سید موسی عثمان

 

به انترینت آمد کاکا تیغون

بهارستان طنز را کرد گلگون

بروی کاغذهمرنگ  شبنم

به رنگ قرمزی گلهای گلگون

ندارد بغض و کینه خامه ی او

که لبریزاست قلم ازعطروصابون

معطرکرده است هرسطروعنوان

دران خوشبویی طنزاست افزون

ولی گاگاه زند بر کوچه ء چپ

کند رسوا به شوخیهای خوددون

همیشه نان را او نان گوید

زنادانی نگوید هیچ وقت نون

نوشته های آن زیبا وجاری

برد فکر ترا چون موج جیحون

نباشد هیچ به قاموسش بیم یا ترس

نه بز دل گرددوترسوو زبون

قلم گر شیشه بشکسته باشد

کند پیوند اورا با رگ و خون

که باز جولان کند درروی کاغذ

به یاد آرید جلاد پوهنتون

نمی شرمند این خیل رذیلان

لگد مال کرده وطن را چوحیوان

وطن بر باد نمود دین و کمونست

کنید لعنت به ایشان جانم اکنون

کنید افشا به هر جا رازمرموز

به نوک خامه ء خود کاکا تیغون

همه جلاد و قاتل اند در خاک

نباشد معلوم هیچ آمر و مادون

به جای کله پز سگ ها نشستند

مجاهدین نمود ملک را دیگرگون

رسید نوبت به طالب و قبیله

نمودند اسپ ها را قبضه از کون

رسیدند باز دوستان قدیمی

بیاورد شا ه شجاع با لشکر دون

زمام مملکت در دست سفله

به باطن هوشیار، ظاهرمجنون

کند او قاتلین هر لحظه دعوت

کند جاری به هرجا جوی پرخون

خدای ما مگر کور و کر گشت

ویا همدست شده باقاتل دون

سر کلا وه گم کرد برگ علی جان

تو باز کن این گره ای کاکا تیغون



بالا
 
بازگشت