نگارش: ح،برنا

سريال طنز وسياست

پيــــــــــوست گذشته

مناظرهء

کاکه تيغون وکربلائی

بخش هفدهم

اين بار چون کربلائی مصروفيتهــــايی در خانه داشت، قدری ناوقتر باهم ديدار کردند، بازهم در خانهء کاکه تيغــــون، البته بعـــــداز سلام وعليک واحوال پُرسی ،اين بار با قيماق چـــای وپراتهءايکه کربلائی آورده بود، خورد ونوش وصحبت هــــای خود را دامه دادند، کربلائی ميپرسد: کاغذ دوّم نوشته آقای سيستانی بود، اوُره هم خواندی؟

کاکه تيغون: نی کربلائی جان، عوضش راديو ره شنيدم، وآقای سيستانی چندان خوشم نمی آيه، بخــــاطری که يکی از دوستای ما گفته بود که ده افغانستان طرفدار آمدشاه مسعود( احمد شاه مسعود) بود وهمو ده جمله کسای بود که وطن ماره خراب کدَ.

کربلائی: کاکه جان همو شرين گل خوب گفته بود: اوّل بخوان باز امضاء کو، تويک دفه گپای آقای سيستانی ره بخوان باز قضاوت کو! به مه وتو چه که اوُ چه قسم آدم اس، ده ای نوشته که کده، دَمی اولش گفته، که اوُ وقت مه يکی از هوا داران دلباخته احمــدشاه مسعود بودم،( امـا وقتيکه از افغانستان برآمــد) ودر خـــــــارجه طی سالهـــــــای (1995-1993) کتاب" کودتای ثور وپيامـد های آن در افغانستان" را نوشتم ، از او به عنــــــــــوان يک چهره تابناک مقـــاومت، بعنــــــوان يک عنصر مستقل وبادرايت نظــامی- سياسی ياد کردم، که بدون وابستگی علنی يا مخـــفی با کدام کشور خارجی، خود مستقلانه عمل ميکرد وبارها قشون شوروی را در شاهراه سالنگ مورد ضربات مرگبــــار نيروهای خود قرار ميـداده است. سيستانی ادامه ميته:

امّا در آثار وکتابهـــايی که بعدها از سوی رجال سياسی ونظامی شوروی و ذيدخـــل در قضــــــــايای افغانستان، نوشته وانتشاريافتند، ديده ميشود که متاسفانه برعکس تبليغات رسانه هـــــــای معتبر غرب چهــــــــره ای " قهــرمـــــــان پنجشير" بس نا مطلوب از آب بر آمد! طوری که پس از فروپاشی اتحــــاد شوروی سابق از 1992 تا 1998 از سوی مشاورين وجنرالهای ارشد روسی کتب بسيار زيادی منتشر شد واين ادعا را صحه گذاشت!

کاکه تيغون: يانی ايتو مالوم ميشه که باد از مطالعه ای کتابهـــا ونشرات دِگه افغانی، روسی وامريکائی آقای سيستانی حالی بالکل تغيير عقيـــــده داده ا َ؟َ

کربلائی: کاکه جان آدم های هوشيار، اعتراف صادقانه ميکنن، تو واری خو سرتنبه نيستند، که يک گپه قايم گرفتی هيچ ايلا نمیتی، انسانهــا بايد ده حال تغيير باشن واز گذشت ايام چيزهـــــــای نو ياد بگيرن، همو يک شاعر ميگفت:

   هر که نامُخت از گذشت روزگار    هيچ ناموزد زهيچ آموزگار

کاکه تيغون: کربلائی جان ، يگان نيشک های ته ميزنی، نوش جانت، خو حال بگو که ای محترم سيستانی دِگه چه نوشته؟

کربلائی: کاکه جان مه خلاصـه گپايشه بريت ميگمُ، اوُ نوشته ميکنه که؛

احمد شاه مسعود با جنرالهـــا ومشاورين روسی چندين قراداد بسته بود، که خيانت وبازی هر دو طرفه ره نشان ميته، از امريکائی هــــــا يانی از CIA حداقل ماهوار500 هزار دالر ميگرفت، يا مستقيم خودش يا توسط برادرش احمد ضيـــــــاء مسعود، که هميالی معاون آقای کرزی اس، ويا توسط عبدالله عبدالله، که وزير خارجــه پيشتر کرزی بود، لاجورد، زمرد ودِگه سنگهــای قيمتی پنجشيره، که دارايی تمام مردم افغانستان اس، به يغما برده وحتی باد از کشته شدنش لقب قهرمان ملی ره هم آقای کرزی برايش داد، ای ره خو ميفـامی که اونا هردوی شان ازيک سرچشمه ا وَ ميخورن و حتی همی آقای سيستانی نوشته کده که مردم کابل آمد شاه را نه " شير پنجشير" بلکه " بز پنجشير" ميگفتن، يانی خلاصــــه که به چار کتاب اوره يک آدم وطن فروش، خاين ودزد معرفی کده، که مـــالوم دار دِگه يارانش هم مثل از اُو بودن وهستن!داستــــان همکاری  زيرکانه مسعود با دستگاههــــــــای استخباراتی جهــــــــان خاصتاً CIA امريکا، ISI،شورویKGB پاکستان، انتليجنت سرويس انگلستان، سازمان اطلاعات مخفی فرانسه که اطلاعات کج دارو مريز را دراختيار آنها ميگذاشت جالب ودر خور توجه جدی اس که فقط با خواندن ای نوشه های آقای سيستانی روشن ميشه، ا ينه اينـــــــــالی ِبگی وهمه نوشته هايشه بخوان که مه راست ميگم يا دروغ!

