریخ خواهد بود.

     باید فراموش نکنیم در دوران شدت جنگ سرد و پایان آن، تفکر و تدبیر همین اربابان سیاست ساز جهان امروز بود که روشنفکران را از وطن بیرون رانده آوا ره و پراکنده ساخت و بخش نسل جوان و پرشور کشور تلف شد ویا در زیر فشار حوادث تلخ زمان ناتوان و پیر شده است. و آنهای که از کشور بیرون شده نتوانستند، درمیان آتش و دود تلخ جنگ، محدودیت ها و مجبوریت های دردناک زمان را پشت سر گذاشته اند چنین روز گار بد توانایی ها شانرا کاهش داده و یا ربوده است و جولانگاه نداشتند که اندیشه های تابناک وجدا ن بیدار خودرا بیان نمایند. کنون هم فضای سیاسی چندان گوارا و شفاف نیست. نبود ثبات و افزایش چالشها در داخل و بی کفایتی دولت و نگرانی و واکنشهای کشورهای همجوار و مسلمان و زندگی جهنمی مردم اجبارأ یا الزامأ چرخشهایی را درپی خواهد داشت. برخی از گروپهای تازه پا که با جوش و خروش سرکشیده اند، اگرسرنخ با انجوها ویا ازآن طریق در جای پیوند نیافته باشند، ازخود امکان و توانایی ندارند که نقش اپوزیسون را بازی کنند. و برای رنگ دا دن رژیم وجوداپوزیسون هم لازم است.

    قابل توجه این است که، امریکا و انگلیس وهمدستان شان در پوشش پیا ده سازی دموکراسی صادراتی معروف و دفاع از حقوق بشر تبلیغات گرم وگمراه کننده ی را براه انداخته اند و در کشورهای اسلامی به بهانه ی مبارزه با تروریزم بین المللی مداخله وحضور نظامی خودرا توجیه می کنند و در کنار آن جنگ اسلام و مسیحیت را به سود صیهونیسم ماهرانه سازمان می دهند. انگیزه اصلی آن سیطره ی سیاسی و هژمونی نظامی امریکا بخاطر کنترول سیاست کشورهای اسلامی، بهره گیری و تصرف ثروتهای طبیعی و منابع فراوان انرژی ا ین کشورها می باشد.

   اگر با ریالیزم حقوقی به وضع ومنظره کشور نگاه کنیم، گفته می توانیم که حضور نظامی خارجی ها و دولت دست نشانده درآن آزادی و حاکمیت ملی افغانستان در سایه ی سنگین قرار دارد، مشروعیت رژیم و قانون اساسی مورد سوال است. افزون برآن ماده    اول، دوم و سوم قانون اساسی تسجیل حاکمیت سیاسی مذهب را بیان می کند و ماده سی وپنج آن فعالیت احزاب سیاسی را مقید به احکام اسلام افا ده نموده است. بنابراین سوال مطرح است که اسلام و دموکراسی در کجا و چگونه باهم سازش دارند؟ و با کدام دلایل حقو قی رژیم را  مشروع  و قا نون اساسی را ناشی از اراده ی مردم،آزادی، دموکراسی و برابری حق انسان راهم آهنگ با اعلامیه حقوق بشرمیدانیم؟ اگر جواب مثبت است مخالفت با رژیم گناه است. اگر جواب منفیست همسویی با دولت و سکوت دربرابرآن به معنی اغماض از حقیقت و عدالت به زیان جامعه گناه می باشد و در قلمرو سیاسی چنین دولت با کدام اطمینان و توانایی مبارزه ی فعال و سازنده عملی خواهد بود؟

    باید درهمین جا بگویم که دولت نباید ایدئولوژیک باشد که قدرت درانحصارش می ماندو فطرتأ وسیله ی فشار، خفقان و سرکوب مخالفین فکری خود قرارمی گیرد و بدترین وخشن ترین استبداد در جامعه تعمیل می گردد.        

   کوتاه کلام، تازمانیکه گروه بازی و قوم بازی ترک نشود، نمی توان حقیقت را دید و به آن گردن گذاشت ویا تمکین نمود و نمی توان صادقانه در کنارهمدیگر استاده شد و حرف های تازه ی جدی و قابل پذیرش به هدف اتحاد و سازش گفت. راه برون رفت از وضع و نجات وطن، اتحادهمه گروه های تحول طلب در پروگرام مشترک دریک جبهه ی متحد ملی دموکراتیک و یا جنبش ملی مترقی ویا در یک نهضت فراگروهی و فراقومیست باید

با صداقت کامل دور از هرگونه تنگ نظری و تعصب به این ندای زمان و نیاز انسان جفادیده ی وطن توجه کرد، و با چنین روش وهمسویی همه نیروها می توان در فرایند حوادث کشور، خود را مطرح و تحمیل نمود. برای اجرای چنین کار ایثار و گذشت ضرورت است. انتظار میرفت که نهضت میهنی زمینه ساز و مدرسه ی پرورش چنین افکار انسانی و نجات بخش می شد و می درخشید که نشد!

  


بالا
 
بازگشت