پرشور اینبار با چاقو و قمه

وارد عرصه می شود

 

دوستان محترم ، رفقای عزیز

بار اول که جواب عرایض ام را تحت عنوان « به در بار نثار( !) افغان( !) »  در فاروم سایت مشعل از نام آقای پرشور ودر زیر فوتوی رنگی شان که لبخند مسخ  شده ی  مونالیزا  نیزبر لبانش موج میزد خواندم تا هنوز باورم به سقوط شخصیت بعضی انسان ها تا این سطح نمی شد . هنوز فکر میکردم  آن حدی از اخلاق ، تهذیب ، آداب و...  حتی در آدمک های وجود دارد که صراحت در بیان دوستان اگر نه امروز ، دیروز خود را با کلمات بازاری و دشنام های رکیکی که فقط کار برد آن از آنانی متصور است  که به گفته ی مردم ما ... ، جواب بدهد . راستش من عار دارم اگر بخواهم آن کلماتی را که او به آدرس من نگاشته به زبان بیاورم .

در حالیکه او نوشته است که مرا نمی شناسد،  یعنی در مورد من شناخت ندارد ؛ زیرا به  تصور او من با اسم مستعار می نویسم ، ولی در باره کرکتر من چنان با آب وتاب مینوسید که فکر می شود او و نثار افغان سالها پلوان شریک بوده ، خصوصیات روحی  وروابط اجتماعی همدیگر را خوب بلد اند  . نمی خواهم به او دروغ گوی کم حافظه  خطاب کنم ؛ زیرا حتی خطاب دروغگو را به دوست دیروزم اهانت میدانم .

    عزیزم پرشور :

 عقیده ی من این است که  در فقر وتنگدستی، زندگی باشرف داشتن هزار  بار با شکوه تر است از آن زندگی مجلل که به قیمت شرف ، عزت ، حیثیت و آبروی انسان تمام شود .

حزب پر افتخارم حزب وطن و قبل از آن ح.د.خ.ا متشکل از اعضایی بوده وهنوز هم است که نودو نو فیصد شان با وجود در دست داشتن به اصطلاح قدرت سیاسی ، در تنگدستی زندگی کرده اند . البته حساب آنانیکه بصورت تصادفی برای نیل به اهداف غیر انسانی وارد شده بودند ودر دوره های مختلف عزت را رها کردند و ذلت را قپیدند وبه زندگی و تجمل پرداختند ، جدا است . من خود نیز فرزند کارگر ساده ولی باشرف ، با غیرت و باعزت این وطن بوده ام . تفاوت من با شما در این است که شما هنوز هم حامل بار عقده های حقارت هستید ولی من نه . بهر صورت این یک مشکل  روانی ـ اجتماعی است   شاید درمان هم نداشته باشد . نمی دانم .

دوست عزیز : درد ما درد سقوط یک ملت ، درد سقوط یک فرهنگ درد سقوط یک وطن است و من علل وعوامل این سقوط را برایت توضیح دادم . وقتی توفان عدالت خواهی مردم و اعضای حزب علیه آنانیکه در سقوط کشور در مرداب جهادی ها و طالبی ها و بعدی ها سهم داشتند  به میان آید ، مدافعین ، مبلغین و بلند گویان آن سقوط را نیز چون  خس و خاشاک با خود می روبد .  فقط در همین جا است   که شمابرای جلب ترحم  رفقا وتحریک عواطف آنها به تقلا می افتید که های رفقا فلا ن مرا تحقیر کرده مددم کنید .

ولی این هفته که نوشته ی شان تحت عنوان « فرو پاشی از کجا آغاز شد ؟ » را در سایت وزین آریایی خواندم دیدم از آن باد و بخار اولی افتاده از طعنه هاو  تهمت های خشکی که به دیوار زد و نچسپید کمی حیا کرده است و بعد تر که متوجه شدم از نوشته چنین بر می آمد که تحت فشار رفقا و دوستان وشاید هم متاثر از تاثیرات ضمیر ی که مطمین هستم  چیزکی هنوز در ایشان باقی است   گویا مودب تر نوشته اتد .

یکی از گنا ه های دیگرم که آقای پرشو ر  را سخت از من آزرده خاطر ساخته این که عرصه های   مختلف دوران حاکمیت را بررسی نموده وبا آنها برخورد نقادانه داشته ام سیاست کادری حزب و دولت را انتقاد نموده بودم ودر یک مثال بدون اینکه از ایشان نام  ببرم گفته بودم که مثلا تقرر کسی که تا صنف هشت مکتب رفته بحیث دیپلو مات .  امروز بازهم می پرسم که آیا چنین نبود  ؟  مگر من دروغ گفته ام ؟

  بلی نویسنده ی خوب من ، بنویس !  وخوش هستم که می نویسی ولی باور کن که اگر در گذشته گپ پدر و مادر را می شنیدی کمتر به بازار و بیشتر به مکتب میرفتی امروز به رموز و نزاکت های نویسندگی پی می بردی و میدانستی که حفظ عفت قلم یعنی چه؟

 

دوست محترم :  من قبل از پرداختن به علت « فروپاشی » تو مجبور شدم کوتاه درس اخلاق نویسندگی که باید اصولا در مکتب می آموختی که نیاموختی چون که  نرفتی برایت بنویسم .

             و حرف آخر :

                                        جای درد « فروپاشی »  را بعداَ  می کاوم  لطفاُ تا  آنوقت حوصله کن و زیاد خود را « شور» نده  

                      با عرض حرمت

                                              

                                                                           نثار افغان

                                        

 ارسال شد :                                                                       

ـ به سایت  آریایی

ـ به سایت مشعل

ـ به سایت مهر

به سایت پیام وطن

 


بالا
 
بازگشت