کاکه تيغون:دَ موکتاب کودتای ثور خوآدمهای شريف ونجيب هم بد گفته!

کربلائی: کاکه جان، کدام زاغ اس که بی داغ اس، حــــــال مشکل اس که بگويم آقــای سيستانی کاملاً آدم بی عيب ويک انسان ايديال اس، هرکس هم خوبی داره، هم بدی، باش بيبينيم که دِگه چه گپـــــا می برآيه،آخر نی آخر چلـــو صاف همهء شان از  اوَ برآمدنيس، يکی از دوستای قديمی ما که دَ لندن اس، خبر داد که لوی سارنوال افغانستان آقای عبدالجبار ثابت دَ اونجــــــــه کدام کنفرانس مطبوعـــاتی داشت و ده ای کنفرانس که يک تعداد افغانها هم شرکت داشتن، پرده از روی جنايات وخيانت های سران مجاهدين برداشته و اوناره فاش ساخت، انشأالله روز دِگه ده ای باره گپ خات  زديم، کاکه جان ناوختام شده، بيا که امروز از ای گپـــــا تير شويم ويک شعر سردار رحيم خــــان" شيون کابلی" ره که پدر ميرمن پروين بود بريت بخوانم.

کاکه تيغون: اوهم سر آمد شاه مسعود گپ زده؟

کربلائی: نی کاکه جـــــــان او عَين ده زمان ظـــــاهرشاه از افغانستان به شوروی تبعيد شده بود وتا آخــــر دوران آل يايا ( آل يحيی) برايش کسی اجازه بازگشته به افغانستان نداده بودن!

کاکه تيغون: دِه دهَ کجا درختا دهَ کجا! ای گپَ به اوُ گپ چی؟

کربلائی: کاکه جان مه اوُ روز ده تلويزيون آغــــــــــای قادری شنيدم که سرهمی سردار رحيــــــــم صحبت ميکدن،مه ده همو وخت ميخاستم که تيلفونی ای شعره بخــــوانم که رُخ نشد، ای موضوع کاملاً دِگه چيز اس وبه گپـــای پيشتر ما کدام ربطی نداره، فقط به همو برنامه وياد مرحوم شيون کابلی ربط داره وبس، کاکه جان! چون توهم خسته مالوم ميشی  خاستم ای شعره بريت بخوانم، باز يکجای بخير ميريم طرف جماعت خانه، دُرست است کاکه جان؟

کاکه تيغون: مره حيران ساختی، ايطو که اس بخوان شعرته!

کربلائی: شعر از مه نيس از مرحوم سردار رحيم اس که شيون تخلص ميکد؛ هموقيشه که بيادم مانده بريت ميخوانم:

تا خورد به مينايم از دست فلک سنگی     از سينه بيرون نايد نی ناله نه آهنگی

ما پيرو اسلاميــم مارا چه به کافرهـــا      آنهــــا و هوا پيمـــــا ما وخرکی لنگی

در شرع روا نبودنی وُدکه ونی ويسکی    مــــا وتلی چرسی يا کاسه گگ بنــگی

درد دل شيون را دانی که چه درمان است

يا لعـــــل لب شوخی يا مهوشکی شنگی

بخش هجدهم

ماه نوامبراست، در آلمان موســم زمستان، اما امسال هــــــــــوای اينجا پائيزيست، کربلائی قدری وقت تر بخــانهء کاکه تيــغون می آيد، زيرا دو روز مصروف مهمــــــانداری بود ونتــوانسته بود کاکه را بيبيند، دوست مهمــان خود را الی ايستگاه خط آهن مشايعت کرده، مستقيمــاً نزد کاکه تيغــون آمده است، هردو يار موافق بعد از احـــــوال پرسی مانند هميشه سر سفره نشسته وبه گفتگوآغاز ميکنند:

کاکه تيغون: کربلائی جان ده ای دو روز کجا بودی؟ پُشتت دق شديم!

کربلائی: کاکه جان هر دقيقه ده يادم بودی، اما چه کنم مهمان داشتم، از راه دور آمــده بود، عين از امريکا وميرفت اوغانستان وامروز باد از دو

روز اطراق ده اينجه عازم وطن شد و ميــخواستم ده خانه توام بيارمش، ليکن طياره امروز از فرانگفورت پرواز داشت، ووقتــر از خانه برآمديم وبخير عزيمت کد، اينه دوروز ديده نتانيستيم!

کاکه تيغون: کربلائی جان، اينه بازای کاغذها چيست؟

کربلائی : کاکه جان، ديشو همی بچا( همين بچه هـــــــا) ده سايت آريائی انترنيت اينمی گزارش سفر آقای عبدالجبـــــــــــار ثابته که لوی سارنوال افغانستان اس، پيدا کده وبره مام (ماهم) چاپ کدنَ !

کاکه تيغون: تو گفته بودی همو کتابک خورد خوده مياری وميخانيم.

کربلائی: کاکه جان ای سفر آقای ثابت وسخنرانيش بين افغانها ده لندن تقريباً همو مالوماتی ره داره که آقای سيستانی نوشته بود، که ميگفتی کاشکی چلوصاف دِگام از او برايه، وبه اوُ خاطر اول ای ره ميخــــوانيم وپسان راجع به زندگی نامه خيام گپ خواهيم زد!

کاکه تيغون: خی بخوان اوّل همی ره!

کربلائی: همی آقای ثابت به دعوت مقامات قضائی دولت انگليس به لندن سفر کدَ، مگر دَمی اوّل نشناختنش، بسيار بی احترامی بحقش کدَن، حتی سه ساعت دَ ميدان هوائی لندن زير تحقيق گرفته شد، خوپسان فاميـــدن که غلطی شده، آقای ثابت از ميدان هوائی راساً ده يک سالون کلان رفته که افغانهــــا انتظار شه داشتن، پيش ازيکه سخنرانی کنه، گفت: " لطفاً عکس وفلمبرداری نکنيد" امّا يک افغـــــان ما پُتکايی ( پنهانی) فلمشه گرفته وپسان گپای شه ده انترنيت نشر کدَ، ای محترم اجمل جــــان پوپل

بود، نميشناسمش امّا خوب کار جانانه کده، که کل مردم خبر شون!

کاکه تيغون: تو اوّل جام جهان نماره ميگی، باد از اوُ خبره ره، اوّل بگو که آقای ثابت چه گفته باز توضيح بته!

کربلائی: مه خو تُره ميشناسم، که اگه اوّل ده روشنی قرار نگيری، ناقراری ميکنی واز بيخ ختک مردم ميگيری، به اوُ خاطر ای گپاره گفتُم.

کاکه تيغون: خوبيا حالِ سراصل گپ، باز ميگی که اوقات تلخی ميکنی!

کربلائی: اينه کاکه جان عصبی نشو، قارته بخو، بخوان کل شه!

کاکه تيغون مطالعه ميکند و ميگويد: خداکنه، که همی مالکان قصرهـاره بيافه وجايزه نوبلام (نوبل راهــــــم) بگيره، و اِی اولين افغـــــــــان خات بود( خواهد بود) که جايزه نوبلَ ميگيره.

کربلائی: باز هله پتگی کدی کاکه جان، يک دفه کُلشه بخان باز اگه برت سوال پيدا شد خطاره( سطرهارا) نشانی کو، باز پُرسان کو!

کاکه تيغون: خو کربلائی جان.

" عبدالجبار ثابت: من اگر بتوانم مالکان قصرهــــــــــای ساخته شده از پولهای هيروئين در شير پور را به دادگاه بکشانم، جايزه نوبل خـــواهم گرفت"

اخيراً عبدالجبار ثابت لوی سارنوال افغانستان در مسايل مختلف ازجمله مبارزه با فساد اداری در ولايات هرات وبلخ به تفصيل صحبت نمود که فشردهء حرفهای ايشان چنين است:

کاکه تيغون اصرا ميکند، بگو کربلائی جان همو خلصش!

کربلائی: دَ می آخرا ده هرات غارت وچپاول زيادشده، والی هرات بيشتر از مامورين ديگر مصروف چور اس، شاروال هرات که از قوم مجددی صاحب اس وحضرت صاحب صبغت الله خان پيشيبانش اس، سر جواله با والی يکجـــــــــا گرفته، بمی خاطر سارنوال صاحب اوره برطرف کده وميگه که حضرت صاحب بسيار پيسه دوست اس، به قسم بچه ترسانی استعفائ خوده پيشکش کده! لوی سارنوال گفت: که ده ولايت بلخ فساد اداری کمتر از هرات نيس، مثلان از عايدات کمرک حيرتان در سالهـــای قبل مليونهـــــــــا دالربايد به دولت سپرده ميشد که بعوض بين سه حزب تقسيم شده است، وقتی ميخواهم مجرمين جنگی بايد محاکمه شوند، آنها پای مسايل قومی را به پيش می کشند!

کاکه تيغون: باش کربلائی جـــــــان، ديشو حضرت صاحب برِه مسکن يار تيلفون کده بود؟

کربلائی: کاکه جان مام شنيدُم، پسان گپ ميزنيم، حال گوش کو که گپای يک مجاهـــد سابقه خلاص شوه وباز سر دِگيش ميريم، و کربلائی ادامه ميدهد: شاروال هــــــــراته که برطرف ساخت باد از اوُ رفت ده جان دِگه مجاهدين خلافکار ده بلخ يانی آقای معلم عطا که حال عطار نور شده واز حزب جمعيت اس، مليونهــــــــا دالر عايدات گمرک حيرتانَ ده جيب زده، دوسيه اوره هم تيـــــــــار کده وشاروال شه که او هم دان جواله ده مزار گرفته بود برطرف ساخته وگفته که از لنـــــــــــدن برود، هردو والی ره برطرف ميکنه وبه دادگاه می کشانه!

کاکه تيغون: آفرينش مجــــــاهد، مجاهده خوب می شناسه، کربلائی جان همی سارنوال صاحب بعد از سفر لنـــــــــــدن ده کنرهاهم يک رئيس حج واوقافه  و يک شارول سابقه ره که استفاده جو بودن  برطرف کده، ايتو که باشه انشاالله مُرداری ها هِمش ميبرايه ا َ؟  

کربلائی : کاکه جان هموطو اس که تو ميگی، اينالِ برت ميخـــــــوانم که آقای ثابت سر چکری چه گفته، چکری هموس که ده اول آمدن مجاهدين وزير اطلاعات وکلتور بود وحالی ميگن معاون حزب جمعيت اس؛

"قضیه چکری را هم شاید شنیده باشید، او از حمایت استاد ربانی برخور دار است. وی به هیئت تحقیق سارنوالان توهین نموده وجرم خود را قومی جلوه داد. بالای من تهمت نموده بود که گویا من به حبیب الله کلکانی توهین نموده ام. در حالیکه من اولین پشتونی هستم که سالها قبل در پشاور در هنگام جهاد کتاب در مورد جهاد مردم بخارا علیه روسها نوشتم و در آن از حبیب الله کلکانی بحیث شخصیت مبارز خوب که از مجاهدین بخارا در مقابل روسها می جنگیدند،یاد نمودم. چکری همچنان ادعا نمود که با من اختلافات حزبی   دارد که سابقه آن بدور جهاد می رسد. تا وقتیکه وی از تهمت به من  و توهین به اعضای تحقیق سارنوالی   معذرت نخواست ، زیر تعقیب پولیس قرار دادمش. وی از ترس محکمه گاهی در خانه ربانی پنهان می شد و گاهی در خانه ضیا مسعود.

من باوجود همه موانع به فضل خدا از حمایت مردم و شخص ریس جمهور برخوردارم. ذهن رئیس جمهور را مجددی صاحب با تهدید ها و آوازه اندازی هایش که بیشتر عادت همیشگی مجددی صاحب است، نسبت به کار و صداقت من مخدوش نموده بود. رئیس جمهور من را خواست و از من قضیه شاروال هرات را پرسید. من با اسناد برای رئیس جمهور اثبات کردم که مجددی صاحب زیاد خود را شخصیت پاک و ضد فساد اداری معرفی می کند ولی وی در عمل از فساد اداری زیاد بد شان نمی آید، بخصوص زمانیکه اقاربش از آن مستفید شوند. رئیس جمهور از من خواهش نمودند که به عوض به محاکمه کشانیدن افراد پائین رتبه مثل شاروال هرات، باید قضیه شیرپور را حل و فصل کنم که بسیار کلانها در آن دست دارند. اما من برای کرزی صاحب گفتم  از مدت هاست که من در جستجوی راه های قانونی بررسی این موضوع هستم. زیرا قانون به گذشته برنمی گردد و خصوصاً سارنوال حق بازجویی و مداخله نظر به قانون اساسی در امور ملکیت شخصی کسی را ندارد. باید قانون را نخست تغییر داد و بعد تفتیش مسئله شیرپور آسان می شود.زیرا اگر من بتوانم مالکان قصر های  شیرپور را که  از پول های دزدیده شده  خیرات جامعه جهانی و یا پول قاچاق هیروئین چنین قصر های میلیون دالری ساخته اند، به محاکمه بکشانم، من نه تنها به قهرمان در میان مردم افغانستان تبدیل خواهم شد، بلکه جایزه نوبل را نیز بدست خواهم آورد. اما باید در زمینه اسنادرا به محکمه نشان داد.

مثال دیگر، همه ما میبینیم که انجو های داخلی و خارجی یکجا با بعضی مقامات دولتی مصروف غارت پول های جامعه جهانی اند  ولی قانونی در زمینه و وجود ندارد که انجو های فاسد را سارنوال به محاکمه بکشاند.

برادر ها شاید شمادرینجا کمتر از حقایق و مشکلاتی که من در کارم رو برو هستم خبر داشته باشید. من در کارم تنها هستم. تیم کاری همفکر ندارم. بطور مثال با چهل سارنوال به مزار رفتم و با بیست نفر به هرات.  در میان همین سارنوالان همسفر من سه نفر شان در هرات رشوت گرفتند و چهار نفر شان در مزار شریف و در مزار حتا در بدل رشوت یک قالین ، به وظیفه مقدس سارنوالی خیانت کردند. اینها بودند بخشی مشکلات که خدمت شما عرض نمودم. حالا اگر سوالاتی نزد تان باشد من حاضرم جواب بدهم. اما قبل از همه از تلویزیون و فلم برداری و ثبت آوازم خود داری کنید، زیرا من می خواهم خود مانی صحبت کنم نه رسمی. من از کسی ترس ندارم اما نمی خواهم مشکلات ام در افغانستان افزایش یابد."

بعداً آقای ثابت به سوالات حاضرين چنين جواب دادند:

سوال1- جناب لوی سارنوال صاحب بسیار تشکر از صحبت های دلچسپ و جسارت تان در مبارزه علیه فساد اداری.

 اما تا کنون جهاد شما صرف     علیه افراد پائین رتبه دولتی متوجه بوده است. سارنوال صاحب آیا امکان دارد، مسئله غصب و فروش دارایی های  ملت  توسط شاه سابق و یا بابای ملت و داماد شان سردار ولی نیز مورد تحقیق قرار بگیرند. و مردم مطمئن شوند که سارنوال صاحب در تطبیق عدالت بالای شهروندان کشور صرف نظر از مقام و نژاد شان شان یکسان عمل می کنند؟ زیرا سوال غارت و فروش دارایی های ملت توسط شاه سابق و دامادشان سردار ولی و هم چنان دست وزیر مالیه احدی در حیف و میل کمک های جامعه جهانی و نصب اعضای حزبی وی در مقامات پردر آمد مالی  نزد هر افغان وجود دارد.

2جواب.لوی سارنوال- سوالی مشکلی است من قبلاً عرض کردم تا حال چند تا شاروال و چند مامور خورد رتبه را به محکمه سپردم و به بسیار مشکلات مواجه شدم. دست من در مورد مقامات بالایی چندان نمی رسد. اما در مورد شاه سابق بگویم وی و داماد شان دارایی های زیاد از سابق در افغانستان داشتند و آنها را قبلاً فروخته اند و یا در حال فروش اند. مثلاً در منطقه ریشخور که آنها زمین دارند من هم دارم و من آگاهم که آنها بسیار جایداد از گذشته برای شان به میراث باقیمانده . و لی اگر کسی بالای ایشان به من عرض کند در آنصورت لوی سارنوال مطابق به قانون مجبور است، به دعوای مردم پاسخ بگوید. اما من تا حال در مورد شاه سابق و داماد شان چنین عریضه ای را دریافت نکرده ام.

اما هنوز صحبت لوی سارنوال ادامه داشت، پرسنده در میان حرفهای وی مداخله نموده گفت سارنوال صاحب تا جاییکه ما معلومات داریم شاه سابق اخیراً در مصاحبه ای با خانم بکتاژ در بی بی سی در یک گفتگوی رادیویی و تلویزیونی گفته بود که پدرش نادر شاه یک آدم فقیر بود و با زندگی فقیرانه شان می ساختند و لی حالا شما می گویید که آنها زمین های زیاد را به ارث برده اند، می شود یک کمی معلومات برای مان بدهید بخصوص وقتی شما می فرمایید که زمین های شما همجوار زمین های شاه سابق است.جناب ظاهر شاه و یا پدر شان نادر شاه از کجا کردند، این زمین ها و کاخ ها را؟ و دوم اگر لطف نموده بطور مثال زمین های کاریز میر را که ملکیت مردم شمالیست و از آن به قیمت خون خود در برابر تجاوزات خارجی در سه دهه گذشته حراست نموده اند، نه ملکیت ظاهر شاه است، جناب شان ذریعه یک معامله به استاد سیاف فروختند. و سیاف زمین ها را به قیمت خیلی گران بر سر دیگران فروختند. تاجاییکه ما معلومات داریم درین اواخر میان استاد سیاف و شاه سابق اختلافات بر سر پول زمین ها  بوجود آمده.

3) لوی سارنوال- نه فهمیدم چه اختلافات میان استاد و بابا بوجود آمده، من در کابل هستم خبر ندارم، شما  در لندن از کجا خبر شدِید؟

4.پرسنده- سارنوال صاحب من اگر در کابل نیستم ولی از وطن خود خبر دارم، گفته می شود که قسمتی پول های شاه سابق بالای استاد سیاف از بابت زمین های کاریز میر  باقیمانده است.   حالا استاد سیاف از دادن پول به شاه سابق انکار نموده می گوید« ظاهرخان هیچ پول سر مه نداره، او زمین های مردم را که ما به قیمت خون خود از آن دفاع کردیم و شاه مصروف عیاشی در خارج بود، بالای خود ما میفروشد، ما احمق پولی به کسی نمی دهیم».

5.لوی سارنوال- من اصلاً در جریان چنین دعواها نیستم. تا جاییکه من استاد سیاف را می شناسم وی آدم صادق است و اگر ازبابای ملت قرضدار باشند، حتماً پول وی را می دهند. من درین موضوع جنجال بر انگیز که شما سوال کردید، جواب بیشتر داده نمی توانم. این مسئله شخصی میان آنان است.

6.پرسشگر دیگر- حالا وقتی صحبت از استاد سیاف است، می خواستم سارنوال صاحب در مورد غضب زمین های مردم توسط سیاف در پغمان برای ما معلومات بدهید، سر و صدای این جنجال حتا در سطح رسانه های جهانی هم رسید، چه وقت شما این موضوع را تحقیق خواهید نمود؟

7.لوی سارنوال- من در جریان مشکلات زمین ها در پغمان هستم. من استاد سیاف را از بسیار سابق می شناسم، وی یک مجاهد بسیار پاک است.  از کاندیدا توری من در شورا بحیث لوی سارنوال پشتیبانی نمود و حتا بسیاری مسائل قضایی را فعلاً من با ایشان مشورت می کنم. در چند ماه اخیر که من مصروف تحقیق از فساد اداری هستم با وی مشوره میکنم. اخیراً من جهاد علیه فساد را اعلان نمودم وی به من این مشوره را داده بودند که جهاد اعلان کنم.

خدا استاد سیاف را پول زیاد داده وی مال و دارایی کسی را غارت نکرده است. مسئله زمین ها در پغمان توطئه  ملا عزت از رقیبان سر سخت وی بود. ملا عزت که از قومانهای سابقه دار جمعیت بود انتخابات را در برابر استاد سیاف باخت. در افغانستان توطئه ها علیه شخصیت های نیک نام همیشه شده است.

8.سوال- سارنوال صاحب همزمان به سفر شما در لندن مطبوعات انگلستان از زبان آقای جنرال امین الله امر خیل آمر سابق میدان هوایی کابل به نشر رسانیدند که به گفته وی مافیاو همکاران مافیای مواد مخدر ایشان را از مقامش بر طرف کرده اند.  سارنوال صاحب اگر امکان داشته باشد در قضیه امر خیل روشنایی به اندازید؟

9.لوی سارنوال- خوب شد این مسئله را بیادم دادید من درجریان صحبت هایم به این مسئله تماس نگرفتم نه بخاطر این که در میدان هوایی کابل در بازگشت دوستان امر خیل مشکلات برایم ایجاد نکنند. هر چند دوستان مافیایی عمر خیل در هر جای زیاد هستند، هم درکابل هستند، هم در ولایات و حتا در لندن که برای شان به زبان انگلیسی مقالات چاپ می کنند و صدای شانرا به گوش جهانیان می رسانند، هم  کم نیستند. از زمانیکه من بحیث مشاور در وزارت داخله کار می نمودم  وی را از نزدیک می شناسم. اگر داستان تحقیق و حاضر نشدن امر خیل را برای تان قصه کنم وقت زیاد ما و شما را می گیرد. اما همین قدر می گویم وی درین مقاله اش که دوستان مافیایی وی برایش نوشته اند، خود را قربانی مافیای معرفی کرده در حالیکه وی شریک مافیای مواد مخدر است. وی تنها یکصد وده هزار دالر یک خانه که خرید از کجا کرد، از پول معاش خود خرید؟ وی حاضر نشد که به سارنوالان جواب بدهد و حتا سارنوالان را تهدید نمود. چون کرزی به خارج بود به معاون رئیس جمهور احمد ضیا مسعود که سرپرستی حکومت را به نیابت از کرزی صاحب در آن روز ها می نمود از من شکایت کرده و وی را به من واسطه ساخت که واسطه  اش را هم قبول نکردم.

.10سوال- سارنوال صاحب اگر یک کمی از موضوع فساد و فساد کاری در افغانستان دور شویم و مسئله مداخلات پاکستان را مورد توجه قرار دهیم به نظر مه خیلی مهم است. تازمانیکه پاکستان به کشتار و تخریب مردم توسط طرفداران شان در افغانستان ادامه بدهد، بحث امنیت در اولیت قرار میگیرد و مبارزه با فساد اداری جای بعدی را می گیرد. به نظر شما سارنوال صاحب پاکستان از افغانستان اصلاً چه می خواهد، حل خط دیورند و یا کدام چیز های دیگر؟

11.لوی سارنوال- مسئله شناسایی خط دیورند ممکنست نگرانی پاکستانی ها باشد. من تاجییکه می دانم برخی افراد داخلی و خارجی بالای کرزی صاحب فشار آورده اند، اگر می خواهد افغانستان از توطئه پاکستان نجات پیداکند، خط دیورند را برسمیت بشناسد. اما تا جائیکه من از زبان خود رئیس جمهور شنیدم گفته است حتا گردنم را ببرند من این خیانت ملی را نمی کنم و هرگز خط دیورند را که در صلاحیت من هم نیست نمی شناسم. ازین نقطه نظر شما را دل جمع می سازم.

 اگر داستان مداخله همسایگان بخصوص پاکستان را توضیح دهم خیلی وقت را می گیرد. من ازلحاظ  قومی اچکزی هستم و ننگر هار زادگاه من هست و خودم در جهاد اشتراک فعال داشتم و از نزدیک شاهد بازی ها و اهداف پاکستانی ها هستم. پاکستانی ها در سی سال گذشته همیشه یک هدف را تعقیب نموده اند و آن تخریب زیر ساخت های افغانستان ابتدا توسط مجاهدین بعداً  توسط طالبان بوده است. من شاهد صد ها و هزاران برنامه ریزی تخریب مکاتب، مدارس، فابریکه ها، بند های برق و خلاصه هر چزی که اساس زندگی مادی و معنوی افغانستان است پاکستانی ها آنرا توسط  مزدورانشان ویران کردند.

  من از میان دها مثال که وقت تانرا نگیرد، دو مثال زنده را که خود از نزدیک می دانم برای تان قصه می کنم:

 در سالهای آغازین جهاد در ولسوالی سرخ رود ولایت ننگر هار عده ای از مجاهدین ننگر هار مهمان برادرم که خودش یکی از شخصیت های معتقد به جهاد بود، شب مهمان شدند. فردای آن مهمانان مجاهد برای برادرم گفتند، حالا می رویم  وظیفه داریم تا  مکتب را بسوزانیم. برادرم برایشان گفت به لحاظ خدا برای چه اینکار را میکنید، این یگانه مکتب است در ولسوالی ما که به بسیار مشکلات اقتصادی ساخته شده و تا فرزندان ما بی سواد نمانند. اما مجاهدین پافشاری کردند به هر ترتیبی که میشود، ما این مکتب را حتماً پیش از برگشت ما به پاکستان باید بسوازیم در غیر آن ما در جهاد خود ناکام می مانیم در حالیکه دیگر مجاهدین  با دها دست آورد سوختاندن مکاتب، تخریب پل ها و  تخریب موسسات رژیم کمونست به پاکستان بر می گردند. ما نمی خواهیم که کسی به ما بگوید که شما مجاهدین دروغین و  بی غیرت هستید،برادرم برای شان گفت آیا شما غیرت جهادی تانرادرسوختاندن مکتب اطفال تان به اثبات می رسانید؟ آنها گفتند کاکا شما یک لقمه نان دادید و حالا بسیار گپ می زنید. برادرم برای شان گفت من را بسوزانید اما مکتب ما را نسوزانید. بعد از پافشاری های زیاد مجاهدین مکتب سوز واقعیت را گفتند که پاکستانی ها به ایشان وعده کرده بود، در بدل سوختاندن هر مکتب و تخریب مؤسسات دولتی و عامه برای شان پول، سلاح های مُدرن و رتبه قوماندانی می دهند. در غیر آن آنها را بحیث طرفداران دولت شماریده به قتل خواهند رسانید. به هر تر تیب، مجاهدین تیل انداختند و مکتب را سوختاندند و لی مردم منطقه آمدند، آتش مکتب را خاموش کردند. مجاهدین مکتب سوز همان روز به پاکستان رفتند و گزارش دست آورد خود را به آی اس آی داده و انعام و رتبه قوماندانی گرفتند."

کاکه جان!

"مثال دوم را آقای ثابت در مورد تلاش تخریب بند برق نغلو و سروبی این طور ارائه کردند: در اواخر رژیم داکتر نجیب الله پاکستانی ها طرح تخریب بند برق نغلو و سروبی را با برخی قوماندانهای خیلی نزدیک و با اعتماد شان در میان گذاشتند. برای تخریب بند برق آنها یک لشکر جداگانه از مجاهدین، ننگر هار، کنر و لغمان تشکیل داده در راس آن یکی از قوماندانهای خیلی وفادار بخود راکه اصلاً از این مناطق نیست قرار دادند. آنها عملیات تخریب بند های برق نامبرده را شروع کردند ولی خوشبختانه رژیم نجیب توسط بمباردمانهای هوایی اکثریت تخریب کاران را کُشت و یا مجبور به فرار نمود. هر چند تخریب کاران چند بمب را به بند برق پر تاب کردند ولی نتوانستند کدام آسيبی به بند برق برسانند. اما همین قوماندان کلان شان زخم در پای برداشت و حالا وی در حکومت کرزی صاحب یک وزارت خیلی قوی است،با شنیدن این حرف که وی هنوز وزیر در کابینه کرزی است"

کاکه تيغون: کدام وزيره گفت؟

کربلائی: نام شه نگرفت امّا مردم پيدايش کدَن که آقای رحيم وردک وزير دفاع اس. لوی سارنوال نه آن گفت ،نه نی مالوم دار که هموس!

يک نفر از بين محفل سوال کرد:

" سارنوال صاحب مجاهدین مصروف چه کار ها درین روز ها هستند؟

سارنوال- مجاهدین مصروف توطئه هستند.

.سوال کننده – ثابت صاحب! من سوال جدی کردم.

.لوی سارنوال- من هم جدی جواب دادم مزاخ نمی کنم. بسیاری رهبران مجاهدین از ربانی تا مجددی مصروف تخریب من هستند،یک زمانی برنامه و اساسنامه حزب بعضی تنظیم ها را خود می ساختم. ولی زمانی که مسئله رای دهی برای من در ولسی جرگه شد، یکی از کلانهای اپوزیسیون که نامش را نمی گیرم به همه گفته بود که برای من رای ندهند. اما زمانیکه من بحیث لوی سارنوال شدم، برایم زنگ زد و گفت که یک نفر را برایت روان می کنم، وی را سارنوال بدخشان مقرر کن. من نفرش را مقرر نکردم. وی مصروف توطئه علیه مه است . در افغانستان این کلتور شده که باید بدون واسطه کسی را در جای مقرر نمی کنند.

ناگهان حرف های لوی سارنوال را یکی از حضار قطع نموده، چنین پرسید: ببخشید سارنوال صاحب واسطه تقرر شما در مقام فعلی تان کی بود، خارجی ها و یا داخلی ها؟

این سوال ناگهانی نه تنها خنده حضار را در پی داشت بلکه لوی سارنوال را در موقعیت دشوار قرار داده کلمات اخیر وی در مورد «کلتور واسطه در افغانستان» فضای محفل را دچار هیجان نمود. هم چنان صحبت های ملایم و صمیمی را که تا کنون از وی چهره محبوب در میان حضار ساخته بود و هر بخشی صحبت های وی مورد تائید و کف زدنهای حضار مواجه می شد، بعد ازین مزاج وی تند تر شده  رفت و  حرف هایش جذابیت خود را از دست داد در نتیجه لوی سارنوال گفت بیایید که صحبت ها را درین جا قطع کنیم، دهن من را زیاد باز نکنید که حوصله شنیدنش را هم نخواهید داشت. واقعیت اینست که چند شب است خواب نکرده ام و به تائید حرفهایش رو بطرف دسیتارش کرد که با وی از کابل همراه بود. اما باز هم سارنوال به برخی سوالات اضافی در اخیر محفل پاسخ دادند.

در ختم محفل هر کس از یک دیگر شان می پرسیدند که به نظر شما این سارنوال انقلابی را چگونه یافتید؟ یکی میگفت جبار ثابت آدم صادق، قاطع، دلیر و مجرب است. دیگری می گفت لوی سارنوال آدم ملی وطنپرست ، ضد پاکستان و ضد برگشت طالبان به قدرت است. برخی دیگری وی را آدم عصبی، تند مزاج شمرده و متهم به گرایشات شدید قومی و حزبی می کردند. گروهی دیگر وی را شخصیت انتقام جو و شهرت طلب توصیف کردند.

در میان حضار برخی ها تبصره می کردند لوی سارنوال بیشتر در تحت تاثیر سیاف قرار دارد.

 به هر تر تیب موفقیت وی در مبـــــارزه علیه فســـــاد اداری یکی از آر زوهای مردم افغانستان است"

کاکه تيغون: کربلائی جان، قضيه حضرت صاحب با مسکن يار چطــو بود؟

کربلائی:  چند شوپيش يانی سه شنبه 21 نوامبـــــر 2006 حضرت صاحب مجددی به مسکن يار ده تيلفون گفت:

" کرزی هيچ صلاحيت نداره، کرزی يک گديست( پوز خنــــد مسکن يار) ربانی وسياف رشوت نخوردن؟ دزدی نکدن؟ پولهاره از فروش خون شهيد بدست آوردن ويک پيسه بره مـــــردم خرچ نکدن" اينی گپای حضرت صاحب بود با مسکن يار وسه نفــــر ديگه، که يکی از اونا گفت هميالی عبدالله عبـــدالله چارهزار نفر مسلح ده پنجشير داره وده قصر ورقشانی شده زندگی ميـــکنه ومردم منتظر حــــــاصل توت استن، موضــــوع اصلی گپ شان خط ديورند بود ومسکن يار ميگفت از گپ گپ ميخيزه، که مره بياد قصه يک دُز بورد: يک نفر ده باغ در آمد، سيب دزی ميکد، باغوان آمد گفت چه ميکنی، سيب دز گفت:

چرا ملا ده نو ميخرد بز         چرا بچه کاکايت رُفته قند

باغوان گفت ای ره به او چی؟

جوابش داد مرد سفله مشرب         نمی دانی که گپ ميخيزد از گپ

کاکه جان امروز زياد گپ زديم بريم که ناوخت شد!

 

 

بخش های قبلی
بخش بعدی

 


بالا
 
بازگشت